سخنان دانشمندان عامه درباره قصیده تائیه دعبل (حموئی و دیگران)
فارسی 5983 نمایش |شیخ الاسلام حمویی
شیخ الاسلام ابواسحاق حموئی، از احمد بن زیاد و او از قول دعبل خزاعی آورده است که گفت: چکامه
مدارس آیات خلت من تلاوة *** و منزل وحی مقفر العرصات
را برای سرورم علی بن موسی الرضا (ع) خواندم به من فرمود «آیا دو بیت به قصیده ات نیفزایم؟» گفتم «چرا! ای فرزند رسول خدا.» فرمود:
و قبر بطوس یا لها من مصیبة *** الحت بها الاحشاء بالزفرات
الی الحشر حتی یبعث الله قائما *** یفرج عنا الهم و الکربات
دعبل گفت سپس من باقی قصیده را خواندم تا به این سروده خود رسیدم که:
خروج امام لا محالة خارج *** یقوم علی اسم الله و البرکات
امام رضا (ع) به سختی گریست و پس از آن فرمود: «ای دعبل، روح القدس به زبانت سخن رانده است، آیا این امام را می شناسی؟» گفتم «نه! ولی شنیده ام امامی از خاندان شما خروج می کند و زمین را از عدل و داد پر می کند.» فرمود: «امام بعد از من، پسرم محمد است و پس از او فرزندش علی و بعد از وی پسرش حسن و پس از حسن فرزندش حجت قائم و او است (امامی) که در غیبتش منتظر و در ظهورش مطاع است. پس پر می کند زمین را از عدل و داد آنچنانکه از جور و ستم پر شده است و اما کی قیام می کند، این خبر دادن از وقت است: هر آینه حدیث کرد مرا پدرم از پدرانش، از رسول خدا (ص) که فرمود، مثل وی همانند، رستاخیز است که نمی آید شما را مگر به ناگهانی.»
این روایت از قول «شبراوی» نیز خواهد آمد.
ابوسالم
ابوسالم بن طلحه شافعی متوفی به سال 652 در ص 85 «مطالب السئول» گفته است دعبل گفت «چون قصیده مدارس آیات را سرودم، خواستم آن را برای ابا الحسن علی بن موسی الرضا که در خراسان بود و ولیعهد مأمون شده بود بخوانم.
مأمون مرا احضار کرد و از حالم پرسید. سپس گفت «ای دعبل قصیده مدارس آیات خلت من تلاوة را برایم بخوان.» گفتم «ای امیرالمؤمنین همچو قصیده ای را نمی شناسم.» گفت «ای غلام، ابی الحسن علی بن موسی الرضا را به اینجا بخوان.» ساعتی نگذشت که حضرتش حاضر آمد مأمون گفت: «یا اباالحسن از دعبل خواسته ام که اشعار مدارس آیات را بخواند و او اظهار بی اطلاعی می کند.» ابوالحسن (ع) به من فرمود: «ای دعبل، بخوان برای امیر مؤمنان!» و من شروع به خواندن کردم و وی بسیار تحسین کرد و دستور داد 50 هزار درهم به من بپردازند حضرت اباالحسن نیز به مبلغی تقریبا همین قدر فرمان داد گفتم «ای سرور من اگر مصلحت می دانی یکی از تن پوش های خود را به من مرحمت کن تا کفنم باشد.» فرمود «بسیار خوب» آنگاه پیراهنی پوشیده و دستاری پاکیزه به من داد و فرمود: «این را نگاه دار که به برکت آن محفوظ خواهی ماند.»
ابوالفضل فضل بن سهل ذوالریاستین وزیر مأمون نیز صله ای به من بخشید و مرا بر اسب زرده ای خراسانی سوار کرد و در ی کروز بارانی که هر دو با هم می رفتیم و وی بارانی خزی در بر و برنسی بر سر داشت، آن بارانی و برنس را به من داد و خود جامه ای نو خواست و پوشید و گفت «از آن جهت این جامه بر تن کرده را به تو دادم که بهترین بارانیهاست.» بعدها آن بارانی را از من به هشتاد دینار خریدند و من نفروختم. سپس چند بار به عراق برگشتم و در یکی از این دفعات به روزی بارانی گروهی از دزدان کردی بر ما شوریدند و همه چیز ما بردند من با پیراهنی کهنه در سرمائی سخت گرفتار مانده و بر پیراهن و دستار از دست رفته ام نگران بودم و به سخن سرورم امام رضا (ع) می اندیشیدم که یکی از دزدان کردی در حالی که بر همان زرده ای که ذوالریاستین مرا بر آن نشانده بود، سوار و همان بارانی به تن داشت، از کنار من گذشت و تا گرد آمدن همراهانش در نزدیکی من ایستاد و به خواندن قصیده "مدارس آیات خلت من تلاوة" پرداخت و گریه کرد. چون چنین دیدم از اینکه دزدی کرد به تشیع گرویده است تعجب کردم. و به طمع پس گرفتن پیراهن و دستار گفتم «ای سرورم این قصیده از کیست؟» گفت «وای بر تو تو را با این قصیده چکار است؟» گفتم «جهتی دارد که پس از این خواهم گفت.» گفت: «گوینده این قصیده مشهورتر از آن است که نشناسیش.» گفتم «کیست؟» پاسخ داد: «دعبل بن علی خزاعی شاعر خاندان محمد (ص) که خدا پاداش خیرش دهاد.» گفتم سرورم به خدا سوگند: منم دعبل و این است قصیده من...» الحدیث.
در ص 86 پس از ذکر حدیث چنین گفته است: بنگرید به این منقبت که چقدر شکوهمند و پر شرافت است و برخی از کسانی که این کتاب را مطالعه می کنند و می خوانند، مایلند این ابیات معروف مدارس آیات را بدانند و دوست دارند که به آن آگاهی یابند و اگر من از ذکر آن روی برتابم یا مرا به ندانستن قصیده متهم می کنند و یا نسبت ناآگاهی از علاقه مردم به دانستن آن به من می دهند. و من اینک خوش دارم که اینگونه افراد را آسوده خاطر کنم و این نقیصه را که به برخی از ذهنها ره می یابد، از خود برانم پس به ذکر ابیات مناسب قصیده می پردازم:
ذکرت محل الربع من عرفات *** و ارسلت دمع العین بالعبرات
و فل عری صبری و هاج صبابتی *** رسوم دیار اقفرت و عرات
مدارس آیات خلت من تلاوة *** و مهبط وحی مقفر العرصات
لآل رسول الله بالخیف من منی *** و بالبیت و التعریف و الجمرات
دیار علی و الحسین و جعفر *** و حمزة و السجاد ذی الثفنات
دیار عفاها جور کل منابذ *** و لم تعف بالایام و السنوات
و دار لعبد الله و الفضل صنوه *** سلیل رسول الله ذی الدعوات
منازل کانت للصلاة و التقی *** و للصوم و التطهیر و الحسنات
منازل جبریل الامین یحلها *** من الله بالتسلیم و الزکوات
منازل وحی الله معدن علمه *** سبیل رشاد واضح الطرقات
منازل وحی الله ینزل حولها *** علی احمد الروحات و الغدوات
فاین الاولی شطت بهم غربة النوی *** افانین فی الاقطار مفترقات
هم آل میراث النبی اذا انتموا *** و هم خیر سادات و خیر حمات
مطاعیم فی الاعسار فی کل مشهد *** لقد شرفوا بالفضل و البرکات
اذا لم نناج الله فی صلواتنا *** بذکر هم لم یقبل الصلوات
ائمة عدل یقتدی بفعلهم *** و تؤمن منهم زلة العثرات
فیارب زد قلبی هدی و بصیرة *** و زد حبهم یا رب فی حسنات
دیار رسول الله اصبحن بلقعا *** و دار زیاد اصبحت عمرات
و آل رسول الله غلت رقابهم *** و آل زیاد غلظ القصرات
و آل رسول الله تدمی نحورهم *** و آل زیاد زینوا الحجلات
و آل رسول الله تسبی حریمهم *** و آل زیاد آمنوا السریات
و آل زیاد فی القصور مصونة *** و آل رسول الله فی الفلوات
فیا وارثی علم النبی و آله *** علیکم سلام دائم النفحات
لقد آمنت نفسی بکم فی حیاتها *** و انی لارجو الامن بعد مماتی
ترجمه ابیات 1- 2- 6- 7- 8- 9- 10- 11- 14- 15- 16- 20- 21- 32- 24- به ترتیب چنین است: «خانه های خاندان پیغمبر را در عرفات به یاد آوردم و از دیده اشک حسرت ریختم. نشان این خانه های ویران رشته صبرم را گسیخت و شوقم را برانگیخت. سراهائی که ویران ستم دشمنان است، نه گذشت زمان. منازلی که متعلق به عبدالله و برادرش فضل و فرزندان پیغمبر صاحب دعوت است. منازلی که جای نماز و تقوی و روزه و نیکوئیها است. خانه هائی که جبرئیل با درود و رحمت در آن فرود می آمد. خانه هائی که جایگاه وحی الهی و کان علم او و مسیر روشن هدایت و رشد است. منازلی که هر صبح و شام به پیرامون آن. وحی الهی بر پیغمبر نازل می شد. چون در نماز خود به یاد آنها خدا را نخوانیم، نمازمان پذیرفته نخواهد بود. پیشوایانی که به کارشان اقتدا می کنیم و از لغزشها امان می یابیم. خانه های خاندان رسول ویران و منازل تبار زیاد آباد است. خاندان پیغمبر زنجیر به گردن و دودمان زیاد ستبر گردن اند. سرهای خاندان پیغمبر بریده و سراهای تبار زیاد آراسته است. حرم رسول خدا اسیر و زنان زیاد پرده نشین اند. ای وارثان علم پیغمبر و ای خاندان او درود پیوسته ما نثار شما باد. در این جهان به برکت وجود شما جانی آسوده دارم و به آسایش آن جهان نیز امید می دارم.»
ابن جوزی و صفدی
شمس الدین سبط بن جوزی حنفی متوفی بسال 654 در ص 130 «تذکره اش» 29 بیت از این قصیده را باد کرده و در آنجا ابیاتی هست که حموی در «معجم الادباء» یاد نکرده است و در حاشیه «تذکره» از اول قصیده تا بیت «مدارس آیات» ذکر گردیده است.
«صلاح الدین صفدی» درگذشته به سال 764 در ص 156 ج 1 «الوافی بالوفیات» طریق روایت قصیده را از عبیدالله بن جحجح نحوی و او از محمد بن جعفر بن لتکک، ابی الحسن بصری نحوی و او از برادرش و وی از «دعبل» یاد کرده و همین طریق را «جلال الدین سیوطی» نیز در ص 94 «بغیة الوعاة» آورده است.
بشراوی
«بشراوی شافعی» در گذشته بسال 1172 در ص 165 «الاتحاف» از قول «هروی» روایت کرده است که گفت: از دعبل شنیدم که می گفت چون چکامه خود را که به این بیت آغاز می شود:
مدارس آیات خلت من تلاوة *** و مهبط وحی مقفر العرصات
برای مولایم امام رضا (ع) خواندم و به این سروده خود رسیدم که:
خروج امام لا محالة خارج *** یقوم علی اسم الله و البرکات
حضرت رضا (ع) به سختی گریست، سپس سر برآورد و به من فرمود «ای خزاعی این دو بیت را روح القدس بر زبانت رانده است آیا می دانی، این امام کیست و کی قیام می کند؟» گفتم «نه! سرور من! ولی شنیده ام که امامی از خاندان شما خروج می نماید.» (تا آخر حدیث که پیش از این از قول حموئی آمد) و در ص 161 «الاتحاف» است که «طبری» در کتاب خود از ابی صلت هروی آورده است که گفت: دعبل خزاعی در مرو شرفیاب خدمت علی بن موسی الرضا (ع) شد و گفت: «ای فرزند پیغمبر خدا درباره شما خاندان پیغمبر، چکامه ای سروده ام و سوگند یاد کرده ام که پیش از خواندن بر شما، برای دیگری نخوانم و خوش دارم بشنوید.» علی بن موسی الرضا فرمود: «بخوان» و او چنین خواندن گرفت:
ذکرت محل الربع من عرفات *** فأجریت دمع العین بالعبرات
و فل عری صبری و هاجت صبابتی *** رسوم دیار أقفرت وعرات
مدارس آیات خلت من تلاوة *** و مهبط وحی مقفر العرصات
لآل رسول الله بالخیف من منی *** و بالبیت و التعریف و الجمرات
دیار علی و الحسین و جعفر *** و حمزة و السجاد ذی الثفنات
دیار لعبد الله و الفضل صنوه *** نجی رسول الله فی الخلوات
منازل کانت للصلاة و للتقی *** و للصوم و التطهیر و الحسنات
منازل جبریل الأمین یحلها *** من الله بالتعلیم و الرحمات
منازل وحی الله معدن علمه *** سبیل رشاد واضح الطرقات
قفا نسأل الدار التی خف أهلها *** متی عهدها بالصوم و الصلوات
و أین الألی شطت بهم غربة النوی *** فأمسین فی الأقطار مفترقات
أحب قضاء الله من أجل حبهم *** و أهجر فیهم أسرتی و ثقاتی
هم أهل میراث النبی إذا انتموا *** و هم خیر سادات و خیر حماة
مطاعیم فی الإعسار فی کل مشهد *** لقد شرفوا بالفضل و البرکات
أئمة عدل یقتدی بفعالهم *** و تؤمن منهم زلة العثرات
فیا رب زد قلبی هدی و بصیرة *** و زد حبهم یا رب فی حسناتی
لقد آمنت نفسی بهم فی حیاتها *** و إنی لأرجو الأمن بعد وفاتی
أ لم تر أنی مذ ثلاثین حجة *** أروح و أغدو دائم الحسرات
أری فیئهم فی غیرهم متقسما *** و أیدیهم من فیئهم صفرات
إذا وتروا مدوا إلی أهل وترهم *** أکفا عن الأوتار منقبضات
و آل رسول الله نحف جسومهم *** و آل زیاد غلظ القصرات
سأبکیهم ما ذر فی الأفق شارق *** و نادی منادی الخیر بالصلوات
و ما طلعت شمس و حان غروبها *** و باللیل أبکیهم و بالغدوات
دیار رسول الله أصبحن بلقعا *** و آل زیاد تسکن الحجرات
و آل زیاد فی القصور مصونة *** و آل رسول الله فی الفلوات
فلو لا الذی أرجوه فی الیوم أو غد *** تقطع نفسی إثرهم حسراتی
خروج إمام لا محالة خارج *** یقوم علی اسم الله بالبرکات
یمیز فینا کل حسن و باطل *** و یجزی عن النعماء و النقمات
فیا نفس طیبی ثم یا نفس فاصبری *** فغیر بعید کل ما هو آت
و آن قصیده ای طولانی است که شماره ابیات آن به 102 بیت می رسد چون از خواندن پرداخت، ابوالحسن رضا خود برخواست و به دعبل فرمود: «همین جا باش.» آنگاه صره ای که در آن 100 دینار بود برای او فرستاد و از او پوزش خواست. دعبل آن را برگرداند و گفت: «من برای گرفتن صله شرفیاب نشده بودم، آمده بودم تا سلامی به حضرت عرض کنم و به نگاهی از روی مبارکش تبرک جویم نیازی هم به این پول ندارم اگر امام عنایت کند و مرا به جامه ای از خود، برای تبرک سرافراز فرماید، بیشتر دوست دارم.» حضرت رضا (ع) جبه خزی که همان صره دینار روی آن بود به وی مرحمت کرد و به غلام خود فرمود «بگو این را بگیر و پس مفرست که به زودی با نیازمندی خرجش خواهی کرد.» و او آن کیسه و جبه را گرفت (تا آخر داستان دزدان کردی که مذکور افتاد)
شبلنجی در ص 153 «نورالابصار» تمام آنچه را که از «شبراوی» یاد کردیم، بی کم و کاست، آورده است.
منـابـع
عبدالحسین امینی نجفی- الغدیر- جلد 2 صفحه 502، جلد 4 صفحه 255
سیوطی- بغیة الوعاة- جلد 1 صفحه 219 رقم 396 -جلد 2 صفحه 126 رقم 1607
الطبرسی- إعلام الورى- صفحه 192 (318)
محمد ثعالبی- ثمارالقلوب- صفحه 233 (291 رقم 439)
شیخ صدوق- عیون أخبارالرضا- صفحه 370[2/ 296 ح 35 باب 66]
صلاح الدین خلیل بن أیبک الصفدی- الوافی بالوفیات- جلد 14 صفحه 14 رقم 12
سبط ابن جوزی- تذکرة الخواص- صفحه 227
مؤمن بن حسن شبلنجی شافعی- نور الأبصار- صفحه 310
شیخ صدوق- کمال الدین- صفحه 372
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها