دردمندی منشأ ارزش های انسانی
فارسی 4275 نمایش | چیزهایی که به آنها ارزشهای انسانی گفته می شود و معنویات انسانی و ملاک انسانیت انسان است شامل خیلی چیزهاست ولی می توان همه ارزشها را در یک ارزش خلاصه کرد و آن ارزش، درد داشتن و صاحب درد بودن است. هر مکتبی که در دنیا راجع به ارزشهای انسانی بحث کرده است، یک درد ماوراء دردهای عضوی و دردهای مشترک انسان با هر جاندار دیگر در انسان تشخیص داده است. آن درد انسانی انسان چیست؟ گفتیم بعضی فقط تکیه شان روی درد غربت انسان و درد عدم تجانس و بیگانگی انسان با این جهان است، چرا که انسان حقیقتی است که از اصل خود جدا شده و دور مانده و از دنیای دیگر برای انجام رسالتی آمده است و این دورماندگی از اصل است که در او شوق و عشق و ناله و احساس غربت آفریده است، میل به بازگشت به اصل و وطن، یعنی میل بازگشت به حق و خدا را آفریده است. از بهشت رانده شده و به عالم خاک آمده است و می خواهد بار دیگر به آن بهشت موعود خودش بازگردد. البته آمدنش غلط نبوده، برای انجام رسالتی بوده ولی به هر حال این هجران، همیشه او را در حال ناراحتی نگاه داشته است. درد انسان طبق این مکتب فقط درد خداست، درد دوری از حق است (و میل او) میل بازگشت به قرب حق و جوار رب العالمین است و انسان به هر مقام و کمالی که برسد، باز احساس می کند که به معشوق خود، نرسیده است.
درد انسان، آن درد خدایی است که اگر پرده های اشتباه از جلو چشمش کنار رود و معشوق خود را پیدا کند، به صورت همان عبادتهای عاشقانه ای درمی آید که در علی (ع) سراغ داریم. چرا قرآن می گوید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب؛ آگاه باش که با یاد خدا دلها آرامش می یابد» (رعد/ 28) بدانید که منحصرا و منحصرا «بذکر الله» که مقدم شده است، علامت انحصار است با یک چیز قلب بشر آرام می گیرد و از اضطراب و دلهره نجات پیدا می کند و آن، یاد خدا و انس با خداست. قرآن می گوید اگر بشر خیال کند که با رسیدن به ثروت و رفاه، به مقام آسایش می رسد و از اضطراب و ناراحتی و شکایت بیرون می آید، اشتباه کرده است. قرآن نمی گوید نباید دنبال اینها رفت، می گوید اینها را باید تحصیل کرد، اما اگر خیال کنید اینها هستند که به بشر آسایش و آرامش می دهند و وقتی بشر به اینها رسید، احساس می کند که به کمال مطلوب خود نائل شده است، اشتباه می کنید، منحصرا با یاد خداست که دلها آرامش پیدا می کند. بسیاری از مکتبها تکیه شان روی (دور ماندن انسان از اصل خود) است. مکتبهای دیگری هستند که تکیه شان روی درد انسان است برای خلق خدا، نه درد انسان برای خدا. حتی بعضی می گویند درد انسان برای خدا یعنی چه؟! مثلا در یکی از مجلات، بحثهایی طرح شده است تحت عنوان خدا یا انسان؟ یکی می گوید: خدا، دیگری می گوید: انسان و سومی می گوید: خدا و انسان، ولی من کسی را ندیدم که بگوید: خدا و انسان از یکدیگر جدا نیست، تا خدا نباشد انسان هم نیست. تا آن درد خدایی را که در انسان است، نشناسیم و تا انسان به سوی خدا نرود، درد انسانی او هم به جایی نخواهد رسید. انسانیت، درد خداست، درد انسان از درد خدا (داشتن) است.
لذت همدردی و دردمندی
دردی که برای دیگران باشد، همیشه لذیذ است. این مطلب چه رازی دارد؟ خدا خودش می داند. همچنانکه درد دیگران داشتن لذیذ است، درد هجران حق هم لذیذ است. بوعلی در اشارات درباره این مسئله که گاهی یک چیز درد هست، ولی در عین اینکه درد است لذیذ است، مثال می آورد. می گوید این نوع درد نظیر خارش بدن است که بدن خارش می کند و سوزش دارد و انسان وقتی خارش می دهد، (محل خارش) درد می کند و در عین اینکه درد می کند، خوشش می آید. این درد، درد تلخی نیست. این درد، دردی است که جان را می سوزاند، اشک را جاری می کند اما غم محبوب است، غم مطلوب است. انسان از یک سلسله غمها همیشه فرار می کند، ولی چطور می شود که اگر به ما بگویند مجلس ذکر مصیبت امام حسین (ع) برقرار است و مجلس خیلی باحالی است، می خواهیم به آنجا برویم؟ انسان تا دلش نسوزد و درد نگیرد، اشک نمی ریزد ولی در عین حال انسان دلش می خواهد به این مجلس باحال برود، این درد را احساس کند و این اشک را بریزد، وقتی این قطرات اشک می ریزد، انسان صفائی را احساس می کند که آن درد، دیگر در مقابل این، چیزی نیست، این است درد انسانیت.
منـابـع
مرتضی مطهری- انسان کامل- صفحه 73-74 و 79 و 80-83
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها