طبقه بندی روشنفکران ایرانى در مواجهه با غرب و استعمار
فارسی 8611 نمایش | روشنفکران سده اخیر ایران پس از آشنایى با فرهنگ غربى و ورود آن به ایران، واکنش هاى متفاوتى را از خود نشان داده اند. عده اى بر این باور شدند که حرکت به سمت الگوهاى صنعتى و فرهنگى غرب مى تواند جامعه ایرانى را به رشد و تعالى رسانده و به عظمت گذشته برگرداند. بنابراین، در علوم و فنون و در ابعاد ادارى و آموزشى با نگاه به غرب، اصلاحاتى را صورت دادند (غرب گرایى)، دسته اى دیگر، راه پیشرفت و سعادت جامعه ایران را تقلید از غرب پنداشتند. با این نگاه، کوشیدند تا ایران را هم در شکل و هم در محتوا به سمت الگوهاى غرب سوق دهند (غرب زدگى)، دسته سوم، ضمن تاکید بر نظام ارزش ها، فرهنگ، تاریخ، دین، عقیده و ایدئولوژى خویش، راه حل اصولى براى رسیدن به سعادت و بهروزى را در نهضت «بازگشت به خویشتن» معرفى کرده اند. جریان فکرى سوم خود به دو گروه تقسیم مى شود: اول آنان که به اخذ جنبه هاى مثبت فرهنگ و تمدن غربى و رد جنبه هاى منفى و استعمارى آن معتقد مى باشند. و دوم کسانى که به رد مطلق غرب و نفى یکسره غرب و تجدد معتقد هستند، البته گروه اول از جریان سوم، داراى طرفداران بیشتر بوده و موفق به تشکیل حکومت و جمهورى اسلامى شدند.
نوگرایى در غرب موجب تاثیراتى بر جهان و ایران شده است. ایران در ابعاد فرهنگى، سیاسى و اقتصادى از فرهنگ غربى متاثر شده است. غرب به طرق گوناگون از جمله اعزام کشیش، تاسیس لژهاى فراماسونرى، تجار و بازرگانان و اعزام دانشجو به خارج توانست بر فرهنگ ایران اثر بگذارد، به طورى که بسیارى از تحصیل کرده هاى ایران در غرب از مروجان فرهنگ و مدلهاى غربى درآمدند. تاثیر فرهنگ و اندیشه غربى در بعد سیاسى بر ایران را مى توان در انقلاب مشروطیت مشاهده کرد. در واقع، سؤال اصلى آن است که روشنفکران ایرانى سده اخیر چه واکنش هایى را در برخورد با فرهنگ غربى و چه راه حل هایى را نسبت به عقب ماندگى و انحطاط ایران ارائه دادند؟ گروهى از روشنفکران و زمامداران ایرانى از زمان جنگهاى ایران و روسیه و عهدنامه هاى گلستان و ترکمانچاى و پس از آن و بعد از آشنایى با غرب و پیشرفت هاى آنان و ملاحظه و عقب ماندگى خود، به فکر چاره افتادند و در پاسخ به این پرسش که علل برترى و موفقیت اروپاییان چیست؟ و علل عقب ماندگى و شکست ما کدام است؟ راه حل هاى متفاوتى را ارائه کردند. واکنش هاى ارائه شده توسط روشنفکران ایرانى در برابر فرهنگ و تمدن غربى را مى توان به سه دسته مهم غرب گرایى، غرب زدگى و بازگشت به خویشتن تقسیم کرد، البته در این دسته بندى، واکنش روشنفکران ایرانى در برابر فرهنگ غربى از دوره فتحعلى شاه قاجار و جنگهاى ایران و روس تاکنون مورد توجه بوده است.
تاریخچه آشنایى روشنفکران ایرانى با غرب
عباس میرزا پس از شکستهاى نظامى از روس به فکر چاره اساسى افتاد و با آشنایى از آنچه در روسیه و عثمانى گذشته بود و مى گذشت، دست به اصلاحات زد. در این زمان به شخصیت «پطر کبیر» که ملت روسیه را از پستى به بزرگى رساند، بسیار توجه شد.
مهمترین اقدام عباس میرزا فرستادن دانشجو به فرنگ بود. بازگشت دانشجویان، برخى از افکار جدید را دست کم در میان گروهى از سردمداران رایج کرد و جوانان درس خوانده به اقدامات عباس میرزا دل بستند، البته نقش امیرکبیر نیز در این دوران اساسى بود. رفت و آمد دانشجویان و دیگران در این دوره موجب شد تا در بازگشت، از عجایب فرنگ سخن بگویند و گاه سیاحت نامه بنویسند. این سیاحت نامه ها شامل اطلاعات زیادى درباره راه و رسم زندگى اروپاییان بود. اولین آثار این دوره دو کتاب از دو ایرانى مقیم هند بود؛ یکى «سیر طالب فى بلاد افرنجى» (1799/1214 ق) تالیف ابوطالب اصفهانى و دیگرى «تحفة العالم» (1803/1218ق)، از عبداللطیف شوشترى. هر دو از سفرشان به انگلستان مى گویند و از انقلاب فرانسه خبر مى دهند. میرزا صالح خان شیرازى در شرح سفر و تحصیل خود در انگلستان (1815/1230 ق) از حکومت قانون و دستگاه قضاوت و مطالب تازه دیگر سخن مى گوید و از پارلمان انگلیس به عنوان «مشورت خانه» و از مجلس عوام به عنوان «خانه وکیل رعایا» نام مى برد.
برخى از زمامداران از راه همین کتابها با اروپا آشنا مى شدند و در راه تجدد مى کوشیدند. در زمان محمدشاه پاى پزشکان فرانسوى به دربار باز مى شود. وى در سال (1840/1256 ق) با فرمانى، مسیحیان را از مزایاى حقوقى دیگر رعایاى ایران بهره ور ساخت، البته صدور چنین فرمانى، اجازه ایجاد مدارس مذهبى و سرانجام تاسیس دارالفنون، نشانه هایى از کاهش قدرت روحانیون در سلطنت محمدشاه و اوایل سلطنت ناصرالدین شاه است. تاسیس دارالفنون در سال (1852/1268 ق) همزمان با پایان کار امیرکبیر بود. آخرین کار امیرکبیر آغاز دوره آشنایى واقعى ایرانیان با علم و فن غربى و اندیشه تجدد بود. دارالفنون نخستین مدرسه بزرگ غیر دینى بود که در آن، طب و تشریح، مهندسى و زبان خارجه تدریس مى شد و اکثر استادانش خارجى بودند. امیرکبیر مى خواست پیشگامان تجدد در ایران در آن تربیت شوند، ولى با مرگ امیرکبیر، دارالفنون از هدف اساسى خود دور شد. به دنبال تاسیس دارالفنون، مدارس دیگرى نیز برپا گشت و استادان براى نیازهاى درسى، کتابهایى را تالیف یا ترجمه کردند که در همان مدرسه ها به چاپ رسیدند و این براى اولین بار بود که علوم جدید به اطلاع جوانان ایرانى مى رسید. پس از آشنایى با افکار جدید و عکس العمل هاى آن، همزمان با زمامدارى میرزاحسین خان سپهسالار دوره اى تازه شروع شد که اهمیت آن، آماده کردن زمینه براى نهضت مشروطیت بود. سالهاى 80- 1870/95- 1285 ق به دوره اصلاحات معروف شد و در آن سالها براى نخستین بار مسائلى چون جدایى دولت از مذهب طرح گردید. برخى از روشنفکران بویژه ملکم خان از سالها پیش مساله تجدد را مطرح کرده بودند و آشکارا از اخذ تمدن فرنگى بدون تصرف ایرانى سخن مى گفتند. در این دوران، گروهى از نویسندگان ایرانى که بیشترشان در خارج از مملکت مى زیستند، آثارى به چاپ رساندند که در ایران دست به دست مى گشت. اینها که به عقب ماندگى ایران، اوضاع اروپا و اندیشه غربى آشنا بودند، در زمینه هاى اجتماعى، سیاسى، اقتصادى و حتى فلسفى، کتاب و رساله و مقاله نوشتند و یا آثار خارجیان را ترجمه کردند؛ افرادى همانند آخوندزاده، طالبوف، مراغه اى، ملکم خان، سیدجمال الدین اسدآبادی، مستشارالدوله و...
تاثیرات آشنایى با فرهنگ غربى در ایران
ما در اواخر قرن 19 شاهد تحولاتى در ایران هستیم؛ از یک سو، آغاز حرکت مشروطه خواهى و تجدد فکر دینى و از سوى دیگر، جنبش و تجدد طلبى به صورت پیدایش یک حرکت فرهنگى در جهت بسط ترجمه آثار خارجى و نگارش رسالات فلسفى، حقوقى و اجتماعى، نشر روزنامه ها در داخل و خارج از کشور و نیز تاسیس مدارس جدید. نهضت ترجمه که از زمان عباس میرزا آغاز شده بود در این دوره اهمیت بیشترى پیدا کرد. تاسیس چاپخانه و دارالترجمه رسمى از وقایع مهم براى پیشرفت بود. بعد از آن به مطبوعات توجه شد. نخستین روزنامه به وسیله میرزا صالح شیرازى به نام «کاغذ اخبار» در سال 1837/1253 ق منتشر شد. ده سال بعد، «روزنامه رسمى ایران» و بعد «وقایع اتفاقیه» منتشر گردید. تاسیس مدارس جدید جنبه دیگر حرکت فرهنگى آخر قرن 19 است. پس از تاسیس دارالفنون نوبت به بر پایى مدرسه نظامى اصفهان و تهران، مدرسه سیاسى، مدرسه فلاحت و... رسید، البته مدارس ابتدایى و متوسطه جدید نسبت به مدارس عالى دیرتر احداث شدند. میسیونرهاى آمریکایى در 1834 مدارس خود را در منطقه مسیحى نشین ارومیه دائر کردند. فرانسویها در 1837 در سلماس و روستاهاى ارومیه شروع به فعالیت کردند. پس از آن، میسیونرهاى روسى، آلمانى و انگلیسى آمدند، البته به غیر از ارومیه در تبریز، اصفهان و تهران نیز به کارهاى آموزشى پرداختند.
از 1305 شمسی یک نوع نوسازى آمرانه در ایران شروع شد و نقش اساسى را در این زمینه، دولت بر عهده گرفت. دستگاه ادارى و ارتش، بر اساس الگوهاى غربى سازمان یافت. با کارهاى بزرگ ساختمانى، معمارى جدید، جاده سازى، راه آهن و... با کمک خارجی ها چهره شهرها شکل تازه به خود گرفت. مهمترین کار دولت در راه تجدد، جدا کردن امر آموزش و دادگسترى از دین بود؛ یعنى ایجاد مدرسه غیر دینى و دادگاههاى عرفى. فرستادن دانشجو به اروپا قدم دیگرى در نزدیکى با غرب بود. تکنولوژى، اسطوره برترى غرب (پرستیژ)، استعمار، کاپیتالیسم و استبداد داخلى از عوامل مهم غرب گرایى به حساب مى آید. از راههاى نفوذ و گسترش فرهنگ غرب در ایران را مى توان میسیونرها، اقلیتهاى مذهبى، اعیان و اشراف، روشنفکران وابسته، مستشاران خارجى، روزنامه و مجلات، رادیو و تلویزیون، سینما و تئاتر و فرآورده هاى صنعتى برشمرد.
انواع واکنش روشنفکران ایرانى سده اخیر نسبت به فرهنگ غرب
روشنفکران ایرانى پس از روبرو شدن با انحطاط و عقب ماندگى کشور و آشنایى با غرب و پیشرفت مغرب زمین، در چاره جویى از عقب ماندگى ایران، راه حلهاى مختلفى را به منظور رشد و توسعه و پیشرفت کشور ارائه دادند. در ذیل به مهمترین برداشتهاى روشنفکران از علل عقب ماندگى ایران و موفقیت اروپا و به تناسب، راهکارهاى عرضه شده براى نجات ایران و حرکت به سوى بهروزى، به طور مختصر اشاره مى شود:
الف: غرب گرایى
این گرایش در نتیجه پى بردن ایرانیان به ضعف خویش در برابر غرب و ناشى از تمایل شدید آنها به تجدید عظمت و شکوه گذشته و شکست دادن غرب بوده است. این گرایش مى خواست با استفاده از سلاح دشمن، او را شکست دهد، ولى کم کم خود قربانى سلاح غرب گردید.
نکته دیگر این که زمامداران کشور، شروع کننده جریان غرب گرایى بودند، ولى بعدها استعمار، رهبرى این جریان را به دست گرفت. زمامداران با اقتباس شیوه هاى نظامى از غرب، غرب گرایى را آغاز کردند و به دنبال آن، اصلاحات ادارى و آموزشى صورت گرفت و صنعت و فرآورده هاى صنعتى وارد شد. دوره منظم غرب گرایى در ایران از شکستهاى پى در پى ایران از روسیه در زمان فتحعلى شاه شروع شده است و تا مشروطه خواهى ادامه یافت و از مشروطه به بعد، دوران غرب زدگى را داریم که در دوره رضا شاه و محمدرضا شاه به اوج خود رسید. عباس میرزا نقش برجسته اى در جریان غرب گرایى داشت. او با کمک مستشاران خارجى به اصلاح نظام لشکرى پرداخت و در ترجمه کتب خارجى و تعلیم زبانهاى اروپایى کوشید. امیرکبیر پس از عباس میرزا و قائم مقام فراهانى، نقش مهمى در پیشبرد غرب گرایى ایفا کرد. او با تاسیس دارالفنون، مدرسه نظامى، اعزام محصلان به اروپا، ترجمه کتب خارجى و... در این راه گام مؤثرى برداشت. با این تلاشها، بانک، تجهیزات و تکنیک هاى مخابراتى و... از غرب وارد شد، البته از زمینه هاى اصلى رشد اندیشه غربى در ایران را مى توان شکستن حریم قداست ها و بى اعتبار ساختن باورهاى مردم، تحریف اندیشه دینى و شخصیت هاى فرهنگى (تحریف آیات و تفسیر مادى از آن) و تاسیس مدارس جدید بدون توجه به نیازها نام برد. این جریان به خاطر تقویت و تجدید عظمت گذشته با کمک گرفتن از علوم و فنون غرب آغاز شد سپس در ابعاد ادارى و آموزشى اصلاحاتى صورت گرفت. به مرور، طبقه جدید تحصیل کرده ایجاد شد. این طبقه به غرب دلبستگى پیدا کرد؛ برخلاف غرب گرایان اولیه، طبقه جدید، دنبال غرب خواهى و اسلام ستیزى بود. شاید سالهاى 1910- 1906/1328- 1324 را پایان غرب گرایى (غرب باورى) و آغاز غرب زدگى (غرب مدارى) نام نهاد که در جنگ اول و دوم جهانى به اوج خود رسید و از این پس جریان بازگشت به خویشتن رو به رشد گذاشت.
ب: غرب زدگى
در این دوره، نسل جدید تحصیل کرده و پرورش یافته فرهنگ و آموزش غربى با کمک استعمارگران زمام امور را به دست گرفتند. طبقه تحصیل کرده جدید که در خارج درس خواندند، از فرهنگ خویش بریده و از احساسات عمیق مردم خود نا آشنا بودند. اینها در مقابل فرهنگ و تمدن غرب کاملا خیره و مبهوت و از خود بى خود شده بودند. اینان بیشتر به ظواهر غرب توجه کردند تا به روح تمدن غرب و رمز موفقیت مغرب زمین. به نظر اینها فقط یک نوع تمدن و فرهنگ در جهان وجود داشت و آن نیز تمدن و فرهنگ غربى بود. بر این باور بودند که در برابر غرب نمى توان دست به انتخاب زد و بعضى چیزها را پذیرفت و بعضى ها را نپذیرفت. از برجستگان این جریان در ایران ملکم خان و تقى زاده مى باشند. به گفته جلال آل احمد، در این نگرش، احساس رقابت با غرب فراموش گشت و به جاى آن، احساس درماندگى، بى لیاقتى، عبودیت و تقلید نسبت به غرب و الگوهاى آن جایگزین شد که عامل بدبختى ها به حساب مى آید. در واقع، این جریان فکرى بر دو پایه تحقیر فرهنگ خودى و تعظیم فرهنگ بیگانه استوار است. ملکم خان تئوریسین و بارزترین چهره رویکرد غرب زدگى، معتقد بود که نه تنها بایستى تکنولوژى و صنعت را از غرب گرفت بلکه پذیرش مطلق و اقتباس نظام ارزشى، سیاسى و اقتصادى اجتماعى و طرز تفکر و سیستم اندیشه و باورهاى غربى ها نیز لازم است. وى راه نجات را در پیروى بى قید و شرط از غرب و اقتباس نظام فرهنگى آنان مى داند.
میرزا آقاخان کرمانى و میرزا فتحعلى آخوندزاده از چهره هاى دیگر این جریان هستند. این دسته نظرشان این بود که اگر از غرب تقلید شود، کارها سر و سامان خواهد یافت، البته این گروه در ارائه راه حل، داراى سلایق مختلف بودند؛ عده اى مثل ملکم خان و میرزا حسین خان سپهسالار قانون را چاره همه دردها مى دانستند؛ قانون را مهمترین وسیله ترقى و رسیدن به آزادى و برابرى یافته و معتقد بودند که اروپا پیشرفت خود را مدیون قانون است. برخى دیگر مانند طالبوت و آخوندزاده توجه به تعلیم و تربیت جوانان را توصیه مى کردند؛ اشاعه علم و رواج آموزش را از لوازم آمادگى ملت مى دانستند، چون معتقد بودند که تحول فکرى منحصرا از راه تربیت و نشر دانش در میان همه طبقات اجتماعى میسر است. اگر چنین شود، خود ملت بپا خواهد خواست و آیینهاى کهنه را از میان برخواهد داشت. اینها معتقد بودند که اساس بدبختى ایرانیان روى نیاوردن به علم و آگاهى نداشتن از پیشرفت آن است. از این رو، مدرسه و سواد آموزى لازم است. تغییر خط فارسى به لاتین نیز در این گرایش مطرح مى شود؛ چون فکر مى کردند که منشا عقب ماندگى، در الفباى فارسى و عربى نهفته است، در نتیجه، تغییر خط و الفبا را گامى مهم براى خروج از انحطاط و عقب ماندگى و دستیابى به پیشرفت مى دانستند، اگر چه موفق به تغییر خط نشدند، این ایده به معناى غفلت و سطحى نگرى مى باشد. بعضى نیز جدایى دین از سیاست را مطرح مى کردند، ولى همه در لزوم مبارزه با وابستگى اقتصادى، هم زبان بودند. به عقیده ملکم خان اخذ تمدن فرنگ بدون تصرف ایرانى ضرورى است؛ چون معتقد بود که تمدن غرب عالم گیر خواهد شد، پس هر چه زودتر باید آن را پذیرا بود.
بعدها تجدد خواهى با ادبیات در آمیخت و نام تجدد ادبى به خود گرفت. روشنفکران از طریق شعر، پیام خود را به مردم مى رساندند. عده قابل توجهى دنبال این شعار بودند که ایران در ظاهر و باطن و در جسم و روح، باید فرنگى مآب شود و بس؛ در واقع از اصول این گروه، اخذ اصول و آداب و رسوم و تمدن اروپایى و قبول بلا شرط آن بود. زمان انقلاب مشروطیت، آغاز مرحله غرب زدگى در ایران است که منجر به عقیم گذاردن انقلاب شد. اگر چه انقلاب مشروطیت، غرب زدگى را بیشتر در قلمرو اندیشه و فکر و قانون رواج داد، ولى اقدامات عملى تا روى کار آمدن رضاشاه صورت نگرفت. با روى کار آمدن رضاشاه، روند غرب زدگى شتاب تازه اى گرفت. او مردم را مجبور کرد تا شیوه زندگى اصلى خویش را رها سازند و از شیوه اروپایى در همه زمینه ها، اعم از لباس، خوراک، پوشاک، مسکن، رفتار و معاشرت و... تقلید کنند.
این جریان عموما با سطحى نگرى، خود باختگى، تقلید و تبعیت کورکورانه از غرب، از تبیین و تحلیل مسائل اساسى و ساختارى، نابسامانى هاى داخلى و مساله غرب عاجز ماندند و به زوال گراییدند و یا این که جز در پیوند با استعمار غرب و اتکاى به آن و بورژوازى در حال رشد و وابسته به استبداد حاکم نتوانستند به قدرت و موقعیتى دست یابند و یا در راس هرم سیاسى باقى بمانند. متعاقب غرب گرایى مفرط (غرب زدگى) جنبش بازگشت به خویشتن بوجود آمد.
جریان احیا و بازسازى تفکر دینى، جنبش بازگشت به خویشتن
در برابر موج غرب زدگى، جنبش «بازگشت به اسلام» بوجود آمد و با ظهور عدم موفقیت رویکرد غرب زدگى، رویکرد «بازگشت به خویشتن » رشد فزاینده اى یافت، البته مهمترین عامل توجیه کننده این رویکرد، پویایى اسلام (ماهیت سیاسى - انقلابى بودن اسلام) بود. این جریان در درون خود به دو گرایش عمده تقسیم مى شود:
الف) جریان معتقد به اخذ جنبه هاى مثبت تمدن غربى و رد جنبه هاى منفى
متفکران این جریان اصرار داشتند، اقتباس، فقط در تکنولوژى و دانش و دستاوردهاى مثبت تمدن غرب آن هم آگاهانه و با تشخیص و نه به صورت کورکورانه صورت گیرد، ولى نظام ارزشى، مکتب و ایدئولوژى غربى ها باید قاطعانه کنار زده شود. اینها معتقدند که اسلام با افکار جدید سازگارى دارد، اما ناآگاهى از اسلام راستین و جلوگیرى استعمار از ترقى کشورها، باعث عقب ماندگى مسلمانان و کشورها شده است. اینان غرب را به صورت صحیح شناختند و به علت عقب ماندگى ایران پى بردند و راه حل مشکلات را در بازگشت به اسلام راستین معرفى کردند. هدف اصلى این جریان، واکنش در برابر خطر فرهنگى و سیاسى اروپا و رفع سلطه و نفوذ استعمار غربى و باز گرداندن سیادت گذشته اسلام و قدرت سیاسى مسلمانان بود. این جریان هیچ یک از دو دیدگاه «پذیرش مطلق غرب» و «رد مطلق غرب» را نپذیرفتند و با شناخت عمیقتر و غنى تر قائل به تفکیک جنبه هاى مثبت و منفى آن شدند و خواستار اخذ جنبه هاى مثبت فرهنگ و تمدن غرب و مبارزه با چهره استعمار در همه ابعاد آن گردیدند.
سیدجمال الدین اسدآبادى (1897- 1819 م/1315- 1254 ق) پایه گذار این جریان به حساب مى آید. او با شعار زدودن اسلام از خرافات، لزوم آشنایى مسلمانان را با پیشرفت علمى و فنى جدید و وحدت آنان مطرح ساخت. به نظر وى، استبداد مهمترین سد راه تحول در کشورهاى اسلامى به شمار مى رفت. اصول مورد تاکید او عبارت بودند از: بازگشت به سنت صدر اسلام و زدودن اسلام از خرافات، محکومیت سنت پرستى کورکورانه و تقلید صرف، وحدت مسلمانان، پذیرش علم و فن جدید و مبارزه با استبداد و استعمار. روحانیت و علماى اسلامى ایران بیشترین سهم را در مبارزه با غرب زدگى و ایجاد نهضت بازگشت به خویشتن بر عهده داشتند.
شیخ فضل الله نورى نخستین فردى است که در مقابل جریان غرب زدگى ایستاد. میرزا کوچک خان، مدرس، جلال آل احمد، امام خمینى، مطهرى و شریعتی از مهمترین عناصر این رویکرد محسوب مى شوند. در قیام پانزده خرداد سال 42 که رهبرى سیاسى جنبش مردمى از دست ملى گرایان خارج و به دست اسلام گرایان افتاد، رویکرد بازگشت به خویشتن تقویت شد. انقلاب اسلامى نیز اوج این جریان به حساب مى آید. تمامى پرچمداران نهضت بازگشت به خویشتن، اسلام را به عنوان ایدئولوژى و عقیده و مکتب خود برگزیدند، اما اسلامى که از پیرایه ها و خرافات دوران انحطاط پیراسته شده باشد. اسلامى که همه ابعاد وجودى انسان، فرد، اجتماع و زندگى مادى و معنوى را در بر مى گیرد.
جلال آل احمد (1348- 1302) تجدید حیات اسلام شیعى را مؤثرترین واکسن در برابر بیمارى واگیر غرب زدگى تشخیص مى داد و روحانیون را صلاحیت دارترین پزشکانى تلقى مى کرد که مى توانند واکسن نجات دهنده هویت را فراهم سازند. در نگاه آل احمد، مذهب شیعه یک ایدئولوژى مناسب براى بسیج سیاسى تلقى مى شد. مرتضى مطهرى (1358- 1298) با نقد و بررسى پایه هاى فکرى غرب زدگان، بررسى استدلالى و منطقى مکاتب فلسفى، فکرى و اجتماعى غرب و تبیین و تشریح اصول اعتقادى مکتب اسلام در قالبهاى منطقى و به روز، نقش مهمى در شکست طلسم غرب زدگى بر عهده گرفت؛ چون او معتقد بود که مبارزه با مظاهر غرب زدگى بدون مبارزه با زیربناى فکرى و فلسفى فرهنگ غرب، ناقص و نادرست است. مطهرى در ایجاد و رشد جریان بازگشت به خویشتن، داراى نقش ارزنده اى بود.
شریعتى (1356- 1312) بار دیگر با زبان امروزى مساله تجدید حیات اسلام و زدودن آن را از خرافات مطرح کرد؛ در واقع، راه حل او دنباله گفتمان غرب زدگى جلال آل احمد بود. به نظر او، حفظ اسلام مى تواند به جوامع درمانده پایان قرن بیستم کمک کند، ولى نه اسلام منحط، ضعیف و همدست با دولت مستبد بلکه باید به اسلام واقعى پیامبر (ص) بازگشت، به اسلام خواهان عدالت، به اسلام مترقى و انقلابى. چنین اسلامى خواهد توانست جوامع را دگرگون سازد. از نظر شریعتى، غرب، داراى دو بعد فرهنگى و سیاسى (امپریالیسم) است. او نه به غرب ایمان داشت و نه به شرق کمونیست، بلکه او به اسلام اصیل ایمان داشت.
ب) جریان معتقد به رد مطلق غرب و تجدد
در این دیدگاه دو گرایش وجود دارد: یکى رویکرد سنتى و دیگرى متجددین. سنت گراها معتقدند که راه حل معضلات ایران تنها با تکیه بر رهیافتهاى سنتى ممکن است و هر گونه الگوگیرى از راه و رسم زندگى فرنگیان نه تنها مشکلى را حل نمى کند بلکه بر مشکلات مى افزاید. مهمترین و بهترین شارح این رویکرد، رساله شیخ و شوخ است. در این رساله، راه حل غرب گرایان شدیدا مورد انتقاد قرار گرفته و از غرب گرایان با نامهایى چون شوخ، تمسخرپیشه، بى سواد و مقلد یاد شده است. رساله شیخ و شوخ، گفت و گویى است بین شیخ سنت گرا و شوخ متجدد و فرنگى مآب که مؤلف نخواسته نامش را فاش نماید. وى از مخالفان تاسیس دارالفنون، ملکم خان، سیدجمال الدین اسدآبادى، محمدحسن خان اعتماد السلطنه، عبدالغفار نجم الملک، جلال قاجار، صاحب نامه فروزان و ده ها روشنفکر عصر ناصرى است.
شیخ، مظهر و نماد سنت است. وى در رساله خود براى شوخ به اثبات مى رساند که تمامى این فنون و علوم در ساحت تمدن اسلام رشد و نمو یافته اند و بدون هیچ مراجعه اى به آنها مى توان در کتابهاى قدما به این معارف دست یافت. او غرب را آمیزه اى از فساد و تباهى اخلاقى و ظواهرى از علوم و فنون مى بیند که از جاده کمال بر کنار است و بدتر از غرب، غرب باوران هستند که مدینه فاضله و کعبه مقصودشان مدنیت جدید فرنگى است. وى الگوى نوسازى غرب مدار را سم مهلکى براى جامعه ایران مى داند. گرایش دیگر این جریان (رد مطلق غرب) روشنفکران تحصیل کرده در غرب و غیرروحانى مى باشند. آنان خواستار نفى مطلق غرب هستند به دلیل این که معتقدند غرب مجموعه اى یکپارچه است و نمى توان چیزهایى را به دلخواه خود از آن برگزینیم. به نظر آنها، تکنولوژى مجموعه اى از اشیاء و ابزار نیست بلکه یک ذات و شیوه تفکر است که بر جهان تسلط یافته است.
بنابراین در بررسى موضوع انواع واکنش روشنفکران ایرانى سده اخیر در مواجهه با فرهنگ غربى، به سه واکنش مهم روشنفکران ایران نسبت به فرهنگ غرب برمی خوریم: عده اى از روشنفکران در تقویت و تجدید عظمت گذشته ایران، ابتدا از علوم و فنون غرب کمک گرفتند و سپس در ابعاد ادارى و آموزشى به اصلاحات دست زدند. این رویکرد به فن آورى غرب اعتقاد داشت؛ مثل عباس میرزا، قائم مقام فراهانى و امیرکبیر. دسته اى دیگر خواهان تقلید از غرب در همه زمینه ها شدند. تنها راه پیشرفت کشور را فرنگى شدن و تقلید از غرب آن هم به صورت لجام گسیخته مى دانستند؛ مثل ملکم خان، آخوندزاده و تقى زاده. اما در یک دید کلان دو دسته اول خواهان پیروى از تمدن غرب بودند. تعداد دیگرى از روشنفکران، بحث بازسازى تفکر دینى و بازگشت به خویشتن را مطرح کردند. این رویکرد به دو گرایش عمده تقسیم مى شود: گرایشى که راه چاره را بازگشت به خویشتن و اخذ جنبه هاى مثبت فرهنگ و تمدن غربى و رد جنبه هاى منفى و استعمارى غرب مى داند؛ مثل سیدجمال الدین، جلال آل احمد، امام خمینى، مطهرى و شریعتى.
گرایش دوم راه چاره را احیاى تفکر دینى و بازگشت به خویشتن و رد مطلق غرب معرفى مى کند، البته اینها، دسته اى، سنتى مى اندیشند مثل صاحب رساله شیخ و شوخ. و دسته اى دیگر در زمره متجددین به حساب مى آیند؛ مثل فردید، نصر و داورى.
به نظر مى رسد که در میان واکنشهاى موجود، واکنش سوم (جریان احیا و بازسازى تفکر دینى، بازگشت به خویشتن) آن هم دسته اى که به اخذ جنبه هاى مثبت فرهنگ و تمدن غربى و رد جنبه هاى منفى و استعمارى غرب معتقد مى باشد، از صحت و درستى بیشترى برخوردار است؛ چون به روز، مطابق با واقع و منطقى است و عمل به آن موجب عمران و آبادى و پیشرفت مادى و معنوى جامعه مى گردد.
روشنفکران واکنش سوم کوشیدند تا به وسیله امروزى کردن سنتها، راه میانه اى را برگزینند؛ یعنى نه از روى تعصب، با فرهنگ و تمدن غرب مخالفت مى کنند و نه بى تفکر به طور مطلق آن را مى پذیرند. این رویکرد تاکنون آثار مثبتى در پیشرفت و ترقى ایران داشته است. تقویت این نگرش موجب توسعه و شکوفایى بیشتر و رفع عقب ماندگى خواهد شد. این رویکرد داراى بیشترین نفوذ و طرفدار مى باشد.
منـابـع
على اکبرى معلم- مجله رواق اندیشه، شماره 9
مقاله واکنش روشنفکران ایرانى در مواجهه با فرهنگ غربى
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها