مبانی و مزایای حقوق بشر در اسلام (حکومت اسلامی)

فارسی 3085 نمایش |

اسلام و حکومت

هنگامی که پیامبر از مکه به مدینه هجرت نمود، پس از ورود به این شهر، نخستین اقدام او، امضای قرارداد آشتی با دوازده قبیله عرب و ده قبیله یهودی ساکن در مدینه بود. در اهمیت این قراردادها کافی است به آثار آن در تثبیت و گسترش اسلام در سال های بعد اشاره کنیم. این قراردادها را به حق می توان نخستین قرارداد اجتماعی در تاریخ تمدن بشری نامید. این تصمیم حقوقی، مزایایی به ساکنان مدینه اعطا نمود و اوج همکاری، برابری و تفاهم را بین دو گروه مهاجر و انصار از یک سو، و اقوام یهود از سوی دیگر، به وجود آورد. روشنفکران مسلمان در مطالعات خود به این نتیجه رسیده اند که تفکیک دین از سیاست، با ایدئولوژی اسلام ناهماهنگ است. توجه مسلمانان امروز به حقایق اسلام و تعالیم قرآن، که 15 قرن پیش، ندای آزادی و برابری سرداده است، کاملا طبیعی است و گرایش به حکومت جهانی اسلام در افکار امت اسلام، رسوخ یافته است.
دیانت اسلام، حاکمیت مطلق را از آن خدا می داند که قسمتی از آن، بنابر مشیت الهی به پیامبر و جانشینان او تفویض می شود. رهبران سیاسی نماینده حاکمیت خداوند بر روی زمینند، بنابراین باید واجد شایستگی و توانایی لازم باشند، تا بی چون و چرا، مورد قبول و تایید مردم واقع شوند. این جاست که مساله آرای عمومی در اسلام، مطرح می شود. به کار بردن تعبیر خلافت به جای حکومت، روشنگر جانشینی خدا در اداره امور است و مخصوصا در قرآن آیاتی وجود دارد که به روشنی از تلفیق حکومت شرعی و سیاسی در وجود برگزیده است که مآلا برگزیده خداست، حکایت می کند، از جمله این آیه: «دادیم کسان ابراهیم را کتاب و دانش و ایشان را دادیم فرمانروایی بزرگ.» (نساء/ 59)
در این آیه علوم دینی (کتاب) با آیین مملکت داری (حکمت) تلفیق شده و با واژه فرمانروایی بزرگ، به حکومت سیاسی تصریح شده است. شالوده حکومت اسلامی بر آزادی های فردی و دخالت آزادانه اشخاص، در کارهای عمومی، ریخته شده و اتخاذ تصمیم در مسایل جامعه از طریق مشورت است. با این همه در قرآن و سنت، به ساخت و ترکیب ویژه حکومت نظیر آن چه در کشورهای غربی معمول است، تصریح نشده و تنها به مسلمانان اختیار و آزادی داده شده تا شکل حکومت خود را بنا بر مقتضیات زمان، با رعایت اصول اسلامی برگزینند. پیوند امت با مسؤولان حکومت، چونان روابطی که هم اکنون بر ملت های آزاد جهان حکم فرماست، تنها حکومت اسلامی از این امتیاز برخوردار است که رعایت مبانی و احکام الهی، مثل اجرای اصل امر به معروف و نهی از منکر را در راه گسترش و تداوم قسط اسلامی یا عدالت اجتماعی وجهه همت قرار داده است.
اصول اداره مملکت، بر بنیان تعالیم قرآن و سنت پیامبر، ثابت و تغییر ناپذیر است و حوزه نفوذ قوه مقننه تا بدان حد نیست که قادر به تصرف در اصول الهی باشد، ولی در فروع، بنابر ضرورت و احتیاج، از طریق نظام شوراها و فتاوای فقیهان، تغییراتی به سود مردم صورت می گیرد. اسلام با آن چه که امروزه در کشورهای غرب، حکومت جمهوری یا مشروطه نامیده می شود، متفاوت است. مهمترین اختلاف در کیفیت اعمال حاکمیت است. رهبر امت در اسلام، پیش از هر نیروی دیگری متکی به اعتقاد و اطمینان است که مردم نسبت به او دارند. اعتقاد مردم و گزینش او به عنوان حاکم، خلیفه یا جانشین خدا، در حقیقت قرار داد دو جانبه ای است که بین حاکم و مردم، منعقد می گردد و هر دو طرف باید به شرایط آن پابند باشند.
از دیدگاه اسلام، همان گونه که حاکمیت، متعلق به خداست، مالکیت و ثروت نیز از آن خداست. مردم در دوران زندگی، امانتدار خدایند. هرگز کسی نباید در داشتن چیزی که متعلق به او نیست، احساس غرور کند یا گرفتار حرص و آز گردد. اگر مالکیت خصوصی در اسلام پذیرفته شده، تنها به خاطر تشویق مسلمانان به کار بیشتر بوده که سرانجام بهزیستی و نظم جامعه را تامین می کند. اسلام، به هیچ یک از دو ایدئولوژی کاپیتالیسم و کمونیسم، کوچکترین شباهتی ندارد، مثلا بر خلاف کمونیسم، مالکیت خصوصی و کار مستقل را، از حقوق شناخته شده هر مسلمان دانسته، در عین حال این مالکیت، مرزهای مشخصی دارد. و بر خلاف لیبرالیسم غرب و رژیم های سرمایه داری دسترسی به ثروت و مالکیت بدون کار و ابراز لیاقت، مطلقا ممکن نیست. ضوابط کار در اسلام به گونه ای تنظیم شده که همه شهروندان از فرصت های مساوی استفاده کنند و سیستم بهره کشی و بیگاری منسوخ است. تشویق به نیکوکاری و ایجاد سازمان های خیریه، نظیر وقف که ثروتمندان را به خدمات عمومی و فرهنگی مشغول می سازد، در حد خود می تواند، ثروت را در جامعه متعادل سازد، پرداخت های قانونی نظیر زکات، علاوه بر آن که از تراکم سرمایه جلوگیری می کند، با تنگ چشمی دنیا داران نیز پیکار می کند.

جایگاه و منشا قانون

هیچ دیانتی به روشن بینی اسلام، راه زندگی را به پیروان خود نیاموخته و احترام به قانون را تا این پایه، توصیه نکرده است. این روح اطاعت از قانون و عشق به عدالت است که دیانت اسلام را به تاسیس جامعه ای هماهنگ، وا داشته است. اسلام، من فردی را به من اجتماعی مبدل ساخته و مصلحت جامعه را بر سود شخصی برتری داده است. قوانین اسلام و اروپا، هم از نظر منشا حقوقی وهم از نظر هدف، با یکدیگر تفاوت هایی دارند. حقوق دانان اروپا، منشا پیدایش قانون را اراده ملت می دانند و هدف از اجرای قانون، احقاق حق و تامین عدالت است. در فقه اسلام، منشا قانون، مشیت الهی است که در کتاب آسمانی و سنت پیامبر (ص) انعکاس دارد و هدف از اجرای آن علاوه بر تامین عدالت و حفظ حقوق ضعفا در برابر اقویا، تقرب به خدا نیز هست. هر فرد مسلمان اصولا تکالیف خود را در هر موردی که مقتضی باشد، به خاطر تقرب به خدا انجام می دهد و این کمال مطلوبی است که قرآن در برابر هر مسلمان قرار داده است. تعیین ضوابط و تدوین اصول واقع گرایانه ای که وظیفه و خط مشی میلیون ها مسلمان را در گوشه و کنار جهان، مشخص کند، کار آسانی به نظر نمی رسد، و از این جهت هیچ ایدئولوژی، مذهب و فلسفه ای، با اسلام برابری نمی کند. هیچ سازمان سیاسی ای قادر نیست در اندیشه و رفتار انسان ها نظارت خود را اعمال کند. و به راستی این نفوذ و کارآیی قرآن و پیامبر در اندیشه مسلمانان، شگفت آور است.
نفوذ و قدرت رهبران اسلام، ناشی از ایمان دینی مردم است نه به خاطر ترس و مجازات قانون، از این جهت، رهبری روحانی و سیاسی در دیانت اسلام، تجزیه پذیر نیست. و این بدعت (جدایی رهبری روحانی از رهبری سیاسی) از دوران حکومت معاویه در اسلام ظهور کرده است. حکومت اسلامی از قبول و حمایت مردم بهره مند است و قداست پیشوای دینی که در عین حال رهبر سیاسی امت نیز هست، این موقعیت ممتاز را برای او فراهم ساخته است. اسلام شناسان غرب پیوسته اصرار ورزیده اند تا نظام اداری و سیاسی اسلام را متناسب با الگوهای خود (در یکی از تعاریف علوم سیاسی) بگنجانند. این روش تحقیق به اصطلاح علمی، موضوع پیوستگی روح و ماده، اخلاق و قانون را که از ویژگی های نظام دینی و اجتماعی اسلام است، مورد پژوهش قرار نمی دهد و از کنار آن می گذرد.
طبقه بندی سازمان ها و نهادهای اسلام به صورتی که امروزه متفکران اسلامی هم به پیروی از روش های غرب، بدان پرداخته اند و ایدئولوژی اسلام را در قالب اصطلاحات محدودی نظیر تئوکراسی، منارشی، اتوکراسی، جمهوری، دموکراسی و سوسیالیسم تعریف می کنند، به هیچ وجه، توانایی معرفی و ارزیابی دیانت اسلام را نخواهد داشت. قلمرو پژوهش علمی محدود است و حقیقت ایدئولوژی اسلام را که از وحی الهی و کتاب آسمانی و اعتقاد به جاودانگی روح و استمرار هستی در جهان دیگر، نشات یافته، نتواند شناخت. دلیل این ادعا، اظهارات و مطالب ضد و نقیض و نتیجه گیری های نادرست شرق شناسانی است که در برخورد با مبانی اعتقادی و برداشت های سیاسی و اجتماعی اسلام، ابراز داشته اند. این داوری ها عمیقا با روح قرآن و رسالت پیامبر تناقضی آشکار دارد. اشتباه بزرگی که این گروه مرتکب شده اند، شاید به علت اعتقاد مسیحیت در تفکیک عوامل مؤثر در زندگی فردی و گروهی، از یکدیگر است.

حقوق اقلیت ها

باید اذعان کنیم که مبانی و اصول دیانت اسلام در حمایت از حقوق اقلیت ها، در قرن هفتم میلادی برای نخستین بار، گام بزرگی بوده است که در راه تامین عدالت و آزادی و برابری انسان ها برداشته شده است. به شهادت تاریخ، در نخستین مراحل پیروزی اسلام، رفتار پیامبر (ص) با کسانی که هنوز مسلمان نشده بودند، کاملا جوانمردانه بوده است. در دورانی که سرنوشت انسان ها را زر و زور تعیین می کرده و آزادی، تنها متعلق به زورمندان و توانگران بوده است، پیامبر اسلام در جزیرة العرب، صدای آزادی و برابری در داده و امیدی در دل های محرومان و ستم کشان پدید آورده است. با توجه به این نکته، بی انصافی است که رفتار ناشایست یکی از فرمانروایان ستمگر را در گوشه ای از قلمرو اسلام، بهانه کرده و در عدالت اسلامی تردید روا داریم. شک نیست که حکام محلی، نسبت به رفتار بیگانگان واکنش هایی نشان می داده اند، ولی ملاک قضاوت باید ایدئولوژی اسلام و رفتار پیامبر و جانشینان او در سی سال اولیه ظهور این دیانت باشد، نه فی المثل رفتار معاویه و فرمانروایانی از این قبیل که متاسفانه به نام اسلام حکومت کرده اند. در فقه اسلامی فصلی به «ذمه» اختصاص داده شده که به معنای امان یا حمایت آمده است. ذمه قراردادی بود که مسلمانان پس از پیروزی بر دشمن، به منظور حمایت و امان دادن به او تنظیم می کرده اند و به امضای طرفین می رسیده است.
بنابر قرارداد مذکور، پیروان ادیان دیگری که سرزمینشان به تصرف سپاه اسلام در آمده بود، می توانستند در بین امت مسلمان به آسودگی زندگی کنند و حکومت اسلام امنیت آنان را از هر جهت ضمانت می نمود در قبال این ضمانت، اصل ذمه، مبلغی به بیت المال می پرداختند که «جزیه» نامیده می شد. از نظر حقوقی، قرارداد با اهل ذمه را می توان عهدنامه سیاسی (کنوانسیون) تلقی نمود که پیروان یکی از ادیان الهی در سرزمین مغلوب، از سوی قوم غالب یعنی مسلمانان امان می یابند و هیچ کس حق تجاوز به حریم آنان را نخواهد داشت. در برابر این تعهد، قوم شکست خورده باید مبلغی را به صندوق حکومت بپردازد و مقررات عمومی اسلام را رعایت کند. این قرارداد دو جانبه، بیش تر به سود اقوام شکست خورده است تا اسلام، زیرا انگیزه انسانی و اخلاقی عامل موافقت با آن بوده است. در این جا لازم است یادآور شویم که تنظیم قرارداد صلح با شرایط ذمه یا تامین و حمایت ملت شکست خورده یکی از تجلیات انسان دوستانه اسلام است که به کلی با آن چه در حقوق غرب نسبت به رفتار با ملل مغلوب آمده، تفاوتی آشکار دارد.
نکته جالب دیگر، روشن بینی و آشنایی مسلمانان با مسایل سیاسی در 1500 سال قبل است. یعنی در دورانی که حقوق سیاسی وجود نداشته و حاکم بر مقدرات مردم، زورمندی و توانگری بوده است، در قرارداد اهل ذمه، با روشنی و صراحت، وظایف و تکالیف طرفین و حقوقی که نسبت به هم دارند، مشخص شده که جای هیچ گونه ابهام و تفسیری را باقی نمی گذارد. «جزیه» در حقیقت نوعی مالیات سرانه بود که از همه اقلیت ها وصول می شد. تنها کودکان، زنان و افراد سالخورده و علیل از پرداخت آن معاف بودند. نرخ جزیه یا مالیات، به توانایی مادی افراد بستگی داشته و از طبقات کم درآمد مبلغ کمتری وصول می شده است. سرپرست خانواده یا رئیس قبیله، مسؤول وصول جزیه برای حکومت بوده اند. تحمیلاتی که به گروه اقلیت می شده، در قبال حمایتی که دولت اسلامی از آن ها به عمل می آورد; در مقایسه با رفتار ملل فاتح نسبت به افراد تابع کشور مغلوب، کاملا متعادل و انسانی بوده است. پرداخت مبلغی در ازای بهره مندی از مزایای قانونی اقامت در بین مسلمانان و یا الزام به حفظ نظم و اطاعت از مقررات اجتماعی اسلام، به خاطر امنیت جامعه، رفتاری خلاف عدالت محسوب نمی شود.
مخصوصا که گروه های اقلیت، آزادی کامل داشته اند که در هر کجا مایلند اقامت گزینند و حکومت اسلام، حمایت از جان و مال و نوامیس آنان را متعهد بوده و حتی در برابر دشمن خارجی از آنان دفاع می کرده است. نشانه هایی از بدرفتاری مسلمانان با گروه های اقلیت، موجود نیست، بر عکس، شواهد تاریخی در حسن سلوک و مهرورزی اسلام با این گروه ها وجود دارد. پیامبر (ص) در یکی از دستورات صریح خود فرموده است: «هرکس یکی از افراد مورد حمایت اسلام را از پا در آورد، بهشت را نخواهد دید.» علی (ع) در خطبه های خود از برابری حقوق مسلمان و غیر مسلمان، یاد کرده و فرموده است: «اینان جزیه می پردازند، ولی با مسلمانان برابرند.»
رهبران دینی یهودی و مسیحی، در انجام وظایف خود، آزادی کامل داشته اند و رسمیت آن ها مورد تایید حکومت بوده است. اعتمادی که اهل کتاب به پیامبر و جانشینان او داشتند، در قراردادها منعکس است، و هیچ گونه دلیلی بر ناخشنودی اقلیت مدینه و شهرهای دیگر از مجریان قانون اسلام در دست نیست. تساهل دینی در اسلام، بر خلاف برداشت اروپائیان از این واژه به بی بند و باری و سهل انگاری اطلاق نمی شود. دیانت اسلام به گروه های غیرمسلمانی که در درون جامعه مسلمان، زندگی می کنند، آزادی انجام فرایض دینی و حفظ آداب و رسوم قومی را داده و آن ها را در حمایت خود گرفته است.
این رفتار مردمی، به تعبیر اسلام، «تساهل» نامیده شده و مجامع جهانی، امروزه این تفکر عالی اسلام را به مقررات حمایت از آزادی های انسان، افزوده اند و از سخت گیری های اکثریت نسبت به اقلیت، در میان افکار و عقاید خود، چشم پوشیده اند. در تاریخ اروپا می خوانیم که قرن ها، آبای کلیسا نسبت به غیر مسیحیان سخت گیری و شکنجه روا می داشته اند و حتی به متفکران و اهل علم، اجازه ابراز عقاید و نظریات خود را (به علت آن که مخالف با مفاد انجیل است) نمی دادند. عده ای از دانشمندان در سراسر اروپا تحت فشار کشیشان قشری و جامعه متعصب بوده اند. برداشت اسلام از حقوق اقلیت، هرگز نباید پدیده ای قرون وسطایی و قدیمی جلوه کند. پذیرش حق آزادی بیان و آزادی رفتار، برای انسان ها پدیده ای است که از احترام به شخصیت و اعتقاد به اصالت بشر، سرچشمه گرفته و هنوز هم تفکری پیشرفته است، و می تواند کمال مطلوب ابدی، برای فرهنگ بشری باشد.
علمای حقوق بین الملل، مسلما ناگزیر خواهند بود در فرضیه های خود به منظور پی ریزی اساس تفاهم و هم بستگی بیشتر ملت ها، با اندیشه های مترقی اسلام آشنا شوند. این حقیقت مورد پذیرش تاریخ است که قرآن با ارایه مقرراتی در حمایت از گروه های اقلیت، توانسته است ضرورت کاربرد اصل تساهل دینی را در برخورد عقاید و آرای امروز نیز اعتبار بخشد. اصلی که در بسیاری از نظام های سیاسی- اجتماعی معاصر رعایت نمی شود. حقوقدانان بین المللی و بشر دوستان معاصر، هنوز به خاطر تدوین مقرراتی برای حفظ اقلیت های بیگانه در درون جوامع اروپایی تلاش می کنند.

برابری و آزادی

آزادی، نخستین بنیاد تعلیم و تربیت عمومی در اسلام است و امکان شکوفایی استعدادها و پرورش نیروی تفکر را به همگان می دهد. این اصل، از لوازم اصل برابری در اسلام است، زیرا اصل، برابری پرخاش علیه ستمگری و تبعیض نژادی است. آزادی و برابری انسان در سایه اعتقاد به وحدانیت و قدرت کامله خداوند تحقق می یابد که ضامن اجرای اصول برابری، آزادی و برادری است. مخصوصا اذعان به عظمت و وحدانیت خدا، اعتقادی در انسان به وجود می آورد که عامل بازدارنده ای در تسلیم به بردگی و اسارت و موجد مقاومت انسان در برابر تجاوز و ستم گری است. بنا به دستور قرآن، انسان منحصرا در برابر خدا باید احساس عبودیت کند و در سایر احوال، کاملا آزاد و مختار است. اعتقاد به عظمت و قدرت خدا، فکر تساوی و آزادی بشر را در ذهن هر مسلمانی پدید می آورد و غریزه تجاوز و بهره کشی از انسانی دیگر را در وجود او سرکوب می کند. بدون تردید، این خصوصیت یکی از امتیازات عمده دین اسلام و اصولا یکی از تجلیات عالی تمدن بشری است. بر اساس این اعتقادات که فلسفه و قانون گذاری اسلام، گامهای مؤثری در راه تامین حقوق بشر برداشته است. دیانت اسلام، ذاتا بیش از سایر ادیان و فلسفه ها به شخصیت انسان ارج نهاده و برای آزادی او حرمت قایل شده است. برابری در حقوق مخصوصا امکان بهره مندی مساوی از تعلیم و تربیت و انتخاب مشاغل، اجرای کامل عدالت در قرار دادها و روابط اجتماعی، معاملات و...، اسلام را دین مترقی و طرف دار آزادی و برابری انسان ها معرفی می کند.
اسلام، نخستین دیانتی بوده که علیه بهره کشی و استثمار، به مبارزه برخاسته و از پا ننشسته است و بنیان ستم را در همان سال های نخستین، در بسیاری از سرزمین ها در هم کوبیده است. در ادوار بعد نیز موفق شده نظام بردگی و ستم گری را با پی ریزی نظام اقتصاد توحیدی نابود سازد. درست در دورانی که اروپاییان به پیروی از مبانی حقوق یونان و روم قدیم، سیستم بردگی، بیگاری و بهره کشی را به عنوان حق طبیعی برای صاحبان زور و زر پذیرفته بودند. اصل مساوات، نخستین سنگ بنای نظام اجتماعی اسلام است. هیچ یک از ادیان و فلسفه ها تا این حد به برابری انسان ها ارج ننهاده اند. اصل برابری اسلام نسبت به افرادی که مسلمان نیستند، نیز، تسری دارد و این گروه می توانند از تمامی حقوق و امتیازات مسلمان در یک جامعه اسلامی استفاده کنند و در احوال شخصیه تابع قوانین خود باشند.
باید دانست که برابری در اسلام بدان معنا نیست که افراد سالم بدون آن که زحمت بکشند از مزایای اقتصادی یکسان بهره مند گردند. قرآن تفاوت های فردی را از نظر هوش و شرایط بدنی و روانی می پذیرد و از مالکیت فردی در صورتی که نتیجه فعالیت مشروع فرد بوده و سهم بیت المال پرداخت شده باشد، حمایت می کند. مفهوم حقوق بشر و به عبارت دیگر اعتقاد به ارزش و شایستگی انسان، متفرع از اصل توحید اسلام است، زیرا جنبه عالی و الهی انسان، به هر حال آزادی و برابری اوست. انسان، آزاد آفریده شده و باید جامعه ای به وجود آید که او هرگز از بردگی و استثمار، وحشتی به دل راه ندهد و مسؤول سرنوشت خود باشد. تنها خداوند شایسته عبادت و پرستش است. اصل مساوات اسلامی، به کلی با آن چه در فرهنگ مغرب زمین وجود دارد متفاوت است. از دیدگاه اسلام، انسان، اصولا موجود آلوده و گناه کاری نیست که از فیض حلول به شایستگی مقام انسانیت را به دست آورد. قرآن، ارزش انسان را با مابعدالطبیعه نمی آمیزد، انسان برتر، موجودی است که آزادانه دستورات الهی را به کار بندد و خدا را پرستش کند.

اسلام و حقوق زن

نزول کتاب آسمانی قرآن بر پیامبر (ص)، تنها به خاطر تغییر رسوم و دگرگونی اخلاق عرب جاهلیت نبوده است. قرآن، کتابی است حاوی دستورات منسجم و کامل که اجرای آن در شرایط تاریخی و ضرورت های اجتماعی گوناگون کاملا امکان پذیر است. در مورد حقوق زن، نخست باید دیدگاه اسلام را در باره طبیعت زن دانست. دیانت اسلام، زنان و مردان را برابر می داند و قوانین اسلام، عموما انسان را مورد حمایت قرار می دهد نه فرد یا گروه معینی را. با این همه در مواردی از حقوق زنان بیش تر پشتیبانی کرده و مخصوصا سنت پیامبر (ص) عدالت، مهربانی و نیک رفتاری با زنان را توصیه نموده و احادیث بسیاری در این باره موجود است. در مساله ازدواج که از نظر اسلام، بعد اخلاقی و تربیتی آن اهمیت فوق العاده ای دارد، اگر به مهریه تاکید شده باز به خاطر احترام و تامین زندگی آینده زن بوده است. حدیثی از پیامبر (ص) نقل شده که زن را به موجود مقدس تعبیر کرده و در حدیث دیگر مالکیت خصوصی، حق استفاده از ارث و تساوی در برابر قانون را برای زن قایل شده است.
فقهای اسلام، از تفاوتی که در سهم ارث زن و مرد وجود دارد و مرد دو برابر زن ارث می برد، بدین صورت دفاع کرده اند که این امر نه تنها تضییع حقی نسبت به زنان نیست، بلکه امتیازی هم برای آنان محسوب می شود. می دانیم که در نظام اجتماعی اسلام، به طور کلی مرد مسؤول پرداخت هزینه خانواده از هر قبیل است. در حالی که مسؤولیت و مدیریت زن در خانواده نسبت به اموری است که برای او مستلزم هزینه ای نیست، بدین ترتیب ثروت و در آمد او مانند مرد، صرف مخارج خانواده نمی شود. حال اگر، بیش تر از او ارث می برد، هرگز به خاطر برتری مرد نسبت به زن نمی باشد، بلکه به علت مخارج بیشتری است که اجبارا مرد در زندگی بر عهده دارد.
از بررسی قرآن و احادیث پیامبر (ص) به این نتیجه می رسیم که دین اسلام سه نوع امتیاز برای زنان قایل شده است: اول، حق زناشویی که از نظر اسلام در عین این که پیوند معنوی و پرشکوه مرد و زن مسلمان است، اقدامی در مسیر نظم جامعه و قرارداد عادلانه ای بین طرفین است. دوم، رعایت احترام و ادب معاشرت در روابط زن و مرد است. با شناختی که اسلام از طبیعت سرکش مردان داشته، در این مورد راههای عملی ارایه داده و صرفا توصیه اخلاقی نکرده است. سوم، تنظیم روابط زناشویی است. زناشویی صرفا اقناع غریزه جنسی نباید تلقی شود. انگیزه های انسانی و تربیتی، علل و موجبات اساسی زناشویی است. دورنمای این مزایای سه گانه که با یک دید کلی، می توان آن ها را به صورت اصل واحدی پذیرفت، نظر اسلام را نسبت به ارزش مقام زن روشن می سازد.
مطالعه تاریخ تمدن های گذشته حاکی از پرداختن انسان به رسوم و عادات شرم آوری بوده که انقلابات و تحولات اجتماعی نظیر اسلام، سرانجام آن را از میان برده است. از جمله این عادات، رفتار غیر انسانی مردان جاهلیت با زنان و دختران عشیره بوده که پیامبر با آن مبارزه کرده است. از دیدگاه قرآن، زن در جامعه مسلمان، از همگی حقوقی که به مرد اختصاص داده شده، بهره مند است و اصولا هیچ گاه تفاوتی بین زن و مرد وجود ندارد. «ما از هر چیز دوگونه آفریدیم، باشد که یگانگی ما را پذیرا شوید.» (ذاریات/ 49) افسانه اغواگری حوا و برانگیختن آدم به گناه که در انجیل آمده، و زن را شاگرد شیطان نامیده است، مورد قبول اسلام نیست و این بی احترامی نسبت به زن نه تنها در قرآن دیده نمی شود، بلکه به شهادت بعضی آیات، برتری زن نسبت به مرد، پذیرفته شده است. (تحریم/ 11- 12)
در آیات مذکور، آسیه همسر فرعون و مریم دختر عمران و مادر عیسی (ع) نمونه پاکدامنی و استقامت در برابر شداید و سختی ها معرفی شده اند. بنابر احادیث معتبر، خدیجه همسر پیامبر (ص) و فاطمه (ع) دختر پیامبر و همسر علی (ع) در بزرگواری همانند مریم و آسیه اند. باید دانست که نظر قشریون و ظاهر گرایان مسلمان نسبت به زن، مطلقا با تعالیم اسلامی ربطی ندارد و نشانه بی اطلاعی و بی خبری این گروه های متعصب و بیگانه از حقایق اسلام است. این گروه ها برای زن همان حقوقی را قایلند که اعراب دوره جاهلیت قایل بودند، اینان به دستور پیامبر و تعالیم قرآن در موضوع برابری زن و مرد تسلیم نمی شوند و تنها به ظواهر دین پایبندند و با برداشت سطحی و ناقصی که از دین اسلام دارند، مقام عالی و با عظمتی را که قرآن به انسان (اعم از مرد و زن) ارزانی داشته، هرگز درک نکرده اند و در نتیجه با تندروی های ناشایسته ای به قضاوت درباره زن می پردازند.
سخنانی چون «بهشت زیر پای مادران است» یا «بهترین شما کسی است که با همسر خود به مهربانی رفتار کند»، هرگز بر زبان پیامبری که برای زن ارزش ملکوتی قایل نباشد، جاری نمی شود. مبارزه ای که زنان مسلمان برای به دست آوردن حقوق و آزادی خود آغاز کرده اند، از پیکار زنان اروپا و آمریکا، آسان تر است، زیرا زن مسلمان بر خلاف زنان مغرب زمین علیه قوانین ظالمانه ای که حقوق زنان را از یاد برده، قیام نکرده است، بلکه منحصرا با اندیشه هایی مبارزه می کند که گرفتار کوته بینی و عصبیت های جاهلیتند و مانع رسیدن زنان به حقوق که اسلام برای آنان پذیرفته است می گردند. دین اسلام، به مراتب بیشتر از مسیحیت و ادیان دیگر در مورد حقوق و آزادی های زن سخنی گفته است مانند: مالکیت خصوصی زن، مهریه، ارث، دریافت هزینه زندگی از شوهر سابق پس از طلاق، و امتیازات بسیار دیگر.
دشواری زن مسلمان و مقاومت مردانی است که آماده اجرای احکام الهی در مورد او نیستند. در کدام سیستم اقتصادی، از حق مالکیت زن، نظیر اسلام حمایت شده است؟ شور و حرارتی که پیامبر صلی الله علیه و آله در دفاع از آزادی و حقوق اقتصادی و اجتماعی زن، در هزار و چهارصد سال پیش، نشان داده است، واقعا شگفت انگیز است. ظهور اسلام، مقارن با فرمانروایی امپراطوران روم و ایران بود که اصولا مرد و زن از آزادی و عدالت بی بهره بودند. اروپای قرن بیستم، هنوز حقوقی را که اسلام برای زنان قایل شده است، به آنان نبخشیده است. با توجه به این حقایق، زنان روشن فکر مسلمان، بهتر است برای مطالبه حقوق و آزادی های خود از دولت ها، به جای تکرار مطالب متفکران مغرب زمین، به اصول برابری و عدالت اسلام تمسک جویند. عدالت اسلام، از مطالعه در هماهنگی و نظم و ترتیب کائنات پدید آمده است. نظامی که قدرت کامله خدا، ضامن استقرار و استمرار آن است. نظامی که از اصل مهم «هر چیزی به جای خویش نیکوست» پیروی می کند.

تعدد زوجات و طلاق

انکار نمی توان کرد که اسلام حق چند همسری را برای مرد پذیرفته و اجازه طلاق را به او داده است. باید دانست که نظر قرآن و روش پیامبر اسلام (ص) در موضوع تعدد زوجات، مبتنی بر علل و موجباتی بوده که در جامعه ابتدایی صدر اسلام وجود داشته است. نظام چند همسری، ستم و اهانت و تحقیر زن در عرب جاهلی، سنتی پابرجا و غیر قابل انکار تلقی می شد. هدف قرآن و پیامبر صلی الله علیه و آله از همان ابتدا، متوجه رفع ستم از زن و بهبود شرایط زندگانی او بوده است ولی عملی ساختن این تصمیم، با یک دستور قاطع و بی سابقه، با توجه به فضای فکری حاکم بر جامعه آن روز، امکان عقلی نداشته است. درست به همین علت، پیامبر اسلام (ص)، با تدابیر ویژه ای کوشیده است که عادات ناپسند و غیر انسانی چند همسری را از جامعه اسلام زایل سازد و در راه رسیدن به این هدف، نخستین گام را که محدود ساختن تعدد زوجات و تدوین ضوابطی برای زناشویی و طلاق باشد برداشته است. در مراحل بعد، اسلام با هرگونه تبعیض و ستم، نسبت به انسان ها اعم از مرد و زن، سیاه و سفید، برده و آزاد، مبارزه کرده است. در مورد تعدد زوجات، هدف اسلام مبارزه با ستم گری نسبت به زنان و اجرای عدالت بوده و مخصوصا پافشاری قرآن بر اجرای عدالت، خود به خود مساله چند همسری را منتفی می سازد. اگر عدالت و احترام بر روابط زن و شوهر سایه نیفکند، یقینا تک همسری نیز تفاوتی با چند همسری ندارد و به هر حال آرامش خانواده به نابودی کشیده می شود.
در باب طلاق هم اگر درست بنگریم، برای زن و شوهر هر دو حقوقی در نظر گرفته شده است. ازدواج در حقیقت نوعی قرارداد است که زن و شوهر آن را امضا می کنند. این قرارداد در مواردی که یکی از طرفین، به شرایط آن عمل نکند، قانونا نافذ نخواهد بود و اعتبار خود را از دست می دهد. قرآن، درست هنگامی که عقد زناشویی به این مرحله از تزلزل برسد و تداوم زندگی مشترک ممکن نباشد، موضوع طلاق را (آن هم با شرایط عادلانه و در چند مرحله) مطرح می سازد. در طلاق اسلام، صلح و آشتی و بازگشت به زندگی زناشویی پیش بینی شده و مخصوصا به زنان نیز، حق جدایی از شوهر، طبق شرایطی داده شده است. مرد به دل خواه خود و بدون دلیل، هرگز نمی تواند همسر خود را طلاق دهد و در صورت طلاق شرعی، مرد مکلف است علاوه بر مهریه، ضرر و زیانی را که همسر سابق او مطالبه می کند، تمام و کمال بپردازد و رضایت خاطر او را فراهم آورد.
در قرآن کریم سوره مستقلی به طلاق اختصاص داده شده و تمامی ابعاد آن با دقت نظر و موشکافی تجزیه و تحلیل شده است. علاوه بر این سوره (که حاوی دستورالعمل های کافی برای شناسایی، حفظ و تامین حقوق مادی و معنوی بانوان است) در سوره های دیگر، ضمن آیات متعددی در موضوع نکاح و طلاق گفتگو کرده است. با این همه دین اسلام، طلاق را به جراحتی بر پیکر جامعه تعبیر نموده است. و بر پایه این تعبیر، مقررات شدیدی در راه تامین معیشت همسران مطلقه، وضع نموده تا به انحراف و فساد کشیده نشوند و جامعه را آلوده نسازند.

ویژگی جهان شمولی اسلام
از ویژگی های آیین اسلام این است که احکام و دستوراتش به گونه ای تدوین گردیده است که قابلیت جهان شمول بودن آن را فراهم ساخته است. در تعالیم و احکام اسلامی قومیت، نژاد، اقلیم، جنسیت و مانند آن که اسباب محدودیت قلمرو دین و مکتب می گردد، وجود ندارد. یکتاپرستی محور همه تعالیم و احکام اسلامی است، چنان که انسان ها از نظر حقوق انسانی برابر و یکسانند، و عرب بر عجم، یا عجم بر عرب، فخر و برتری ندارد، و ملاک برتری انسان ها تقوا و پرهیزگاری است. آقای مارسل بوازار در کتاب «اسلام و حقوق بشر» در این باره چنین گفته است: «در جهان غرب این پرسش غالبا مطرح است که آیا دیانت اسلام، نوعی رسالت جهانی برای رهایی بشریت است یا راه و رسمی است فاقد خصلت جهان شمولی; تدابیر و چاره جویی هایی است به منظور ایجاد نظم اخلاقی و اجتماعی در میان قوم عرب؟ در ارزیابی این دو نظر، ناگزیر باید پرسید چه دیانتی می تواند از نظر گاه جهانی برخوردار باشد؟ شک نیست که دیانت و هر نظام اجتماعی دیگری را می توان از دیدگاه های چهارگانه فلسفی، دینی، جامعه شناسی و سیاسی بررسی کرد.»
از مجموع پژوهش هایی که از جهات مذکور، در ایدئولوژی اسلام به عمل آمده ما را در این باور راسخ تر ساخته که این دیانت مبتنی بر تفکر جهانی است. از نظر دینی، اعتقاد به یگانگی خداوند و برابری انسان ها، نظر گاه جهانی به ایدئولوژی اسلام بخشیده است. به شهادت تاریخ، همیشه دین های یکتاپرست به دنبال تشکیل نظام یگانه ای در سراسر جهان بوده اند و تعالیم آن ها به صورت قانون ابدی و عمومی تجلی کرده است. از دید فلسفی مزیت دین اسلام، نحوه برداشت و تلقی خاصی است که از هویت انسان، در رابطه با نقش فردی و اجتماعی او به دست می دهد. همان گونه که فرد انسان با به کاربستن تعالیم قرآن، به سوی سعادت ابدی و تکامل معنوی می رود، جامعه مسلمان نیز با پذیرش اصل برابری و برادری و تقویت روح تعاون به کمال مطلوب خود تواند رسید. در اخلاق مسیحیت، تنها به حسن رابطه فرد تاکید شده و از مسؤولیت اجتماعی او، حرفی به میان نیامده است، ولی اخلاق اسلام، به دنبال هم بستگی و تفاهم جهانی است و از این رو; بیشتر دستورالعمل های آن از کلیت و شمول بهره مند است. از دلایلی که نظرگاه جهانی اسلام را آشکار می سازد، اهتمامی است که پیامبر (ص) در توسعه روابط مسلمین با اقوام غیر مسلمان و مخصوصا یهودیان، پس از هجرت به مدینه معمول داشته است.
پذیرش دین اسلام از سوی یهودیان، نیز بر خلاف ادعای بعضی، به خاطر فشار سیاسی یا نظامی نبوده است. در قرآن آمده است که انسان ها نخست نژاد واحدی بودند، سپس بنابر مشیت الهی، ملت ها، اقوام و نژادهای گوناگون گردیدند. این تنوع، به خاطر همبستگی و تفاهم متقابل انسان ها بوده است. قرآن نتیجه می گیرد که برتری انسان ها به فضیلت و تقوا است. این دستورالعمل کلی، می تواند رسالت جهانی اسلام را آشکار سازد. دلیل دیگر بر جهان شمولی اسلام، آسان گیری تعالیم قرآن است که عمق بیشتری به این دیانت بخشیده است. از سوی دیگر هر انسانی در هر نقطه عالم، تنها با ادای شهادتین، به آسانی می تواند در زمزه مسلمانان قرار گیرد. نظرگاه جهانی اسلام، با دو امتیاز نیرومند، درخششی ویژه دارد، نخست: ایمان به خدا و دوم: انکار هرگونه برتری قومی و قبیله ای و تاکید بر برابری انسان ها. با اعلام این اصول، پیامبر توانسته است عصبیت قومی و نژادی عرب جاهلی و اقوام یهود و مشرکان مکه را، ریشه کن سازد. فرد مسلمان در حالی که به سرزمین خود عشق می ورزد، در آرزوی گسترش جهانی اسلام است. اعتقاد به یگانگی خدا و برابری انسان ها با هرگونه نژادپرستی و ناسیونالیسم افراطی مبارزه کرده است.

منـابـع

على ربانى گلپايگانى- مقاله مبانى و مزاياى حقوق بشر در اسلام- مجله پيام حوزه- شماره 32

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد