تأثیرات اخلاق پیامبر بر روی جامعه مسلمین
فارسی 3651 نمایش |از اخلاق پیامبر اکرم یکی این بود که با رهبانیت و انزوا و گوشه گیری و ترک اهل و عیال مخالف بود. بعضی از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرار گرفتند. می فرمود: بدن شما، زن و فرزند شما و یاران شما همه حقوقی بر شما دارند و می باید آنها را رعایت کنید. در حال انفراد، عبادت را طول می داد. گاهی در حال تهجد ساعتها سرگرم بود، اما در جماعت به اختصار می کوشید، رعایت حال اضعف مأمومین را لازم می شمرد و به آن توصیه می کرد. زهد و ساده زیستی از اصول زندگی او بود ساده غذا می خورد، ساده لباس می پوشید و ساده حرکت می کرد. زیراندازش غالبا حصیر بود، بر روی زمین می نشست، با دست خود از بز شیر می دوشید و بر مرکب بیزین و پالان سوار می شد و از اینکه کسی در رکابش حرکت کند به شدت جلوگیری می کرد. قوت غالبش نان جوین و خرما بود. کفش و جامه اش را با دست خویش وصله می کرد.
در عین سادگی طرفدار فلسفه فقر نبود. مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف در راههای مشروع لازم می شمرد و می گفت: «نعم المال الصالح للرجل الصالح؛ چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع به دست آید برای آدمی که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند.» (محجة البیضاء، ج 6، ص 44) و هم می فرمود: «نعم العون علی تقوی الله الغنی؛ مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا.» (وسائل، ج 12، ص 16)
اراده و استقامتش بی نظیر بود، به طوری که از او به یارانش سرایت کرده بود. دوره بیست و سه ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است. او در تاریخ زندگیش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از همه جا قطع می شد، ولی او یک لحظه تصور شکست را در مخیله اش راه نداد، ایمان نیرومندش به موفقیت یک لحظه متزلزل نشد.
با اینکه فرمانش میان اصحاب بی درنگ اجرا می شد و آنها مکرر می گفتند چون به تو ایمان قاطع داریم، اگر فرمان دهی که خود را در دریا غرق کنیم و یا در آتش بیفکنیم می کنیم، او هرگز به روش مستبدان رفتار نمی کرد. در کارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود، با اصحاب مشورت می کرد و نظر آنها را محرم می شمرد و از این راه به آنها شخصیت می داد.
در جنگ بدر مسأله اقدام به جنگ، همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوه رفتار با اسرای جنگی را به شور گذاشت. در جنگ احد نیز راجع به اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند و یا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداخت. در جنگ خندق و در جنگ تبوک نیز با اصحاب به شور پرداخت.
نرمی و مهربانی پیغمبر، عفو و گذشتش، استغفارهایش برای اصحاب و بی تابیش برای بخشش گناه امت، همچنین به حساب آوردنش اصحاب و یاران را، طرف شور قرار دادن آنها و شخصیت دادن به آنها از علل عمده نفوذ عظیم و بی نظیر او در جمع اصحابش بود.
قرآن کریم به این مطلب اشاره می کند آنجا که می فرماید: به موجب مهربانی هایی که خدا در دل تو قرار داده تو با یاران خویش نرمش نشان می دهی. اگر تو درشتخو و سخت دل می بودی از دورت پراکنده می شدند. پس عفو و بخشایش داشته باش و برای آنها نزد خداوند استغفار کن و با آنها در کارها مشورت کن. هرگاه عزمت جزم شد، دیگر بر خدا توکل کن و تردید به خود راه مده.
نظم و انضباط بر کارهایش حکمفرما بود. اوقات خویش را تقسیم می کرد و به این عمل توصیه می نمود. اصحابش تحت تأثیر نفوذ او دقیقا انضباط را رعایت می کردند. برخی تصمیمات را لازم می شمرد آشکار نکند؛ مبادا که دشمن از آن آگاه گردد. یارانش تصمیماتش را بدون چون و چرا به کار می بستند. مثلا فرمان می داد که آماده باشید، فردا حرکت کنیم، همه به طرفی که او فرمان می داد همراهش روانه می شدند، بدون آنکه از مقصد نهایی آگاه باشند و در لحظات آخر آگاه می شدند. گاه به عده ای دستور می داد که به طرفی حرکت کنند و نامه ای به فرمانده آنها می داد و می گفت: بعد از چند روز که به فلان نقطه رسیدی نامه را باز کن و دستور را اجرا کن آنها چنین می کردند و پیش از رسیدن به آن نقطه نمی دانستند مقصد نهایی کجاست و برای چه مأموریتی می روند، و بدین ترتیب دشمن و جاسوسهای دشمن را بی خبر می گذاشت و احیانا آنها را غافلگیر می کرد.
او گاهی با اعتراضات برخی یاران مواجه می شد، اما بدون آنکه درشتی کند نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بود جلب و موافق می کرد. از شنیدن مداحی و چاپلوسی بیزار بود و می گفت: به چهره مداحان و چاپلوسان خاک بپاشید. محکم کاری را دوست داشت. مایل بود کاری که انجام می دهد متقن و محکم باشد تا آنجا که وقتی یار مخلصش سعد ابن معاذ از دنیا رفت و او را در قبر نهادند، او با دست خویش سنگها و خشتهای او را جا به جا و محکم کرد و آنگاه گفت: من می دانم که طولی نمی کشد همه اینها خراب می شود، اما خداوند دوست می دارد که هرگاه بنده ای کاری انجام می دهد آن را محکم و متقن انجام دهد." (بحار الانوار، ج 22، ص107)
او از نقاط ضعف مردم و جهالت های آنان استفاده نمی کرد. بر عکس، با آن نقاط ضعف مبارزه می کرد و مردم را به جهالتشان واقف می ساخت. روزی که ابراهیم پسر هیجده ماهه اش از دنیا رفت، از قضا آن روز خورشید گرفت. مردم گفتند: علت اینکه کسوف شد مصیبتی است که بر پیغمبر خدا وارد شد. او در مقابل این خیال جاهلانه مردم سکوت نکرد و از این نقطه ضعف استفاده نکرد، بلکه به منبر رفت و گفت: ایها الناس! ماه و خورشید دو آیت از آیات خدا هستند و برای مردن کسی نمی گیرند.
شرایط رهبری از حس تشخیص، قاطعیت، عدم تردید و دو دلی، شهامت، اقدام و بیم نداشتن از عواقب احتمالی، پیش بینی و دور اندیشی، ظرفیت تحمل انتقادات، شناخت افراد و تواناییهای آنان و تفویض اختیارات در خور تواناییها، نرمی در مسائل فردی و صلابت در مسائل اصولی، شخصیت دادن به پیروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهای عقلی و عاطفی و عملی آنها، پرهیز از استبداد و از میل به اطاعت کورکورانه، تواضع و فروتنی، سادگی و درویشی، وقار و متانت، علاقه شدید به سازمان و تشکیلات برای شکل دادن و انتظام دادن به نیروهای انسانی (همه را) در حد کمال داشت، می گفت: "اگر سه نفر با هم مسافرت می کنید، یک نفرتان را به عنوان رئیس و فرمانده انتخاب کنید."
در دستگاه خود در مدینه تشکیلات خاص ترتیب داد، از آن جمله جمعی دبیر به وجود آورد و هر دسته ای کار مخصوصی داشتند: برخی کاتب وحی بودند و قرآن را می نوشتند، برخی متصدی نامه های خصوصی بودند، برخی عقود و معاملات مردم را ثبت می کردند، برخی دفاتر صدقات و مالیات را می نوشتند، برخی مسؤول عهدنامه ها و پیمان نامه ها بودند.
از بیکاری و بطالت متنفر بود. می گفت: خدایا! از کسالت و بی نشاطی، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه می برم. مسلمانان را به کار کردن تشویق می کرد و می گفت: عبادت هفتاد جزء دارد و بهترین جزء آن کسب حلال است.
اخلاق خانوادگی
در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتی نمی کرد و این بر خلاف خلق و خوی مکیان بود. بدزبانی برخی از همسران خویش را تحمل می کرد تا آنجا که دیگران از این همه تحمل رنج می بردند. او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید می کرد و می گفت: همه مردم دارای خصلتهای نیک و بد هستند؛ مرد نباید تنها جنبه های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند؛ چه هر گاه از یک خصلت او ناراحت شود خصلت دیگرش مایه خشنودی اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد.
او با فرزندان و فرزندزادگان خود فوق العاده عطوف و مهربان بود. به آنها محبت می کرد. آنها را روی دامن خویش می نشاند. بر دوش خویش سوار می کرد، آنها را می بوسید و اینها همه بر خلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود.
روزی در حضور یکی از اشراف، یکی از فرزندزادگان خویش امام حسن مجتبی (ع) را می بوسید. آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتی یک بار هیچ کدام از آنها را نبوسیده ام. فرمود: «من لا یرحم لا یرحم؛ کسی که مهربانی نکند رحمت خدا شامل حالش نمی شود.»
نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی می کرد آنها را روی زانوی خویش نشانده، دست محبت بر سر آنها می کشید. گاه مادران، کودکان خردسال خویش را به او می دادند که برای آنها دعا کند. اتفاق می افتاد که احیانا آن کودکان روی جامه اش ادرار می کردند. مادران ناراحت شده و شرمنده می شدند و می خواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند. او آنها را از این کار به شدت منع می کرد و می گفت: مانع ادامه ادرار کودک نشوید، اینکه جامه من نجس بشود اهمیت ندارد، تطهیر می کنم.
با بردگان
نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود. به مردم می گفت: اینها برادران شمایند، از هر غذا که می خورید به آنها بخورانید و از هر نوع جامه که می پوشید آنها را بپوشانید. کار طاقت فرسا به آنها تحمیل مکنید. خودتان در کارها به آنها کمک کنید. می گفت: آنها را به عنوان بنده و یا کنیز (که مملوکیت را می رساند) خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقی خداست، بلکه آنها را به عنوان "فتی" (جوانمرد) یا "فتاة" (جوانزن) خطاب کنید.
در شریعت اسلام تمام تسهیلات ممکن برای آزادی بردگان که منتهی به آزادی کلی آنها می شد فراهم شد. او شغل "نخاسی" یعنی برده فروشی را بدترین شغلها می دانست و می گفت: بدترین مردم نزد خدا آدم فروشاناند.
نظافت و بوی خوش
به نظافت و بوی خوش علاقه شدید داشت. هم خودش رعایت می کرد و هم به دیگران دستور می داد. به یاران و پیروان خود تأکید می نمود که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند به خصوص روزهای جمعه وادارشان می کرد غسل کنند و خود را معطر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود، آنگاه در نماز جمعه حضور یابند.
برخورد و معاشرت
در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود. در سلام به همه حتی کودکان و بردگان پیشی می گرفت. پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی کرد و در حضور کسی تکیه نمی نمود. غالبا دو زانو می نشست. در مجالس، دایره وار می نشست تا مجلس، بالا و پایینی نداشته باشد و همه جایگاه مساوی داشته باشند. از اصحابش تفقد می کرد، اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی دید سراغش را می گرفت. اگر مریض بود عیادت می کرد و اگر گرفتاری داشت کمکش می نمود.
در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمی کرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمی داد، بلکه نگاه های خود را در میان جمع تقسیم می کرد. از اینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت؛ از جا برمی خاست و در کارها شرکت می کرد. می گفت: خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که برای خود نسبت به دیگران امتیازی قائل شده است.
نرمی در عین صلابت
در مسائل فردی و شخصی و آنچه مربوط به شخص خودش بود، نرم و ملایم و با گذشت بود؛ گذشتهای بزرگ و تاریخی اش یکی از علل پیشرفتش بود؛ اما در مسائل اصولی و عمومی، آنجا که حریم قانون بود، سختی و صلابت نشان می داد و دیگر جای گذشت نمی دانست. پس از فتح مکه و پیروزی بر قریش تمام بدیهایی که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بودند را نادیده گرفت و همه را یکجا بخشید و حتی توبه قاتل عموی محبوبش حمزه را پذیرفت. اما در همان فتح مکه ، زنی از بنی مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می کردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجرای حد صرف نظر کند.
بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت: چه جای شفاعت است؟! مگر قانون خدا را می توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می کردند، هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می شد معاف می شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می شد مجازات می گشت. سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی نمی کنم، هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.
منـابـع
مرتضی مطهری- وحی و نبوت- صفحه 141-130
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها