ویژگی های پنجگانه جهان هستی

فارسی 3311 نمایش |

انسان موجودی واقعیت گراست. نوزاد انسان از ساعت اول زندگی که در جستجوی مادر است، او را به عنوان یک واقعیت جستجو می کند. تدریجا که جسم و ذهن کودک رشد می کند به آنجا می رسد که میان خود و اشیاء تفکیک می کند، اشیاء را به عنوان اموری بیرون از خود و جدا از خود می نگرد. با اینکه رابط او و اشیاء یک سلسله اندیشه است، او از اندیشه به عنوان یک وسیله، یک رابطه عمل، استفاده می کند و می داند واقعیت اشیاء غیر از اندیشه هایی است که او در ذهن خویش دارد. واقعیتهایی که انسان از راه حواس خود درک می کند که مجموع آنها را جهان می نامیم، اموری هستند که خصوصیات ذیل از آنها جداناشدنی است:

1. محدویت
موجودات محسوس و مشهود ما، از کوچکترین ذره تا بزرگترین ستاره، محدودند؛ یعنی به یک قطعه مکان خاص و به یک فاصله زمان خاص، اختصاص دارند، در خارج آن قطعه از مکان یا آن امتداد از زمان، وجود ندارند. بعضی از موجودات، مکان بزرگتر و یا زمان طولانی تری را اشغال می کنند و بعضی مکان کوچکتر و زمان کوتاه تری را، اما بالاخره همه محدودند به بخشی از مکان و به قدری از زمان.

2. تغییر
موجودات جهان همه متغیر و متحول و ناپایدارند. هیچ موجودی در جهان محسوس به یک حال باقی نمی ماند؛ یا در حال رشد و تکامل است و یا در حال فرسودگی و انحطاط. یک موجود مادی محسوس، در تمام دوره هستی خود یک دوره مبادله مستمر را در متن واقعیت خود طی می کند، یا می گیرد و یا می دهد، و یا هم می گیرد و هم می دهد، یعنی یا چیزی از واقعیت اشیاء دیگر را می گیرد و جزء واقعیت خود می سازد و یا چیزی از واقعیت خود را تحویل بیرون می دهد و یا هر دو کار را انجام می دهد، و به هر حال هیچ موجود مادی ثابت و یکنواخت باقی نمی ماند. این خاصیت نیز شامل عموم موجودات این جهان می باشد.

3. وابستگی
از جمله ویژگیهای این موجودات وابستگی است. به هر موجودی که می نگریم آن را وابسته و مشروط می یابیم؛ یعنی وجودش وابسته و مشروط به وجود یک یا چند چیز دیگر است، بطوریکه اگر آن موجودات دیگر نباشند، این موجود هم نخواهد بود. هرگاه در متن واقعیت این موجودات دقت کنیم، آنها را توأم با اگر و یا اگرهای زیادی می بینیم. در میان محسوسات، موجودی نمی یابیم که بلاشرط و به طور مطلق (رها از قید موجودات دیگر که بود و نبود سایر موجودات برایش یکسان باشد) بتواند موجود باشد. همه، وجودهایی مشروط می باشند، یعنی هر کدام بر تقدیر وجود یک شیء دیگر موجود می باشند و آن دیگری نیز به نوبه خود بر تقدیر وجود یک موجود دیگر و همین طور...

4. نیازمندی
موجودات محسوس و مشهود ما به دلیل وابستگی و مشروط بودن نیازمندند. نیازمند به چه؟ به همه شرایط بیشماری که به آن شرایط وابسته هستند و همچنین هر یک از آن شرایط نیز به نوبه خود نیازمند به یک سلسله شرایط دیگر می باشد. در همه موجودات محسوس موجودی نتوان یافت که به خود باشد، یعنی از غیر خود بی نیاز باشد و با فرض نیست شدن غیر خود، بتواند موجود بماند. این است که فقر، احتیاج و نیازمندی سراسر این موجودات را فرا گرفته است.

5. نسبیت
موجودات محسوس و مشهود، چه از نظر اصل هستی و چه از نظر کمالات هستی، موجوداتی نسبی می باشند. یعنی اگر فی المثل آنها را به بزرگی و عظمت یا به توانایی و قدرت و یا به جمال و زیبایی و یا به سابقه و قدمت و حتی به هستی و بود توصیف کنیم، از جنبه مقایسه با اشیاء دیگر است. مثلا اگر می گوییم خورشید بزرگ است، یعنی نسبت به ما و زمین ما و ستارگانی که جزء منظومه خورشیدی ما هستند، بزرگ است. اما همین خورشید نسبت به برخی ستارگان کوچک است و اگر می گوییم قدرت فلان کشتی یا فلان حیوان زیاد است، یعنی با مقایسه با قدرت انسان یا ضعیف تر از انسان. همچنین جمال و زیبایی و علم و دانایی، حتی هستی و بود یک چیز، نسبت به هستی و بود دیگر، نمود است.
هر هستی و هر کمال و هر دانایی و هر جمال و هر قدرت و عظمت و هر جلالی را که در نظر بگیریم نسبت به پایین تر از خود است، اما بالاتر از آن هم می توان فرض کرد و نسبت به آن بالاتر، همه این صفات تبدیل به ضد خود می شود، یعنی نسبت به بالاتر، بود، نمود و کمال، نقص و دانایی، جهل و جمال، زشتی و عظمت و جلال، حقارت می شود.

منـابـع

مرتضی مطهری- جهان بینی توحیدی- صفحه 33-30

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها