تحولی در جهان بینی استاد مطهری
فارسی 2781 نمایش |یادم هست، در زمانی که در قم تحصیل می کردم، یک روز خودم و تحصیلاتم و راهی را که در زندگی انتخاب کرده ام ارزیابی می کردم، با خود اندیشیدم که آیا اگر به جای این تحصیلات، رشته ای از تحصیلات جدید را پیش می گرفتم بهتر بود یا نه؟ طبعا با روحیه ای که داشتم و ارزشی که برای ایمان و معارف معنوی قائل بودم اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که در آن صورت وضع روحی و معنوی من چه می شد؟ فکر کردم که الان به اصول توحید و نبوت و معاد و امامت و غیره ایمان و اعتقاد دارم و فوق العاده اینها را عزیز می دارم، آیا اگر یک رشته از علوم طبیعی و یا ریاضی یا ادبی را پیش گرفته بودم چه وضعی داشتم؟
به خودم جواب دادم که اعتقاد به این اصول و بلکه اساسا روحانی واقعی بودن وابسته به این نیست که انسان در رشته های علوم قدیمه تحصیل کند. بسیارند کسانی که از این تحصیلات محرومند و در رشته های دیگر تخصص دارند، اما دارای ایمانی قوی و نیرومند هستند و عملا متقی و پرهیزکار و احیانا حامی و مبلغ اسلام اند و کم و بیش مطالعات اسلامی هم دارند، احیانا ممکن بود من در آن رشته ها بر زمینه هایی علمی برای ایمان خود دست می یافتم بهتر از آنچه اکنون دست یافته ام.
آن ایام، تازه با حکمت الهی اسلامی آشنا شده بودم و آن را نزد استادی -که بر خلاف اکثریت قریب به اتفاق مدعیان و مدرسان این رشته صرفا دارای یک سلسله محفوظات نبود، بلکه الهیات اسلامی را واقعا چشیده و عمیق ترین اندیشه های آن را دریافته بود و با شیرین ترین بیان آنها را بازگو می کرد- می آموختم. لذت آن روزها و مخصوصا بیانات عمیق و لطیف و شیرین استاد از خاطره های فراموش ناشدنی عمر من است.
در آن روزها با همین مسئله که آن ایام با مقدمات کامل آموخته بودم آشنا شده بودم، قاعده معروف "الواحد لا یصدر منه الا الواحد" را آن طور که یک حکیم درک می کند درک کرده بودم (لااقل به خیال خودم)، نظام قطعی و لا یتخلف جهان را با دیده عقل می دیدم، فکر می کردم که چگونه سؤالاتم و چون و چراهایم یک مرتبه نقش بر آب شد؟ و چگونه می فهمم که میان این قاعده قطعی که اشیاء را در یک نظام قطعی قرار می دهد و میان اصل "لا مؤثر فی الوجود الا الله" منافاتی ندیده آنها را در کنار هم و در آغوش هم جا می دهم، معنی این جمله را می فهمیدم که "الفعل فعل الله و هو فعلنا" و میان دو قسمت این جمله تناقضی نمی دیدم، "امر بین الامرین" برایم حل شده بود، بیان خاص ملاصدرا در نحوه ارتباط معلول با علت و مخصوصا استفاده از همین مطلب برای اثبات قاعده "الواحد لا یصدر منه الا الواحد" فوق العاده مرا تحت تأثیر قرار داده و به وجد آورده بود.
خلاصه یک طرح اساسی در فکرم ریخته شده بود که زمینه حل مشکلاتم در یک جهان بینی گسترده بود، در اثر درک این مطلب و یک سلسله مطالب دیگر از این قبیل، به اصالت معارف اسلامی اعتقاد پیدا کرده بودم، معارف توحیدی قرآن کریم و نهج البلاغه و پاره ای از احادیث و ادعیه پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت اطهار را در یک اوج عالی احساس می کردم. در این وقت فکر کردم دیدم اگر در این رشته نبودم و فیض محضر این استاد را درک نمی کردم همه چیز دیگرم چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی، ممکن بود بهتر از این باشد که هست، همه آن چیزهایی که اکنون دارم داشتم و لااقل مثل و جانشین و احیانا بهتر از آن را داشتم، اما تنها چیزی که واقعا نه خود آن را و نه جانشین آن را داشتم همین طرح فکری بود با نتایجش، الان هم بر همان عقیده ام.
منـابـع
مرتضی مطهری- عدل الهی- صفحه 124
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها