وحی یا الهام به عمل
فارسی 3706 نمایش |وحی، گاهی به اندیشه و تصور یا تصدیق و جزم تعلق میگیرد که در محور تعلیم و تعلم است، و گاهی به انگیزه و عزم تعلق میگیرد؛ مانند رغبت و تشویق، ترساندن و ترهیب و.... برخی از موارد وحی به عمل در قرآن، عبارت است از:
1. «فأوحینا إلیه أن اصنع الفلک بأعیننا و وحینا...؛ پس به او (نوح) وحی کردیم که زیر نظر ما و به وحی ما کشتی بساز.» (مؤمنون/ 27)
2. «وإذا أوحیت إلی الحواریین أن امنوا بی و برسولی...؛ به حواریون حضرت عیسی (ع) وحی و الهام کردیم که به من (خداوند) و پیامبرم ایمان آورید.» (مائده/ 111)
3. «و أوحینا إلی موسی أن أسر بعبادی...؛ ما به موسی (ع) وحی فرستادیم که تصمیم بگیرد و شبانگاه بنی اسرائیل را از مصر بیرون برد» (شعراء/ 52)، و نیز آیهی «...و أوحینا إلی موسی إذ استسقیه قومه أن اضرب بعصاک الحجر...؛ و چون قوم موسی گرفتار تشنگی شدند و از حضرت موسی (ع) آب خواستند، به موسی وحی کردیم که عصای خویش را بر سر سنگ بکوب تا آب زلال از آن جاری شود.» (اعراف/ 160)
4. «و أوحینا إلی أم موسی أن أرضعیه فإذا خفت علیه فألقیه فی الیم و لاتخافی و لا تحزنی إنا رادوه إلیک و جاعلوه من المرسلین؛ و به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر ده و چون بر او بیمناک شدی او را در نیل بینداز و مترس و اندوه مدار، که ما او را به تو باز میگردانیم و از زمرهی پیامبرانش قرار میدهیم.» (قصص/ 7) چون مادر حضرت موسی (ع) سرنوشت او را به "اعلام پنهانی" دریافته، قرآن نام آن را وحی خوانده است. بیشک، مادر حضرت موسی پیامبر نبود، ولی به او الهام شد، که قرآن از آن به وحی تعبیر کرده است. همچنین است حال یوسف در نوجوانی که برادرانش نقشهی قتل او را میکشیدند و خداوند این امر را در جریان چاهاندازی بهعنوان وحی به او گزارش فرموده است: «...و أوحینا إلیه لتنبئنهم بأمرهم هذا و هم لایشعرون؛ به او وحی کردیم که قطعا آنان را از این کارشان ـ در حالی که نمیدانند ـ با خبر خواهی کرد.» (یوسف/ 15)
5. «و جعلناهم أئمة یهدون بأمرنا و أوحینا إلیهم فعل الخیرات وإقام الصلوة وإیتاء الزکوة وکانوا لنا عابدین؛ و آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما هدایت میکردند و به ایشان انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندهی ما بودند.» (انبیاء/ 73) خداوند به عموم رهبران الهی ـ اعم از پیامبران و ائمه (ع) و عالمان ربانی و... ـ چه بسا وحی و کردارشان را رهنمایی میکند و وظایفشان را به آنان مینمایاند. اینها همگی نوعی عزم و تصمیم عملی است که در قلب رهبران الهی القا شده است. بنابراین، گیرندهی این نوع وحیها عقل عملی است؛ همان عقلی که با آن، خدای رحمان پرستیده میشود و بهشت به دست میآید: "ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان". بخش وسیعی از موارد آیات وحی، بر محور تصمیمها و کردارها میچرخد. این نوع وحی، "الهام" نام گرفته است و برای هرکس ـ در حد خود ـ امکان دستیازی به آن وجود دارد؛ چنان که بسیاری از مطالب علمی، اختراعات و اکتشافات از راه الهام الهی پدیدار شده است و چه بسا شاعرانی که از این راه به مضامین عالی شعری دست یافتهاند. "حر بن یزید ریاحی"، هنگام قرار گرفتن در میان لشکر امام حسین (ع) و عمر سعد، گوید: آوازی شنیدم که مرا به بهشت نوید میداد. او نخست از این بشارت اظهار شگفتی کرد، ولی هنگامی که تصمیم و عزم قطعی بر پیوستن به امام حسین (ع) پیدا کرد، یقین کرد که آن بشارت، الهام غیبی بوده است.
در اینجا یادآوری چند نکته ضروری است:
1. وحی اگر به حکم انشایی تعلق بگیرد و دستور جدید به همراه داشته باشد، از سنخ تشریع است و مخصوص پیامبران است.
2. وحی اگر به فعل و عزم و اراده و انگیزه و... تعلق بگیرد و از سنخ حکم انشایی نباشد، اختصاصی به پیامبر ندارد.
3. آیاتی که کلمهی "أن" مصدری در آنها به کار رفته است ـ نظیر «فأوحینا إلیه أن اصنع الفلک...» و «و إذ أوحیت إلی الحواریین أن امنوا...» ـ بعد از رجوع به مصدر، به این صورت درمیآید: «أوحینا... صنع الفلک... أوحیت... الایمان...» یعنی خود انگیزه و تصمیم را در قلب القا کردیم.
4. وحی به پیامبران، قرآن دربارهی وحی به پیامبران بارها سخن گفته است؛ مانند:
الف. «و کذلک یوحی إلیک وإلی الذین من قبلک الله العزیز الحکیم؛ اینگونه خدای نیرومند حکیم به سوی تو و به سوی کسانی که پیش از تو بودند وحی میکند.» (شوری/ 3)
ب. «و ما کان لبشر أن یکلمه الله إلا وحیا أو من وراء حجاب أو یرسل رسولا فیوحی بإذنه ما یشاء إنه علی حکیم؛ و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید، جز از راه وحی یا از فراسوی حجابی یا فرستادهای بفرستد، پس به اذن او هرچه بخواهد وحی کند. آری، اوست بلندمرتبهی سنجیدهکار.» (شوری/ 51)
امیرالمؤمنین (ع) در تفسیر این آیه فرمود: وحی و کلام خداوند یک نوع نیست، بلکه برخی به صورت کلام و سخن است که خداوند به وسیلهی آن با پیامبرانش تکلم میکند، و پارهای از آن در قلوب پیامبران القا میشود و بعضی نیز به صورت رؤیاست که پیامبران میبینند، و برخی هم وحی و تنزیلی است که تلاوت و قراءت میشود و به شکل "کلام الله" در میآید. قرآن دربارهی وحی مخصوص محمدی (ص) میفرماید: «وکذلک أوحینا إلیک روحا من أمرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الإیمان و لکن جعلناه نورا نهدی به من نشاء من عبادنا وإنک لتهدی إلی صراط مستقیم؛ و همینگونه، روحی از امر خودمان به سوی تو وحی کردیم. تو نه میدانستی کتاب چیست و نه ایمان کدام است، ولی آن را نوری گردانیدیم که هرکس از بندگان خود را بخواهیم به وسیلهی آن، راه مینماییم و به راستی، تو به خوبی به راه راست هدایت میکنی.» (شوری/ 52)
اقسام سه گانه سخن گفتن خدا با بندگانش در قرآن
استاد بزرگوار، علامه طباطبایی در تفسیر آیات 52 و 53 سورهی "شوری" مینگارد: "سخن گفتن خدا با بندگانش به یکی از سه طریق است؛ به وسیلهی وحی یا از پس پرده و حجاب یا به وسیلهی ارسال رسول که به اذن خود هرچه بخواهد، وحی میکند؛ آنگاه میفرماید: پیامهای خود را به این طریق به رسولش (ص) وحی میکند و آنچه از ناحیهی خدای تعالی به آن جناب وحی شده است، قبل از وحی، در نفس آن جناب سابقه نداشته است [یعنی آن حضرت قبلا به هیچ یک از معارف وحیانی آگاهی نداشت]. این وحی، نوری الهی است که خدا ـ تعالی ـ هریک از بندگان خود را بخواهد به آن اختصاص میدهد.... عطف سه قسم از تکلم خدا با بشر"...إلا وحیا أو من وراء حجاب أو یرسل رسولا..." به وسیلهی "أو = یا"، آشکار میسازد که این سه قسم باهم فرق دارند؛ زیرا در دو قسم اخیر، یکی مقید به حجاب و دیگری مقید به فرستادن رسول است؛ ولی قسم نخست هیچ قیدی ندارد. ظاهر این مقابله، آن است که مراد از قسم اول، تکلم پنهانی است؛ تکلیمی که در آن هیچ واسطهای بین خدا و طرف مقابلش نیست. ولی مقصود از دو قسم دیگر ـ که مقیدند ـ تکلم با واسطه است که این واسطه، در قسم سوم فرشتهی جبرئیل و... است؛ چنان که خداوند فرمود: «نزل به الروح الأمین* علی قلبک؛ روح امین آن را بر قلب تو نازل کرد.» (شعراء/ 193 ـ 194) قسم دوم از تکلم الهی نیز که از ورا و بیرون حجاب است، از قبیل تکلم خداوند با موسی (ع) در کوه طور است: «فلما أتیها نودی من شاطیء الواد الأیمن فی البقعة المبارکة من الشجرة...؛ همین که نزدیک آن درخت آمد، از کرانهی وادی ایمن که در بقعهی مبارکه واقع است، از درخت ندا داده شد.» (قصص/ 30)
وحیهایی نیز که در عالم رؤیا به پیامبران (ع) شده است، از همین قسم است. قسم اول از تکلم الهی، تکلم خدا ـ تعالی ـ با پیامبر اسلام (ص) است که بدون وساطت جبرئیل و بدون هرگونه حجاب بوده است و چون هر سه قسم وحی، به خداوند نسبتی دارد، لذا میتوان وحی را به طور مطلق به حق تعالی منسوب دانست؛ چنانکه قرآن فرموده است: «إنا أوحینا إلیک کما أوحینا إلی نوح و النبیین من بعده...؛ ما به سوی تو وحی کردیم، آن سان که به نوح و پیامبران پس از او وحی کردیم» (نساء/ 163)؛ تفسیر المیزان، ج 5، ص 73 ـ 75. در حدیث میخوانیم: "حارث بن هشام" از رسول خدا (ص) پرسید: چگونه بر شما وحی میشود؟ حضرت رسول (ص) فرمود: احیانا فرشتهای به صورت زنگ و طنین زنجیروار کاروانیان نزدم میآید که در پیش رویم صدا میکند و من از صدای او آنچه را که میخواهد بفهماند، حفظ میکنم. این قسم از وحی، از هر قسم دیگری برای من سختتر است و احیانا فرشتهای به صورت مردی نزدم متمثل شده، با من حرف میزند و من سخنانش را حفظ میکنم. "زراره" گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: فدایت شوم، آن غشیه و مدهوشی که به رسول خدا (ص) هنگام نزول وحی دست میداد، چگونه بوده است؟ امام صادق (ع) فرمود: این در آن قسم از وحی بوده است که بین آن جناب و خدا هیچگونه واسطهای نبوده است و خداوند متعالی خودش برای آن جناب تجلی میکرده است. میگوید: سپس امام صادق (ع) در حال اظهار خشوع فرمود: این همان نبوت است، ای زراره!
امام صادق (ع) فرمود: هر وقت جبرئیل بر رسول خدا (ص) نازل میشد، مانند غلام در پیش روی مبارکش مینشست، و هرگاه داخل میشد، اجازه میگرفت. "هشام بن سالم" گوید: یکی از اصحاب ما به امام صادق (ع) عرض کرد: "أصلحک الله"، رسول خدا (ص) گاهی در حال طبیعی میفرمود: جبرئیل چنین گفت یا میفرمود: این جبرئیل است که مرا دستور میدهد که چنین کنم. گاهی هم برای گرفتن وحی مدهوش میشد، چرا چنین بود؟ امام صادق (ع) فرمود: هرگاه مستقیما و بدون واسطهی جبرئیل به آن جناب وحی میشد، آن حالت به او دست میداد؛ چون گرفتن وحی از خداوند ـ تعالی ـ سنگین و دشوار بود و هر وقت جبرئیل بین خدا ـ تعالی ـ و آن جناب واسطه میشد، آن حالت دست نمیداد، و در حال طبیعی میفرمود: جبرئیل به من چنین گفت یا میفرمود: این جبرئیل است که چنین میگوید.
"زراره" گوید: از امام باقر (ع) دربارهی فرق میان "رسول"، "نبی" و "محدث" (به فتح دال) پرسیدم، آن حضرت فرمود: رسول، کسی است که جبرئیل نزدش میآید و با او رو در رو سخن میگوید و او جبرئیل را میبیند؛ همان گونه که شما طرف صحبت خود را میبینید و با او سخن میگویید. چنین کسی را "رسول" میگویند.
"نبی"، کسی است که جبرئیل را در خواب میبیند؛ مانند حضرت ابراهیم (ع) که در خواب دید که فرزند خود را قربانی میکند، و نظیر رسول خدا (ص) که بسیار میشد، خواب رقیقی او را میگرفت و در آن حالت، جبرئیل نزدش میآمد. چنین کسی را "نبی" میگویند. گاهی نبوت با رسالت جمع میشود؛ مانند رسول خدا (ص) که هم رسول بود و جبرئیل را در بیداری، رو در روی خود میدید و با او سخن میگفت، و هم نبی بود و جبرئیل را در خواب میدید. "محدث" (به فتح دال)، کسی است که کلام فرشته را میشنود و با او سخن میگوید، ولی او را نمیبیند؛ نه در خواب و نه در بیداری.
همچنین زراره گوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: چگونه رسول خدا (ص) هنگامی که پیامی از ناحیهی خدا به سویش میآمد، از این معنا نمیهراسید که مبادا این پیام از طرف ابلیس باشد و این شیطان است که در قلب او مداخله میکند؟ امام صادق (ع) فرمود: خداوند ـ تعالی ـ وقتی بندهای را رسول خود میکند، سکونت و وقار بر او نازل میکند. پس، پیامآور خدا نزدش میآید و رسول او را به چشم میبیند؛ مانند اشخاص دیگر که به چشم میبیند. "ابوبصیر" گوید: من از امام صادق (ع) از کلام خدا ـ تبارک و تعالی ـ پرسیدم که میفرماید: «وکذلک أوحینا إلیک روحا من أمرنا...» (شوری/ 52). آن حضرت فرمود: "روح"، خلقی است که در بین خلایق، از جبرئیل و میکائیل هم بزرگتر است و همواره با رسول خدا (ص) و نیز با ائمهی اطهار (ع) پس از آن جناب است و کارش تسدید، استوارداری و تأیید حضرت رسول (ص) است.
صاحب تفسیر روح المعانی گوید:
"طبرسی" از امام باقر و صادق (ع) روایت کرده که مراد از این روح، فرشتهای است که بزرگتر از جبرئیل و میکائیل است و همواره با رسول خدا (ص) بوده است. او هیچگاه به آسمان صعود نمیکرده است؛ ولی این سخن (سخن طبرسی) در نهایت غرابت و شگفتی است و احتمال میرود که استنادش به این دو امام درست نباشد. اما شگفتی در سخن صاحب روح المعانی است که هیچ دلیلی بر درست نبودن این حدیث نیاورده است. افزون بر این، ایشان که تأیید و استوارداری این روح را دربارهی بعضی از پیشوایان غیر رسول خدا (ص) پذیرفته است، چگونه آن را دربارهی رسول خدا (ص) و ائمهی اهل بیت (ع) انکار میکند؟! البته جریان صعود نکردن دایمی روح، مطلب دیگری است. در نهج البلاغه آمده است: خداوند ـ تعالی ـ از روزی که رسول خدا (ص) از شیر گرفته شد، بزرگترین فرشتهی خود را قرین او کرد تا آن جناب را شب و روز به طریق مکارم اخلاق و به سوی محاسن پسندیده سوق دهد: "...و لقد قرن الله به (ص) من لدن کان فطیما أعظم ملک من ملائکته یسلک به طریق المکارم و محاسن أخلاق العالم لیله و نهاره...".
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی قرآن کریم- ج3 صفحه 63
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها