نظریه سکاکی درباره علم بیان
فارسی 5333 نمایش |ساج الدین ابویعقوب سکاکی (م626)، مولف کتاب «مفتاح العلوم» در 12 علم. این دانشمند خود از پیشروان علوم ادبی و از ائمه معانی و بیان است و کتاب مفتاح او و شرح حواشی و تلخیص هایی که درمورد آن تالیف شده است از بهترین و نفیس ترین کتب علمی بیان است. این دانشمند بحث فصاحت و بلاغت و بیان اقسام آن را در آغاز علم معانی قرار نداده است و به ملاحظه فرق «مقدمه العلم» و «مقدمه الکتاب» این بحث را در مفتاح، در انتهای علوم ثلاثه مطرح کرده است.
سکاکی در آخرین سطرهایی که از علم بیان در این کتاب می نگارد، راجع به علم بیان و اهمیت آن در بلاغت، و آیین سخنوری و رمز نفوذ در دیگران، و حکمت تاثیر سخن، گفتاری سوزناک دارد، به ویژه که به اشخاصی در این خطابه نظر داشته است که اهمیت آن را درک نکرده اند و حق این دانش (یعنی علم بیان را که به منزله روح است در کالبد ادبیات) نگذاشته اند، و چنانکه باید به تحصیل آن نپرداخته از قواعد و شواهدش آگهی نیافته اند، و ادعای ادب نیز دارند.
پس از این بیان به طرز هم بسته و پیوسته ای وارد تشریح مسائل بدیع می شود، بدون اینکه سرفصلی باز کند و بابی آغاز سازد. و این به خوبی روشن می کند که سکاکی علم بیان را تابع جزء ذات بیان می داند، و آن را مکمل همسنگ با مباحث بلاغت ذاتی می شمارد. و روی همین اصل است که به صنایع و انواع افراطی بدیع نمی پردازد و با اینکه در عصر او بیش از 130 نوع بدیعی مشهور بوده است، تنها درحدود 30 نوع ذکر می کند.
در ضمن وی در این علم، از دست کج طبعان بی ذوق که بدون اطلاع کامل از معانی به بیان می پردازند سخت درد دل می کند. اکنون نیز چه بسیارند افرادی که به فرا گرفتن ادبیات بلاغت توجهی به سزا نمی کنند و می خواهند بدون درک حقایق معانی و بیان از قرآن کریم و «نهج البلاغه» و «صحیفه سجادیه» و سایر آثار مقدس دینی که به بلیغ ترین منطق و ادبی ترین سبک ادا شده است استفاده کنند.
کلام سکاکی
اینان نمی دانند و نمی دانند که نمی دانند؟ همان آیات قرآن از زمینه های توضیح اینان فریاد دارد و از توجهات ایشان رنج دراز می برد. و اینان می پندارند کاری نیکو انجام می دهند! این دانش (علم بیان) با ارجمندی نمودار و فضیلت تابناکی که دارد، هیچ دانشی را نمی بینی که چون او ستم دیده و به بلا مبتلا گشته باشد! کجایند کسانی که قواعد آن را پی ریختند شواهد آن را تر تیب دادند؟ حدودی برای آن بیان نمودند تا مرجع کار باشد و رسومی برای تعیین کردند، تا از آن رسوم در نگذرند.
اصول و قوانین آن را نهادند، و حجج و براهین این علم را گرد کردند، و برای ضبط مسائل پراکنده آن دامان به کمر زدند، و برای بیرون آوردن آن دانش از دست ناپختگان، تمام قوای خویشتن به کار آوردند.
کجایند آنان تا ببینند، اجزای این علم چون مردم شهر «سبا» پراکنده گشته است، چنانکه جزئی در دامن نسیم باختر و جزئی در کف باد صبا قرار گرفته است. هم اکنون به باب «تحدید»، که جزئی از این علم بوده است، بنگرید که در دست کیست؟ به باب «استقراء» منطق که جزئی از این علم بوده بنگرید که در دست کیست؟ بلکه در بیشتر ابواب اصول فقه گردش کن، آیا از کدام علم بوده و چه کس فعلا متصدی آن است؟ حتی در پاره ای از حقایق نهفته مبانی ایمان (اعجازقرآن) نیک بنگر، نمی بینی کسی، بدون این علم، آرزوی رسیدن به آن کرده باشد، الا اینکه به وعده سرگرم شده است. لیکن خداوند حکیم همین که توفیق خامه فرسایی در این علم را کرد، امید است که کار را به دست اهلش به سامان رساند. به حول و قدرت او. و هیچ حول و قوتی نیست الا به دست او.
منـابـع
محمدرضا حکیمی- ادبیات و تعهد در اسلام- صفحه 113 و 116-118
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها