تاریخچه شیعه در هند

فارسی 5192 نمایش |

غازیان مسلمان در روزگاران خلیفه دوم از راه سرزمین افغان و ایران، به سوی هند روی نهادند. و در روزگار امیرالمؤمنین (ع) سربازان مسلمان به جانب سند شتافتند و پیروز بازگشتند. بار دیگر غازیان مسلمان، در روزگار امویان، چندین نوبت به سوی هند و سند رفتند و پاره ای از این سرزمین ها را گشودند، و برخی از شاهان هند مسلمان شدند، تا به دوره حکومت عباسی. در این دوره بود که نفوذ عباسیان در آن نواحی گسترش یافت و خوب می دانیم که برخی از والیان و امیران و فرماندهان و سپاهیان که به آن سرزمین اعزام می شدند از گروندگان به خاندان پیامبر بودند. همین امر از جمله باعث گشت تا مذهب تشیع در آن سرزمین ها نشر یابد و رواج بگیرد.
ابن اثیر، در کتاب «الکامل» (ج5/220) گفته است: «در سال 151، منصور عباسی، عمربن حفص را از ولایت سند عزل کرد، و هشام بن عمرو تغلبی را به جای او فرستاد. و عمر بن حفص نامبرده را والی افریقا کرد. علت اینکه عمربن حفص را از سند عزل کرد این بود:
هنگامی که محمدبن عبدالله بن الحسن دو تن از سادات حسنی و فرزندان شورشی امام حسن مجتبی (ع) در حجاز خروج کردند، عمر یاد شده والی سند بود. محمدبن عبدالله بن حسن، فرزند خویش، عبدلله، معروف به «اشتر» را به به بصره فرستاد. او شماری اسبان نیکو خریداری کرد تا بر آنها سوار شوند و به سوی عمربن حفص روند. زیرا از میان فرماندهان منصور وی با محمد بیعت کرده بود و مذهب شیعه داشت.
اینان رفتند تا به سند رسیدند. عمر گفت سپاه خویش بیاورید. گفتند: ما چیزی بهتر از سپاهیان آورده ایم، ما برای تو خیر دنیا و آخرت آورده ایم. تو به ما امان ده تا دعوت خویش نزد تو آشکار کنیم. یا آن را می پذیری یا نه. در صورتی که نپذیری کار ما پوشیده دار و به کس مگوی و به ما آزار مرسان، تا از این سرزمین بازگردیم. عمربن حفص آنان را ایمنی داد. آنان حال خویش و عبدالله بن محمد بازگفتند و یاد کردند که پدر عبدالله، یعنی محمدبن عبدالله بن حسن (که او را از جهت کثرت زهد و عبادت، «نفس زکیه» می گفتند)، فرزند را نزد او (یعنی عمر بن حفص) فرستاده است. چون عمر این سخنان بشنید، آنان را پذیرفت و خوشامد گفت و با ایشان بیعت کرد. و عبدالله اشتر را نزد خود مخفی ساخت.
آنگاه بزرگان شهر و فرماندهان و اعضای خاندان خویش را فرا خواند تا با او بیعت کنند. و آنان چنین کردند. سپس برای آنان درفش های سپید بیاراست و خود نیز جامه سپید بپوشید، تا با آن جامه سپید خطبه بخواند و سخنرانی کند و برای روز پنجشنبه آماده اعلام انقلاب شد.
در آن هنگام سواری از سوی زن او رسید و این پیغام بیاورد که محمدبن عبدالله حسنی کشته شد. عمر چون این خبر را از قاصد همسر خویش بشنید نزد فرزند محمد یعنی عبدالله اشتر آمد. و او را از حال روزگار آگاه ساخت و بر کشته شدن پدر تسلیت گفت. اشتر گفت: کار من بر ملا گشت. اگر کشته شوم خونم به گردن تو خواهد بود. من فکری کرده ام: در اینجا پادشاهی است از سندیان که مقامی بلند و مملکتی بزرگ دارد، و با این حشمت و شوکت بیش از همه مردم به مقام پیامبر خدا تعظیم می کند و به حضرت او حرمت می گزارد. و مرد وفادار است. اکنون کس نزد او می فرستم و میان تو و او پیمانی برقرار می کنم، و تو را نزد او روانه می کنم. تو تا نزد او باشی کس معترضت نتواند گشت.
عمربن حفص چنین کرد. عبدالله اشتر را نزد آن شاه سندی فرستاد. او عبدالله را گرامی داشت و با وی نیکویی بسیار کرد. در آن هنگام شیعه زیدی به سوی عبدالله شتافتند، تا آنکه چهار صد تن از مردمی که دارای بصیرت اجتماعی بودند نزد او گرد آمدند سپس ابن اثیر یاد می کند که کار عبدالله به شهادت کشید، او کشته شد. پادشاه سندی نیز به همراه او کشته شد. خانواده و فرزندان عبدالله را نزد منصور فرستادند. منصور آنان را به مدینه فرستاد و آن کس که عبدالله و آن پادشاه را بگرفت و بکشت اسفنج بود، برادر عامل منصور در سند، یعنی هشام ابن عمرو تغلبی سپس شیخ محمدحسین مظفر، به سخنان خویش چنین ادامه می دهد: آنچه گفتیم ما را به این واقعیت رهنمون می گردد که روحیه تشیع و پیروی از آل محمد (ص) و اعتقاد به ایشان، از همان روزگاران قدیم، در میان مردمان آن سرزمین ها و کسانی که به آنجاها می رفته اند وجود داشته است. از جمله دلیلهای این امر این است که یکی از سلاطین هند نامه ای به خدمت حضرت امام جعفر صادق (ع) نوشت، و در آن نامه یاد کرد که به برکت امام هدایت یافته است.
همراه نامه هدیه ای چند نیز خدمت امام صادق فرستاده بود. کار این چنین بود، لیکن مذهب شیعه، در آن تاریخ در آن سرزمین ها انتشاری که باید نیافت. شاید به این علت که در آن اوقات این مذهب یاران و مبلغان چندانی در هند نداشت. این است که مورخان همه می گویند، رواج آشکارای تشیع در هند، از سرزمین گجرات بوده است.
میان اعراب و هندیان، از روزگار جاهلیت روابط بازرگانی برقرار بود. پس از آنکه فروغ اسلام تابید، نیز این روابط پایدار ماند. و همین ارتباط وسیله ای بود تا مذهب شیعه که به وسیله تنی چند از مسلمانان مجاهد به هند راه یافته بود، در آنجا رواج گیرد و انتشار یابد.
راجه های بت پرست شمال گجرات، با واعظان و بازرگانان شیعه خوشرفتاری می کردند و جانب آنان را نگاه می داشتند. این شد که بسیاری از مردم بت پرست، با کوشش واعظان شیعی، دست از بت پرستی کشیدند و مسلمان و شیعه آل محمد شدند.

منـابـع

محمدرضا حکیمی- میرحامد حسین- صفحه 101-96

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد