ناتوانی فلسفه غرب در فهم ارتباط قضا و قدر و اختیار

English فارسی 4814 نمایش |

مسئله معروفی هست در فلسفه و کلام و اخلاق به نام جبر و اختیار. بحث در این است که آیا انسان در کارهای خود مجبور است و آزادی برای انتخاب ندارد، و یا حر و آزاد و مختار است؟ مسئله دیگری در الهیات هست به نام قضا و قدر. قضا و قدر یعنی حکم قطعی الهی در جریانات کارهای عالم و حدود و اندازه های آنها. در مسئله قضا و قدر بحث در این است که آیا قضا و قدر الهی عام است و شامل همه اشیاء و جریانات است یا نه؟ و اگر عام است، تکلیف آزادی و اختیار انسان چه می شود؟ آیا ممکن است که هم قضا و قدر الهی عام و کلی باشد و هم انسان نقش آزاد و مختار داشته باشد؟
جواب این است: بلی. ما خود در رساله ای که در همین موضوع نوشته ایم و با نام انسان و سرنوشت چاپ شده است، در این باره بحث کرده ایم و ثابت کرده ایم که هیچ گونه منافات میان قضای عام الهی از یک طرف و اختیار و آزادی انسان از طرف دیگر نیست. و البته آنچه ما در آنجا گفته ایم چیزی نیست که اولین مرتبه ما گفته باشم، آنچه گفته ایم اقتباس از قرآن کریم است و قبل از ما دیگران اقتباس کرده اند، مخصوصا حکمای اسلامی مستوفی در این باب بحث کرده اند. اما امروز که به جهان اروپا می نگریم می بینیم افرادی مانند ژان پل سارتر در شش و پنج این مسئله گرفتارند و چون در فلسفه خود به مسئله انتخاب و اختیار و آزادی تکیه کرده اند خدا را نمی خواهند قبول کنند. ژان پل سارتر می گوید: «چون به آزادی ایمان و اعتقاد دارم نمی توانم به خدا ایمان و اعتقاد داشته باشم، زیرا اگر خدا را بپذیرم ناچارم قضا و قدر را بپذیرم و اگر قضا و قدر را بپذیرم آزادی فرد را نمی توانم بپذیرم و چون نمی خواهم آزادی را نپذیرم و به آزادی علاقه و ایمان دارم پس به خدا ایمان ندارم.»
از نظر اسلام، اعتقاد و ایمان به خدا مساوی است با اینکه انسان آزاد و مختار باشد. آزادی به معنای واقعی، گوهر انسان است. قرآن کریم خدا را بسیار بزرگ و اراده و مشیتش را عام معرفی می کند، ولی از آزادی نیز سخت دفاع می کند: «هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا* انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتلیه فجعلناه سمیعا بصیرا* انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا؛ آیا بر انسان روزگاری گذشت که چیزی نبود که از آن یاد شود؟ ما او را از نطفه مخلوطی که دارای خلط ها بود آفریدیم، خلط هایی که موجب استعدادهای گونه گون بود و او را در معرض آزمایش قرار می دهیم. پس ما او را بینا و شنوا قرار دادیم و راه به او نشان دادیم، و او خود مختار است که شکرگزار باشد یا کافر نعمت» (دهر/ 1-3). یعنی او آزاد است، می خواهد راه صحیح را انتخاب کند و می خواهد راه کفران نعمت را انتخاب کند. باز قرآن می فرماید: «من کان یرید العاجلة عجلنا له فیها ما نشاء لمن نرید ثم جعلنا له جهنم یصلاها مذموما مدحورا* و من اراد الاخره و سعی لها سعیها و هو مؤمن فأولئک کان سعیهم مشکورا* کلا نمد هؤلاء و هؤلاء من عطاء ربک و ما کان عطاء ربک محظورا؛ هر که به نعمت های زودگذر بسنده کند، از آن نعمت ها هر چه خواهیم به هر کس که خواهیم زود دهیم و سپس جهنم را برای او قرار دهیم که در آن داخل شود نکوهیده و دور از رحمت و هر کس که خانه عاقبت خواهد و برای آن به مقدار لازم و شایسته کوشش کند و مؤمن باشد، پس اینان کوشش شان قدردانی خواهد شد. همه را آن گروه و این گروه را از بخشش پروردگارت مدد کنیم و عطای پروردگارت منع شدنی نیست» (اسراء/ 18-20)
با توجه به اینکه تقدیر الهی به معنای قانون داشتن و سنت داشتن جهان است، اشکال جبر از ناحیه اعتقاد به قضا و قدر نیز حل می گردد. این اشکال از این ناحیه پیدا شده است که گروهی پنداشته اند معنای تقدیر الهی این است که خدا مستقیما و بیرون از قانون جهان، هر پدیده ای را اراده کرده است. خدا برای جهان نظامی و قانونی پدید آورده است و هیچ کاری در جهان بیرون از قانون انجام نمی گیرد. همانطوری که هیچ حادثه طبیعی بدون علت طبیعی رخ نمی دهد، افعال اختیاری انسان ها نیز بدون اراده و اختیار انسان رخ نمی دهد، قانون خدا در مورد انسان این است که آدمی دارای اراده و قدرت و اختیار باشد و کارهای نیک یا بد را خود انتخاب کند. اختیار و انتخاب مقدم وجودی انسان است، انسان غیر مختار محال است، یعنی اینکه فرض شده انسان است و غیر مختار، فقط فرض است نه حقیقت و اگر انسان نباشد مکلف نیست، مثل اینست که گاو یا الاغی سر در خم شراب ببرد و بنوشد پس قضا و قدر الهی که انسان را خواسته است مختار بودن او را نیز خواسته است.
آری، این است منطق قرآن. قرآن هیچ منافاتی میان قضای عام الهی و حریت و اختیار انسان نمی بیند. از نظر برهانی و فلسفی نیز در جای خود ثابت شده است که میان این دو منافاتی نیست. اما این فیلسوفان قرن بیستم خیال کرده اند که تنها اگر خدا را نپذیرند آزادند، آن هم بدین معنی که در این صورت می توانند رابطه اراده خود را با گذشته و حاضر، یعنی با تاریخ و محیط، قطع کنند و با چنین اراده قطع شده از تاریخ و محیط، آینده را انتخاب کنند و بسازند، و حال آنکه مسئله جبر و اختیار به قبول و نفی خدا مربوط نیست. با قبول خدا می توان برای اراده انسان نقش فعال و آزاد قائل شد، همچنان که با نفی خدا نیز طبق قانون علیت عامه می توان به فرضیه آزادی انسان ایراد گرفت، یعنی ریشه جبر و یا توهم جبر، اعتقاد به نظام قطعی علت و معلول است که هم الهی به آن معترف است و هم مادی. اگر منافاتی میان نظام قطعی علت و معلول و میان آزادی و اختیار انسان نیست همچنان که واقعا هم نیست اعتقاد به خدا سبب نمی شود منکر آزادی بشویم.

منـابـع

مرتضی مطهری- علل گرایش به مادیگری- صفحه 119-122

مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 148

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد