ویژگیهای سابقون از منظر قرآن و روایات
English فارسی 6538 نمایش |قرآن کریم مردم را از نظر عاقبت به سه دسته تقسیم کرده است که مردم سه صنف خواهند بود (یا هستند و خواهند بود): دسته ای که قرآن آنها را "اصحاب المیمنه" یا "اصحاب الیمین" می نامد و دسته ای که آنها را "اصحاب المشئمه" یا "اصحاب الشمال" می نامد و دسته ای که آنها را "سابقین" می نامد. از این سه دسته، دو دسته اهل سعادتند؛ یعنی سابقین و اصحاب یمین با تفاوتی که میان این دو دسته وجود دارد. قرآن سابقین را "مقربان" می نامد ولی اصحاب یمین را مقربان نمی نامد. شاید بر آنها همان تعبیری صدق کند که در سوره مطففین آمده است که آنها را "ابرار" یعنی نیکان می نامد (مطففین/ 22) اما آن ها را مقربین نمی نامد که تقریبا یعنی باریافتگان، نزدیک شدگان، آنهایی که به مقام الوهیت نزدیکند، خود را نزدیک کرده اند، به مقام قرب رسیده اند. این تعبیری که در قرآن آمده است به نام "اصحاب الیمین" یا "اصحاب المیمنه" از یک طرف و "اصحاب الشمال" یا "اصحاب المشئمه" از طرف دیگر، مسلم یک حقیقتی را بیان می کند. یعنی صرف نامگذاری نیست. اصحاب یمین یعنی یاران دست راست، یا یاران راست. (خود لغت مفهومش این است) اصحاب شمال یعنی یاران چپ. ولی سابقین مافوق اینها هستند، نه یاران راستند و نه یاران چپ. قرآن تعبیر نکرده که آنها یاران خط مستقیم هستند ولی به هر حال آنها را با کلمه "سابقین" ذکر کرده است که بالاتر از "اصحاب راست" است.
مردم دو دسته هستند از این نظر که بعضی اساسا خداپرست هستند و بعضی خداپرست نیستند. آنهایی که خداپرست نیستند قهرا هواپرست و ماده پرست هستند، آنها قهرا جزو اصحاب الشمال اند. خداپرست ها باز دو دسته هستند (گو اینکه یک دسته شان دو دسته می شود، می شود سه دسته) بعضی خدا را پرستش می کنند برای نجات از عذاب یا برای رسیدن به ثواب. البته اینها هم اهل خیر و سعادتند. اگر کسی امر خدا را اطاعت کند برای اینکه خداوند اجرها و پاداش هایی که به او وعده داده است -در همان عالم ملکوت اعلی ذخیره است- به او بدهد، خدا او را به آن اجرها و ثواب ها و پاداش ها، بهشت ها، نعیم ها، حورالعین ها، میوه ها که همه اینها حقیقت دارد و هست می رساند. حال حقیقت اینها به چه نحو است، ما که نرفته ایم ببینیم، به ما اینها را از روی تمثیلات دنیوی گفته اند حقیقتش را تا انسان نرود درک نمی کند یا آنهایی که رفته اند می دانند، اهل حقیقت که با مکاشفه و با وحی به دست آورده اند می دانند. با ما به زبان دنیا گفته شده است، ما هم از روی نمونه های دنیا یک چیزی می فهمیم و الا واقعیت آنها را درست درک نمی کنیم. ولی اینقدر می دانیم که نعیم هایی، انواعی نعیم های روحی و مادی در آنجا وجود دارد. همه کسانی که خدا را از ترس کیفر یا به خاطر ثواب عبادت می کنند همان اصحاب الیمین اند.
ولی به ما گفته اند مردمی هستند فارغ از هر دو، یعنی مردمی هستند که خدا را پرستش می کنند نه به خاطر اجر و پاداش و نه از ترس کیفر بلکه به خاطر شایستگی حق برای عبادت، طلب رضای حق، برای شکرگزاری حق، برای محبت حق، که اگر حق بهشت و جهنمی هم نمی داشت به حال آنها فرق نمی کرد. اینها قهرا از اصحاب الیمین خیلی بالاترند و همان "سابقون" هستند. شک ندارد آنها که سابقون هستند از عذاب اهل جهنم ایمن اند. نمی شود گفت شما که برای فرار از جهنم عبادت نکردید پس العیاذ بالله (مستحق) عذاب جهنم هستید، نه، آنها نعیم های بهشتی را بیش از دیگران هم دارند. به آنها نمی گویند شما که برای نعیم عبادت نکردید پس نعیمی ندارید. آن که کامل را بخواهد ناقص خود به خود دنبالش هست. آن که ناقص را بخواهد و کامل را نخواهد به ناقص می رسد، از کامل محروم است ولی آن که کامل را بخواهد (نه اینکه کامل را بخواهد به خاطر ناقص، اگر کامل را بخواهد به خاطر ناقص، همان ناقص را خواسته) ناقص را هم نخواهد، ناقص خود به خود به او می رسد. مثل خود دنیا و آخرت است مگر خود دنیا و آخرت این جور نیست؟ کسی که فقط و فقط برای لذات دنیا کار می کند، او از آخرت محروم می ماند. ولی یک کسی کار را برای خدا انجام می دهد، دنیایش رسید رسید، نرسید نرسید.
مقیاس کار این است که اگر انسان همتش این باشد که فقط پشم و پشگل بخواهد به همان می رسد. او قهرا هدفش این است که ببنید چه کسی قطار شتر دارد و شترهایش را کجا می خواباند که آنجا پشگل زیاد جمع شده، برویم پشگل جمع کنیم. حداکثر این است که پشم شتر کجا پیدا می شود بریم پشم شتر تهیه کنیم. ولی یک کسی همتش این است که قطار شتر داشته باشد. انسان اگر قطار شتر داشته باشد آن شترها پشم و پشگل هم دارند. این مثل دنیا و آخرت است. اگر انسان آخرت را بخواهد دنیا هست ولی اگر دنیا را بخواهد از آخرت محروم است. این به دنبالش می آید. هر کامل و ناقصی این جور است. بنابراین سابقین عبادتشان برای نعیم های اخروی و برای نجات از عذاب اخروی نیست، قهرا آنها به جایی می رسند که دیگران نمی رسند ولی آنچه که دیگران می رسند آنها هم به آنان داده می شود.
خداوند در سوره واقعه آیات 1 تا 14 می فرماید: «إذا وقعت الواقعه* لیس لوقعتها کاذبه* خافضة رافعه* إذا رجت الأرض رجا* و بست الجبال بسا* فکانت هباء منبثا* و کنتم أزواجا ثلاثه* فأصحاب المیمنة ما أصحاب المیمنه* و أصحاب المشئمة ما أصحاب المشئمه* و السابقون السابقون* أولئک المقربون* فی جنات النعیم* ثلة من الأولین* و قلیل من الاخرین؛ هنگامى که واقعه عظیم (قیامت) بر پا شود، هیچ کس نمى تواند آن را انکار کند. گروهى را پایین مى آورد و گروهى را بالا مى برد. این در هنگامى است که زمین به شدت به لرزه در مى آید و کوه ها در هم کوبیده مى شود و به صورت غبار پراکنده در مى آید و شما به سه گروه تقسیم خواهید شد. نخست "اصحاب میمنه" هستند، چه اصحاب میمنه اى؟ گروه دیگر اصحاب شومند، چه اصحاب شومى؟ و سومین گروه پیشگامان پیشگام! آنها مقربانند. در باغ هاى پر نعمت بهشت جاى دارند. گروه کثیرى از امت هاى نخستین هستند و اندکى از امت آخرین!»
مى دانیم "زوج" همیشه به جنس مذکر و مؤنث گفته نمى شود، بلکه به امورى که قرین هم هستند نیز زوج اطلاق مى شود، و از آنجا که اصنافى از مردم در قیامت و حشر و نشر قرین یکدیگرند به آنها ازواج اطلاق شده است. گروه سوم را چنین توصیف مى کند: و پیشگامان پیشگام (و السابقون السابقون) آنها مقربانند! (أولئک المقربون) "سابقون" کسانى هستند که نه تنها در ایمان پیشگامند، که در اعمال خیر و صفات و اخلاق انسانى نیز پیشقدم هستند، آنها "اسوه" و "قدوه" مردمند، و امام و پیشواى خلقند، و به همین دلیل مقربان درگاه خداوند بزرگند. بنابراین اگر بعضى از مفسران پیشگام بودن آنها را تنها به سبقت در طاعة الله (اطاعت خدا) یا نمازهاى پنجگانه، یا جهاد، یا هجرت، یا توبه، و امثال آن تفسیر کرده اند، هر کدام گوشه اى از این مفهوم وسیع را مورد توجه قرار داده اند، و گرنه این کلمه اینها و غیر اینها از خیرات و برکات را شامل مى شود، و نیز اگر در روایات اسلامى گاه "سابقون" به چهار نفر "هابیل" و "مؤمن آل فرعون" و "حبیب نجار" که هر کدام در امت خود پیشگام بودند، و همچنین امیر مؤمنان على بن ابى طالب (ع) که نخستین مسلمان از مردان بود تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهاى روشن آن است، و به معنى محدود ساختن مفهوم آیه نیست.
در حدیث دیگرى آمده است که رسول خدا فرمود: «اتدرون من السابقون الى ظل الله یوم القیامة؟؛ آیا مى دانید چه کسانى پیشگامان به سوى سایه لطف پروردگار در قیامتند؟» اصحاب عرض کردند: خدا و رسولش آگاه تر است، فرمود: «الذین اذ اعطوا الحق قبلوه، و اذا سالوه بذلوه، و حکموا للناس کحکمهم لانفسهم؛ آنها کسانى هستند که وقتى حق به آنها داده شود پذیرا مى گردند، و هنگامى که از حق سؤال شوند آن را در اختیار مى گذارند، و درباره مردم آن گونه حکم مى کنند که درباره خودشان.» در بعضى از روایات نیز به پیامبران مرسل و غیر مرسل تفسیر شده است.
در حدیثى نیز مى خوانیم که ابن عباس مى گوید: از رسول خدا (ص) درباره این آیه سؤال کردم، فرمود: جبرئیل به من چنین گفته است: «ذلک على (ع) و شیعته هم السابقون الى الجنة، المقربون من الله بکرامته لهم؛ آنها على (ع) و پیروان او هستند که پیشگامان به سوى بهشت و مقربان درگاه خدایند به خاطر احترامى که خدا براى آنها قائل شده است.» ولى اینها نیز در حقیقت بیان مصداق هاى روشنى از مفهوم گسترده فوق است، مفهومى که همه پیشگامان را در هر امت و ملتى شامل مى شود. سپس در یک جمله کوتاه مقام والاى مقربان را روشن ساخته، مى گوید: "مقربان در باغ هاى پر نعمت بهشتند." «فی جنات النعیم (جار و مجرور) ممکن است متعلق به" مقربین" باشد، و یا متعلق به محذوفى که "حال" است براى "مقربین" و در تقدیر چنین است "کائنین فى جنات النعیم" و یا خبر بعد از خبر. تعبیر به "جنات النعیم" انواع نعمت هاى مادى و معنوى بهشت را شامل مى شود. ضمنا این تعبیر مى تواند اشاره به این باشد که باغ هاى بهشت تنها کانون نعمت است بر خلاف باغ هاى دنیا که گاه وسیله زندگى و زحمت است، همانگونه که حال مقربان در آخرت با حالشان در دنیا متفاوت است، زیرا مقام والایشان در این دنیا توأم با مسؤولیت هایى است در حالى که در سراى دیگر تنها مایه نعمت است.
بدیهى است منظور از "قرب" در اینجا "قرب مقامى" است نه "قرب مکانى" چرا که خداوند مکان ندارد و از ما به ما نزدیکتر است. آیه بعد به چگونگى تقسیم نفرات آنها در امم گذشته و این امت اشاره کرده، مى گوید: "گروه کثیرى از امت هاى نخستین هستند (ثلة من الأولین) و گروه اندکى از امت آخرین (و قلیل من الاخرین) "ثلة" چنان که راغب در مفردات مى گوید در اصل به معنى قطعه مجتمع از پشم است، سپس به معنى جماعت و گروه به کار رفته است. بعضى نیز آن را از "ثل عرشه" (تختش فرو ریخت و حکومتش قطع شد) گرفته و آن را به معنى "قطعه" مى دانند، و در اینجا به قرینه مقابله با "قلیل من الآخرین" به معنى قطعه عظیم است. طبق این دو آیه گروه زیادى از مقربان از امت هاى پیشینند، و تنها کمى از آنها از امت محمد (ص) مى باشند. ممکن است در اینجا این سؤال پیش بیاید که چگونه این مساله با اهمیت فوق العاده امت اسلامى سازگار است، با اینکه خدا آنها را بهترین امت خطاب کرده و فرموده: «کنتم خیر أمة"... (آل عمران/ 110)
پاسخ این سؤال با توجه به دو نکته روشن مى شود: نخست اینکه منظور از مقربان همان سابقون و پیشگامان در ایمانند، مسلم است که در امت اسلامى پیشگامان در پذیرش اسلام در صدر اول گروه اندکى بودند که نخستین آنها از مردان على (ع) و از زنان خدیجه بود در حالى که کثرت پیامبران پیشین و تعداد امت هاى آنها و وجود پیشگامان در هر امت، سبب مى شود که آنها از نظر تعداد فزونى یابند. دیگر اینکه کثرت عددى دلیل بر کثرت کیفى نیست، و به تعبیر دیگر ممکن است تعداد سابقون این امت کمتر باشند ولى از نظر مقام بسیار برتر، همانگونه که در میان خود پیامبران نیز تفاوت است: «تلک الرسل فضلنا بعضهم على بعض؛ ما بعضى از رسولان را بر بعض دیگرى برترى دادیم.» (بقره/ 253) ذکر این نکته نیز لازم به نظر مى رسد که ممکن است بعضى از مؤمنان در زمره پیشگامان در ایمان نباشند، اما داراى صفات و ویژگی هاى دیگرى باشند که آنها را هم ردیف سابقون قرار مى دهد و از نظر پاداش و اجر هم ردیف آنها هستند، به همین جهت در بعضى از روایات از امام باقر (ع) چنین نقل شده که فرمود: «نحن السابقون السابقون و نحن الآخرون؛ ما پیشگامان پیشگام، و ما آخرون هستیم.» (تفسیر صافى)
در روایتى از امام صادق (ع) آمده است که به جمعى از پیروان خود خطاب کرد و فرمود: «انتم السابقون الاولون، و السابقون الآخرون، و السابقون فى الدنیا الى ولایتنا، و فى الآخرة الى الجنه؛ شما سابقون نخستین و سابقون آخرین هستید، در دنیا پیشگام در ولایت ما بودید و در آخرت پیشگام در بهشتید.» این نکته نیز لازم به یادآورى است که بعضى تعبیر به اولین و آخرین را به "اولین امت اسلام" و "آخرین امت اسلام" تفسیر کرده اند، طبق این تفسیر همه مقربان از امت اسلامند. اما این تفسیر نه با ظاهر آیات سازگار است، و نه با روایاتى که در ذیل این آیات وارد شده که افرادى از امم پیشین را بالخصوص به عنوان "سابقون اولین" معرفى کرده است.
در آیات بعد می فرماید: «على سرر موضونه* متکئین علیها متقابلین* یطوف علیهم ولدان مخلدون* بأکواب و أباریق و کأس من معین* لا یصدعون عنها و لا ینزفون* و فاکهة مما یتخیرون* و لحم طیر مما یشتهون* و حور عین* کأمثال اللؤلؤ المکنون* جزاء بما کانوا یعملون* لا یسمعون فیها لغوا و لا تأثیما* إلا قیلا سلاما سلاما؛ آنها (مقربان) بر تختهایى که صف کشیده و به هم پیوسته است قرار دارند. در حالى که بر آن تکیه کرده و روبروى یکدیگرند. نوجوانانى جاودانى (در شکوه و طراوت) پیوسته گرداگرد آنها مى گردند. با قدح ها و کوزه ها و جام هایى از نهرهاى جارى بهشتى (و شراب طهور) اما شرابى که از آن درد سر نمى گیرند و نه مست مى شوند و میوه هایى از هر نوع که مایل باشند و گوشت پرنده از هر نوع که بخواهند و همسرانى از حور العین دارند. همچون مروارید در صدف پنهان! اینها پاداشى است در برابر اعمالى که انجام مى دادند. در آن باغ هاى بهشت نه سخن لغو و بیهوده اى مى شنوند نه سخنان گناه آلود. تنها چیزى که مى شنوند سلام است سلام!» (واقعه/ 15 تا 26)
نعمت هاى بهشتى که در انتظار مقربان است
این آیات انواع نعمت هاى بهشتى را که نصیب گروه سوم یعنى مقربان مى شود بازگو مى کند، نعمت هایى که هر یک از دیگرى دل انگیزتر و روح پرورتر است، نعمت هایى که مى توان آنها را در هفت بخش خلاصه کرد: نخست مى فرماید: "آنها بر تخت هایى که صف کشیده و به هم پیوسته است قرار دارند (على سرر موضونه) در حالى که تکیه بر آن کرده اند و روبروى یکدیگر قرار گرفته و مجلسى پر از انس و سرور دارند (متکئین علیها متقابلین)." سرر جمع سریر از ماده سرور به معنى تخت هایى است که صاحبان نعمت در مجالس انس و سرور بر آن مى نشینند. موضون از ماده وضن (بر وزن وزن) در اصل به معنى بافتن زره است، سپس به هر منسوجى که تار و پود آن محکم است اطلاق شده، و در اینجا منظور تخت هایى است که کاملا در کنار هم قرار گرفته و به هم پیوسته است، یا خود این تخت ها داراى بافت مخصوصى است از لؤلؤ و یاقوت و مانند آن، چنان که جمعى از مفسران گفته اند و در هر حال ساختمان این تختها، و طرز قرار گرفتن آنها، و مجلس انسى که بر آنها تشکیل مى شود و سرور و شادمانى در آن موج مى زند، با هیچ بیانى قابل توصیف نیست.
در قرآن مجید کرارا از تخت هاى بهشتى و مجالس دسته جمعى بهشتیان توصیف هاى جالبى شده که نشان مى دهد یکى از مهمترین لذات آنها همین جلسات انس و انجمن هاى دوستانه است، اما موضوع سخن آنها و نقل محفلشان چیست؟ کسى به درستى نمى داند، آیا از اسرار آفرینش سخن مى گویند و شگفتی هاى خلقت خداوند؟ یا از اصول معرفت و اسما و صفات حسناى او؟ و یا حوادثى که در این جهان رخ داده؟ یا از مصائب جانکاهى که از آن راحت و آسوده شدند؟ و یا امور دیگرى که ما در شرایط زندگى این دنیا قادر بر درک آن نیستیم؟ کسى نمى داند. سپس از دومین موهبت آنها سخن گفته، مى فرماید: «نوجوانانى که همواره در شکوه و طراوت جوانى به سر مى برند گرداگرد آنها مى گردند و در خدمت آنها هستند.» تعبیر به "یطوف" از ماده "طواف" اشاره به خدمت مداوم آنها است، و تعبیر به "مخلدون" با اینکه همه اهل بهشت مخلد و جاودانى هستند اشاره به جاودانگى نشاط جوانى و طراوت و زیبایى آنها است.
در اینکه این نوجوانان کیانند تفسیرهاى گوناگونى براى آن ذکر کرده اند: بعضى گفته اند آنها فرزندان مردم دنیا هستند که پیش از بلوغ چشم از دنیا بسته، و چون کار نیک و بدى نداشته اند به لطف پروردگار چنین منصبى را یافته اند، البته آنها از این کار خود بیشترین لذت را مى برند که در خدمت مقربان درگاه خدایند. در حدیثى از على (ع) این معنى نقل شده است. ولى در تفسیر دیگرى مى خوانیم: که اینها اطفال مشرکینند که به خاطر بى گناهى داراى چنین مرتبه اى شده اند، چرا که اطفال مؤمنان به پدران و مادران خود ملحق مى شوند. و در تفسیر سومى مى خوانیم که آنها خدمتکارانى هستند بهشتى که خداوند مخصوصا آنان را براى این هدف آفریده است. این نوجوانان زیبا با قدح ها و کوزه ها و جام هاى پر از شراب طهور که از نهرهاى جارى بهشتى برداشته شده در اطراف آنها مى گردند و آنان را سیراب مى کنند. اما نه شرابى که عقل و هوش را ببرد و مستى آورد، بلکه هنگامى که بهشتیان آن را مى نوشند نه درد سر مى گیرند و نه مست مى شوند. تنها یک حالت نشئه روحانى توصیف ناپذیر به آنها دست مى دهد که تمام وجودشان را در لذتى بى نظیر فرو مى برد! سپس به چهارمین و پنجمین قسمت از نعمت هاى مادى مقربان در بهشت اشاره کرده، مى گوید: نوجوانان بهشتى هر نوع میوه اى که آنها مایل باشند به آنها تقدیم مى کنند و گوشت پرندگان از هر نوع که بخواهند.
مقدم داشتن میوه بر گوشت، به خاطر آن است که از نظر تغذیه بهتر و عالی تر است، به علاوه میوه قبل غذا لطف دیگرى دارد. البته از بعضى دیگر از آیات قرآن استفاده مى شود که شاخه هاى درختان بهشتى کاملا در دسترس بهشتیان است، به طورى که به آسانى مى توانند از هر گونه میوه اى شخصا تناول کنند این معنى، در باره غذاهاى دیگر بهشتى نیز مسلما صادق است، ولى شک نیست، که وقتى خدمتکارانى آن چنان غذاهایى این چنین را براى آنها بیاورند لطف و صفاى دیگرى دارد، و به تعبیر دیگر این یک نوع احترام و اکرام بیشتر نسبت به بهشتیان و رونق و صفاى افزونتر براى مجالس انس آنها است، حتى در مجالس معمول دنیا نیز بسیار مى شود که با وجود قرار داشتن میوه و غذا در دسترس میهمانان، میزبان شخصا به آنها تعارف مى کند، و این نوعى احترام و محبت محسوب مى شود.
البته در میان انواع گوشت ها، گوشت پرندگان برترى دارد به همین جهت روى آن تکیه شده است. این نکته نیز قابل ذکر است که در مورد میوه تعبیر به "یتخیرون" (انتخاب مى کنند) و در مورد گوشت تعبیر به "یشتهون" (اشتها دارند) شده است. بعضى از مفسران خواسته اند در میان این دو تعبیر، تفاوتى قائل شوند، ولى بیشتر به نظر مى رسد که هر دو ناظر به یک معنى است با دو عبارت متفاوت، منظور این است بهشتیان هر نوع غذایى را بپسندند از سوى خدمتکاران بهشتى در اختیارشان گذاشته مى شود. سپس به ششمین نعمت که همسران پاک و زیبا است اشاره کرده، مى گوید: «و همسرانى از حور العین دارند. همچون مروارید در صدف پنهان.» حور جمع "حوراء" و "احور"، به کسى مى گویند که سیاهى چشمش کاملا مشکى و سفیدیش کاملا شفاف است. و "عین" جمع "عیناء" و "اعین" به معنى درشت چشم است، و از آنجا که بیشترین زیبایى انسان در چشمان او است روى این مساله مخصوصا تکیه شده است.
بعضى نیز گفته اند که "حور" از ماده "حیرت" گرفته شده، یعنى آن چنان زیبا هستند که چشم ها از دیدن آنها حیران مى شود. "مکنون" به معنى پوشیده است، و در اینجا منظور پوشیده بودن در صدف است، زیرا مروارید به هنگامى که در صدف قرار دارد و هیچ دستى به آن نرسیده از همیشه شفافتر و زیباتر است، به علاوه ممکن است اشاره به این معنى باشد که آنها از چشم دیگران کاملا مستورند، نه دستى به آنها رسیده، و نه چشمى بر آنها افتاده است! بعد از ذکر این شش موهبت جسمانى مى افزاید: اینها همه پاداشى است در برابر اعمال صالحى که انجام مى دادند. تا تصور نشود این نعمت هاى بیشمار بهشتى بى حساب به کسى داده مى شود، و یا ادعاى ایمان و عمل صالح براى نیل به آنها کافى است، نه، عمل مستمر و خالص لازم است تا این الطاف نصیب انسان شود. (توجه داشته باشید که "یعملون" فعل مضارع است و معنى استمرار را دارد)
هفتمین و آخرین نعمت آنها که جنبه معنوى دارد این است که: «آنها در باغ هاى بهشت نه سخن لغو و بیهوده اى مى شنوند، نه سخنان گناه آلود.» نه در آنجا دروغ و تهمت و افترا وجود دارد، و نه استهزاء و غیبت، نه کلمات نیش دار، نه تعبیرات گوش خراش، نه سخنان لغو و بیهوده و بى اساس، هر چه هست در آنجا لطف و صفا و زیبایى و متانت و ادب و پاکى است و چه عالى است محیطى که سخنان آلوده در آن نباشد، و اگر درست فکر کنیم بیشترین ناراحتى ما در زندگى این دنیا نیز از همین سخنان لغو و بیهوده و گناه آلود و زخم زبان ها و جراحات اللسان است! سپس مى افزاید: «تنها چیزى که در آنجا مى شنوند سلام است سلام!» آیا این سلام از ناحیه خداوند است؟ یا از ناحیه فرشتگان؟ یا خود بهشتیان نسبت به یکدیگر؟ و یا همه اینها؟ از همه مناسب تر تفسیر اخیر است چنان که در آیات دیگر قرآن به سلام خداوند و فرشتگان و بهشتیان بر یکدیگر اشاره شده است. (یس/ 58- رعد/ 24- یونس/ 10)
آرى آنها جز سلام چیزى نمى شنوند، سلام و درود خداوند و ملائکه مقربین او، و سلام و درود خودشان به یکدیگر، در آن جلسات پر شور و پر صفا که لبریز از دوستى و محبت است. محیط آنها آکنده از سلام و سلامت است، و همین معنى بر تمام وجود آنها حکومت مى کند، هر چه مى گویند بر همین محور دور مى زند و نتیجه تمام گفتگوها و بحث هاى آنها به سلام و صلح و صفا منتهى مى شود، اصولا بهشت دار السلام و خانه سلامت و امن و امان است چنان که در آیه 127 انعام مى خوانیم «لهم دار السلام عند ربهم؛ برای آنها نزد پروردگارشان سرای سلامت است.»
منـابـع
مرتضی مطهری- آشنایی با قرآن 6- صفحه 102 و 116-114-101
ناصر مکارم شیرازی- تفسير نمونه- جلد 23 صفحه 217-199
کلیــد واژه هــا
1 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها