تعریف مذهب و رابطه آن با دین

فارسی 8005 نمایش |

مذهب در گذشته به مکتب هاى فکرى درون یک دین (مانند مذاهب چهارگانه یا پنجگانه فقه اسلامى) اطلاق مى شد. در مغرب زمین، واژه (Religion) به معناى مکتب هاى درون یک دین و به معناى خود دین به کار مى رود و حدود نیم قرن است که متجددان کشور ما تحت تأثیر این موضوع، کلمه مذهب را به هر دو معنا استعمال مى کنند. این اصطلاح در زبان عربی و فارسی به دو مفهوم به کار رفته است.
الف- مفهوم خاص که عبارتست از شاخه ای مخصوص از دین مانند مذاهب شیعه و تسنن نسبت به دین اسلام.
ب- مفهوم عام و کلی که با مفهوم دین مترداف و همسان است. چنان که گفته می‌شود مذاهب اسلام و مذهب زرتشت که مقصود دین اسلام و دین زرتشت می‌باشد.
استاد مطهری می‌گوید: اسلام به حکم اینکه مذهب است و به حکم اینکه دین خاتم است بیش از هر مذهب آسمانی دیگر برای بر پاداشتن عدالت اجتماعی آمده است چنانچه در آیه 25 سوره حدید به این مسئله اشاره می‌کند و هدف اسلام نجات محرومان و مستضعفان و نبرد و ستیز با ستم پیشیگان است.

مذهب در نگاه ماکس پلانک
ماکس پلانک می گوید: مذهب رشته پیوند انسان و خداست. هدف اعلای انسان مذهبی هم این است که خود را با او همساز ببیند و نظر او را به خودش جلب کند. مذهب در وجدان خرد ریشه می کند. اعمال مذهبی پیروانش را با هم متحد می سازد و ناگزیرشان می کند که به مذهب خود شکل معینی بدهند تا برای تمامی امت فهم پذیر باشد. مذهب مثل ارتش یا هر جماعت دیگر مظهر و نمودهایی به نام آداب و رسوم دینی و مناسک عبادی دارد که مثل پرچم است و معتقدان هر مذهبی به آن احترام می گذارند. بنابر یافته های علوم دقیق امروز، جهان تابع قوانینی است مستقل از فکر انسان که هدف مشخصی دارد. این قوانین، نظام منطقی جهان اند که طبیعت و بشریت تابع آن است. پس علم هم مثل دین از پیروانش توقع دارد که این نظام منطقی را که نساخته و پرداختة قدرتی مافوق اوست، بپذیرد. علم و ایمان یا دانش دین، لااقل در 3 مورد مهم با یکدیگر هماهنگ هستند:
• هردو وجود قدرتی اسرار  آمیز و مستقل از فکر و ذهن انسان را می پذیرند.
• در اعتقاد به وجود نظامی معقول و هدف مند برای جهان، اشتراک نظر دارند.
• نظام و قدرت یاد شده را مستقیما قابل فهم برای انسان نمی دانند.
به همین دلایل هیچ چیز ما را از آن باز نمی دارد که این دو قدرت اسرار آمیز، یعنی نظام جهان علوم طبیعی و خدای مذهب را یکی بدانیم.
انیشتین نابغه علمی قرن بیستم می‏ گوید: «در عالم مجهول، نیروی عاقل و قادری وجود دارد که جهان گواه وجود اوست.» (کتاب اثبات وجود خدا، چاپ سوم، ص 76 به نقل "مارلین بوکس‏ کریدر").. انیشتین، دانشمند متخصص در فیزیک و ریاضی است نه در مسائل‏ روانی و انسانی و مذهبی و فلسفی. او پس از تقسیم مذهب به سه نوع، نوع‏ سوم را که مذهب حقیقی است مذهب وجود یا مذهب هستی می‏ نامد و احساسی که‏ انسان در مذهب حقیقی دارد این چنین شرح می‏ دهد: «در این مذهب، فرد، کوچکی آمال و هدف های بشر و عظمت و جلالی که در ماورای پدیده ‏ها در طبیعت و افکار تظاهر می ‏نماید حس می‏ کند، او وجود خود را یک نوع زندان می‏ پندارد چنانکه می ‏خواهد از قفس تن پرواز کند و تمام‏ هستی را یک باره به عنوان یک حقیقت واحد دریابد.» (دنیایی که من می ‏بینم، ص 57)
این‏ دانشمند مدعی است که احساسات موجد مذهب متفاوت است، علت گرایش‏ به مذهب را در همه طبقات نمی‏توان یکسان دانست. او می ‏گوید: «برای یک انسان ابتدایی، ترس: ترس از مرگ، ترس‏ از گرسنگی، ترس از جانور وحشی، ترس از مرض، ایجاد کننده زمینه‏ مذهبی است. فکر محدود و عدم رشد عقل انسان بدوی برای خود موجودات کم و بیش شبیهی می‏سازد، این موجودات را با دست و فکر خود می ‏سازد و بعد از این آفریدن باین فکر می ‏افتد که چگونه از خشم آنها جلو بگیرد، چطور بر سر لطف‏شان بیاورد. اینگونه مذهب را مذهب ترس باید نامید و خدایی که در این مذهب پرستیده می‏ شود خدای واقعی نیست و منجر به‏ نوعی بت پرستی می‏شود.» می‏ گوید: «خصیصه اجتماعی بشر نیز یکی از تبلورات مذهب است. یک‏ فرد می ‏بیند پدر و مادر، خویشان و رهبران و بزرگان می میرند یک یک‏ اطراف او را خالی می‏ گذارند، پس آرزوی هدایت شدن، دوست داشتن، محبوب بودن و اتکاء و امید داشتن به کسی، زمینه قبول عقیده به خدا را در او ایجاد می‏ کند.»
به عقیده انیشتین خدایی که ناشی از این احتیاج است نیز خدای واقعی‏ نیست، صفاتی که برای او فرض می‏شود همه صفات انسانی است، کتاب‏ مذهبی یهودیان و همچنین انجیل این چنین خدایی را معرفی می‏ کنند، این‏ مذهب نسبت به مذاهب ترس یک درجه تکامل یافته است. آنگاه چنین می‏ گوید: «ولی فراموش نشود که در این بین عده قلیلی از افراد و اجتماعات‏ یافت می‏ شوند که یک معنی واقعی از وجود خدا را ورای این اوهام دریافته ‏اند که واقعا دارای خصایص و مشخصات بسیار عالی و تفکرات عمیق و معقول بوده به هیچ وجه قابل قیاس با آن عمومیت عقیده نیستند.» مقصودش اینست که گمان نرود در میان اجتماعاتی که آن دو نوع مذهب‏ وجود داشته و دارد همه افراد فکرشان درباره خدا سطحی است، افرادی هم‏ در همان جماعات یافت می‏شوند که خدا را آن چنان که شایسته قدس و جلال او هست در نظر می اورند و پرستش می‏ نمایند. آنگاه چنین می‏ گوید: «یک عقیده و مذهب ثالث بدون استثناء در ذهن همه وجود دارد، گرچه با شکل خالص و یکدست در هیچ‏ کدام یافت نمی شود. من آن را "احساس مذهبی آفرینش یا وجود" می نامم. بسیار مشکل است که این احساس را برای کسی که کاملا فاقد آن است توضیح‏ دهم، به خصوص که در اینجا دیگر بحثی از آن خدا که به اشکال مختلفه تظاهر می‏ کند نیست.
در این مذهب، فرد به کوچکی آمال و هدف های بشر و عظمت و جلالی که در ماورای امور و پدیده ها در طبیعت و افکار تظاهر می نماید پی‏ می ‏برد. او وجود خود را یک نوع زندان می ‏پندارد، چنان که می‏ خواهد از قفس‏ تن پرواز کند و تمام هستی را یکباره به عنوان حقیقت واحد در یابد... مطابق این بیان در انسان و حداقل در افراد رشد یافته انسان ها چنین‏ احساسی وجود دارد که می‏ خواهد از وجود محدود خود خارج شود و خود را به قلب‏ هستی رساند. در انسان میلی وجود دارد که آرام نمی ‏گیرد مگر آنکه خود را با خدا و منبع هستی متصل ببیند.» این همان است که قرآن کریم فرموده است: «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله * الا بذکر الله تطمئن‏ القلوب؛ تنها با یاد خدا و جای گرفتن خدا در قلب است که دل آدمی آرامش‏ خویش را باز می ‏یابد.» (رعد/ 28)

منـابـع

مرتضی مطهري- مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی- صفحه 50

مرتضی مطهري- علل گرایش به مادیگری- صفحه 49-54

مرتضی مطهري- امدادهای غیبی- صفحه 56-58 و 36-40

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد