موانع وصول عارف به حقیقت الهی
فارسی 3820 نمایش |اساسی ترین شرط وصول به مقصد اعلا در سیر و سلوک عرفانی، این است که سالک در هیچ لحظه ای از لحظات این حرکت بزرگ که به طور یقین عالی ترین و پر معنی ترین حرکت انسانی در عالم هستی است احساس هیچ گونه امتیاز و وصول و برتری ننماید. آفت مهلک حرکت عرفانی همین است و بس، که در هر موقعیتی گریبان سالک را بگیرد، و نه تنها از حرکت او به مراحل بعدی جلوگیری می کند، بلکه نفس کمال جو را به عقب بر می گرداند و چه بسا این انسان منحرف، به جهت تلقین های ناروایی که درباره «گردیدن عرفانی» به خود می دهد، نفس خود را برای همیشه از حرکت تکاملی باز دارد و خیال کند که پیش می رود! خداوند در حق این مردمان بی بهره از توفیق عرفان است که می گوید: «قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا* الذین ضل سعیهم فی الحیاه الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا؛ ای پیامبر! به آنان بگو آیا درباره کسانی که اعمالشان به خسارت افتاد، برای شما خبر بدهیم؟ آنان کسانی که هستند که کوشش آنها در زندگانی دنیوی کم شده است، در حالی که می پندارند کار نیکو انجام می دهد.» (کهف/ 103- 104)
در مسیر این حرکت الهی، چند مانع بسیار خطرناک وجود دارد اگر کسی آنها را نشناسد، یا درباره آنها سهل انگاری کند، خود را از عرفان و کمالی که در انتظار اوست، محروم خواهد ساخت.
مانع یکم: عبارت است از اشتغالات و علایق دنیوی، مانند ثروت و مقام و شهرت پرستی و طلب محبوبیت میان مردم و امثال این امور تباه کننده. البته ثروت و مقام اگر وسیله تنظیم حیات انسان و دیگر مردم جامعه تلقی شود. نه تنها مانع نخواهد بود، بلکه تحمل مشقت های آن ها در این مسیر، نوعی از عبادت و سلوک تلقی می شود.
مانع دوم: عبارت است از اشباع حس خودخواهی. این حس در هر شکل و وسیله ای که باشد، مانعی بسیار نیرومند است که سالک راه عرفان را به طور قطع از پای در می آورد. عرفا و علمای اخلاق در توصیف و شرح این مانع، با انواع طرق اخلاقی، عرفانی، ادبی به نظم و نثر و نیز منابع معتبر اسلامی (قرآن و سنت و اجماع) و همچنین عقل های سلیم و وجدان پاک، به طوری داد سخن داده اند که نمی توان فوق آن را تصور نمود. آیاتی که با کلمات گوناگون این صفت خبیثه را مردود ساخته است، متعدد و متنوع می باشد. قرآن مجید در 53 مورد، وقاحت و قباحت و پلیدی تکبر را گوشزد فرموده است، از آن جمله: «ان الله لا یحب کل مختال فخور؛ خداوند هرکس را که خودپسند و فخر کننده به خویشتن باشد، دوست نمی دارد.» (لقمان/ 18) در چهار مورد از آیات شریفه قرآنی، قبح ادعای تزکیه نفس گوشزد شده است. البته اعای تزکیه نفس بر دو قسم است:
قسم یکم: هدف از ادعا، بیان واقعیت است، نه اینکه ناشی از خودخواهی باشد. مثلا می گوید: من فلان علم را فرا گرفته ام، ذوق عرفانی من خوب است، من نبوغ هنری دارم در بدو امر به نظر می رسد این گونه ادعاها اشکالی نداشته باشد، زیرا بیان واقعیت است، با این حال، عده ای از صاحب نظران بهره مند از عرفان نظری و عرفان عملی مانند «علامه سیدحسین طباطبایی» این نوع بین تزکیه را نیز مردود شمرده اند.
استدلال این صاحب نظران چنین است: بدان جهت که انسان مالک حقیقی این امتیازات نیست و با توجه به شرایط و مقدمات و وسایل غیر اختیازی آنها که همه در اختیار خداوند سبحان است، لذا تزکیه به معنای اظهار امتیازات حاصله برای انسان، فقط منحصر به خداوند ذوالجلال است که حول و قوه همه چیز از اوست: «لا حول و لا قوه الا بالله».
در ادعای تزکیه، گاهی رشد اظهار کننده، در حدی است که به وجود آمدن آن امتیازات را می تواند منتسب به مبدا خیر و کمال بداند و حتی اختیار خود را در به دست آوردن آنها نیز، از الطاف ربانی تلقی نماید. چنین شخصی در حقیقت وقتی می گوید: «من در مسیر حق و حقیقت گام بر می دارم» یا «من از بارقه ها و فروغ الهی که بر درونم می تابد، برخوردار هستم» مانند این است که می گوید: «من تشنه بودم، آب خوردم، سیراب شدم» «من که مناظر زیبا را دوست دارم، امروز فرصتی به دست آوردم و رفتم منظره زیبا را تماشا کردم» «من نیازمند تحصیل علم بودم، مدتی به تحصیل اشتغال داشتم و علم مطلوب خودم را فرا گرفتم» چنین شخصی، در بیان به دست آوردن این امتیازات، هرگز پای «من مجازی» یا «خود طبیعی» را که همواره خواهان تورم و اسناد همه مزایا و خوبی ها به خویشتن است، به میان نمی آورد، زیرا به خوبی می داند که اسناد عظمت ها و امتیازات تکامل به خود که قطعا مستند به الطاف ربانی است نوعی شرک است. البته این نظریه مستلزم جبر نیست، بلکه بیان جریان فیض فیاض مطلق است که هرکس بخواهد خود را در مجرای آن قرار بدهد، فیض الهی سراغ او را خواهد گرفت.
البته بدیهی است که اسناد امتیازات اتکای به خویشتن، مانند اسناد پدیده ها و فعالیت های طبیعی جبری به خویشتن است مانند تنفس و خوردن و آشامیدن و غیر ذلک که نسبت دادن آنها به خویشتن، از هیچ گونه خودخواهی و کبر و عجب ناشی نمی شود. ولی باید در نظر گرفت که رسیدن به چنین مقام والایی از عرفای که وصول به مقامهای عالی سلوک با توجه به اقتضای استعدادها و وسایل و شرایط و منتفی شدن موانع است همان گونه به خود نسبت دهد که نفس کشیدن را، این اگر غیر ممکن نباشد، بسیار دشوار خواهد بود. چنان که در نفس کشیدن و ابراز آن، کمترین فخر و نخوت و اشباع خودخواهی وجود ندارد، همچنین مباهات و به خود بالیدن و خود بزرگ بینی و طواف به دور خویشتن نیز، برای سالکان رشد یافته و رهروان واقعی کوی ربوبی، به سبب امتیازاتی که به دست آورده اند، معنایی ندارد. اما کجاست علی بن ابیطالب (ع)؟ آیا می توان در هر قرنی، میان همه جوامع بشری، به تعداد انگشتان، رشد یافتگان و رهروان کوی جاذبیت الهی را پیدا کرد که وقتی می گوید: «من در مسیر کمال حرکت می کنم.» مانند این باشد که بگوید: «من برای سیراب شدن، آب می خورم» و همان گونه که در ادعای دوم، «من» مجازی (خود طبیعی حیوانی) میدان برای جولان و خودآرایی ندارد، هم چنان در بیان جمله اول چنین باشد؟ او علی بن ابیطالب (ع) بود که با پذیرش این اصل: «هلک من ادعی و خاب من افتری... و کفی بالمرء جهلاء ان لا یعرف قدره؛ به هلاکت افتاد کسی که درباره خود ادعا کرد، و نا امید شد کسی که افتراء گفت.... و برای اثبات نادانی یک انسان کافی است که خود را نشناسد و ارزیابی نکند.»
هرچه می گفت، از روی عدم خودخواهی می گفت: فرزند ابیطالب (ع) با ایمان به این اصل سازنده، در خصوص شخصیت کمال یافته اش، واقعیاتی را ابراز فرموده است، از آن جمله:
1- سوگند به خدایی که پیامبر را به حق بر انگیخت و او را به همه مردم برگزید، سخنی جز صدق نمی گویم.
2- سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست، من در جاده حق قدم بر می دارم.
3- سوگند به خدا، نادان های فریب خورده، هیچ گفتار و کردار زشتی از من ندیده اند.
4- و من قطعا بر مبنای برهان پروردگارم و روش پیامبر حرکت می کنم، و در مسیر روشن گام بر می دارم.
5- من در سر راه های روشن حق که از میان جاده های گمراه کننده کشیده است، نگهبانی شما رابه عهده دارم.... امروز مشکلات و رموز بی زبان را به سخن گفتن وادار می کنم. کسی که از من تخلف کند، رای روشن (تعقل) از وی گریزان از موقعی که حق به من نشان داده شده است، در هیچ حقی شک نکرده ام.
6- وقتی که ذعلب یمانی از آن حضرت پرسید: آیا پروردگارت را دیده ای؟ آن حضرت فرمود: «خدایی را که ندیده ام نپرستیده ام» یا «آیا عبادت می کنم خدایی را که او را ندیده ام؟!»
7- خداوندا، تو را نه برای ترس از عذابت می پرستم و نه برای میل به پاداشت، بلکه تو را شایسته عبادت یافتم، پس تو را پرستیدم.
8- اگر پرده برداشته شود، چیزی بر یقین من افزوده نمی شود.
9- حقیقتی را برای خودم مشتبه نساخته ام و چیزی هم برای من مشتبه نشده است.
10- سوگند به خدا، اگر من به تنهایی آن تبهکاران را در حالی ببینم که همه روی زمین را پر کرده اند، نه باکی خواهم داشت و نه وحشتی به خود راه خواهم داد. من به آن گمراهی و انحرافی که تبهکاران در آن غوطه ورند، و به آن رشد و هدایتی که در پیش گرفته ام، از درون خود بینایی دارم و یقینی از پروردگارم. من به طور قطع مشتاق دیدار خدایم.
اما کجاست علی بن ابیطالب (ع) که به جهت رشد تکاملی روحی که به دست آورده بود، «من مجازی» برایش نمانده بود تا در موقع بیان موقعیت تکاملی خود، دخالت نموده و آن فروغ ربانی را که دردرون علی (ع) درخشیده بود، خاموش سازد.
قسم دوم: ادعای تزکیه تنها برای ارائه «من» رشد یافته و این که مراحل عالی از کمال را طی نموده است و این خود، «من» اوست که به چنین درجه ای از امتیاز و عظمت رسیده است. چنین اشخاصی، قطعا در تباهی مهلک زندگی می کنند و همان کسانی هستند که در برابر نفس حیوانی خود به زانو در آمده اند: «و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا؛ و آنان گمان می کنند که کار خوب انجام می دهند.» (کهف/ 104)
مانع سوم: عبارت است از بروز شکوفایی و روشنایی های ذخیره کننده برای سالک که از مختصات تزکیه و تهذیب نفس به شمار می رود. متاسفانه عده ای فراوان از رهروان کوی الهی، با بروز این حالات زیبا و لذت بار، دست و پای خود را گم می کنند و این حالات را آخرین منزلگه معنا و معرفت تلقی می نمایند! در حالی که بروز چنین حالاتی در حقیقت برای تشویق و تحریک به ادامه حرکت در مسیر عرفان است و باید به هر شکل و صورت ممکن، از این مرحله جذاب نیز عبور کرد.
مانع چهارم: عبارت است از به فعلیت رسیدن های شگفت انگیز روح، مانند اطلاع از دل های و امور مخفی، اخبار از گذشته و آینده و حتی تصرف در ماده و مادیات و تصرف در نفوس و غیر ذلک. سالک باید این حقیقت را بداند که عظمت هدفی که برای وصول آن به راه افتاده است (وصول به جاذبیت الهی)، به قدری بالاست که امور خارق عادت و فوق طبیعت، در برابر آن، همانند اسباب بازی است که پیش چشم طفل می گیرد تا به این وسیله او را به مدرسه ببرند تا علم فرا بگیرد و در معرفت به جایی برسد که اگر هستی را در گوشه ای از مغزش قرار بدهند، احساس نکند چیز مهمی یاد گرفته است.
مانع پنجم: عبارت است از: آرامش وآزادی مطلق با احساس اشراف به عالم هستی ازسولک عرفانی، تاآن جا که نگرش اوبه کل عالم هستی، مانند نگرش به یک انگشت خود برسد. ولی چنین شخصی، امتیاز بزرگی را از استعدادهای کمال بخش خودبه دست آورده که عبارت است از: چشیدن طعم آرامش و آزادی مطلق و اشراف به عالم هستی. با این حال، نباید از این حقیقت غفلت کرد که این مقام والای روحانی نیز از عظمت های شگفت انگیز روح است که اگر سالک، آن را به خود مستند نماید، از عظمت روح خود غفلت کرده است.
مانع ششم: عبارت است از احساس شکوفایی و ابتهاج ناشی از ورود به حدود جاذبیت ربوبی و تخلق به اخلاق الله و تجلی فروغی از صفات الله در درون سالک است. انسان سالک با عبور از این موانع و به عبارتی دیگر، با عبور از این مراحل است که وارد شعاع جاذبیت ربوبی می شود، شعاعی که نه زبان را توانایی بیان آن است و نه قلم را قدرت تصویر آن. در توضیح ناتوانی از بیان و تصور، عرفا و حکما و ادبای عالی قدر مطالب جالب گفته اند. از آن جمله، ابن سینا می گوید: «کسی که عرفان را فقط برای اینکه به عرفان برسد، بخواهد چنین شخصی آرایش ذات و مباهات به آن را می خواهد، نه حق را.»
منـابـع
محمدتقی جعفری- عرفان اسلامی- صفحه 58-64
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها