غدیریه شمس الدین مالکی (قصیده عشره)

فارسی 9006 نمایش |

غـدیـریـه

و إن علیا کان سیف رسوله *** و صاحبه السامی لمجد مشید
و صهر النبی المجتبی و ابن عمه *** أبو الحسنین المحتوی کل سودد
و زوجه رب السما من سمائه *** و ناهیک تزویجا من العرش قد بدی
بخیر نساء الجنة الغر سؤددا *** و حسبک هذا سؤددا لمسود
فباتا و جل الزهد خیر حلاهما *** و قد آثرا بالزاد من کان یجتدی
فآثرت الجنات من حلل و من *** حلی لها رعیا لذاک التزهد
و ما ضر من قد بات و الصوف لبسه *** و فی السندس الغالی غدا سوف یغتدی
و قال رسول الله إنی مدینة *** من العلم و هو الباب و الباب فاقصد
و من کنت مولاه علی ولیه *** و مولاک فاقصد حب مولاک ترشد
و إنک منی خالیا من نبوة *** کهارون من موسی و حسبک فاحمد
و کان من الصبیان أول سابق *** إلی الدین لم یسبق بطائع مرشد
و جاء رسول الله مرتضیا له *** و کان عن الزهراء بالمتشرد
فمسح عنه الترب إذ مس جلده *** و قد قام منها آلفا للتفرد
و قال له قول التلطف قم أبا *** تراب کلام المخلص المتودد
و فی ابنیه قال المصطفی ذان سیدا *** شبابکم فی دار عز و سودد
و أرسله عنه الرسول مبلغا *** و خص بهذا الأمر تخصیص مفرد
و قال هل التبلیغ عنی ینبغی *** لمن لیس من بیتی من القوم فاقتد
و قد قال عبد الله للسائل الذی *** أتی سائلا عنهم سؤال مشدد
و أما علی فالتفت أین بیته *** و بیت رسول الله فاعرفه تشهد
و ما زال صواما منیبا لربه *** علی الحق قواما کثیر التعبد
قنوعا من الدنیا بما نال معرضا *** عن المال مهما جاءه المال یزهد
لقد طلق الدنیا ثلاثا و کلما *** رآها و قد جاءت یقول لها ابعدی
و أقربهم للحق فیها و کلهم *** أولو الحق لکن کان أقرب مهتدی

ترجمه

«و به راستی که (علی) شمشیر پیامبر و یار نام آور او برای شرافت ساخته شده بود، و داماد پیامبر برگزیده و پسرعموی او پدر حسن و حسین که دارای تمام آقائی ها بودند، و تزویج کرد او را خدای آسمان از آسمانش و برای تو کافیست تزویجی که از عرش ظاهر شده، به بهترین بانوان بهشتی که از جهت قدرت و آقائی تابان است و کافیست تو را این برتری برای علی (ع)، پس علی و فاطمه خوابیدند و لباس پارسائی بهترین لباس آنان بود و آنها ایثار کردند بر خود به خوراکشان کسی را که نیازمند بود، پس برگزیدند بهشت را از حله ها و از زیورها برای رعایت این پارسائی، و زیان نکرده کسی که خوابیده و لباسش پشمی بود و در لباس سندس گرانقدر فردا صبح خواهد نمود، و پیامبر (ص) فرمود من شهر علمم و علی درب آن است پس در را قصد کن و از در نزد من آئید، و کسی که من مولای اویم (علی) مولای اوست و مولای خود را قصد کن محبت آقایت تو را ارشاد می کند، و تو از من هستی به جز نبوت و پیامبری مانند هارون از موسی و کافیست تو را پس سپاس کن خدا را، و او از خردسالان اول پیشقدم بدین بود پیشی نگرفت از او پذیرنده راه یافته ای، و آمد پیامبر خدا در حالی که خشنود از او بود و او از زهراء (ع) پریشان بود، پس پیامبر خاک را از چهره او زدود چون بدنش را لمس کرده بود و از خاک برخاست در حالی که مانوس به آن بود در تنهائی، و به او گفت گفتن از روی مهر برخیز ای ابوتراب سخن دوست صمیمی راستگو، و درباره دو پسرانش پیامبر گفت این دو آقای جوانان شمایند در بهشت خانه عزت و آقائی، و فرستاد او را از طرف خدا پیامبر به عنوان مبلغ و رساننده و برگزیده شد به این خصوصی به تنهائی، و فرمود: آیا تبلیغ و رسانیدن از من شایسته است برای کسی که از خاندان من نیست از مردم پس اقتدا کن، و حقیقة عبدالله گفت به سائلی که آمده بود و از ایشان سخت سئوال می کرد، و اما (علی) (ع) پس بفهم که منزلش و منزل رسول خدا کجاست پس بشناس آن را و گواهی بده. و پیوسته روزه دار و رجوع کننده به پروردگارش بود و برای خدا قیام کننده و بسیار بندگی می کرد، قانع از دنیا بود به آنچه به او می رسید معرض از مال دنیا بود در هر وقت که مال می آوردند برای او دوری می کرد، هر آینه به تحقیق که دنیا را سه طلاقه کرده و هر جا که آن را دید که آمده بود به دنیا می گفت: دور شو، و او نزدیکترین ایشان به حق بود در دنیا و تمام ایشان صاحب حق بودند لکن او نزدیکترین هدایت شدگان بود.»

قصیده عشره مبشر

مدح کرده به آن قصیده (عشره مبشر) ده نفری را که پیامبر (ص) بشارت بهشت به آنها داده بود پس یاد کرده، آنچه را که مخصوص به ابی بکر بن ابی قحافه بود از مناقب در 14 بیت که اولش این است؛
فمنهم أبو بکر خلیفته الذی *** له الفضل و التقدیم فی کل مشهد
و صدیق هادی الخلق و المؤثر الذی *** لإنفاقه للمال فی الله قد هدی
ترجمه: «پس از ایشانست ابوبکر خلیفه ای که برای او برتری و تقدم است در هر جائی، و صدیق رهبر مردم آنچنان کسی که ایثار کننده بود مالش را در راه خدا که ارشاد شده بود.»
سپس یاد کرده آنچه اختصاص به عمر بن خطاب داشت در 22 بیت که اولش این است:
و یتبعه فی فضله عمر الذی *** رمی عن قسی الصدق سهم مسدد
و ما کل من رام السعادة نالها *** و لکنه من یسعد الله یسعد
ترجمه: «و پیرو می شود او را در فضیلت عمر آن کسی که انداخت از کمانها راستی تیر محکمی، و نیست هر کس قصد سعادت کند که به آن برسد ولیکن کسی را که خدا خوشبخت کند نیکبخت می شود.»
آنگاه مناقب عثمان را به نظم درآورده در 15 بیت و اولش این است:
و حبی عثمان بن عفان إنه *** علیه اعتمادی و هو سؤلی و مقصدی
إمام صبور للأذی و هو قادر *** حلیم عن الجانی جمیل التعود
ترجمه: «و محبت من به عثمان بن عفان است چونکه بر اوست اعتماد من و او مقصد و مقصود منست، او پیشوائی شکیبا بر آزار بود در حالی که او توانا و بردبار بود از جنایتکار و خوش رفتار بود.»
و بعد از ذکر مناقب امیرالمؤمنین (ع) یاد نمود دو سبط پیامبر دو امام را به قولش:
و بالحسنین السیدین توسلی *** بجدهما فی الحشر عند تفردی
هما قرتا عین الرسول و سیدا *** شباب الوری فی جنة و تخلد
و قال هما ریحانتای أحب من *** أحبهما فاصدقهما الحب تسعد
هما اقتسما شبه الرسول تعادلا *** و ما ذا عسی یحصیه منهم تعددی
فمن صدره شبه الحسین أجله *** و للحسن الأعلی و حسبک فاعدد
و للحسن السامی مزایا کقوله *** هو ابنی هذا سید و ابن سید
سیصلح رب العالمین به الوری *** علی فرقة منهم و عظم تبدد
ترجمه: «آن دو روشنائی چشم پیامبر و دو آقای جوانان مردمند در بهشت جاودان، و فرمود: آن دو ریحانه منند دوست دارم کسی را که آنها را دوست دارد پس به راستی دوست بدار آنها را که سعادتمند شوی آن دو شباهت به پیامبر را به طور مساوی تقسیم کردند و نیست ممکن که از ایشان تجاوزی دیده شود، پس از سینه به پائین حسین شباهت داشت و برای حسن از سینه به بالا بود و کافیست تو را پس آماده باش، و از برای حسن بزرگوار مزایائی بود مانند گفته او (پیامبر) اوست این پسرم سید پسر سید، به زودی اصلاح کند پروردگار جهانیان به برکت او عالم را بر گروهی از ایشان و بزرگی پراکندگی را.»
تا آنجا که گوید:
و کان الحسین الصارم الحازم الذی *** متی یقصر الأبطال فی الحرب یشدد
شبیه رسول الله فی البأس و الندی *** و خیر شهید ذاق طعم المهند
لمصرعه تبکی العیون و حقها *** فلله من جرم و عظم تودد
فبعدا و سحقا للیزید و شمره *** و من سار مسری ذلک المقصد الردی
ترجمه: «و بود حسین قاطع دوراندیش چنانی که هر وقت شجعان و دلیران در جنگ کوتاهی می کردند او سخت می جنگید، شبیه پیامبر خدا بود در جنگ و بخشش و بهترین شهیدان بود که چشید طعم شمشیر را، برای قتلگاه او دیده ها گریه می کند و شایسته است که بگرید پس بر خداست پاداش آن و بزرگ بدار دوستی او را، پس نفرین و غضب خدا باد بر یزید و شمر او و بر کسی که حرکت کرد به سوی این مقصد پست.»

حمزه (ع)

در آن قصیده یاد کرد سیدالشهداء حمزه (ع) را و گفت؛
و من مثل لیث الله حمزة ذی الندی *** مبید العدی مأوی الغریب المطرد
فکم حز أعناق العداة بسیفه *** و ذب عن المختار کل مشدد
فقال رسول الله هذا أمرته *** و لی أسد ضار لدی کل مشهد
و قال أبو جهل أجبت «محمدا» *** لما شاءه فاهتز هزة سید
و أهوی له بالقوس ما بین قومه *** و نال و أخری بالحسام المهند
و قال له إنی علی دینه فإن *** أطقت فعرج عن طریقی فاردد
فذل أبو جهل و أبدی تلطفا *** مقرا بقبح السب فی حق «أحمد»
فعاد و قد نال السعادة و اهتدی *** و أضحی لدین الله أکرم مسعد
و فی یوم بدر حث عند سؤالهم *** لما شهدوا من بأسه المتوقد
لمن کان أعلام بریش نعامة *** یشردنا مثل النعام المشرد
فذاک الذی و الله قد فعلت بنا *** أفاعیله فی الحرب ما لم تعود
و فی أحد نال الشهادة بعد ما *** أذاق سباعا للردی شر مورد
ففاز و أضحی سید الشهداء فی *** ملائکة الرحمن یسعی و یغتدی
و صلی رسول الله سبعین مرة *** علیه إلی ثنتین عند التعدد
و قال مصاب لن نصاب بمثله *** و إن کان لی یوم سأجزی بأزید
و زاد إلی فضل العمومة أنه *** أخوه رضاعا هکذا المجد فاشهد
و ما زال ذا عرض مصون عن الأذی *** و مال مهان فی العطایا مبدد
کریم متی ما أوقد النار للقری *** تجد خیر نار عندها خیر موقد
ترجمه: «و کیست مانند شیر خدا حمزه صاحب جود و کرم نابود کننده دشمنان و پناه دهنده غریب آواره را، پس چه بسیار از گردنهای دشمنان که به شمشیر او بریده شد و چه بسیار که دفاع کرد از پیامبر برگزیده در هر سختی، پس رسول خدا فرمود: این را فرمان دادم و برای من شیرژیانی است در هر کار زاری، و ابوجهل گفت به حمزه اجابت کردی (محمد) را برای آنچه خواست پس لرزید لرزیدن آقائی، و دست دراز کرد به سوی او با کمانی در میان خویشان او و بر سر او زد و بار دیگر با شمشیر برنده ای، و گفت به او که من بر دین او هستم پس اگر قدرت داری پس از راه من کنار برو و برگرد، پس ابوجهل خوار شد و اظهار مهربانی کرده و اقرار کرد به قباحت بدگوئی در حق (احمد) (ص)، پس برگشت حمزه و به سعادت نائل شد و ارشاد شد و برای دین خدا بزرگترین یاور شد، و در روز بدر اصرار کرد به پیامبر موقعی که کفار قریش کفو خود را خواستند وقتی که دیدند از مردانگی و هوشیاری او، برای چه کسی پرچمی از پر شتر مرغ بود که ما را پراکنده می کرد مانند شتر مرغ گریزان، پس این بود به خدا قسم که کرد بر ما کارهائی را در جنگ که معمول و متداول نبود، و در جنگ (احد) به شهادت رسید بعد از آنکه چشانید هفت نفر را شربت مگر بدترین مورد را، پس رستگار و سیدالشهداء شد در میان فرشتگان خدا می گردد و صبح می کند، و نماز خواند رسول خدا بر او هفتاد مرتبه تا دو مرتبه در موقع تعدد شهیدان.
و فرمود: شهادت حمزه مصیبتی است که ما هرگز به مثل آن مصیبت ندیده ایم و اگر روزی برای من پیش آمد کیفر خواهم داد آنها را کیفر زیادتری، و او افزون بود در فضیلت از عموهای دیگرش چونکه او برادر رضاعی او بود همینطور افزون بود شرافت را پس گواهی بده و مادامی که حمزه بود پیامبر محفوظ از اذیت قریش بود و او صاحب مال و تلف کننده آن بود در بخشیدن بخشنده بود وقتی که روشن می کرد آتشی برای میهمان می یافت بهترین آتش را نزد بهترین روشن کننده.»
و در آن یاد کرده آقای ما عباس عموی پیامبر را و گوید ابیاتی که اولش این است:
و قد بلغ العباس فی المجد رتبة *** تقول لبدر التم قصرت فابعدو
«رسید عباس در بزرگواری مرتبه ای را که می گوئی به ماه تمام کوتاهی تو دور شو.»
همین قصیده برای آگاهیدن خواننده بر مذهب و عقیده این مرد کافی است، که آن را از (نفح الطیب ج 4 ص 603- 607) نقل نمودیم.
آنچه که این شعر در بردارد: اشاره کرده شاعر ما شمس الدین مالکی در این شعرش به عده از مناقب مولای ما امیرالمؤمنین (ع) از آنچه را که پیشوایان قوم و حافظین حدیثشان در کتب صحیح و مسندشان به طریقشان از پیامبر بزرگ (ص) نقل کرده اند بدان که آن مناقب زیر است:
1- حدیث تزویج خداوند سبحان فاطمه (ع) را به علی (ع) و افشاندن بهشت زر و زیورش در این ازدواج و زناشوئی مبارک.
2- حدیث «انا مدینة العلم و علی بابها؛ منم شهر علم علی در آن شهر است.»
و قال رسول الله انی مدینة *** من العلم و هو الباب و الباب فاقصدی
«و پیامبر خدا (ص) گفت که من شهری از علمم و علی درب آن شهر است پس در را قصد کن.»
3- و از آنچه شاعر ما مالکی در شعرش یاد کرده از مناقب امیرالمومنین (ع) حدیث ولایت است.
4- حدیث منزله: «انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی بعدی؛ تو از من منزله و مرتبه هارون از موسائی جز (نبوت و پیامبری) زیرا که پیامبری بعد از من نیست» و به این حدیث اشاره کرد به قولش (مالکی شاعر ما).
و انک منی خالیا من نبوه *** کهارون موسی و حسبک فاحمد
«و به درستی که تو از من جز مقام پیامبری مثل هارون هستی از موسی و برای تو کافیست پس شکر کن خدا را.»
و ما کلام در اطراف این حدیث را بسط دادیم و اینکه آن حدیث صحیح و ثابت است به تصریح از امامان و حافظین حدیث در جزء سوم ص 198 (عربی). ابن عبدالبر در استیعاب گوید: «آن را جماعتی از صحابه روایت کرده اند و آن از ثابت ترین و درست ترین آثار رسیده از پیامبر است، آن را سعد بن ابی وقاص روایت کرده و راه های حدیث سعد درباره این حدیث جدا بسیار است ابن ابی خثیمه و غیر او آن را روایت کرده اند، و نیز آن را ابن عباس و ابوسعید خدری، و ام سلمه، و اسماء بنت عمیس، و جابر بن عبدالله و گروهی که نام آنها طولانی می شود روایت کرده اند.»
5- حدیث سبقت اسلام امیرالمومنین (ع) از همه مردم و به آن اشاره کرده به گفته اش:
و کان من الصبیان اول سابق *** الی الدین لم یبع بطائع مرشد
«و بود او (ع) از کودکان اولین کسی که سبقت به دین گرفت و هفت سال نداشت که مطیع رهبری شد.»
 

منـابـع

عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 6 صفحه 84، 649، جلد 11 صفحه 115 - جلد ‏12 صفحه 267

ابن عساکر- تاریخ ابن عساکر- جلد 4 صفحه 313، جلد 14 صفحه 123 رقم 1566

ابن‌ عبدالبر- الاستیعاب- القسم الثالث صفحه 1097 رقم 1855

احمد بن محمد مقری- نفح الطیب- جلد 10 صفحه 224

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد