درون گرایی مطلق در عرفان و نقد اسلام بر آن

فارسی 3539 نمایش |

مسأله دیگری که در انسان کامل وجود دارد و اسلام آن را تأیید نمی کند، این است که در عرفان، فقط درون گرائی (مطرح) است، یعنی برون گرائی خیلی تحت الشعاع قرار گرفته است. جنبه فردی در آن زیاد است و جنبه اجتماعی محو شده یا بگوئیم کمرنگ شده است. انسان کامل عرفان، انسان اجتماعی نیست، انسانی است که فقط سر در گریبان خودش دارد و بس. ولی اسلام ضمن تأیید همه آنچه که در مورد دل و عشق و سیر و سلوک و علم افاضی و علم معنوی و تهذیب نفس گفته می شود، انسان کاملش، انسان جامع است، برون گرا هم هست، جامعه گرا هم هست، همیشه سر در گریبان خودش فرو نبرده است. اگر شب سر در گریبان خود فرو می برد و دنیا و مافیها را فراموش می کند، روز در متن جامعه قرار گرفته است.
درباره اصحاب حضرت حجت (ع) که نمونه هایی از مسلمان کامل هستند مکرر در اخبار آمده است که: «رهبان باللیل، لیوث بالنهار؛ اگر در شب سراغشان بروی، گوئی سراغ یک عده راهب رفته ای، سراغ عده ای رفته ای که در دامنه یک کوه در غاری زندگی می کنند و جز عبادت چیز دیگری سرشان نمی شود ولی در روز، شیران نرند.» آنها راهبان شب و شیران نر روز هستند. خود قرآن هم اینها را با یکدیگر جمع می کند: «التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون؛ همان توبه کنندگان، عبادت پیشگان، ستایش گران، روزه داران، رکوع کنندگان و سجده کنندگان.» اینها همه، آن جنبه های درونی است. بعد می فرماید: «الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر؛؛ امرکنندگان به معروف و نهی کنندگان از منکر.» (توبه/ 112)، فورا وارد جنبه های جامعه گرائی آنها می شود: آنها مصلحان جامعه خود هستند. یا در آن آیه کریمه می فرماید: «محمد رسول الله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم؛ محمد (ص) فرستاده خداست، و کسانی که با او هستند بر کافران سخت گیر و با همدیگر مهربانند.» در اینجا اول جنبه جامعه گرائی را می گوید: پیامبر و همراهانش حال بنابر بعضی تفاسیر، خصوصیت همراهانش را می گوید «اشداء علی الکفار رحماء بینهم؛ در مقابل پوشندگان حق و حقیقت و کسانی که با حقیقت عناد می ورزند، با صلابت و محکم و (مانند) دیواری روئین هستند و نسبت به اهل ایمان یک پارچه محبت، مهربانی، خیر و رحمت.» بعد می فرماید: «تریهم رکعا سجدا؛ همواره آنان را در رکوع و سجود می بینی.» همین جامعه گراها را در حال رکوع و سجود می بینی. «یبتغون فضلا من الله و رضوانا؛ از خدای خود فزونی می خواهند و به آنچه دارند قانع نیستند و رضای حق رامی خواهند، یعنی افرادی نیستند که برای خود، دنیا یا آخرت را بخواهند، برای آنها رضای حق از هر چیزی برتر و بالاتر است. «سیماهم فی وجوههم من اثرالسجود؛ در چهره آنها آثار عبادت و آثار سجود را می بینی.» (فتح/ 29). این یک نقطه ضعف دیگری است که در انسان کامل تصوف دیده می شود. البته بسیاری از پیشروان عرفان چون شدیدا تحت تأثیر تعلیمات اسلامی بوده اند، متوجه این نکته بوده اند و در کلمات خود به این نکته اشاره کرده اند. اما به هر حال گاهی کم و بیش این افراط پیدا شده است، یعنی درون گرائی به حدی رسیده که دیگر برون گرائی نفی شده است. اسلام این جهت را تأیید نمی کند.
یک جهت دیگر که در مکتب عرفان مطرح است و آن مربوط به "نفس کشی" است. ما در تعبیرات اسلامی کلمه "نفس کشی" نداریم. یکی دو جا تعبیر "امات نفسه" داریم که یکی در نهج البلاغه است که تعبیر «موتوا قبل ان تموتوا؛ بمیرید قبل از اینکه بمیرانندتان.» را داریم. معمولا در تعبیرات اسلامی صحبت از تهذیب و اصلاح نفس است. در تعبیرات شعرا مسئله "نفس کشی" و "نفس کشتن" زیاد آمده است حال ما با تعبیر، چندان مخالفتی نداریم ولی درباره مسئله نفس کشی و به عبارت دیگر خود را در هم شکستن، خود را کوبیدن، یعنی خودبین نبودن و خودپسند و خودخواه نبودن، در عرفان ما طوری سخن گفته شده است که غالبا یک نکته بسیار بسیار اساسی که در اسلام از آن به "کرامت نفس" تعبیر می کنیم، مورد غفلت واقع شده است. چون عرفان شیرین است و عرفا با زبان ادب، نثر و نظم مدعای خودشان را خیلی گفته اند و پخش کرده اند، انسان کامل عرفا در سرنوشت جامعه ما خیلی اثر دارد، یعنی ما بیشتر انسان والا و انسان متعالی را همان می دانیم که عرفا معرفی کرده اند.
عرفان اساس درون گرایی و دل گرایی و بر توجه به باطن و انصراف از بیرون است، و حتی ارزش بیرون را به عنوان اینکه بشود مطلوب خود، یعنی حق را از جهان بیرون به دست آورد، نفی می کند. می گوید از درون باید آن را به دست آورد.
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد *** وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است *** طلب از گمشدگان لب دریا می کرد
مشکل خویش بر پیر مغان بردم دوش *** کو به تأیید نظر حل معما می کرد
دیدمش خرم و خندان قدح باده به دست *** و اندر آن آینه صد گونه تماشا می کرد
گفتم این جام جهان بین به تو کی داد حکیم *** گفت آن روز که این گنبد مینا می کرد
بی دلی در همه احوال خدا با او بود *** او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد
این همه شعبده ها عقل که می کرد اینجا *** سامری پیش عصا و ید بیضا می کرد
گفت آن یار کزو گشت سردار بلند *** جرمش این بود که اسرار هویدا می کرد
عرفان در "توجه به درون" هر چه بخواهید جلو رفته است.

منـابـع

مرتضی مطهری- انسان کامل صفحه 161-163 و 185-171

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد