پاسخ رسول اکرم به دوگانه پرستان

فارسی 2914 نمایش |

ثنویه، یعنی کسانی که عالم را دارای دو مبدأ می دانند، ایشان اصل نظام علی و اصل سنخیت را پذیرفته و قبول دارند که جهان دارای خالق است، لیکن برای جهان دو خالق قایلند، به این دلیل که در جهان تضاد وجود دارد، نور و ظلمت و خیر و شر وجود دارد و نور، غیر از ظلمت و خیر غیر از شر است و با هم جمع نمی شوند، پس خالق نور و خیر، غیر از خالق ظلمت، و آفریدگار خیر، غیر از آفریدگار شر است. رسول خدا (ص) ابتدا، برهانی نقضی ارائه فرمودند که می توان آن را جدال احسن نامید سپس جوابی حلی دادند. جواب نقضی حضرت این بود که: اگر شما بین نور و ظلمت تضاد می بینید و می گویید، هرکدام غیر از دیگری است و بر اساس لزوم سنخیت، باید خالق نور غیر از خالق ظلمت باشد، اضداد فراوانی در جهان وجود دارد که مانند نور و ظلمت هستند، نظیر سواد و بیاض، حرارت و برودت و… که هیچ کدام با دیگری جمع نمی شوند و این سلسله اضداد با یکدیگر منافی اند، یعنی سلسله ای از این اضداد به نور و سلسله دیگر به ظلمت برنمی گردد، بلکه نور و ظلمت به نوعی با هم تضاد دارند، سیاهی و سفیدی هم به نوعی، حرارت و برودت هم به نوعی دیگر و …، و نیز تضادی که در معانی، بین زوج و فرد است غیر از تضاد بین سلب و ایجاب است، پس باید به عدد اضداد موجود در عالم، الهه قایل شوید، پس شما نه تنها قایل به ثنویت هستید بلکه به «أرباب متفرقون؛ خدايان پراكنده.» (یوسف/ 39) مبتلا خواهید بود، یعنی برای هر ضدی باید مبدئی جدا قایل باشید، در حالی که چنین نمی گویید.
جواب حلی آن حضرت (ص) این است: اگر نور و ظلمت ضد یکدیگر بودند با هم یک واحد را تشکیل نمی دادند، چگونه نور و ظلمت به هم آمیخته و لیل و نهار را تشکیل دادند در حالی که اضداد با هم هماهنگ و منسجم نیستند؟ اینکه ما نظم خاصی بین ظلمت لیل و نور روز می بینیم که هر کدام جای دیگری را حفظ کرده، حق دیگری را تضییع نمی کند: «لا الشمس ینبغی لها أن تدرک القمر ولا الیل سابق النهار وکل فی فلک یسبحون؛ نه خورشيد را سزد كه به ماه رسد و نه شب بر روز پيشى جويد و هر كدام در سپهرى شناورند.» (یس/ 40) از این نظم خاص و انسجام و امتزاج و اختلاط معلوم می شود که تضادی بینشان وجود ندارد، اینها را یک مبدأ، هماهنگ کرده و هر کدام را در جای خود قرار داده است، اضداد با هم هماهنگ شده واحدی منسجم را تشکیل می دهند. بنابراین در مجموعه نظام، تضادی در کار نیست، بلکه جهان واحدی حقیقی است. واحد حـقیقی بودن جهان را از پایان سوره «آل عمران» نیز می توان استفاده کرد: «ربنا ما خلقت هذا باطلا؛ پروردگارا این را باطل نیافریدی.» (آل عمران/ 191)
ستارگان بی شمار و کرات فراوان با همه ی وسعتی که دارند، واحدی واقعی و حقیقی را تشکیل داده و از آنها با کلمه «هذا» تعبیر می شود. رسول خدا (ص) با استفاده و استناد به آیه فوق و سایر آیاتی که مجموعه ی نظام را یک واحـد واقعی می داند، در رد ثنویین می فـرماید: اولا: اگر تضاد باشد، اضداد فراوانند و ثانیا: همه آنها اجزاء واحدی منسجم را تشکیل می دهند و نظام کیهانی یک واحد است که از خدای واحد حقیقی نشأت گرفته و تحت تدبیر همان واحد واقعی اداره می شود و اگر در جهان دو ضد جدای از هم وجود می داشت، باید آنها را دو مبدأ اداره می کرد و این همان است که فرمود: اگر خدایان متعددی در عالم حکومت می کردند، «لذهب کل إله بما خلق؛ اگر جز اين بود قطعا هر خدايى آنچه را آفريده [بود] باخود مى ‏برد.» (مؤمنون/ 91) یعنی هر الهی مخلوق خود را به دنبال داشت و چون هر معلولی مسانخ علت خویش است، اگر دو خدا در عالم باشد، باید در عالم دو رشته جدا و گسیخته از هم باشد: «لو کان فیهما الهة إلا الله لفسدتا؛ اگر در آنها [=زمين و آسمان] جز خدا خدايانى [ديگر] وجود داشت قطعا [زمين و آسمان] تباه مى‏ شد.» (انبیاء/ 22) و چون فساد نیست و انسجام وجود دارد، معلوم می شود دو رب در عالم نیست چه رسد به دو خالق.
مشرکان گر چه توحید خالقی را قبول داشتند، ولی مبتلا به شرک ربوبی بودند. ثنویین، هم به شرک ربوبی و هم به شرک خالقی مبتلا بودند، یعنی به این فکر باطل که در جهان دو خالق وجود دارد، البته شرک خالقی و نیز شرک ربوبی مستلزم شرک الوهی و عبادی نیز خواهد بود.
رسول خدا (ص) برهانی همانند برهان قرآن کریم در رد ثنویین اقامه کرد و فرمود: «اگر دو مدبر در عالم می بود، هر کدام کار خود را تدبیر می کرد و از تدبیر دیگری غافل بود، در نتیجه جهان کنونی، منسجم و هماهنگ نمی بود، و از انسجام و هماهنگی جهان موجود می توان نتیجه گرفت که در جهان بیش از یک خالق و بیش از یک رب و مدبر، نیست.» «وهو الله لاإله إلا هو؛ اوست‏ خدا[يى كه] جز او معبودى نيست.» (قصص/ 70) لازم است عنایت شود که آنچه رسول اکرم (ص) تقریر فرمود، به منزله تحریر و تفسیر آیه سوره انبیاست، و در جای خود ثابت شده، که برهان تمانع هرگز به برهان توارد علتین بر نمی گردد، و توهم اینکه دو خالق می توانند یک نظام منسجم را بیافرینند و اداره کنند، ناصواب است، زیرا هر کدام از آنها غیر از دیگری است، و صفات هر کدام نیز چون عین ذات اوست، غیر از صفات دیگری خواهد بود، قهرا دو خالق، دارای دو علم متغایر، دو مصلحت بینی متفاوت، و دو هدف مختلف خواهند بود، وچنین نیست که نفس الامر، واقع معینی، ومانند آن در خارج باشد تا آنها کارهای خویش را بر آن منطبق کنند، زیرا غیر از واجب که خالق است، چیزی وجود ندارد تا معیار قرار گیرد.
نفی ازلیت ماده امام صادق می فرماید: امیرالمؤمنین (ع) فرمود: «وقتی آیه ”الحمد لله الذی خلق السموات والأرض و جعل الظلمات والنور ثم الذین کفروا بربهم یعدلون؛ ستایش خدای راست که آسمان و زمین را آفرید و روشنی و تاریکی را مقرر داشت باز کافران به خدای خود شرک می آورند.“ (انعام/ 1) نازل شد، حضرت رسول (ص) فرمود: این آیه، رد بر دهریه است. دهریه و ملحدان قایل به ازلیت ماده اند.» یعنی نظام علی و معلولی را در محور علت مادی و قابلی می پذیرند و جهان کنونی را محصول تطورات ماده می دانند، ولی محور علت فاعلی و غایی را نمی پذیرند، در حالی که اساس قانون علیت بر محور علت فاعلی و غایی است، زیرا ممکن است در محدوده ای، علیت و معلولیت محقق باشد، تأثیر علی معلولی و همه قواعد عام علت و معلول باشد، اما نه علت مادی وجود داشته باشد و نه علت صوری، مثل مجردات تام، که در آنجا سخن از ماده و صورت و مانند آن نیست، نظام علی موجودات تام فقط در محور علت فاعلی و علت غایی دور می زند، ممکن نیست موجودی در محور علیت و معلولیت حرکت کرده و فقط دارای علت مادی و علت صوری باشد زیرا علت مادی و علت صوری پذیرنده و پذیرفته شده اند، اما بخشندگی و هدف داشتن، چیز دیگری است که به علت فاعلی و غایی بر می گردد.
بنابراین ممکن نیست در جایی علیت و معلولیت باشد، ولی علت فاعلی و غایی نباشد، اما مادیین در حقیقت علیت فاعلی را منکر بوده می گویند: ماده با تطورات خود حالات گوناگون را پیدا کرده است و چون متفکر مادی، علت فاعلی و غایی را نمی پذیرد، برای بسیاری از سئوالها، جوابی ندارد. مثلا حرکت ماده ضروری است، ولی هستی او ضروری نیست، زیرا اگر هستی وی عین ذات او می بود، هرگز نحوه ی وجود فعلی خود را رها نمی کرد و به دنبال نحوه ی دیگر از هستی کوشش نمی نمود، و چون هستی او عین ذاتش نیست تابع تحریک مبدأ فاعلی است، تا او را دگرگون کند. نتیجه آنکه: ازلیت ماده مستحیل است، چون وقتی هستی چیزی عین ذات او نبود، هرگز آن چیز ازلی نیست بلکه، هستی خود را از مبدأ دیگر دریافت کرده و چون همواره صورت عوض می کند و چیزی را که ندارد، به دست می آورد قهرا باید مبدئی آفریننده باشد که آن صورت را آفریده و به ماده اعطا کند و ماده را به آن صورت برساند؛ این همان علت فاعلی است و قرآن کریم، بر این محور احتجاجهای فراوانی دارد، و آیه ی کریمه ی: «الله خالق کل شیء؛ خدا آفريدگار هر چيزى است.» (زمر/ 62) ناظر به همین است.
استحاله حلول و اتحاد از طرفی، حلول در اشیا نیز با تجرد ذات اقدس اله، سازگار نیست، چون اگر موجودی در عالم طبیعت حلول کند، با حواس قابل درک است، در حالی که خدای متعال: «لاتدرکه الأبصار وهو یدرک الأبصار؛ او را هیچ چشمی درک ننماید و او همه دیدگان را مشاهده می کند.» (انعام/ 103) بوده و در جای معینی نیست، بلکه در همه جا حضور و شهود دارد. خدای سبحان می فرماید: «والله من ورائهم محیط؛ با آنكه خدا از هر سو بر ايشان محيط است.» (بروج/ 20) یا «وکان الله بکل شیء محیطا؛ خدا همواره بر هر چيزى احاطه دارد.» (نساء/ 126) این احاطه با حلول ناسازگار است. اگر موجودی، حال در چیزی شد، محاط به محل است، در حالی که خدای سبحان به تمام اشیا محیط است یعنی هم به محل، هم به حال، هم به حلول حال، هم به محلیت محل، هم به همه ی عناوین خارجی،ذهنی و لفظی؛ و بالاخره هر چه که عنوان «شیء» بر آن صادق است، تحت احاطه ی علمی و قیومی خدای سبحان است. چون محیط بودن، هم از جنبه علم است و هم از جنبه قدرت، یعنی هم از آن جهت که علمش فراگیر است و به همه چیز عالم است، وصف محیط زیر پوشش علیم قرار می گیرد و هم از آن جهت که دارای قدرت قاهره است همه اشیا را زیر پوشش خود قرار می دهد و عنوان محیط زیر پوشش قدیر قرار می گیرد.
غرض آنکه: چون خداوند به هر چیزی محیط است، حلول در چیزی نداشته و این معنا از اوصاف سلبیه اوست چون «فأینما تولوا فثم وجه الله؛ پس به هر طرف رو کنید به سوی خدا روی کرده اید.» (بقره/ 115) در روایات نیز مکرر آمده که خداوند در چیزی حلول نکرده است. جمله ی: «داخل فی الأشیاء لا کدخول شیء فی شیء» ناظر به استحاله ی حلول خدا و اتحاد او در چیزی یا با چیزی است. بنابراین، آنچه امام صادق (ع) از حضرت امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده که آیه اول سوره ی انعام در رد دهریه است که می گویند: «الأشیاء لا بدء لها و هی دائمة» سخن تامی است، گر چه سند از نظر تفسیری که منسوب به امام حسن عسکری (ع) است، ثابت نشده باشد. نیز حضرت امیرالمؤمنین (ع) فرمود: جمله ی "وجعل الظلمات والنور" رد بر مجوسیان و کسانی است که خیرات را به نور و شرور را به ظلمت مستند می دانند. و جمله ی سوم، یعنی ”ثم الذین کفروا بربهم یعدلون“ ناظر به ابطال مرام بت پرستان است که بتها و اوثان را آلهه دانسته آنها را می پرستند.
پیام سوره ی اخلاص خداوند سوره مبارکه ی «توحید» را برای نفی هر نوع اتخاذ همسر، ولد و نیز طرد اتحاد و حلول نازل کرد و این سوره رد بر هر کسی است که برای خدا ضد و ندی قایل است. آنها که دو خدا قایل بودند، هر کدام را ضد دیگری، یکی را نور و دیگری را ظلمت می دانستند، قرآن می فرماید: خداوند «احد» فوق «واحد» است. در سوره «توحید» هم از واحدیت خدا سخن به میان آمده و هم از احدیت او، زیرا در آن آمده است: ”لم یکن له کفوا أحد“وقتی خدا همتا، همسر، همسان نداشت، واحد است. این سوره هم برای نفی ضدیت چیزی با خدا و هم برای رد ندیت آن است.
زیرا قایلین به نور و ظلمت، برای خدا «ضد» قایل بودند و قایلین به آلهه دروغین برای خدا «ند» و مثل را معتقد بودند «یتخذ من دون الله أندادا یحبونهم کحب الله؛ غیر خدا را همانند خدا گیرند و و چنان که خدا را بایست دوست داشت به آن دوستی می ورزند.» (بقره/ 165) وثنیین حجاز در توجیه بت پرستی خود، خرافاتی را مطرح کرده می گفتند: در حقیقت ما این چوب و سنگ دست تراش خود را نمی پرستیم، بلکه خدای سبحان را می پرستیم، زیرا خدای سبحان در مظاهری از بزرگان بشر حلول کرده و آن موجودات، محل حلول خدای سبحان شده اند و ما در حقیقت، آن حلول کننده و روح بتها و (حال) را می پرستیم نه محل را. عده ای دیگر گفتند: بزرگانی از میان ما رفتند که از قرب الهی برخوردار بودند، و چون تقرب به آنها سودمند است برای گرامیداشت آنها پیکرهایشان را به صورت مجسمه در آورده و در برابر آن که یادآور قداست ایشان است، خضوع و خشوع داریم!
عده ی دیگری گفتند: وقتی خدای سبحان، آدم (ع) را آفرید، به فرشتگان دستور سجده داد، ما که فرزندان آدم هستیم برای سجده کردن در برابر آدم، از فرشتگان سزاوارتریم، چون در آن صحنه نبودیم تا در برابر آدم سجده کنیم، پیکر و مجسمه ای از وی ساخته در برابر آن سجده می کنیم. تا در حقیقت، در برابر آدم اولی سجده کرده باشیم. و از طرف دیگر همان طور که شما در برابر کعبه سجده می کنید، ما هم در برابر بتها سجده می کنیم و همان طور که شما در شهرهای دیگر در مساجد، عبادت می کنید و برای هر مسجد محرابی می سازید که متوجه کعبه است و به سمت محراب می ایستید، ما هم در برابر بتها می ایستیم.

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 8 صفحه 103

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد