یکسانی شریعت در ادیان آسمانی از دیدگاه علامه طباطبایی
فارسی 3746 نمایش |آیه 13 سوره شوری به یکسان بودن شریعت در ادیان آسمانی تأکید می کند: «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا؛ درشرح و آیینی که خداوند برای شما مسلمانان قرارداد همان حقایق و احکامی است که نوح را هم به آن سفارش کرد. بر تو نیز همان را وحی کردیم. به ابراهیم، موسی، عیسی و نیز همان را سفارش کردیم.» محتوای وحی عبارت است از دین الهی واحدی که باید تمامی ابناء بشر به آن یک دین بگروند، و آن را سنت و روش زندگی خود و راه به سوی سعادت خود بگیرند. البته در این فصل به مناسبت، این را نیز بیان می کند که شریعت محمدی جامع ترین شرایعی است که از ناحیه خدا نازل شده، و نیز اختلافهایی که در این دین واحد پیدا شده از ناحیه وحی آسمانی نیست، بلکه از ناحیه ستمکاری و یاغی گریهایی است که عده ای با علم و اطلاع در دین خدا به راه انداختند.
نیز در آیات این فصل فوائد دیگری است که در ضمن به آنها اشاره شده. «شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی أوحینا إلیک و ما وصینا به إبراهیم و موسی و عیسی» وقتی گفته می شود: فلانی "شرع الطریق" معنایش این است که راه را هموار، و از بیراهه متمایز کرد. راغب می گوید کلمه "وصیت" به معنای آن است که دستورالعملی را همراه با اندرز و پند به کسی بدهی تا مطابق آن عمل کند، و ریشه این کلمه از این قول عرب گرفته شده که می گوید "أرض واصیة" یعنی زمینی که در اثر کثرت، گیاهانش به هم متصل است، و در معنای آن دلالتی بر اهمیت بدان هست، چون هر سفارشی را وصیت نمی نامند، بلکه تنها در موردی به کار می برند که برای وصیت کننده اهمیت داشته و مورد عنایتش باشد.
پس معنای اینکه فرمود "شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا" این است که خدای تعالی بیان کرد و روشن ساخت برای شما از دین (که سنت زندگی است) همان را که قبلا با کمال اعتناء و اهمیت برای نوح بیان کرده بود. و از این معنا به خوبی برمی آید که خطاب در آیه به رسول خدا (ص) و امت او است، و اینکه مراد از آنچه به نوح وصیت کرده همان شریعت نوح (ع) است.
«و الذی أوحینا إلیک» در این جمله بین نوح و رسول خدا (ع) مقابله واقع شده و ظاهر این مقابله می رساند که مراد از آنچه به رسول خدا (ص) وحی شده معارف و احکامی است که مخصوص شریعت او است، و اگر نام آن را "ایحاء" نهاده، و فرموده "أوحینا إلیک" ولی درباره شریعت نوح و ابراهیم (ع) این تعبیر را نیاورده بلکه تعبیر به وصیت کرده برای این است که وصیت همانطور که گفتیم در جایی به کار می رود که بخواهیم از بین چند چیز به آنچه که مورد اهمیت و اعتناء ماست سفارش کنیم، و این درباره شریعت نوح و ابراهیم که چند حکم بیشتر نبود صادق است، چون در آن شریعت تنها به مسائلی که خیلی مورد اهمیت بوده سفارش شده، ولی درباره شریعت اسلام صادق نیست، چون این شریعت همه چیز را شامل است. هم مسائل مهم را متعرض است، و هم غیر آن را. و لذا می گوییم احکام اسلام پنج قسم است، واجب، و حرام، و مستحب، و مکروه، و مباح، که دو تای اول، آنهایی است که اهمیت دارد، و دو تای دوم اهمیتش کمتر از دو تای اول است، و در پنجمی، فعل و ترکش یکسان است. ولی در آن دو شریعت دیگر، تنها احکامی سفارش شده بود که مهمترین حکم و مناسبترین آنها به حال امت ها و به مقدار استعداد آنان بود.
التفاتی که در جمله "و الذی أوحینا" از غیبت به تکلم مع الغیر به کار رفته برای این است که بر عظمت خدا دلالت کند، چون عظماء و بزرگان همیشه از جانب خودشان و خدمتگزاران و پیروانشان سخن می گویند (و به "ما چنین کردیم و چنان می کنیم" تعبیر می آورند). "و ما وصینا به إبراهیم و موسی و عیسی" این جمله عطف است بر جمله "ما وصی به نوحا". و مراد از آن، شریعت هایی است که برای هر یک از نامبردگان در آیه تشریع کرده. و ترتیبی که در بردن نام این پیامبران گرامی به کار رفته ترتیب ذکری است، لیکن مطابق با ترتیب زمانی، چون اول نوح بود، بعد ابراهیم، و بعد از آن موسی و سپس عیسی (ع). و اگر نام رسول خدا (ص) را مقدم بر سایرین ذکر کرد، به منظور شرافت و برتری دادن بوده، هم چنان که این نکته در آیه «و إذ أخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و إبراهیم و موسی و عیسی ابن مریم؛ به یاد آور آن زمان را که ما از انبیاء میثاقشان بگرفتیم، و از تو و از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم.» (احزاب/ 7) نیز به چشم می خورد. و اگر در آیه مورد بحث اول نام شریعت نوح را برد، برای این است که بفهماند قدیمی ترین شریعت ها، شریعت نوح است که عهدی طولانی دارد.
از این آیه شریفه چند نکته استفاده می شود:
1- سیاق آیه بدان جهت که سیاق منت نهادن است (مخصوصا با در نظر داشتن ذیل آن، و نیز با در نظر داشتن آیه بعد از آن) این معنا را افاده می کند که شریعت محمدی جامع همه شریعت های گذشته است. و خواننده عزیز خیال نکند که جامع بودن این شریعت با آیه «لکل جعلنا منکم شرعة و منهاجا؛ برای هر یک از شما شریعت و طریقه ای قرار دادیم.» (مائده/ 48) منافات دارد، چون خاص بودن یک شریعت با جامعیت آن منافات ندارد.
2- شرایع الهی و آن ادیانی که مستند به وحی هستند تنها همین شرایع مذکور در آیه اند، یعنی شریعت نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد (ص)، چون اگر شریعت دیگری می بود باید در این مقام که مقام بیان جامعیت شریعت اسلام است نام برده می شد. و لازمه این نکته آن است که اولا قبل از نوح شریعتی یعنی قوانین حاکمه ای در جوامع بشری آن روز وجود نداشته تا در رفع اختلافات اجتماعی که پیش می آمده به کار رود. و ثانیا انبیایی که بعد از نوح (ع) و تا زمان ابراهیم (ع) مبعوث شدند، همه پیرو شریعت نوح بوده اند، و انبیایی که بعد از ابراهیم و قبل از موسی مبعوث شده بودند، تابع و پیرو شریعت ابراهیم بودند، و انبیاء بعد از موسی و قبل از عیسی پیرو شریعت موسی، و انبیاء بعد از عیسی تابع شریعت آن جناب بوده اند.
3- اینکه انبیاء صاحبان شریعت که قرآن کریم ایشان را "اولوالعزم" خوانده، تنها همین پنج نفرند، چون اگر پیغمبر اولوالعزم دیگری می بود باید در این مقام که مقام مقایسه شریعت اسلام با سایر شرایع است نامش برده می شد، پس این پنج تن بزرگان انبیاء هستند، و آیه شریفه «و إذ أخذنا من النبیین میثاقهم و منک و من نوح و إبراهیم و موسی و عیسی ابن مریم» (احزاب/ 7) نیز مؤید این استفاده های فوق است.
مقصود از اقامه دین و تفرقه نکردن
«أن أقیموا الدین و لا تتفرقوا؛ دين را برپا داريد و در آن تفرقه اندازى مكنيد.» (شوری/ 13) کلمه "أن" در این جمله تفسیری است. و معنای "اقامه دین" حفظ آن است به اینکه پیرویش کنند و به احکامش عمل نمایند، و الف و لام در کلمه "الدین" الف و لام عهد است، یعنی آنچه به همه انبیاء نامبرده وصیت و وحی کرده بودیم این بود که این دینی که برای شما تشریع شده پیروی کنید، و در آن تفرقه ننمایید، و وحدت آن را حفظ نموده، در آن اختلاف نکنید. بعد از آنکه تشریع دین برای نامبردگان به معنای این بود که همه را به پیروی و عمل به دین دعوت کند، و اینکه در آن اختلاف نکنند، در جمله مورد بحث همین را به اقامه دین تفسیر نموده، و اینکه در دین خدا متفرق نشوند.
در نتیجه حاصل معنای جمله این می شود: بر همه مردم واجب است دین خدا را به طور کامل به پا دارند، و در انجام این وظیفه تبعیض قائل نشوند، که پاره ای از احکام دین را به پا بدارند، و پاره ای را رها کنند. و اقامه کردن دین عبارت است از اینکه به تمامی آنچه که خدا نازل کرده و عمل بدان را واجب نموده ایمان بیاورند و مجموع شرایعی که خدا بر انبیاء نازل کرده یک دین است که باید اقامه شود، و در آن ایجاد تفرقه نکنند، چون پاره ای از احکام الهی است که در همه ادیان بوده، و معلوم است که چنین احکامی ما دام که بشر عاقل و مکلفی در دنیا باقی باشد، آن احکام هم باقی است، و وجوب اقامه آن واضح است. و پاره ای دیگر هست که در شرایع قبلی بوده و در شریعت بعدی نسخ شده، این گونه احکام در حقیقت عمر کوتاهی داشته، و مخصوص طایفه ای از مردم و در زمان خاصی بوده، و معنای نسخ شدن آن آشکار شدن آخرین روز عمر آن احکام است نه اینکه معنای نسخ شدنش این باشد که آن احکام باطل شده، پس حکم نسخ شده هم تا ابد حق است، چیزی که هست مخصوص طایفه معینی و زمان معینی بوده، و باید آن طایفه و اهل آن زمان هم ایمان به آن حکم داشته باشند، و هم به آن عمل کرده باشند، و اما بر دیگران واجب است تنها به آن ایمان داشته باشند، و بس، و دیگر واجب نیست که به آن عمل هم بکنند، و معنای اقامه این احکام همین است که قبولش داشته باشند.
مثلا حرمت شکار ماهی در روز شنبه در زمان حضرت موسی (ع) مخصوص بنی اسرائیل، و مردم آن روز بوده، و حالا که می گوییم نسخ شده، معنایش این نیست که آن احکام ابدی بوده ولی ناسخ آن را باطل کرده، بلکه معنای نسخش این است که عمر این حکم تا آن روز بوده، و ما نیز به این حکم در ظرف خودش ایمان داریم، ولی عمل به آن مخصوص در همان ظرف خودش می باشد. پس با این بیان روشن گردید که امر به اقامه دین و تفرقه نکردن در آن، در جمله «أن أقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه» به اطلاقش باقی است، و شامل همه مردم در همه زمانها می باشد.
نیز روشن گردید اینکه جمعی از مفسرین آیه را مخصوص احکام مشترک بین همه شرایع دانسته اند، (و گفته اند شامل احکام مختص به هر شریعت نمی شود، چون اینگونه احکام به اختلاف امت ها مختلف می شود، و هر امتی بر حسب احوال و مصالح خودش احکامی داشته، و معنا ندارد که امت های بعدی هم آن احکام را اقامه کنند) صحیح نیست. چون گفتیم جمله «أن أقیموا الدین و لا تتفرقوا فیه» مطلق است، و جهت ندارد ما اطلاق آن را تقیید کنیم، و اگر اینطور بود که آنان گفته اند باید امر به اقامه دین مخصوص باشد به اصول سه گانه دین، یعنی توحید، نبوت و معاد، و بقیه احکام را اصلا شامل نشود، چون حتی یک حکم فرعی هم سراغ نداریم که با همه خصوصیاتش در تمامی شرایع وجود داشته باشد، و این معنا با سیاق آیه «شرع لکم من الدین ما وصی به» سازگار نیست، و همچنین با آیه «و إن هذه أمتکم أمة واحدة و أنا ربکم فاتقون فتقطعوا أمرهم بینهم زبرا؛ و این امت شما امتی واحد است و من پروردگار شمایم. پس از من بترسید، ولی امر خود را در بین خود تکه تکه کردند.» (مؤمنون/ 53) و آیه شریفه «إن الدین عند الله الإسلام و ما اختلف الذین أوتوا الکتاب إلا من بعد ما جاءهم العلم بغیا بینهم؛ به درستی که دین نزد خدا تنها اسلام است، ولی اهل کتاب در آن اختلاف کردند با اینکه علم به آن داشتند، ولی به خاطر دشمنی با یکدیگر این اختلاف را در دین واحد خدا راه دادند.» (آل عمران/ 19)
«کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه» مراد از جمله «ما تدعوهم إلیه؛ آنچه ایشان را بدان می خوانی» دین توحید است که پیامبر عظیم الشان اسلام مردم را بدان دعوت می کرد، نه اصل توحید فقط، به شهادت آیه بعدی که می فرماید اهل کتاب در دین توحید اختلاف به راه انداختند. و مراد از اینکه فرمود «کبر علی المشرکین» این است که پذیرفتن دین توحید بر مشرکین گران آمد.
«الله یجتبی إلیه من یشاء و یهدی إلیه من ینیب؛ خدا هر كه را بخواهد به سوى خود برمى گزيند و هر كه را كه از در توبه درآيد به سوى خود راه مى نمايد.» (شوری/ 13) کلمه "اجتباء" به معنای جمع کردن و به سوی خود جلب نمودن است، و مقتضای وحدت سیاق این است که ضمیر در هر سه کلمه "الیه" به یک جا برگردد، در نتیجه معنای آیه چنین می شود: خدای تعالی از بندگانش هر که را بخواهد به دین توحید (که تو بدان دعوت می کنی) جمع و جلب می کند، و هر که را بخواهد به سوی آن هدایت می کند. در نتیجه مجموع چند جمله «کبر علی المشرکین ما تدعوهم إلیه، الله یجتبی إلیه من یشاء» در معنای آیه شریفه «هو اجتباکم و ما جعل علیکم فی الدین من حرج ملة أبیکم إبراهیم؛ او شما را جمع و جلب کرد و در دین زحمتی برایتان فراهم نکرد، بلکه به همان ملت و کیش پدرتان ابراهیم دعوتتان نمود.» (حج/ 78) خواهد بود.
این بود نظر ما، ولی بعضی از مفسرین گفته اند: ضمیر در کلمه "الیه" دومی و سومی به خدای تعالی برمی گردد. این نظریه هم بد نیست، ولی نظریه ما مناسب تر است. به هر حال جمله "الله یجتبی إلیه" تا آخر آیه در این صدد است که اشاره کند به اینکه خدای تعالی بی نیاز از ایمان مشرکین است که این قدر از ایمان آوردن استکبار می ورزند. و این آیه نظیر آیه شریفه «فإن استکبروا فالذین عند ربک یسبحون له باللیل و النهار و هم لا یسأمون؛ اگر استکبار ورزیدند بدانند که آنهایی که نزد پروردگار تو هستند، شب و روز برایش تسبیح می گویند، و خسته هم نمی شوند.» (فصلت/ 38) می باشد بعضی دیگر گفته اند: مراد از جمله «ما تدعوهم إلیه»، «ما تدعوهم الی الایمان؛ به آنچه که مردم را می خوانی تا بدان ایمان آورند» است، که همان مساله رسالت می باشد، در نتیجه معنا چنین می شود که: مشرکین از ایمان آوردن به رسالت تو استکبار می ورزند. و آن وقت جمله «الله یجتبی...» در معنای آیه شریفه «الله أعلم حیث یجعل رسالته؛ خدا بهتر می داند که رسالت خود را در چه شخصی قرار دهد.» (انعام/ 124) خواهد بود، و حال آنکه این معنا خلاف ظاهر آیه است.
اسلام بنابر نظر قرآن، نام مشترک همه ادیان ابراهیمی است. البته شرح حال و روش و دستورات پیامبران سلف به خصوص حضرت موسی (ع) و حضرت عیسی (ع) در قرآن و روایات اسلامی نقل شده است که برای مسلمانان بسان سخنان و سنت پیامبر خاتم قابل پیروی است لذا برای دستیابی به سخنان تحریف ناشده حضرت عیسی مسیح باید به متون اسلامی مراجعه کرد و در واقع برای مسیحی شدن باید مسلمان شد.
بنابر دستور صریح قرآن، مسلمانان نباید بین پیامبران فرق بگذارند «لانفرق بین احد من رسله؛ ما میان هیچ یک از پیامبران خدا فرق نمی گذاریم.» (بقره/ 258) همچنین آیه 136 سوره بقره به مسلمانان فرمان می دهد که به یهود و نصارا اعلان کنید: «بگویید ما ایمان آورده ایم، به خدا و به آن کتابی که بر پیامبران فرستاده شده است و بر آنچه بر پیامبران گذشته چون ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، یعقوب و فرزندان آنها نازل شده و بر آنچه بر موسی و عیسی آمده. ما به همه آنچه پیامبران از جانب خدا آورده اند، عقیده مندیم. میان هیچ یک از پیامبران فرق نگذاریم. به هرچه از جانب خداست گرویده، مسلمان و تسلیم فرمان او هستیم.» به طور قطع و یقین، آورده های پیامبران در طول تاریخ ثابت بوده، همان گونه که عقل بشر به عنوان پیامبر درونی در ادوار مختلف فرق نکرده است. آنچه تغییر کرده و مسیر تکامل پیموده آگاهی بشریست.
منـابـع
سید محمدحسین طباطبایی- مقاله يكسانى شريعت در اديان آسمانى- مجله كيهان فرهنگي- شماره 217
سید محمدحسین طباطبایی- ترجمه تفسیر الميزان- جلد 18 صفحه 37-40
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها