آیات مورد استناد پیروان نظریه تأویل در باب معجزه

فارسی 4133 نمایش |

پیروان نظریه اول در باب معجزه (نظریه تأویل) به دو نوع آیات استدلال کرده اند: یکی آیات سنن الهی، یکی هم آیاتی دارد که پیغمبران می گویند که ما بشری هستیم مثل شما. اما آیاتی که در آن آیات تقریبا اظهار عجز پیغمبران از معجزه ای که مردم خواسته اند منعکس شده، آنها را ببینیم چیست. اولا آیا واقعا تناقضی است میان این آیات و آن آیات، یا نه، تناقض نیست؟ اگر تناقض نیست چگونه اینها را با یکدیگر جمع کنیم.
یکی از آیات، همین آیه معروف است، اغلب هم همین را می بینید که به زبان می آورند. (می گویند) معجزه یعنی چه؟!
قرآن خودش می فرماید: «قل انما انا بشر مثلکم یوحی الی»؛ «بگو من هم بشری هستم مثل شما که به من وحی می شود» (کهف/110) فقط فرقش در وحی است که اینها به من وحی شده، به شما وحی نشده و الا من بشری هستم صد در صد مثل شما، یعنی در جنبه های مثبت و جنبه های منفی هر دو، هرچه شما دارید من هم دارم، هرچه شما ندارید من هم ندارم.
اگر شما غذا می خورید من هم غذا می خورم، راه می روید من هم راه می روم، می خوابید من هم می خوابم، حاجت های طبیعی دارید من هم همه حاجت های طبیعی را دارم، اگر شما نمی توانید یک کار خارق العاده انجام بدهید من هم نمی توانم، من مثل شما و در حد شما هستم. "مثلکم" یعنی در حد شما هستم از هر جهت.
منکرین معجزه می گویند که قریش از پیغمبر یک سلسله معجزات که در آیات 93-90 سوره اسراء ذکر شده است و مجموعا شش معجزه می باشند، خواستند و پیغمبر می گویند من یک بشر رسول هستم، یعنی بشر رسول، یک پیغمبر که دیگر معجزه ندارد که شما از او این چیزها را بخواهید!
تفسیر این آیات و نقد نظریه تأویل:
مفسرین این آیات را چه تفسیر کرده اند که با معجزات منافات نداشته باشد؟ آنها در اینجا دو سه تا حرف دارند که حرف های خوبی است، و آن این است که می گویند مسئله معجزه اولا برای این است که یک عده افرادی که می خواهند حقیقت را بفهمند و در صدق نبوت تردید دارند، پیغمبر مجاز است معجزه ای ظاهر کند که آنها بفهمند او صادق است یا صادق نیست. اما پیغمبر از طرف خدا ملزم نیست -و از طرف عقل هم همچنین- که هر اقتراحی که هر کسی بیاید بکند فورا جواب بدهد، کارخانه معجزه سازی وارد نکرده اند.
اینها نه به عنوان اینکه واقعا تو یک معجزه بکن که اگر این کار را کردی می خواهیم به تو ایمان بیاوریم، (چنین درخواست هایی می کردند)، اینها از پیغمبر معجزات زیادی دیده بودند، در عین حال باز به عنوان اینکه یک امر تازه ای را ابتکار کرده باشند آمدند این حرف ها را اختراع کردند. ثانیا آنچه که در اینجا آمده است حساب معجزه نیست، یک قسمتش که اصلا یک امر محال است، از جمله اینکه "خدا را با فرشتگان بیاور با ما روبرو کن". این یک امر محال است، این که معجزه به آن تعلق نمی گیرد و همچنین بعضی قسمت هایش بی معنی است، می گوید: "برو به آسمان، از آنجا نامه ای خطاب به ما با امضای خدا بیاور". یک آدم دیوانه باید چنین حرفی بزند. اگر کسی این مقدار قدرت داشته باشد که خودش را ببرد بالا از شما مخفی بکند، می تواند به دست خودش هم نامه ای بنویسد، امضای خدا را هم پایینش بگذارد و بگوید از طرف خدا آورده ام.
حکایت می کند از احمقی درخواست کننده. قسمت هایی از درخواست های اینها معامله بود و راست هم هست: «و قالوا لن نؤمن لک حتی تفجر لنا من الارض ینبوعا»؛ «و گفتند: ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد تا آن که از زمین چشمه ای برای ما بجوشانی »(اسراء/90) نگفتند "لن نؤمن بک"، گفتند ما به نفع تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه به نفع ما چنین کاری بکنی. خلاصه رشوه می خواستند، پول می خواستند، بیا تو در سرزمین مکه یک نهر جاری کن، وسیله کشاورزی فراهم کن، یک چنین خدمتی به ما بکن، ما هم در ازای آن به تو ایمان می آوریم، خدمتی به تو می کنیم، بیا باغستانی چنین و چنان در اینجا ایجاد کن، چنین نفعی به ما برسان تا ما هم به نفع تو ایمان بیاوریم. آن که ایمان نیست، معامله است، و لهذا تمام اینها را تحت عنوان «لن نؤمن لک» ذکر کرده است نه تحت عنوان "لن نؤمن بک" چون در قرآن حساب "یؤمن له" و "یؤمن به" از هم جداست.
در جای دیگر راجع به خود پیغمبر اکرم (ص) تعبیری دارد که: «و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین»؛ «و می گویند: او (سراپا) گوش است. بگو او سخن نیوش خوبی برای شماست، هم به خدا ایمان دارد و هم مؤمنان را باور دارد.» (توبه/61) و می گویند: او خوب شخص ساده و زودباوری است، بگو ای پیغمبر زودباوری من لطفی به نفع شماست که رسول ایمان به خدا و اطمینان به مؤمنین دارد. پیغمبر اکرم در عین اینکه استقامت فوق العاده داشت و وقتی که تصمیم می گرفت هرگز دیگر منصرف نمی شد، در مسائل جزئی خیلی نرمش نشان می داد، هرکسی که می آمد یک چیزی می گفت حرفش را گوش می کرد و چنان با مهربانی گوش می کرد که او راضی برمی گشت و می رفت.
بعضی خیال می کردند که واقعا پیغمبر به حرف همه گوش می کند «یقولون هو اذن» گفتند ما که رفتیم حرفمان را به پیغمبر گفتیم، بعد مخالفین ما هم رفتند حرفشان را به پیغمبر گفتند، حرف ما را گوش می کند، حرف آنها را هم گوش می کند، این که فقط گوش است، سر تا پا گوش است «قل اذن خیر لکم» بگو ولی گوش خوبی است برای شما «یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین» به خدا ایمان دارد و به نفع مؤمنین تصدیق می کند، نه "یؤمن بالمؤمنین"، یعنی اگر چیزی را تصدیق می کند به خاطر مصلحت مؤمنین است، نه واقعا آن حرف را قبول دارد. یعنی اگر چیزی را پیغمبر رد نمی کند نه این است که آن حرف را قبول دارد و رد نمی کند، او یک تصدیق می کند، همان تصدیق به نفع شماست.
شما خیال کرده اید پیغمبر هر که هرچه گفت حرفش را قبول می کند؟ اینجور نیست. پس "یؤمن له" با "یؤمن به" در قرآن دو مفهوم دارد.
آنها هم نگفتند که "لن نؤمن بک" گفتند "لن نؤمن لک" خیال کردند پیغمبر آمده و می خواهد یک بساطی راه بیندازد و احتیاج دارد به یک افرادی که بیایند دورش را بگیرند و لشگر و حامی و مبلغش باشند، گفتند این کار را برایمان بکن تا آن کار را هم ما برای تو بکنیم، سبحان الله «هل کنت الا بشرا رسولا»
تفسیر مفسران مختلف در خصوص آیات مورد استناد و پیروان نظریه تأویل:
من یک پیغمبرم، من آمده ام در شما ایمان به خدا و ایمان به خودم ایجاد کنم، من که نیامده ام اینجا جمعیت و حزب برای خودم درست بکنم. پس «سبحان ربی هل کنت الا بشرا رسولا»؛ پاک است پروردگار من! آیا من جز بشر پیام آورم؟ (اسراء/93) معنایش این نیست که پیغمبر که دیگر کار خارق العاده ندارد، (بلکه معنایش این است که) یک پیغمبر که با کسی معامله ندارد: «هل کنت الا بشرا رسولا».
من در باب توجیه این آیات، از افراد زیادی تفسیرهای مختلف شنیده ام و یادم است یک وقتی همین آقای خمینی درس اخلاق می گفتند، ایشان تکیه شان در این آیات بیشتر روی این مسئله بود که خلاصه کارخانه معجزه سازی نیست، معجزه آیت پروردگار است و پیغمبران هم هیچ وقت برخلاف سنت الهی کاری نمی کنند مگر آنجا که ضرورت ایجاب کند، که اگر نکنند مردم گمراه می شوند، آنوقت به حکم آن ضرورت این کار را می کنند.
مرحوم اشراقی (واعظ مشهور معاصر) طور دیگری می گفت، مثلا می گفت مطلب واضح است، وقتی واضح است دیگر معجزه نمی خواهد. آقای حاج میرزا ابوالفضل زاهدی قمی (چون حق هر کسی را باید ادا کرد) پیرمردی است، الان هم پیش نماز است در مسجد امام، ایشان مفسر بود، نسبتا مفسر خوبی هم هست، تفسیر می گفت و این بیانی که در آخر عرض کردم بیانی بود که از این مرد شنیدم و به نظرم آمد بسیار بیان خوبی است راجع به همین «لن نؤمن لک» که اصلا اساس این کار بر معامله بود نه بر ایمان به خداوند و ایمان به پیغمبر.

منـابـع

مرتضی مطهری- نبوت- صفحه 112-115

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها