ولایت تکوینی یا ولایت تصرف
فارسی 4214 نمایش | از نظر "شیعه" مسأله ولایت از سه جنبه مطرح است و در هر سه جنبه کلمه امامت به کار رفته است: اول از جنبه سیاسی، که احق و الیق برای جانشینی "پیامبر اکرم (ص)" برای زعامت و رهبری سیاسی و اجتماعی مسلمین چه کسی بوده است و چه کسی می بایست بعد از "پیامبر" زعیم مسلمین باشد؟ و این که "پیامبر" از طرف خداوند "علی (ع)" را برای این پست و مقام اجتماعی تعیین کرده بود، در حال حاضر جنبه تاریخی و اعتقادی دارد نه جنبه عملی. دوم آن که در بیان احکام دین بعد از "پیامبر" به چه کسانی باید رجوع کرد و آن افراد علم خود را از چه طریق کسب کرده اند؟ و آیا آن ها در بیان احکام معصوم اند یا نه؟ و چنان که می دانیم شیعه معتقد به امامت "ائمه معصومین (ع)" است این جهت، هم جنبه اعتقادی دارد و هم عملی. سوم از جنبه معنوی و باطنی از نظر شیعه در هر زمان یک "انسان کامل" که نفوذ غیبی بر جهان و انسان دارد، و ناظر بر ارواح و نفوس و قلوب است و دارای نوعی تسلط تکوینی بر جهان و انسان است، همواره وجود دارد و به این اعتبار نام او "حجت" است. آیه کریمه «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم؛ پیامبر از خود مؤمنان بر آن ها حق تسلط بیشتری دارد» (احزاب- 6)، ناظر به این معنی از ولایت نیز بوده باشد.
مقصود از ولایت تصرف یا ولایت تکوینی این نیست که بعضی جهال پنداشته اند که انسانی از انسان ها سمت سرپرستی و قیمومت نسبت به جهان پیدا کند به طوری که او گرداننده زمین و آسمان و خالق و رازق و محیی و ممیت من جانب الله باشد. اگر چه خداوند، جهان را بر نظام اسباب و مسببات قرار داده و موجوداتی که "قرآن کریم" آن ها را "ملائکه" می نامد "مدبرات امر" و "مقسمات امر" به اذن الله می باشند و این جهت هیچ گونه منافاتی با شریک نداشتن خداوند در ملک و خالقیت ندارد، و هم چنین با این مطلب که به هیچ وجه هیچ موجودی "ولی" به معنای یار و یاور خدا و حتی آلت و ابزار خدا به شمار نمی رود، منافات ندارد. «و قل الحمدلله الذی لم یتخذ ولدا و لم یکن له شریک فی الملک و لم یکن له ولی من الذل و کبره تکبیرا؛ و بگو: ستایش خدای را که نه فرزندی گرفته و نه در فرمانروایی شریکی دارد و نه از زبونی او را یاوری بوده، و او را به بزرگداشتی تمام بزرگ دار» (اسراء- 111). نسبت مخلوق به خالق جز مخلوقیت و مربوبیت مطلقه و لا شیئیت نیست.
"قرآن" در عین این که خداوند را در حد اعلای غنا و بی نیازی معرفی می کند و در عین این که مثلا می گوید: «الله یتوفی الانفس حین موتها؛ خداوند روح انسان ها را هنگام مرگشان به تمامی باز می ستاند» (زمر- 42)، باز در سوره سجده آیه 11 می گوید: «قل یتوفیکم ملک الموت الذی وکل بکم؛ بگو: فرشته مرگ که بر شما گمارده شده، جانتان را می ستاند»، «الذین تتوفیهم الملائکة ظالمی انفسهم؛ کسانی که فرشتگان جان آن ها را -که ستمگر خویشتند- می ستانند» (نساء- 97).
"قرآن" در عین این که می فرماید: خداوند بر همه چیز حفیظ است می فرماید: «و یرسل علیکم حفظة حتی اذا جاء احدکم الموت توفته رسلنا؛ بر شما محافظانی می فرستد تا وقتی که مرگ یکی از شما فرا رسد فرستادگان ما جانش را می ستانند» (انعام- 61).
در این آیه کریمه رسولانی را، هم به عنوان نگهبان و هم قبض کننده ارواح معرفی می کند. پس، از نظر توحیدی، وجود "وسائط" و نسبت دادن تدبیر امور به غیر خداوند ولی به اذن خداوند و به اراده خداوند به طوری که مدبران، مجریان اوامر و اراده پروردگارند، مانعی ندارد. در عین حال، اولا ادب اسلامی اقتضا می کند که ما خلق و رزق و احیا و اماته و امثال این ها را به غیر خدا نسبت ندهیم زیرا "قرآن" می کوشد که ما از اسباب و وسائط عبور کنیم و به منبع اصلی دست یابیم و توجه مان به کارگزار کل جهان باشد که وسائط نیز آفریده او و مجری امر او و مظهر حکمت او می باشند، ثانیا نظام عالم از نظر وسائط نظام خاصی است که خداوند آفریده است و هرگز بشر در اثر سیر تکاملی خود جانشین هیچ یک از وسائط فیض نمی گردد بلکه خود فیض را از همان وسائط می گیرد، یعنی فرشته به او وحی می کند و فرشته مأمور حفظ او و مأمور قبض روح او می گردد، در عین اینکه ممکن است مقام قرب و سعه وجودی آن انسان از آن فرشته ای که مأمور اوست احیانا بالاتر و بیشتر باشد.
مطلب دیگر اینکه ما حدود ولایت تصرف و یا ولایت تکوینی یک انسان کامل و یا نسبتا کامل را نمی توانیم دقیقا تعیین کنیم، یعنی مجموع قرائن قرآنی و قرائن علمی که نزد ما هست اجمالا وصول انسان را به مرتبه ای که اراده اش بر جهان حاکم باشد، ثابت می کند، اما در چه حدودی؟ آیا هیچ حدی ندارد و یا محدود به حدی است؟ مطلبی است که از عهده ما خارج است.
منـابـع
مرتضی مطهری- ولاء ها و ولایت ها- ص 182-179
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها