غزوه طائف (سریه ها)
فارسی 6815 نمایش |در عنوان غزوه طائف (3) اشاره شد که در اکثر منقولات تاریخی در بررسی علت ترک طائف، گفته شده است: علت این امر آن بود که به پیامبر اکرم (ص) اجازه فتح طائف داده نشده بود. اما از نظر ما علت عدم فتح چیز دیگری بوده و اساسا در مورد جنگ طائف ناگفته های زیادی وجود دارد که در ذیل به طور اختصار بدان ها اشاره می شود:
الف) سریه هایی که اکثر مورخین بیان نکرده اند
از کلام برخی مورخین من جمله یعقوبی دانسته می شود که در آستانه ی جنگ طائف سرایایی وجود داشته که بسیاری از مورخین در ذکر آنها اهمال کرده اند.
1- از جمله این سریه ها فرستادن امیرالمومنین (ع) است برای شکستن بت ها و وقتی علی (ع) به این سریه رفت باز نگشت تا اینکه غزوه طائف داشت به انتها می رسید.
2- سریه ای برای مواجهه با خیل ثقیفیان، سریه ای دیگر که باز یعقوبی بدان اشاره کرده است سریه علی (ع) بسوی نافع ابن غیلان است و آن بدین ترتیب بوده که وقتی پیامبر (ص) به سوی طائفیان خارج می شود، علی (ع) با نافع ابن غیلان که گروهی از ثقیف همراهش بوده است بر می خورد، این مواجهه در مکانی به نام «وج» رخ می دهد و امیرالمومنین (ع) شخص مذکور را شکست می دهد.
3- سریه ی علی (ع) به خثعم، برخی مورخین گفته اند: پس از شکست مشرکین در جنگ حنین و تقسیم شدنشان به سه دسته پیامبر (ص) ابوسفیان، صخر ابن حرب را بسوی طائف فرستاد و همچنین ابا عامر اشعری را بسوی اوطاس فرستاد. ابوسفیان مذکور را ثقیفیان شکست دادند سپس حضرت خود به طائف رفتند و مدتی ایشان را محاصره کردند و امیرالمومنین (ع) را به فرماندهی گروهی گماشت تا برود و هر بتی که می یابد را بشکند. علی (ع) خارج شد تا اینکه به گروه سواران خثعم رسید و یکی از چهره های ایشان را که شهاب نام داشت بقتل رسانده و سپس به سراغ بتها رفت و آنها را شکسته و نزد رسول الله (ص) بازگشت. هنگامی که علی (ع) بازگشت پیامبر (ص) او را به گوشه ای برده و با وی نجوا کرد. عمر با دیدن این صحنه از رسول الله (ص) پرسید: آیا تنها با وی نجوا می کنی بدون ما؟ و با او خلوت می کنی و با ما خلوت نمی کنی؟ رسول الله (ص) فرمود: من او را برای نجوا برنگزیده ام بلکه خداوند او را برای نجوا کردن برگزیده است. (رجوع کنید به اعلام الوری ص123 و 124 و الدر النظیم ص 185 ارشاد مفید ج 1 ص 151-153).
ب) مدت محاصره ی طائف ده تا هفده روز طول کشید
ابتدا در اثر اسلام آوردن طائفیان پیامبر (ص) پذیرفت که بازگردد و به مکه بازگشت و آنچه مورخین در مورد بازگشت پیامبر (ص) از طائف نوشته اند احتمالا مربوط به همین بخش است. اما بعد از مدتی به حضرت اطلاع دادند که اهل طائف نماز نمی خوانند و زکات نمی پردازند، پس پیامبر (ص) ضمن بیاناتی به مردم طائف و یا هیات اعزامی از طائف فرمود: «ای مردم... قسم به کسی که جانم در دست اوست یا شما نماز می خوانید و زکات می پردازید و یا به درستیکه فردی را بسوی شما می فرستم که از من است بلکه مانند من است. قطعا او گردن جنگاوران شما را خواهد زد و ذریه ی شما را به اسارت خواهد گرفت». مردم گمان کردند آن فرد ابوبکر یا عمر است اما پیامبر (ص) دست امیرالمومنین علی (ع) را گرفته و فرمود: آن فرد این مرد است. در هر صورت صحبت ما این بود که پیامبر بدانچه می خواست در طائف برسد رسید و فتح یا اسلام آوردن برایش حاصل شد و این فتح فتح بزرگی بود زیرا در کتب تاریخی مختلف شیعه و اهل تسنن آمده است: چون مسلمانان خواستند از طائف حرکت کنند پیامبر (ص) فرمود: بگویید پروردگارى جز خداى یگانه نیست، وعده خود را به راستى بر آورد و بنده خود را یارى کرد و احزاب را به تنهایى شکست داد، و چون براه افتادند فرمود بگویید: به خواست خدا بر مى گردیم، خداى را پرستش و ستایش مى کنیم. چون رسول خدا از طائف کوچید گفتند، بر ثقیف نفرین فرماى. فرمود: خدایا ثقیف را هدایت فرماى و آنها را در زمره ما در آر!
نکته: از همین عبارت فوق می توان فهمید که ماجرا آنطور که اکثر مخالفین شیعه و مخالفین نشر فضائل علی (ع) نقل کرده اند نبوده زیرا آنها گفته اند علت ترک طائف و فتح نکردن آن این است که اجازه فتح آنجا به رسول الله (ص) داده نشده بود در صورتی که طبق منقولات فوق قضیه چنین نبوده و اگر نه معنا نداشت که پیامبر بفرماید: بگویید خداوند وعده خود را براستى بر آورد و بنده خود را یارى کرد و احزاب را به تنهایى شکست داد. زیرا مفهوم این گفتار شکست طائفیان است نه ترک کردن و رها نمودن ایشان.
نشانه ای دیگر از نفاق عیینه ابن حصن:
همین که مسلمانان از طائف حرکت کردند و اندک شدند سعد بن عبید بن اسید بن عمرو بن علاج ثقفى از بالاى حصار بانگ برداشت: قبیله ما پایدارند. عیینة بن حصن گفت: آرى، شما مردمى گرانمایه و بزرگوارید. عمرو بن عاص به عیینة بن حصن گفت: خدایت بکشد، قومى مشرک را که در مقابل رسول خدا پایدارى کرده اند ستایش مى کنى، و حال آنکه به خیال خودت براى یارى او آمده اى؟ گفت: به خدا سوگند من با شما نیامده ام که با ثقیف جنگ کنم، بلکه مى خواستم اگر محمد طائف را بگشاید به کنیزى از ثقیف دست یابم و با او همبستر شوم تا شاید پسرى نصیبم گردد که قوم ثقیف مردمى فرخنده اند. عمر این گفتار عیینه را به عرض پیامبر (ص) رساند. حضرت لبخندى زده و فرمود: این سالار احمق را رهایش کن.
رفت و آمدن مخنثین در میان زنان:
مخنث به معنای شخص خنثی کسی که از نظر جنسیت نه مرد است و نه زن و یا به معنای مردی که خود را شبیه زنان کند و زنی که خود را شبیه مردان کند می باشد. در برخی منابع اهل سنت از قول ام سلمه آمده است که گفت:در ایام محاصره طائف مخنثی نزد من بود، این مخنث به برادرم عبدالله گفت: اگر فردا خداوند طائف را برایتان بگشاید و بر ثقیفیان پیروز شوید من تو را بسوی دختر غیلان راهنمایی کرده و او را که دختر خواستنی است به تو نشان می دهم تا وی را به کنیزی بگیری پیامبر (ص) سخن او را شنید پس فرمود:... دیگر این گروه یعنی مخنثین را بر خود راه ندهید. و در برخی منابع دیگر آمده است: شخص خنثائی وجود داشت که ماتع نامیده می شد و این فرد نزد زنان رسول الله (ص) رفت و آمد داشت و در خانه رسول الله (ص) می زیست... آن برده یعنی ماتع به خالد بن ولید می گفت: اگر طائف گشوده شد از دختری بادیه نام غفلت نکن که پیکرش چنین است و...، چون سخن می گوید، گویی آواز می خواند و...، و چون دهان می گشاید، دندانهایی مروارید گون دارد. اندامش میانه فربه و لاغر و چهره اش سپید مهتاب آسا و سخت دلربا و گلگونه است... پیامبر از این سخنان به هیچ وجه خوشش نیامد و به خاطر گفت وگوی خالد و پرده دری آن برده، که از حرم مردم خبر داده بود چند ماهی آن برده را تبعید فرمود.
نقد:
از نظر برخی مورخین معاصر شیعه این منقولات دارای اشکال بوده و اصلا اینکه پیامبر (ص) به مخنثین اجازه دخول به بیت شریفشان داده و رفت و آمد آنها را در میان همسران خود مجاز بدانند محل اشکال است. و گفته شده: ممکن است این منقولات ساختگی در مورد مخنثین به جهت پوشاندن و صحه گذاستن بر عملکرد عمر باشد. (مراجعه کنید به صفحات 93 الی 107 از جلد 25 کتاب الصحیح من سیرة النبی الاعظم ص)
اسامى کسانى که در طائف شهید شدند
از بنى امیه: سعید بن سعید بن امیه، و عرفطة بن حباب بن حبیب بن عبد مناف بن سعد که هم پیمان ایشان بود.
از بنى اسد: یزید بن زمعة بن اسود که اسب او به نام جناح (بال)، او را برداشت و نزدیک حصار برد و او را کشتند. و نیز گفته شده است که او به اهل طائف گفت: به من امان دهید تا با شما صحبت کنم، و نخست او را امان دادند ولى بعد با تیر او را کشتند.
از بنى تیم: عبدالله بن ابوبکر بن ابى قحافه که تیرى به او خورد و همواره زخمى بود تا در مدینه پس از رحلت رسول خدا (ص) درگذشت.
از بنى مخزوم: عبدالله بن ابى امیة بن مغیره که او را از حصار با تیر زدند.
از بنى عدى: عبدالله بن عامر بن ربیعه عنزى که هم پیمان ایشان بود.
از بنى سهم: سائب بن حارث بن قیس و برادرش عبدالله بن حارث.
از بنى سعد بن لیث: جلیحة بن عبدالله بن محارب بن ضیحان بن ناشب بن سعد بن لیث.
از انصار: ثابت بن جذع نام جذع ثعلبه است و حارث بن سهل بن ابى صعصعه، و منذر بن عبدالله بن نوفل.
منـابـع
سید جعفرمرتضی عاملی- الصحیح من سیرة النبی الاعظم (ص)- جلد 24
میثاق امیرفجر- فتح مبارک
ابن کثیر- السیرة النبویه- جلد 3
شمس شامی- سبل الهدی و الرشاد- جلد 5
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها