جدایی آدم و حوا از گذشتگان
فارسی 4063 نمایش |نظریه تکامل و نسل کنونی بشر
از جمله مطالبی که طرح آن پیش از ورود به بحث "شناخت انسان و صورت و سیرت او"، مناسب به نظر می رسد، اشاره به "نظریه تکامل" و نیز تبیین وضع انسان های کنونی از حیث ریشه است. فرضیه تکامل داروینی بر این مبناست که موجودی بدون روح، کم کم دارای روح شده و به صورت حیوان، مراحل کمال را پشت سر گذاشته و به شکل بوزینه و میمون درآمده است. سپس با تطوراتی دیگر و از دست دادن عضوهایی از بدن به صورت انسان دو پا و دارای قدرت سخن، تکمیل شده است. امروزه بطلان این فرضیه با پیشرفت تحقیقات زیست شناسی و به خصوص ژنتیکی، کاملا مبرهن است. اما بر فرض عدم ابطال نیز نمی تواند نظریه ای مقابل و مخالف با قرآن تلقی گردد، نه از جنبه ی بحث های توحیدی و نه از حیث مباحث انسان شناسی.
از لحاظ بحث های توحیدی، مخالف قرآن کریم نیست؛ زیرا بر اساس این نظریه، ماده ی نخست با تحرک خود، مرحله هایی را گذارنده و تا انسان شدن، حرکت را ادامه داده است. اما در بحث های توحیدی سخن از این است که هر متحرکی عقلا محتاج به محرک و هر فعلی نیازمند فاعل است. نه ممکن است که حرکت، بدون حرکت آفرین، موجود شود و نه ممکن است که موجودی جامد و جاهل، فاعل و محرک خود باشد. به لحاظ مباحث انسان شناسی نیز نظریه تکامل، مخالفتی با قرآن ندارد؛ زیرا بر اساس آن، راه پیدایش انسان از تطورات طبیعی میمون می گذرد.
اما ثابت نمی کند که این، تنها راه تحقق انسان است و بشر منحصرا از این طریق، پا به عرصه هستی گذاشته است؛ زیرا تجربه فقط پیام اثبات دارد و دلالت می کند بر اینکه از این راه فلان حادثه رخ می دهد و هرگز دلالت ندارد بر اینکه رخداد فلان حادثه از غیر این راه، محال است. البته ممکن است زمینه ی استبعاد فراهم گردد لیکن آنچه در استدلال، معتبر است استحاله طرف مقابل است نه استبعاد آن و از دلیل تجربی، اثبات استحاله طرف مقابل به دست نمی آید بلکه فتوا به استحاله آن نیازمند تجربه منفی در طرف دیگر است.
در هر حال انسان هایی که امروز بر پهنه زمین زندگی می کنند، همگی فرزندان آدم و حوا (ع) هستند. یک دلیل بر این مدعا آن است که قرآن کریم از سویی خود را هدایتگر همه ی عالمیان و بیم دهنده ی تمامی بشر، معرفی می کند: «هدی للناس» (بقره/ 185) و «نذیرا للبشر» (مدثر/ 36) و از سوی دیگر همین بشر را فرزندان آدم می خواند و با تعبیر: «یا بنی ادم» (اعراف/ 26 و 27 و 31 و 35؛ یس/ 60) مورد خطاب قرار می دهد.
پس بشر مخاطب قرآن، همگی فرزندان آدمند؛ زیرا اگر بخشی از آنها ریشه در غیر آدم و حوا داشتند، صحیح نبود که قرآن کریم همه را بنی آدم بخواند. ممکن است گفته شود که قرآن از باب تغلیب و برتری بخشیدن به فرزندان آدم، همه را با این عنوان خطاب کرده و یا چون همه انسان ها (چه فرزندان آدم و چه غیر آنها) در تکلیف، مشترک هستند، از آنان با تعبیری یکسان، یاد شده است. اما صرف "تغلیب در خطاب" یا "اشتراک در تکلیف"، به استدلال فوق زیان نمی رساند؛ چون هر دو نیازمند دلیلی مستقل بر اثبات وجود نسلی دیگر است که آنها فعلا یا در عصر نزول وحی، موجود بوده اند و چنین دلیلی وجود ندارد؛ زیرا صرف امکان تکامل داروینی و یا حتی فعلیت آن نمی تواند دوام و عدم انقراض انسان های تکامل یافته از میمون را اثبات کند و آنچه از ظاهر قرآن بر می آید این است که تمام انسان های کنونی، فرزندان آدمند.
جدایی آدم و حوا (ع) از گذشتگان
پس از اثبات این که نسل موجود به آدم و حوا منتهی می شود، باید روشن گردد که این دو نفر ارتباطی با نسل های پیشین نداشته و خود، سر سلسله ی نسل انسانند. شواهدی بر این معنا در قرآن کریم وجود دارد که از باب نمونه، به برخی از آنها اشاره می شود:
شاهد اول این که قابیل پس از قتل برادرش نسبت به جسد او متحیر مانده و نمی دانست که با آن چه معامله ای باید کرد. سرانجام در اثر تعلیم کلاغی که خداوند برای تفهیم وی به سوی او فرستاد و با چنگال خود، چیزی را در زمین دفن کرد، مشکل قابیل حل شد. در این باره، قرآن، چنین می فرماید: «فبعث الله غرابا یبحث فی الأرض لیریه کیف یواری سوأة أخیه؛ پس خدا زاغى را برانگيخت كه زمين را مى كاويد تا به او نشان دهد چگونه جسد برادرش را پنهان كند.» (مائده/ 31) اگر آنان فرزندان نسل پیشین بودند، یقینا دفن مرده را از اجداد خویش آموخته بودند و هرگز قابیل در این امر بدیهی، متحیر نمی ماند.
شاهد دوم، طلیعه ی سوره مبارکه نساء است که همه انسان ها را مخاطب ساخته و می فرماید: «یا أیها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بث منهما رجالا کثیرا و نساء؛ بپرهیزید از خدایی که شما را از حقیقت و نفس واحدی آفرید و از همان نفس واحد همسرش را خلق کرد و از این دو، مردان و زنان فراوانی را در عالم، پراکند.» (نساء/ 1) بر اساس این آیه، آدم و حوا (ع) نمی توانند فرزند انسان های دیگری باشند؛ زیرا در قرآن از این دو به عنوان سر سلسله ی انسان های موجود، یاد شده است. روشن ترین دلیل قرآنی بر این مطلب که آدم (ع) فرزند کسی نبوده و خود سرآغاز پدید آمدن نسل بشر است، جدال احسنی است که قرآن کریم با مسیحیان درباره خلقت عیسی (ع) دارد و چنین می فرماید: «إن مثل عیسی عند الله کمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون؛ در واقع مثل عيسى نزد خدا همچون مثل [خلقت] آدم است [كه] او را از خاك آفريد سپس بدو گفت باش پس وجود يافت.»
نقد ادله مقابل
برخی معتقدند که آدم و حوا، فرزند انسان های دیگری بودند. اما دیگران به دلیل نداشتن رشد فکری، بشر غیر مسئول بوده و تنها آدم و حوا از میان آنها انتخاب شدند و مسئولیت یافتند. صاحبان چنین تفکر، به برخی از آیات قرآن کریم استشهاد بلکه استدلال نموده اند که اجمالا به نقل بعضی از آنها اشاره می شود. دلیل و شاهد اول که بر این نظر، اقامه شده آن است که خداوند به صورت جمع، انسان ها را خطاب کرده و می فرماید: شما را آفریدیم و صورتگری کردیم، سپس به فرشته ها فرمان سجده برای آدم دادیم: «و لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملئکة اسجدوا لادم؛ در حقيقت شما را خلق كرديم سپس به صورتگرى شما پرداختيم آنگاه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد.» (اعراف/ 11) با توجه به معنای کلمه ی "ثم" (سپس)، معلوم می شود که خداوند ابتدا جمع انسان ها را آفریده و سپس آدم (ع) را از آن میان برگزیده و سجده بر او را به فرشتگان فرمان داده است.
پاسخ این استدلال آن است که کلمه "ثم" همه جا دلالت بر ترتیب وقوعی ندارد و گاهی ترتیب در گزارش را می رساند. مثلا خداوند در جایی ابتدا از فرستادن قرآن سخن می گوید و با اشاره به برکت های حاصل از انزال قرآن، می فرماید: «و هذا کتاب أنزلناه مبارک مصدق الذی بین یدیه و لتنذر ام القری و من حولها؛ اين خجسته كتابى است كه ما آن را فرو فرستاديم [و] كتابهايى را كه پيش از آن آمده تصديق مى كند و براى اينكه [مردم] ام القرى [مكه] و كسانى را كه پيرامون آنند هشدار دهى.» (انعام/ 92)
آنگاه با کلمه "ثم" از انزال تورات که دیرزمانی پیش از قرآن کریم، فرو فرستاده شده است، خبر می دهد: «ثم اتینا موسی الکتاب؛ آنگاه به موسى كتاب داديم.» (انعام/ 154) روشن است که این "ثم" دال بر ترتیب وقوعی، نیست؛ زیرا نزول تورات از حیث وقوع، مقدم بر نزول قرآن است. اما بر اساس نکته ای از فرستادن قرآن پیش از فرستادن تورات، یاد شده است. پس این تقدیم فقط از حیث گزارش است و این گونه ترتیب را "ترتیب ذکری" گویند. درباره خلقت انسان ها نیز وقتی قرآن کریم سجده بر آدم را با "ثم" در مرحله ی دوم بیان می کند، ترتیب در ذکر را اراده کرده است، نه ترتیب در وقوع را.
شاهد دوم که برای گزینش آدم و حوا از میان انسان های دیگر ارائه شده است، آیه ای است که ابتدا دو نحوه خلقت انسان (از گل و از آب) را متذکر شده و سپس با کلمه ی "ثم" از تسویه و دمیده شدن روح الهی در موردی ویژه، خبر می دهد: «و بدأ خلق الإنسان من طین* ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین* ثم سویه و نفخ فیه من روحه؛ آفرينش انسان را از گل آغاز كرد. سپس [تداوم] نسل او را از چكيده آبى پست مقرر فرمود. آنگاه او را درست اندام كرد و از روح خويش در او دميد.» (سجده/ 7- 9) پس نخستین مرحله، آفرینش انسان از گل بوده و بعد، نسل انسانی را از آب (نطفه)، استمرار بخشیده و آنگاه از میان انسان ها آدم ابوالبشر را جهت دمیدن روح الهی برگزیده است. پاسخ این کلام نیز روشن است. زیرا این آیه ی شریفه، خود آدم را آفریده شده از گل می داند و نسل او را از نطفه ی او می شمارد و بعد از این از دمیدن روح الهی در او سخن می گوید، که نفخ روح در خود آدم بعد از پدید آمدن وی از گل و نفخ روح در نسل او پس از پدید آمدن آنان از آب (نطفه) بوده است.
شاهد سوم در این زمینه، استشهاد به آیه ای است که قرآن کریم آدم، نوح، آل ابراهیم و آل عمران را به عنوان برگزیده های الهی اعلام می کند: «إن الله اصطفی ادم و نوحا و ال إبراهیم و ال عمران علی العالمین؛ به يقين خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برترى داده است.»
پاسخ این ادعا هم آن است که گرچه لازمه ی هر "إصطفا" و انتخاب و از جمله، اصطفای آدم، وجود جمعیتی به اصطلاح، "مصطفی علیهم" است، اما آیه ی مزبور دلیل بر این نیست که خداوند آدم را از همان ابتدا از میان گروهی و جمعیتی برگزید، بلکه مقصود آن است که: خداوند نسبت به کل عالمیان، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را انتخاب کرد. پس "مصطفی علیهم"، جهان و جهانیان و همه موجودات بشری هستند و آدم و نوح و... به جهت خصوصیتی که دارند، مصطفای هستی و برگزیده ی خلقتند. بنابراین بهترین پاسخ به این شواهد مطرح شده، همان آیه 59 از سوره آل عمران است که آدم را آفریده از خاک می داند و با این حقیقت قابل قبول برای مسیحیان، حضرت عیسی را نیز مخلوقی بدون پدر اعلام می کند و هرگونه استبعاد یا استحاله ای را با توجه به قدرت غیبی و مطلق الهی، مطرود می داند.
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 14 صفحه 25
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها