فرقه های خوارج (ازارقه)
فارسی 7099 نمایش |پیدایش فرقه هاى خوارج
بعد از مرگ یزید بن معاویه در سال 64 هجرى و ادعاى خلافت توسط عبدالله بن زبیر در مکه، رهبران خوارج کوفه و بصره با هدف دفاع از مکه و کعبه به وى پیوستند و با او به عنوان خلیفه مسلمین و امام بیعت کردند. اما پس از چندى خوارج دیدگاه عبدالله بن زبیر را در باب عثمان جویا شدند. او نسبت به عثمان و طلحه اظهار ارادت کرد و زبیر را مورد ستایش قرار داد و از خوارج تبرى جست. به همین علت خوارج از او روى گردانده، عازم بصره و کوفه گردیدند و عده اى نیز راه یمامه را در پیش گرفتند.
نافع بن ازرق به عنوان یکى از بزرگان خوارج تندرو پس از چندى از بصره به اهواز عزیمت کرد و در نامه اى که به سران خوارج نوشت، عقاید خود را بیان کرد. وى اقامت خوارج در میان کفار، و قعود و تقیه را تقبیح کرد و آنها را به هجرت دعوت نمود. وى چنین مى پنداشت که هر کس حتى از خوارج براى امر به معروف و نهى از منکر خروج نکند، کافر گمراهى است که کشتنش جایز است. نامه نافع بن ازرق و بیان پاره اى از عقاید خاص وى در باب مرتکب کبیره باعث پیدایش فرق خوارج نخستین و جدایى بزرگان خوارج از یکدیگر شد. بنابراین سال 65 هجرى مقطعى مهم در پیدایش فرقه هاى گوناگون خوارج است. بزرگان خوارج همچون عبدالله بن اباض، نجدة بن عامر و عبدالله بن صفار (یا اصفر) با وى به مخالفت پرداخته، هر کدام مؤسس فرقه اى در تاریخ خوارج گردیدند.
پیدایش ازارقه
این نام را بر پیروان ابوراشد نافع بن ازرق نهاده اند. نام کامل او ابوراشد نافع بن ازرق بن قیس بن نهار است و نسب وی به خاندان حنیفه می رسد. وی که شهرتش عمدتا وامدار حرکت تندروانه گروههای آغازین خوارج در بصره است رهبری قیامهای این تندروان خارجی را در دوران جدایی آنان از میانه روهایی که به «قعده» مشهور شده اند بر عهده داشت. آغاز جدایی ازارقه از دیگر گروههای خوارج را به اختلاف بر سر خروج از بصره و قیام بر ضد حکومت و نیز به هنگامی باز می گردانند که خوارج از عبدالله بن زبیر جدا شدند و گروهی از آنان راه یمن و گروهی دیگر راه اهواز و نواحی و شهرهای پس از آن به سمت شرق و شمال شرق را در پیش گرفتند.
اختلاف در میان خوارج و نخستین جدایی
منابع ملل و نحل نافع بن ازرق را نخستین کسی می دانندکه در میان خوارج اختلاف ایجاد کرد و از این جمع جدا شد و گروهی را به دنبال خود کشاند. (برای نمونه بنگرید به: اشعری، مقالات الاسلامیین، ج1، ص 157) در نیمه دوم سده اول و هنگامی که عبیدالله بن زیاد توانسته بود گاه با توسل به حیله و گاه با بهره جستن از خشونت و سرکوب بصره را که یکی از پایگاههای اصلی خوارج بود تا اندازه ای آرام کند، در پی کشته شدن ابوبلال رهبر خوارج بصره در سال 60ق/ 679م. این گروه برای گریز از فشارهای ابن زیاد که روبه فزونی نهاده بود از بصره به مکه گریختند و به عبدالله بن زبیر پیوستند. اما این همکاری دوام چندانی نیافت و با مرگ یزید بن معاویه مواضع سیاسی ابن زبیر و خوارج با یکدیگر اختلاف پیدا کرد و به سبب ستایش ابن زبیر از طلحه، زبیر و عثمان و از آن روی که این امر مخالف عقاید خوارج بود این گروه از او جدا شدند. خوارج پس از این جدایی خود به دو دسته شدند: جمعی چون ابوطالوت، ابوفدیک و ابن اسود راه یمامه در پیش گرفتند و جمعی دیگر جون نافع بن ازرق، عبدالله بن صفار، عبدالله بن اباض، حنظله بن بیهس و عبدالله، عبیدالله و زبیر پسران ماحوز به بصره بازگشتند.
در این میان فرار عبیدالله از بصره فرصت را برای تجدید حیات خوارج و قیام دوباره آنان فراهم ساخت و در همین زمان بود که گروهی از آنان به شمار سیصد تن و به رهبری نافع بن ازرق به هدف قیام بر ضد حکمرانان اموی و کارگزار آنان در عراق، راهی اهواز که از توابع استان بصره بود شدند. در همین زمان بصری ها نیز با پذیرش فرمانروایی عبدالله بن حارث بن نوفل بر ضد باقی ماندگان خوارج در این شهر شوریدند و سبب شدند بسیاری از آنان به نافع که اینک در اهواز اردو زده بود بپیوندند (64ق/ 683و 684م.) در آن روزگار تنها کسانی چون عبدالله بن اباض و عبدالله بن صفار که با ابن ازرق اختلاف نظر داشتند و به روش های مسالمت جویانه معتقد بودند و بعدها خود رهبر شاخه هایی دیگر از خوارج شدند در شهر بصره ماندند. اختلاف این دو با همدیگر، خود، سبب آن می شد که خوارج هر چه بیشتر به ابن ازرق بپیوندند و شمار کسان او فزونی یابد.
تندروی های ابن ازرق
گفته اند در این میان کسی که بر تندروی ابن ازرق می افزود ابووازع راسبی بود. تندروی ابن ازرق تا آنجا ادامه یافت که نظریه «استعراض» را مطرح کرد. او در زمان اقامت در اهواز به بصریان نامه نوشت و با استناد به اینکه مخالفان مشرکند، برائت از آنان واجب است، باید با آنان جنگید و از آنان نباید زنی به همسری گرفت، مردمان بصره را به خروج از این شهر و قیام دعوت کرد، هرچند البته عبدالله بن اباض که در بصره مانده بود با این استدلال که مخالفان ما مشرک نیستند نظریه او را نادرست خواند. در منابع تاریخی از این سخن گفته اند که ابن ازرق برای ابن اباض و ابن صفار که در بصره مانده بودند نامه نوشت و عقاید خود را در آن مطرح و آنان را به جهاد دعوت کرد. اما ابن اباض اظهار داشت که برخلاف عقیده ابن ازرق مردم مسلمان هستند. (بنگرید: ابن اثیر، الکامل، ج 3، ص 492)
به هر روی، بر پایه نظریه ابن ازرق اقامت در میان مخالفان که مشرک هستند جایز نیست و هجرت به دارالهجره واجب است. ابن ازرق به اتکای همین عقیده در سال 65 ق. سپاه خود را به سوی بصره راند. او در این هجوم به سوی اهواز پس رانده شد و در نبردی که در دولاب درگرفت به قتل رسید. (برای آگاهی بیشتر درباره ابن ازرق و شورشهایی که به رهبری او انجام پذیرفت بنگرید به: طبری، تاریخ الامم والملوک، ج 3، 396- 425؛ ابن خیاط، تاریخ خلیفه بن خیاط، ص 253- 256؛ ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج 8، ص 238- 261)
ازارقه پس از ابن ازرق
ازارقه پس از مرگ ابن ازرق، عبدالله بن ماحوز تمیمی را به رهبری خود برگزیدند. پس از او نیز در دوره های بعد قطری بن فجاء یکی از رهبران برجسته ازارقه بوده و تحرکات خوارج در نیمه دوم سده اول هجری عمدتا از سوی همین گروه سامان یافته و به ترتیبی که پیشتر گذشت در نبردهای مهلب بن ابی صفره و حجاج بن یوسف بر ضد خوارج سرکوب شده است.
افزون بر قطری از شمار دیگری از رهبران خوارج در ردیف همفکران ابن ازرق یاد شده که از آن جمله می توان از عطیه بن اسود حنفی، عبدالله بن ماحوز و دو برادر وی عثمان و زبیر، عمر بن عمیر عنبری، عبیده بن هلال یشکری، عمرو بن هلال یشکری، صخر بن حبیب تمیمی، صالح بن مخراق عبدی، عبدربه کبیر و عبدربه صغیر نام برد. (بنگرید به: شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 119 و 120) عمر فرقه ازارقه چندان دراز نبوده است که در آن انشعابهایی درونی تا آن اندازه که خود فرقه شناخته شوند شکل گیرد، هر چند که از وقوع پاره ای درگیریها در داخل مجموعه پیروان ابن ازرق گزارش شده و البته به این گزارشها با دیده تردید نگریسته شده است. برای نمونه ولهاوزن معتقد است ابومخنف که راوی اصل این گونه اخبار است این هدف را تعقیب می کند که «پراکندگی خوارج را به دسته های متعدد گزارش نماید». (بنگرید به: تاریخ سیاسی صدر اسلام شیعه و خوارج، ص 75) گروه ازارقه به عنوان تندروترین گروه از خوارج دارای عقایدی است که آنها را از دیگران متمایز می سازد، هرچند بخشی از این عقاید به صورتی معتدل تر در مجموعه انگاره های خوارج به طور عام جای گرفته است.
عقاید ازارقه
الف- تفسیر شرک و کفر مبانی عقاید ارازقه: مهم ترین دیدگاه ازارقه این بود که همه را غیر از گروه خود ولو از خوارج باشند مشرک مى دانستند. بنابراین رفتار آنها با غیر ازارقه رفتارى در حد کفر و شرک بود و تعرض به جان، ناموس، اطفال و اموال آنان جایز. به همین علت، این فرقه در طول تاریخ اسلام همواره به عنوان تندروترین شاخه خوارج شناخته شده اند. در نظر ازارقه چون دیگران، همه مشرک و کافرند، لذا باید به سیره پیامبر نسبت به مشرکان در دوران مدینه عمل کرد و باید از دار شرک یا دار کفر به دار هجرت مهاجرت کرد تا بتوان شریعت اسلام را پیاده کرد، مثل پیامبر که از مکه به مدینه هجرت نمود. بنابراین مخالفان آنها اعم از این که از مشرکان عرب باشند یا دشمنان آنها از اهل قبله، همه مشرکند و پذیرش ولایت آنها، باقى ماندن در شهر آنان، خوردن ذبیحه آنها، ازدواج با آنها و ارث بردن از آنها جایز نیست.
نافع در خطابه اى چنین گفت: «مسلمانان مانند مشرکان عربند. از آنها جزیه قبول نمى کنیم و بین ما و آنان نسبتى نیست، مگر شمشیر یا اسلام. خداوند کشتن آنان را براى ما حلال کرده و اموال آنان براى ما فىء است.» به تصریح ابوحاتم رازى از دیدگاه نافع سرباز زدن از جهاد روا نیست و کسانى که از جهاد سر باز مى زنند، کافرند. وى در نامه اى به نجدة بن عامر به صراحت خوارج قاعد را تکفیر کرده، از آنان برائت جست و افرادى را که از ازارقه کناره مى گرفتند مرتد لقب داد. همچنین هر کس به اردوگاه آنها وارد مى شد براى صدق رفتار و گفتارش باید فردى از مخالفان را که اسیر ازارقه بود، به قتل مى رساند تا صدق مدعاى او ثابت شود. ازارقه اطفال مخالفان را نیز کافر دانسته و آنها را در آتش دوزخ مخلد مى دانستند و خود را ملتزم به بازگشت امانات مسلمانان و مخالفان نمى دانستند و در برخى از امور فقهى دیدگاه هاى خاص داشتند، مثل این که حد رجم را منکر بودند و دست دزد را چه کوچک و چه بزرگ قطع مى کردند.
یکى دیگر از اعتقادات مهم ازارقه استعراض به سیف است. استعراض به معناى کشتن مخالف بدون دعوت و اتمام حجت است که باعث وحشت مسلمانان مى شد، زیرا ازارقه شبانه و بدون اطلاع قبلى به مکانى حمله کرده و تمام افراد را اعم از زن و مرد، و کودک و پیر به قتل رسانده، در اموال آنها تصرف مى کردند. ازارقه تقیه را (چه در عمل و چه در قول و گفتار) ناروا مى شمردند و از خوارج قاعد به خاطر رفتار تقیه گونه آنها انتقاد مى کردند، آنان را نیز کافر مى شمردند و مردم را به هجرت به مناطق ازارقه دعوت مى کردند و اگر کسى هجرت نمى کرد، قتلش را واجب مى شمردند. ازارقه فرقى میان زن و مرد در هجرت و جهاد قائل نبودند و جهاد را براى زنان همچون مردان جایز مى دانستند.
ب- ادله و براهین نافع بر توجیه عقاید خویش: ادله و براهین مورد استناد نافع از نامه هاى وى به خوبى به دست مى آید. بنابراین برخى از نامه هاى او را نقل مى کنیم. مبرد در این باره مى نویسد: اصحاب نجدة بن عامر به وى گفتند: نافع قاعدان را کافر، و استعراض و قتل اطفال را جایز مى داند... لذا وى به نافع نامه نوشت که «تو کسانى را کافر دانستى که عذرشان در کتاب خدا آمده است: «لیس على الضعفآء ولا على المرضى ولا على الذین لا یجدون ما ینفقون حرج إذا نصحوا لله ورسوله؛ بر ضعيفان و بيماران و آنها كه وسيله اي براي انفاق (در راه جهاد) ندارند ايرادي نيست (كه در ميدان مبارزه شركت نكنند) هرگاه براي خدا و رسولش خير خواهي كنند.» (توبه/ 91)... تو قتل اطفال را حلال دانستى، حال آن که پیامبر از آن نهى کرده است... اما دیدگاهت درباره قاعدان درست است، زیرا خداوند مجاهدان را بر قاعدان تفضیل داده است، اما قعود دلیل کفر نیست... و تو معتقدى که امانت مخالف خود را ادا نمى کنى، حال آن که خداوند به اداى امانت امر کرده است. از خدا بترس.»
نافع در جواب نجدة نوشت: «... تو مرا نصیحت کردى و در سه امر به من ایراد گرفتى. اکنون تفسیر آنها را برایت بیان مى کنم. اما قاعدان این زمان همچون قاعدان زمان پیامبر نیستند، زیرا آنها در مکه محصور و مقهور بودند و راهى براى فرار نداشتند... قرآن فرموده که آیا زمین خداوند وسیع نیست، پس چرا هجرت نمى کنید. همچنین هنگامى که اعراب از پیامبر اجازه گرفتند تا در جنگ شرکت نکنند، خداوند فرمود: «سیصیب الذین کفروا منهم عذاب ألیم؛ به زودي كساني را كه از آنها كافر شدند (و معذور نبودند) عذاب دردناكي خواهد رسيد.» (توبه/ 90) اما در مورد اطفال، قرآن از زبان نوح مى فرماید: «رب لا تذر على الارض من الکـفرین دیارا* و لا یلدوا إلا فاجرا کفارا؛ «نوح» گفت: پروردگارا! روي زمين احدي از كافران را زنده مگذار. چرا كه اگر آنها را بگذاري بندگانت را گمراه مي كنند، و جز نسلي فاجر و كافر به وجود نمي آورند.» (نوح/ 26- 27) در این آیه فرزندان کفار را قبل از تولدشان کافر دانسته است... مسلمانان مثل کفار عربند که جزیه آنها پذیرفته نمى شود... اما مباح بودن امانات... همچنان که خداوند خون آنها را حلال کرد، اموال آنها را نیز براى ما حلال نمود. بنابراین اموال آنها فىء مسلمین است... پس تو از خدا بترس و جز توبه عذرى برایت نیست.» (الکامل، ص609ـ610)
نافع در نامه اى به عبدالله بن زبیر، او را به خاطر تولاى عثمان کافر دانسته، خطاب به مردم بصره نوشت: خداوند فرموده: «وقـتلوا المشرکین کآفة؛ همگى با مشركان بجنگيد.» (توبه/ 36) و هیچ عذرى را براى تخلف از هجرت نپذیرفته و فرموده: «انفروا خفافا وثقالا؛ سبكبار و گرانبار بسيج شويد.» (توبه/ 41) و خداوند عذر کسانى را که نمى توانند انفاق کنند پذیرفته، ولى در عین حال مجاهدان را بر قاعدان تفضیل داده، مى فرماید: «لا یستوى القـعدون من المؤمنین؛ افراد با ايماني كه بدون بيماري و ناراحتي از جهاد باز نشستند.» (نساء/ 95)» (مبرد، الکامل، همان، ص611)
گویند ابوبیهس هیصم بن جابر رئیس فرقه بیهسیه به عبدالله بن اباض رئیس فرقه اباضیه گفت: «نافع غلو کرد و کافر شد و تو تقصیر کردى و کافر شدى، تو معتقدى که مخالفان ما مشرک نیستند، بلکه کافر نعمتند، زیرا به قرآن تمسک کرده و مقر به رسالت پیامبر هستند و نکاح و ازدواج با آنان را جایز مى دانى، ولى من معتقدم مخالفان ما مثل دشمنان پیامبرند که جهاد علیه آنان براى ما جایز است و احکام مشرکان بر آنها جارى است، اما معتقدم که نکاح و ازدواج با آنان نیز جایز است، زیرا آنان منافقند و اظهار اسلام کرده اند. بنابراین حکمشان در نزد خدا حکم مشرکان است.» (همان، ص611ـ612) ازارقه با این تندورى ها و برداشت هاى غلط از قرآن بیشترین ضربه را به خود و جامعه اسلامى وارد ساختند. گروه ازارقه به عنوان تندروترین گروه از خوارج دارای عقایدی است که آنها را از دیگران متمایز می سازد، هرچند بخشی از این عقاید به صورتی معتدل تر در مجموعه انگاره های خوارج به طور عام جای گرفته است.
خلاصه و اهم اندیشه ها
1- تندروی در تکفیر علی (ع) تا جایی که مدعی شدند آیه «و من الناس من یعجبک قوله فی الحیوه الدنیا؛ و از آدمیان کسی هست که سخنش در زندگانی تو را خوشایند افتد.» (بقره/ 207) درباره آن امام و آیه «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله؛ و از آدمیان کسی هست که جان خویش به بهای جستن خشنودی خداوند بفروشد.» (بقره/ 207) درباره ابن ملجم نازل شده است.
2- حکم به تکفیر قعده خوارج، یعنی گروهی از خوارج که از پیکار خودداری ورزیدند و در بصره ماندند. از دیدگاه ازارقه کشتن چنین کسانی روا بود. آنان همچنین کسانی را که به لشکر ازارقه می پیوستند می آزمودند. این «محنه» بدین ترتیب بود که اسیری از مخالفان را در اختیار وی قرار می دادند تا اور بکشد. چنانچه شخص این کار را انجام می داد به صحت دعوی وی پی می بردند وگرنه خود او را می کشتند.
3- روا دانستن قتل زنان و کودکان غیر خوارج.
4- حکم به استناد ظواهر قرآن، و بر این اساس ساقط دانستن رجم و اسقاط حد قذف از کسانی که تهمت قذف به مردان زنند و ثبوت آن بر کسانی که به زنان محصن نسبت زنا دهند.
5- دوزخی دانستن اطفال مشرکان در کنار پدرانشان. چرا که معتقدند گناهى که موجب کفرشان شده، به فرزندانشان هم سرایت مى کند؛ گرچه این گناه را مرتکب نشده باشند. این عقیده برخاسته از انحراف فکرى پیروان ازارقه است.
6- روا داشتن اینکه خداوند پیامبری را برگزیند که پیشتر کافر بوده است و یا پس از نبوت کافر شود. آنان معتقدند که ممکن است پیامبران (ع) مرتکب گناهان کبیره و صغیره شوند، و این عقیده بدون شک از عقاید ضد و نقیض آنهاست؛ زیرا در حالى که مرتکب گناه کبیره در نظر آنان کافر است، ارتکاب گناه کبیره را براى پیامبران (ع) روا مى دانند؛ پس پیامبر نیز گاهى کافر مى شود، سپس توبه مى کند. آنان این اندیشه را از ظاهر گفته خداى متعال برداشت کرده اند که فرموده است: «انا فتحنا لک فتحا مبینا لیغفر لک الله ما تقدم من ذنبک و ما تأخر؛ ما براى تو اى پیامبر فتح و پیروزى آشکارى مقدر کردیم تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را بیامرزد.» (فتح/ 1)
7- اجماع بر اینکه هر کس گناه کبیره ای انجام دهد کافر است و از دین بکلی خارج شده و از همین روی در کنار کافران پیوسته در آتش دوزخ خواهد بود.
8- احکام زنا: از اندیشه هاى فقهى آنان این است که حد رجم (سنگسار زناکار) را ثابت نمى دانند و مى گویند: آنچه در قرآن وجود دارد، فقط حد تازیانه براى مرد و زن زناکار است و حد رجم در قرآن نیامده، و در نظر آنان، از سنت نیز حدیثى در این باره ثابت نشده است. همچنین معتقدند که حد قذف (نسبت ناروا) فقط براى کسى ثابت است که زن پاکدامنى را به زنا نسبت دهد، ولى براى آن که مردان پاکدامن را به زنا نسبت دهد، ثابت نشده؛ زیرا آنان به ظاهر آیه قرآن تمسک جسته اند که در آن براى قذف مردان پاکدامن سخنى به میان نیامده است: «و کسانى که به زنان پاکدامن نسبت زنا مى دهند، چهارگواه بر این گفته نمى آورند، پس آنان را هشتاد تازیانه بزنید و از این پس هرگز شهادت آنان را نپذیرید، و ایشان فاسقان اند.» (برای آگاهی بیشتر درباره اندیشه های ازارقه بنگرید به: ملطی، التنبیه والرد، ص 51؛ اشعری، مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 157- 162؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص 82- 87؛ اسفراینی، التبصیر فی الدین، ص 49- 51؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج 1، ص 118- 122)
منـابـع
حسن صابری- تاریخ فرق اسلامی- جلد 1- انتشارات سمت- 1384
محمد بن عبدالکریم شهرستانى- الملل و النحل- تحقیق عبدالعزیز محمد الوکیل- دار الفکر- بیروت- بى تا
ابوالحسن اشعرى- مقالات الاسلامیین- تصحیح هلموت ریتر- 1400ق
www. adyan. org
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها