ابتهاج در فلسفه و عرفان ابن سینا
فارسی 4434 نمایش |ابن سینا لذایذ را بر سه قسم (حس طبیعی، معقول و روحانی) تقسیم بندی میکند، آن دسته از لذت گرایان را که تنها لذایذ حسی طبیعی را به رسمیت می شناسند پشت سر گذاشته و آنان را به حال خود رها کرد که در تموجات لذایذ طبیعی حیوانی که جلوه هایی از بیماری خودخواهی است غوطه ور گردند و نام آن را هم حکمت و فلسفه بگذارند! ابن سینا حرکت عقلانی و عرفانی خود را ادامه می دهد تا به دریافت درجات عالی روحی که بالاتر از لذت مطلقه است به نعمت عظمای ابتهاج نائل می گردد. آن ابتهاج (شکوفایی و انبساط ذاتی روح کمال جو) که از صفات مشاهده کنندگان ملکوت الهی در آسمان ها و زمین است: «و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین؛ و بدینسان ملکوت آسمانها و زمین را به ابراهیم نشان می دهیم تا از جمله یقین کنندگان باشد» (انعام/ 75)، «قل ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین؛ اینان هستند که نماز و همه اعمال عبادی و حیات و موت آنان از آن خدا پروردگار جهانیان است» (انعام/ 162).
در فلسفه و عرفان ابن سینا ابتهاج فوق همه آن لذایذ سه گانه (طبیعی محض، روانی و رحانی) است که نعشه و اهتزار درونی از خواص آنها است. دلیلی که می توان برای این مدعا در نظر گرفت، این است که ابن سینا لذت را به خدا نسبت نمی دهد ولی ابتهاج را به او نسبت می دهد. او می گوید: «اجل منتهج بشیء هو الاول لذاته لانه اشد الاشیاء ادراکا لاشد الاشیاء کما لا الذی هو یری عن طبیعه الامکان و العدم و هما منبعا الشر؛ با عظمت ترین دارنده بهجت درباره چیزی، خداوند است (موجودی) که اول از همه اوایل و آخر از همه آخرها است زیرا او است شدیدترین موجود درک کننده شدیدترین اشیاء از نظر کمال که از طبیعت امکان و عدم که دو منبع اصلی شرند، منزه و مبراست».
از این سخن ابن سینا می فهمیم که ابتهاج حقیقتی است فوق لذت که در لغت فارسی میتوان آن را به شکوفایی خیر محض و جمال محض یک حقیقت ترجمه کرد. با این حال، باید گفت: منظور ابن سینا فوق آن بهجت و ابتهاج و شکوفایی و انبساط است که به دیگر حقایق نسبت داده می شود همان گونه که در همین کتاب بعد از جمله فوق می گوید:
«و یتلوه المبتهجون به (بالله) و بذواتهم من حیث هم مبتهجون به و هم الجواهر العقلیه القدسسیه فلیس ینسب الی الاول الحق و لا الی النائلین من خلص اولیائه القدیسین شوق؛ در مرتبه ای پس از خدا، آن حقایق انسانهای کمال یافته اند که با ارتباط با خدا و با ذات خویشتن به مقام ابتهاج رسیده اند و آنها عبارتند از جواهر عقلی قدسی. پس به خداوند اول بذاته و حق مطلق و نیز به آن کسانی که از اولیاء خالص و قدیس او هستند، شوق نسبت داده نمی شود».
و معلوم است که هر کسی که به یک شیء مشتاق است لذتی برای او در موقع وصول به آن بوجود می آید و بدان جهت که خداوند و اولیاء خالص او را از شوق و اشتیاق بالاتر می بیند، در نتیجه آنان را وصل به مقامی فوق لذت می داند. و هنگامی که ما با مختصات ذهنی خود در حقیقت ابتهاج دقت می کنیم می بینیم بدان جهت که حقیقت دارای بهجت از نوعی سرور و انبساط حاصل از وصول به یک مطلوب غیر از ذات مبتهج می باشد و لذت از هر نوع که باشد موجی از خودخواهی نقص آمیز است لذا نمی توانیم آن را به خدا و جواهر عقلی و اولیاء الله مخلص نسبت بدهیم زیرا عقل سلیم و وجدان پاک از آلودگی ها بطور مستقیم در می یابند که خداوند سبحان دارای آن غنی و صمدانیت (بی نیاز مطلق) است که بالاتر از آن است که چیزی به اضافه آن ذات اقدس برای او مطلوب باشد، و درباره آن دارای ابتهاج سرور انگیز گردد. اینکه در مفهوم ابتهاج، لذت و سرور ولو در حد بالا وجود دارد، سخن خود ابن سینا است که می گوید: «المستحل توسط الحق مرحوم من وجه فانه لم یطعم لذه البهجه به فیستعظمها....؛ کسی که واسطه قرار دادن حق را برای مباهات و عرفان خود واسطه قرار می دهد مورد ترحم است زیرا این بینوا لذت بهجت را نچشیده است تا عظمت آن را درک کند».
لذا سوال درباره معنای بهجت و ابتهاج در فلسفه و عرفان ابن سینا با توجه به اینکه پدیده لذت در آن وجود دارد بدون پاسخ می ماند. به علاوه ابن سینا در توصیف یکی از عالی ترین درجات عرفان چنین می گوید: «ثم انه لیغیب عن نفسه فیلحظ جناب القدس فقط و ان لحظ نفسه فمن حیث هی لاحظه لا من حیث هی بزینتها و هناک یحق الوصول؛ سپس انسان عارف از ذات خویشتن غفلت می کند و فقط مقام قدس خداوندی را درک می کند و اگر خویشتن را هم ملاحظه کند تنها از آن جهت ملاحظه می کند که در حال ارتباط با خدا است نه بدان جهت که این یک حالت زیبا و آراستگی است. در اینجا عارف شایسته وصول است».
و تردیدی نیست در اینکه وقتی عارف از درک زینت و شایستگی و جمال و جلال ذات در حال ارتباط با خدا بالاتر رفت هر گونه ابتهاج و سرور و لذت به آن معانی که در ذهن ما دارند نیز منتفی می گردند. یکی از دلایل محکم برای اثبات این مطلب سخنی بسیار بااهمیت است که ابن سینا در همین ماخذ می گوید: «الالتفات الی ما تنزه عنه شغل و الاعتداد بما هو طوع من النفس عجز و التبجح بزینه الذات و ان کان بالحق تیه و الاقبال بالکلیه علی الحق خلاص؛ التفات به آنچه که عارف از آن تصفیه و پاک شده است نوعی اشتغال است و اعتناء به خواسته نفس ناتوانی است و بالیدن و التذا از زینت و آرایش ذات اگرچه به جهت ارتباط آن با حق باشد نوعی گمراهی، و روی آوردن کامل به بارگاه حق جل و علا خلاص حقیقی است».
ما از این سخنان فوق العاده عالی ابن سینا چنین می فهمیم که تکامل و اعتلای انسان در مسیر حق بالاتر از هر گونه لذت طبیعی و معقول و روحی و بالاتر از آن ابتهاج و انبساط است که با توجه به خویشتن در هر مقامی باشد به وجود می آید.
منـابـع
محمدتقی جعفری- پیام خرد- صفحه 43-46
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها