سیر منطق در جهان اسلام
فارسی 6414 نمایش |مقدمه مترجم
«نیکلاس رشر» منطقدان معاصر آلمانی و استاد دانشگاه پیتسبورگ امریکا که از مشاهیر صاحب نظر در منطق جدید نیز محسوب می شود از معدود منطقیون غربی است که بررسی و مطالعه عمیقی در تاریخ منطق و به ویژه تاریخ منطق در جهان اسلام داشته است. کتاب مشهور و مفصل وی تحت عنوان «تاریخ منطق عرب»، بی شک از مراجع مهم و معتبر در بررسی این دوره از تاریخ منطق محسوب می گردد. این دانشمند برجسته علاوه بر کتاب مزبور قریب بیست کتاب و مقاله ارزشمند دیگر نیز در این زمینه منتشر نموده است. مطالعه آثار ارزشمند نیکلاس رشر ما را به این نکته مهم و اساسی رهنمون می شود که بررسی آراء منطقی در جهان اسلام در صورتی می تواند مثمر ثمر و مفید فایده قرار گیرد و ابداعات و نوآوریهای منطقیون مسلمان را در دسترس متفکران امروزه منطق قرار دهد که با یک دید و رویکرد تاریخی تطبیقی صورت گیرد. مقاله زیر که ترجمه آن اینک از نظر خوانندگان محترم می گذرد مقاله کوتاهی از این دانشمند برجسته است که در «دایرة المعارف فلسفه» پل ادواردز چاپ شده و نگاهی گذرا و در عین حال جامع به سیر منطق در جهان اسلام دارد.
انتقال منطق یونانی به جهان اسلام
مسلمانان پس از فتح سوریه و عراق با تعالیم یونانیان آن گونه که در نزد فرقه های مسیحی به ویژه «نسطوریان»، «منوفیزیان» یا «یعقوبیان» تبلور یافته بود، ارتباط پیدا کردند. این فرقه ها مراکزی مثل «انطاکیه»، «ادسا»، و «نصیبین» را جایگزین تحقیقات هلنیستی اسکندریه نموده بودند. بنابراین نخستین نویسندگان منطق به زبان عربی دانشمندان مسیحی سوری بودند و مطالعات منطقی آنها که کاملا مرتبط با علم طب بود به زبان عربی ترجمه شد و زمینه ساز پیشرفت و توسعه منطق در جهان اسلام گردید. گزارش کنندگان سوری منطق ارسطو به ترتیب معمول و متعارف زیر به مطالعه آثار منطقی پرداختند.
Isagoge (اثر فرفوریوس) Categories ،Poetics, Rhetoric ،De - siphisticis Elenchis ،Topics ،posterior AnalyticsPrior Analytics ،De - Interpretatione، این نه اثر به عنوان نه بخش متمایز منطق مورد نظر قرار گرفت که هر بخش بر متن استاندارد خویش مبتنی است. ساختار مزبور از منطق ارسطوئی مورد پذیرش مسلمانان قرار گرفت و منجر به سازمان و ترتیب زیر در موضوع منطق گردید.
بخش/ نام عربی/ متن اصلی
(1) مقدمه/ الایساغوجی، Isagoge
(2) مقولات/ المقولات، Categories
(3) تعبیر و تفسیر/ العباره، De-Interpretatione
(4) تحلیل/ القیاس، prior Analytics
(5) برهان/ البرهان، Posterior Analytics
(6) جدل/ الجدل، Topics
(7) سفسطه De sophistics Elenchis / mughalitah
(8) خطابه/ الخطابه، Rhetoric
(9) شعر/ الشعر، poetics
به تمامی این مجموعه به عنوان «نه کتاب منطق» و گاه به عنوان هشت کتاب ارجاع و (باستثنای poetics یا Isagoge) اشاره شده است. چهار مقاله (کتاب) اول، تنها مقالاتی بودند که قبل از سال 800 میلادی به زبان به سریانی و قبل از سال 850 میلادی (234 هـ) زبان عربی ترجمه شدند و با نام «کتب چهارگانه» موسوم گردیدند. این کتابها موضوع مطالعات منطقی در برنامه تحصیلات بنیادی آکادمیهای سوری تلقی می شدند. ترجمه های عربی مقالات منطقی ارسطو و ترجمه تحقیقات و شروح یونانی این مقالات زمینه را برای اولین نویسنده فیلسوف عرب زبان «یعقوب بن اسحاق کندی» (805-873م) (189- 257 هـ) فراهم آورد. نوشته های وی درباره متون منطقی ارسطو شاید اندکی تفصیلی تر از نوشته های اجمالی دیگر نویسندگان باشد.
منطق در مدرسه بغداد
در اواخر قرن نهم و قرن دهم میلادی منطق تنها در مدرسه منطقیون بغداد متمرکز و منحصر شده بود. بنیانگذاران این مدرسه از اعضای یک گروه کاملا متشکل از مسیحیان سوری بودند که شامل معلمانی چون «ابوبشر متی بن یونس» و معلمان آنها می باشد. ادامه دهندگان و پیروان تعالیم این مدرسه، «یحیی بن عدی» شاگرد متی بن یونس و شاگردان وی و شاگردان این شاگردان بودند. در واقع تمامی این افراد به استثناء «ابونصر فارابی» که یک مسلمان بود از مسیحیان نسطوری بودند. ابوبشر متی بن یونس (870-940م) (254-324 هـ) اولین متخصص در مطالعات منطقی بود که در «منطق» به عربی مقاله نوشت. وی اولین ترجمه عربی مقالات برهان ( Posterior Analitic) و شعر (Poetics) را ارائه نمود. وی همچنین چندین شرح بر آثار منطقی ارسطو مثل شرح «ثامسطیوس» بر کتاب Posterior Analytics را نیز ترجمه نموده است. علاوه بر این وی خود مستقلا چندین شرح و مقاله نوشته است که متأسفانه در دسترس نیست.
ابونصر فارابی (950- 870 م) (253- 334 هـ) شاید مهمترین منطقدان عالم اسلام باشد، شروح وی که فقط بخشی از آنها باقیمانده شامل شرحی تفصیلی و کامل از ارغنون ارسطو است. تمامی منطقدانان پس از وی حتی افرادی همچون ابن سینا که در مقابل تأثیر و نفوذ فارابی موضع گرفته اند، ارسطو را از دیدگاه و منظر فارابی مطالعه نموده اند. از میان نکات برجسته و قابل توجه خاصی که در شروح فارابی مطرح شده مطالب زیر را می توان برشمرد:
1- تأکید جدی بر تنظیم، ترتیب و چینش حدود به عنوان یک اصل در تحویل قیاسات.
2- توسل و ارجاع فراوان به قیاسات غیر حملی مثل قیاسات اتصالی و انفصالی.
3- بحثی استادانه در استفاده استقرائی از استنتاج قیاسی به ویژه استفاده از قیاس حملی در استدلال تمثیلی.
4- بحثی تفصیلی در مسأله «امکان استقبالی» و ارائه تفسیری از فصل نهم کتاب عبارات، (De Interpratione) ارسطو بسیار قبل از طرح نظریه پیتر آبلارد که بر اساس این تفسیر صدق قبلی و پیشینی امکان استقبالی نفی نمی گردد.
یحیی بن عدی (893-974 م)[277- 358ه] که منطق و فلسفه را نزد ابوبشر متی بن یونس و ابونصر فارابی فرا گرفت. وی نه تنها آثار یونانی را از زبان سریانی به زبان عربی ترجمه کرد، بلکه نیمی از منطقدانان مسلمان قرن دهم را نیز آموزش داد. ابن عدی آثار مستقلی نیز از جمله شرحی بر مقاله «تحلیل اول»، (prior Analytics) با توجهی خاص به قیاسات موجهه نوشته است که تقریبا هیچ یک از آنها در دسترس نیست. سه موفقیت اصلی مدرسه بغداد عبارتند از:
1- تکمیل مجموعه ترجمه های عربی از آثار منطقی یونان. 2- شروح و تفاسیر استادانه فارابی (و احتمالا دیگران) بر مقالات منطقی ارسطو. 3- مطالعه های استادانه در پاره ای از مباحث منطقی غیر ارسطوئی توسط متی بن یونس و فارابی مثل، نظریه شرطیات یا قیاسات اتصالی و انفصالی در امتداد مسیری که پیش از این در آثار منطقی «بوئتیوس» یافت می شود و همچنین تحویل و تبیین قیاسی استدلال استقرائی.
ابن سینا و تأثیر وی در منطق
علی رغم از بین رفتن مدرسه بغداد در حدود سال 1050 میلادی [434 ه] مطالعات منطقی در جهان اسلام ادامه یافت و بقای آن با این واقعیت تضمین شد که منطق، به وساطت علم طب همان گونه که از مسیحیان سوری اخذ شده بود، به عنوان بخشی مکمل از سنت طبی- فلسفی جهان اسلام تلقی گردید. از نظر گاه کمی قرن یازدهم (پنجم هـ) افولی در تاریخ منطق در جهان اسلام محسوب می گردد معهذا این دوره خلاقترین منطقدان عالم اسلام، دانشمند بزرگ ایرانی «ابن سینا» (980-1037 م) (364-421 هـ) را که در غرب با نام «اویسنا»، (Avicenna) شناخته می شود به وجود آورده است.
ابن سینا متهورانه سنت جدیدی به وجود آورد. وی اگر چه به میزان زیادی مرهون و مدیون مدرسه بغداد بود؛ لکن آن را تحقیر و سرزنش می کرد؛ چرا که منطق در مدرسه بغداد مطالعه متون ارسطوئی تلقی می شد و ابن سینا این گونه جهت گیری به سوی متن را به جای موضوع و محتوا خطا می پنداشت. برای وی و برای سنتی که از وی تبعیت می نمود، یک کتاب منطقی شرحی بر آثار ارسطو نبود بلکه مقاله یا اثری مستقل تلقی می شد که مشتمل بر زمینه و اسلوب خویش باشد. شاهکار ابن سینا مجموعه ای از مقالات وی در اثر تاریخیش یعنی کتاب «الشفاء» است که با نه بخش ترجمه عربی ارغنون ارسطو مرتبط است. نمونه ای از اصالت و ابتکار ابن سینا به شرح زیر است: در نزد ارسطو و رواقیون جهت ضرورت با ساختار زمانی درک می شود و به صورت زیر قابل تعبیر است: ها ضرورتا y هستند، به صورت، به ازاء هر زمان t، همه X ها در زمان y ,t هستند در زمان t چنین ساختاری برای بیان قضیه «هر انسانی ضرورتا حیوان است» به خوبی عمل می کند. اما برای بیان قضیه «هر انسانی ضرورتا می میرد» به وضوح این گونه نیست.
ابن سینا به صورت زیر بین این گونه موارد تمایز برقرار می کند:
هر x مادامی که وجود دارد y است (هر انسانی ضرورتا حیوان است)
هر x در اغلب اوقاتی که وجود دارد y است (هر انسانی ضرورتا تنفس می کند)
هر x در بعضی از اوقاتی که وجود دارد y است (هر انسانی ضرورتا میرا است)
وی سپس بر این اساس نظریه تفصیلی خویش را از استنتاجهای قیاسی حاصل از قضایای موجهه زمانی ارائه نمود.
منطق شرقی ابن سینا
ابن سینا در معارضه با رویکرد غربی مدرسه بغداد کار خویش را در منطق (و فلسفه) به منطق شرقی (و فلسفه شرقی) ملقب ساخت. این منطق شرقی که توسط ابن سینا حمایت می شد با منطق فارابی تفاوتهایی داشت و این تمایز و تفاوت نه در جوهره مطلب بلکه در میزان تمایل و تأکیدی بود که نسبت به پیشینه و سابقه ارسطوئی ابراز می شد. از این رو ابن سینا درصدی از مطالب و موادی را که احتمالا از «جالینوس» اخذ کرده بود در منطق خویش وارد نمود. (که حداقل شامل شناسایی نه چندان مستند شکل چهارم قیاس حملی است.) وی همچنین مطالب خاصی را از «رواقیون» اخذ نمود (برای مثال: سورپردازی محمول در قضایای حملیه، تفصیلی استادانه از کمیت و کیفیت قضایای شرطیه و بحث از قضایای شخصیه به سبک و روش رواقیون.) توصیه ابن سینا در مطالعه منطق از طریق مقالات و آثار مستقل منطقی به جای توجه به متون ارسطویی در شرق عالم اسلام با موفقیت کامل مواجه شد؛ تنها در غرب اسلامی یعنی در اسپانیا (اندلس) سنت مطالعات ارسطوئی مدرسه بغداد تا مدتی باقی ماند.
منطق دانان اندلس
در طول قرون یازدهم و دوازده میلادی [پنجم و ششم هجری] اندلس (اسپانیای اسلامی) مرکز عمده مطالعات منطقی در جهان اسلام بود، «محمد بن عبدون» (930- 995 م) (314-379 هـ) مسلمان اسپانیایی که طب و فلسفه را در بغداد آموخته بود عاملی مهم در انتقال مطالعات منطقی مدرسه بغداد به «قرطبه» بود. در سنت طبی - منطقی اندلس این تعلیمات تا دو قرن و نیم بعد زنده بود در حالی که حیات آن در شرق اسلامی رو به افول بود. ابوالصلت (1068-1134 م) (452-518 هـ) کتاب مختصر و پرنفوذی در منطق به تبعیت از فارابی نوشت. وی همانند بیشتر منطقیون مسلمان اسپانیا به قیاسات موجهه توجه و علاقه خاصی مبذول می داشت.
مطالعه تفصیلی آثار ارسطو توسط «ابن باجه» (1090-1138 م) (474-522 هـ) دوباره احیاء گردید. وی مجموعه مهمی (که نسخ خطی آن موجود بوده ولی به چاپ نرسیده است) بر اساس شروح فارابی پیرامون آثار ارسطو نوشته است. ابن رشد (1126-1198 م) (510-582 هـ) بدون تردید مهمترین منطقدان عرب زبان اسپانیا بود. شروح و تفاسیر استادانه وی بر مقالات منطقی کتاب ارغنون ارسطو با مباحث تفصیلی فارابی در منطق ارسطوئی قابل رقابت بوده و احیانا بر آن برتری دارد. ابن رشد همان گونه که خود نیز چنین می پنداشت به عنوان وارث تعالیم اساتید و معلمان مدرسه بغداد و پیرو فارابی تلقی می گردید. در میان نکات خاص جالب توجهی که در شروح و تفاسیر ارسطوئی ابن رشد مطرح شده می توان به موارد زیر اشاره نمود:
1- ذکر اطلاعات تاریخی مشخص که از آخرین نوشته های فارابی اخذ شده است. به عنوان مثال توجه به منشأ جالینوسی شکل چهارم قیاس حملی.
2- جدلیات ضد ابن سینایی که برخی مشاجرات بین ابن سینا و مخالفانش را به تصویر می کشد.
3- شرح تفصیلی نظریه ارسطو در باب قیاسات موجهه.
4- و به طور کلی، تلاش وی برای نظم بخشیدن به تصویر و ایده واحدی از آموزه های ارغنون ارسطو.
پس از ابن رشد سنت منطقی مسلمانان در اسپانیا دوره انحطاط را آغاز نموده و رو به نابودی رفت چرا که در آنجا، بر خلاف شرق اسلامی که منطق با اشارات مذهبی تأیید می گردید. خصومت مذهبی، کلامی و دشمنی شایع و عام نسبتبه منطق و فلسفه به عنوان بخش جامعی از تعالیم بیگانه به نحو روز افزونی ادامه یافت.
تعارض و اختلاف دو مکتب شرقی و غربی
انتقادات ابن سینا از تعالیم مدرسه بغداد و انحراف وی از رسوم و سنن ارسطوئی با اقبال عام مواجه نشد، مکتب غربی (رویکرد غربی- یونانی منطق) با نوآوریها و بدعتهای ابن سینا به مبارزه برخاست. نمایندگان اصلی این مکتب، دانشمند پرمایه ایرانی «فخرالدین رازی» (1148-1209م) (532-593 هـ) و پیروانش «خونجی»(1194-1249 م) (578-633 هـ) و «ارموی» (1198-1283) (582-667) بودند. این منطقدانان نه تنها انتقادات مفصلی نسبت به انحراف ابن سینا از تعالیم منطقی ارسطو عرضه نموده اند بلکه تعدادی کتب راهنمای منطقی نیز نوشته اند که متون درسی متعارف و استاندارد حوزه درسی آنها در طول حیاتشان و همچنین پس از آنها تلقی می شد.
در مقابل نویسندگان مکتب غربی، نویسندگان مکتب شرقی که از ابن سینا حمایت می کردند در سراسر قرن سیزدهم فعال بودند. نماینده عمده این مکتب دانشمند ایرانی برجسته و جامع الاطرف «کمال الدین ابن یونس» (1156-1242) (540-626) بود. موقعیت وی در منطق توسط شاگردانش «اثیرالدین ابهری» (1200-1264) (584-648) و «نصیرالدین طوسی» (1201-1274) (585-658) و شاگردان خواجه نصیر به ویژه «نجم الدین کاتبی قزوینی» (1220-1280) (604-664) مورد حمایت قرار گرفت و استحکام یافت. این منطقدانان مقالات جدلی فراوانی در اعتراض به نویسندگان مکتب غربی نوشته اند و تعدادی درس نامه و کتب راهنما نیز برای تسهیل امر آموزش و تعلیم منطق بر طبق دیدگاههای خویش فراهم آورده اند. در این درس نامه ها و نوشته های نقدی مقالات ارسطو کاملا نادیده گرفته شده اند.
در عمل ابن سینا حوزه مباحث منطقی پیش از خویش را متحول ساخت به نحوی که در شرق اسلامی نوشته های منطقی ارسطو کاملا ترک شد. «ابن خلدون» (متولد 1322) ضمن اظهار تأسف می نویسد: «از کتابها و روشهای پیشینیان اجتناب می شود گویی که هرگز وجود نداشته اند در حالی که آن کتابها پر از نتایج و جنبه های منطقی سودمند است.» کتب راهنما و متون درسی هر دو مکتب در قرن سیزدهم (قرن هفتم هـ) اساس و بنیانی را برای مطالعات منطقی آینده در بین مسلمین فراهم آورد. این متون کاملا جایگزین و جانشین آثار ارسطو گردیدند. به طور کلی در این قرن آثار منطقی ارزشمندی که درخور و شایسته منطق به عنوان یک علم و نه زمینه ای برای تعلیم و آموزش باشد، بسیار محدود است.
دوره نهائی:
سالهای (1300-1500) میلادی (700-900 هـ) را می توان به عنوان دوره نهائی منطق در جهان اسلام تلقی نمود. دوره ای که در آن ساختمان و پیکره منطق کامل شده بود. این دوره اگر چه دوره منطق دانان خلاق و مبتکر نبود لکن دوره معلمان و مدرسان، دوره شروح و تفاسیر بر کتب منطقی قرن سیزدهم و دوره تعلیقات بر این شروح بود که بنیان و اساس امروزین منطق را در جهان اسلام نیز تشکیل می دهد. این دوره دربرگیرنده کوششها و مساعی «توستری» (1270-1330) (654-714) و مرید وی «قطب الدین رازی تحتانی» (1290-1365) (674-749) است که سعی داشتبین دو مکتب غربی و شرقی داوری نماید و به همین جهت منطقدانان متأخر مسلمان آزاد بودند تا از هر دو سنت و مکتب منطقی در نوشتن آثار خویش بهره جویند. حجم وسیع و سیل آسای شروح و تفاسیر و تعلیقات بر آنها در قرن سیزدهم نشانگر دوره نهائی و نمودی از به پایان رسیدن تکامل منطق در جهان اسلام است.
سهم مسلمانان در علم منطق
سهم عمده منطقدانان مسلمان در علم منطق عبارت است از:
1- نظریه قیاسی (تبیین قیاسی) استنتاج استقرائی توسط فارابی. 2- نظریه خاص فارابی در امکان استقبالی. 3- نظریه ابن سینا در باب قضایای شرطی. 4- ساختار زمانی قضایای موجهه توسط ابن سینا. 5- بازسازی دقیق ابن رشد از نظریه قیاسات موجهه ارسطو بسیاری از ابداعات و نوآوریهای منطق لاتین در دوره قرون وسطی یا نتیجه مستقیم وام گرفته شده از نظریات منطقیون مسلمان و یا تفسیری استادانه از آنهاست. به عنوان مثال تمایز و تفکیک بین حالات مختلف دلالت یا Supposito و تفاوت بین هتشیء یا dere و جهت گزاره یا dedictio به هر صورت در بحث از سهم اساسی منطق در عالم اسلام توجه به دو نکته ضروری است.
اولا: دانش ما از منطق یونانی متاخر آن گونه ناقص و غیر کامل است که هر مطلب کوچک در آثار و متون عربی می تواند بیانی استادانه و خالص از ابداعات یونانی تلقی گردد. ثانیا: تأکید بر اصالت (و استقلال) منطق در جهان اسلام تا حدی نابجاست، چرا که تمامی منطقدانان (حتی ابن سینا که اصیلترین آنهاست) مطالعات منطقی خویش را به عنوان بازسازی تعالیم منطقی یونان و نه یک ابداع پیشتازانه تلقی نموده اند.
منـابـع
نیكلاس رشر- فصلنامه نامه مفید- ترجمه: دكتر لطف الله نبوى- شماره 24
عبدالمحمد آیتی- تاریخ فلسفه اسلامی
ماجد فخری- سير فلسفه در جهان اسلام
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها