تجلی حیات حقیقی توسط انبیاء و اولیاء
فارسی 2868 نمایش |حقیقت انسان کتابی الهی و متنی ملکوتی است که بی شرح و تبیین، محکمات و متشباهاتش از هم باز شناخته نمی شود و کسی توان تشریح و تبیین این پیچیده ترین متن آفرینش را دارد که خود، پدید آورنده آن است؛ از این رو، جز خدای سبحان کسی نمی تواند به تفسیر کتاب آدمیت بپردازد و خداوند با پیامبران و امامان معصوم (ع)، این مهم را عملی ساخته و متن وجودی انسان را شرح فرموده است. اما بیگانگان، هرگاه به تشریح انسان برخاستند، بسان کتاب های آسمانی پیشین، دست به تحریف بردند یا منحرفانه با آن برخورد کردند و به تأویل بیجا و فتنه گری پرداختند؛ چنان که برخی از منحرفان با قرآن چنین کردند. اگرچه توان تحریف آن را نداشتند، اما با متشابه ساختن محکمات یا با اکتفا به متشابهات و رها ساختن محکمات، به فتنه و تأویل اقدام کرده و می کنند؛ «فأما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشبه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تأویله؛ اما كسانى كه در دلهايشان انحراف است براى فتنه جويى و طلب تاويل آن [به دلخواه خود] از متشابه آن پيروى مى كنند با آنكه تاويلش را جز خدا و ريشه داران در دانش كسى نمى داند.» (آل عمران/ 7) و حال آنکه تأویل قرآن، بالاصاله و بالذات جز در حیطه علم الهی نمی گنجد و خدای سبحان نیز به هر کس عنایت فرماید و استواری در علم عطا نماید، بهره ای از تأویل قرآن کریم را بالتبع و بالعرض به او مرحمت می فرماید؛ «و ما یعلم تأویله إلا الله و الرسخون فی العلم؛ با آنكه تاويلش را جز خدا و ريشه داران در دانش كسى نمى داند.» (آل عمران/ 7)
مقصود از راسخان در علم بنابر روایات بسیار، امامان معصوم (ع) است که از سوی خدا بر تأویل قرآن آگاهند. پس انسان های معصوم و کامل، نه تنها بر اساس حکمت نظری می توانند کتاب وجودی انسان را تفسیر و تأویل کنند، بلکه بر پایه حکمت عملی، هستی پربار آنان خود از محکمترین آیات آفرینش است و دیگر انسان ها بسان آیه های متشابه باید به این محکمات هستی عرضه شوند تا معنا یابند و تفسیر گردند. در این باره نیز پیش از این به روایتی از کتاب شریف کافی، اشارت رفته است. پس حقیقت انسان از آیات تکوینی خدای سبحان است که همانند آیات تدوینی، نیازمند تبیین و تفسیر است و خدای سبحان، نه تنها مبین چنین کتابی را تعیین فرموده که پذیرش بی چون و چرا از تبیین کننده را نیز فرمان داده است؛ یعنی از یک سو پیامبر اکرم (ص) را مأمور تبیین کتاب کرده است؛ «و أنزلنا إلیک الذکر لتبین للناس ما نزل إلیهم؛ اين قرآن را به سوى تو فرود آورديم تا براى مردم آنچه را به سوى ايشان نازل شده است توضيح دهى.» (نحل/ 44) و از سوی دیگر به مؤمنان فرمان می دهد که «و ما ءاتکم الرسول فخذوه و ما نهکم عنه فانتهوا؛ هرچه رسول خدا برایتان بیان می دارد، بپذیرید و آنچه را از آن بازتان می دارد، رها کنید.» (حشر/ 7)
اما بیگانگان با جان انسان و حقیقت ملکوتی او نخست آدمی را به گناه، متمایل می کنند و رفته رفته به این سم مهلک و نابود کننده حیات حقیقی انسان آلوده و سرانجام، معتادش می سازند. این شیوه را شیطان همواره اعمال کرده و پیش از نسل کنونی، انسان های فراوانی را در طول تاریخ و عرض جغرافیا به گمراهی کشیده است؛ «و لقد أضل منکم جبلا کثیرا أفلم تکونوا تعقلون؛ و [او] گروهى انبوه از ميان شما را سخت گمراه كرد آيا تعقل نمى كرديد.»
در این مرحله است که سلطه شیطان بر گنهکاران افزوده می شود و کار از میل و وسوسه و دعوت و اعتیاد به گناه گذشته، به امر و نهی شیطان از مسند فرماندهی منتهی می شود؛ «الشیطن یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء؛ شيطان شما را از تهيدستى بيم مى دهد و شما را به زشتى وامى دارد.» (بقره/ 268) و پس از ائتمار چنین تبهکاری نسبت به ابلیس، نوبت به احتناک می رسد که در این حال، شیطان سوار بر مرکوب خود، یعنی انسان گنهکار می شود و او را به زیر ران گرفته به هر سو که بخواهد، نه تنها می برد بلکه می دواند؛ «قال أرءیتک هذا الذی کرمت علی لئن أخرتن إلی یوم القیمة لاحتنکن ذریته إلا قلیلا؛ گفت به من بگو اين كسى را كه بر من برترى دادى [براى چه بود] اگر تا روز قيامت مهلتم دهى قطعا فرزندانش را جز اندكى [از آنها] ريشه كن خواهم كرد.» (اسراء/ 62)
از برکات تفسیر الهی انسان توسط انبیا و اولیای معصوم، جلوه گر شدن حیات حقیقی انسان و آشکار گشتن حقایق سربسته او با کلید کارآمد الهی است. همه هستی دارای اسرار سربسته و راز و رمزهای پوشیده ای است که جز با کلید ویژه خود گشوده نمی شود و این حقیقت بر همه نشئه ها حتی طبیعت، ساری و شامل است. از اوج آسمان ها تا ژرفای اقیانوس ها در هر بخش از طبیعت گسترده، هر ابهامی که بر سر راه دانشمندان بوده و هست، در واقع، رمزی است که برای گشودن آن نیاز به کلیدی ویژه است؛ مثلا سیطره بر نیروی جاذبه و خروج انسان از مدار زمین و نفوذ به آسمان ها نیازمند ابزار و دانشی است که قرآن کریم از آن به «سلطان» تعبیر کرده، می فرماید: «یمعشر الجن والانس إن استطعتم أن تنفذوا من أقطار السموت والارض فانفذوا لاتنفذون إلا بسلطن؛ نه جنیان و نه آدمیان، جز به وسیله این سلطان، توان رخنه به اقطار آسمان را ندارند.» (الرحمن/ 33) و این سلطان، همان کلید گشاینده ای است که درهای آسمان را باز می کند و راه عروج آدمی به فضا را می گشاید.
از این رو، با یک نگرش کلی می توان گفت: هر علتی کلید نفوذ به معلول است. هرگز نمی توان به معلول رسید، مگر از راه علت آن؛ چنان که برخی از صاحب نظران، مفاتیح غیب و مفاتح آن را علل اشیا دانستند که با علم به هر علت، معلول آن شناخته می شود. البته هر علتی به مثابه مفتاح خاص معلول است که در حد خود، در گشایش درهای بسته معلول، مؤثر است؛ بنابراین، سهم بعضی از علل نسبت به برخی دیگر کمتر است؛ مثلا شناخت علت قابلی یک معلول، در فتح باب بسته معلول، همتای شناخت علت فاعلی نیست.
طبیعت و ماورای طبیعت، دارای رمز و رازهای فراوانی است که برجسته ترین و پیچیده ترین آنها وجود آدمی، این سر سویدای هستی است که گشودن و از پرده برون افتادنش جز به دست پیامبران و امامان و جز با کلید ویژه و الهی آن، میسر نخواهد بود. از این رو، قرآن کریم گاه گوشه ای از پرده اسرار انسانی را کنار می زند و چشم اندازی زیبا از این گلستان الهی به تماشا می گذارد و خدای سبحان را باغبان این گلستان می خواند؛ «و الله أنبتکم من الارض نباتا؛ و خداست كه شما را [مانند] گياهى از زمين رويانيد.» (نوح/ 17) و سپس به جوامع بشری نشان می دهد که اگر انسان آیتی پاک شود، شجره طیبه ای را می ماند که ریشه هایش ثابت است و شاخه هایش تا ملکوت هستی، افراشته؛ «ألم تر کیف ضرب الله مثلا کلمة طیبة کشجرة طیبة أصلها ثابت وفرعها فی السماء؛ آيا نديدى خدا چگونه مثل زده سخنى پاك كه مانند درختى پاك است كه ريشه اش استوار و شاخه اش در آسمان است.»
بر اساس این آیات، هویت بوستان گونه انسانی اگر با تربیت الهی و زیر نظر پیامبران و امامان معصوم شکل گیرد، حقیقتی بهشتی (حتی در دنیا) می شود؛ زیرا ویژگی «پرثمری» و «ثمر همیشگی» و «همه ثمری»، از حقایق زیبای بهشت است که درخت های آن، نه دچار آفت و کمبود ثمر می شود، نه در فصل مخصوصی میوه می دهد و نه به یک میوه اختصاص دارد؛ بلکه هر درختی به وفور همه نوع ثمر شیرین و رنگین را آن هم در هر لحظه و زمان، تقدیم بهشتیان می کند؛ «مثل الجنة التی وعد المتقون تجری من تحتها الانهر أکلها دائم وظلها تلک عقبی الذین اتقوا وعقبی الکفرین النار؛ وصف بهشتى كه به پرهيزگاران وعده داده شده [اين است كه] از زير [درختان] آن نهرها روان است ميوه و سايه اش پايدار است اين است فرجام كسانى كه پرهيزگارى كرده اند و فرجام كافران آتش [دوزخ] است.» (رعد/ 35)
این راز سربسته جز با مفتاح قرآن و دست تفسیر نبوی و علوی هویدا نشده و نمی شود و اینکه انسان در دنیا چگونه با چنین هیئت بهشتی جلوه می کند که خود راز دیگری است جز با اهل بیت رسول خدا (ص) گشوده و برملا نگشته است؛ زیرا در روایات، از عالم متعهد و متبحر در علوم الهی به شجر طوبایی یاد کرده اند که گرچه خود واحد است، اما میوه های علمی او از فقه و اصول و کلام و حکمت و حدیث و عرفان و...، هم متعدد و فراوان است و هم همیشگی.
کلید این بوستان زیبای الهی به دست رهبران آسمانی است که از سوی خدای سبحان فرمان شرح و تبیین کتاب انسانیت را از یک سو و دستگیری و حمایت و هدایت جامعه بشری را از سوی دیگر، دریافت کرده اند تا با قافله سالاری آنان کاروان انسان به سر منزل مقصود راه یابد و از مزرعه موقت دنیا با سیری ملکوتی به بهشت همیشگی واصل شود؛ بلکه خود از بذر و دانه ای ظاهرا دنیایی به بهشت پررونق ملکوتی متحول گردد. این گوشه ای از حقیقت وجودی انسان است که آن را هرگز نمی توان تا حد یک بحث اعتباری یا یک تشبیه زیبای ادبی تنزل داد؛ از این رو، در قرآن کریم، نه تنها سخن از بهشت ثابت و معهود است، که از بهشت متحرک و منقول نیز یاد شده است؛ آنجا که مقربان درگاه خدا را روح و ریحان و بهشت پر نعمت خدای سبحان نامیده است؛ «فأما إن کان من المقربین٭ فروح و ریحان و جنت نعیم؛ و اما اگر [او] از مقربان باشد. [در] آسايش و راحت و بهشت پر نعمت خواهد بود.» (واقعه/ 88- 89)
با این بیان، می توان وجود پر برکت خاتم الأنبیاء (ص) را زیباترین بهشت الهی در سراسر هستی دانست و در این سخن پیامبر اکرم (ص) خطاب به امیر مؤمنان (ع) تدبر بیشتری کرد: «أنا مدینة الحکمة و هی الجنة و أنت یا علی بابها؛ من شهر حکمتم که همان بهشت خداست و تو ای علی! دروازه ورودی این بهشت خدایی هستی.» آری، رسول خدا (ص) همان بهشت منقولی است که جنت قیامت با ورود او رونق می گیرد و تا این مدینه بهشتی با دروازه ملکوتی اش در قلب جنة المأوی جانگیرد، جلوه های پرآوازه بهشت موعود، نه دیدنی است و نه خواستنی.
در قبال بهشت ثابت و منقول، جهنم نیز دارای دو بخش است: یکی جهنم معهود که جایگاه جامع منافقان و کافران است؛ «إن الله جامع المنفقین والکفرین فی جهنم جمیعا؛ خداوند منافقان و كافران را همگى در دوزخ گرد خواهد آورد.» (نساء/ 140) و این تبهکاران متکبر پس از ورود به درهای چنین جهنمی، بازگشت نخواهند داشت؛ «ادخلوا أبوب جهنم خلدین فیها فبئس مثوی المتکبرین؛ از درهاى دوزخ درآييد جاودانه در آن بمانيد وه چه بد [جايى] است جاى سركشان.» (زمر/ 72 و غافر/ 76)
بخش دوم، جهنم منقول است که حقیقت وجودی طاغیان و ستم پیشگان را تشکیل می دهد و از آنان آتش افروخته ای می سازد که آن را در قیامت به پیشگاه قهر خدای سبحان می آورند و آدمی در این حال، تازه بیدار می شود و آنجا کجا و بیداری و عبرت آموزی کجا؛ «و جایء یومئذ بجهنم یومئذ یتذکر الانسن وأنی له الذکری؛ و جهنم را در آن روز [حاضر] آورند آن روز است كه انسان پند گيرد ولى كجا او را جاى پندگرفتن باشد.» (فجر/ 23)
نمودی از تبهکاری انسان، خوردن مال یتیم است که او را از درون می گدازد و جهنمی مشتعل و متحرک می سازد و سپس به جهنم جامع و ثابت منتقل می کند؛ «إن الذین یأکلون أمول الیتمی ظلما إنما یأکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا؛ در حقيقت كسانى كه اموال يتيمان را به ستم مى خورند جز اين نيست كه آتشى در شكم خود فرو مى برند و به زودى در آتشى فروزان درآيند.» (نساء/ 10) و تا این جهنم متحرک انسانی را به آن دوزخ ثابت ملحق نسازند، شعله های سرکش آتش، زبانه نمی کشد و آمادگاه معهود کافران فراهم نمی شود؛ «فاتقوا النار التی وقودها الناس و الحجارة أعدت للکفرین؛ از آن آتشى كه سوختش مردمان و سنگها هستند و براى كافران آماده شده بپرهيزيد.» (بقره/ 24)
منـابـع
عبدالله جوادی آملی- تفسیر موضوعی- جلد 15 صفحه 144
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها