مرز میان اخلاق و دین
فارسی 4240 نمایش |به شهادت تاریخ، دین از دیرینه ترین عناصر فرهنگ انسانی است و آدمیان سرگشته و حیران همواره به آن تعلق خاطر داشته اند. با تمام تنوع و گوناگونی که دین داشته و شکلهای متفاوتی که در جوامع مختلف به خود گرفته است، اما، همواره انسانها نوعی وابستگی به ماوراء این جهان و شکلی از احساس قدسی داشته اند. کاوشهای باستان شناسانه و مردم شناسانه تاکنون خبر از پیدا شدن قومی نداده اند که از عنصر دینی بی بهره مانده باشند. اما تنها دین این ویژگی را ندارد، اخلاق نیز دل مشغولی انسان در طول حیاتش بر کره خاک بوده است. در سرتاسر زمین، از شرق دور تا قاره سیاه و سرزمینهای تازه پیدای غربی، هر جا که انسانی بوده، از پیش از عصر تاریخ تا عصر جدید و انسانهای متمدن و پیشرفته امروز، صورتی از دین یافت شده و به موازات آن نیز اخلاقیات و نظامهای اخلاقی وجود داشته است. وانگهی تاریخ هر دینی را که بررسی می کنیم، یکی از اولین عنصرهای برجسته تعلیمات پیامبران و موسسان ادیان را اخلاق و شیوه تعالی روح و روان آدمی می یابیم.
آنان هدف رسالت و پیام دینشان را تعالی اخلاق بزرگوارانه و سعادت نوع بشر اعلام کرده اند. متفکران و فیلسوفان بزرگ نیز همواره انسانها را به اخلاق متعالی فرا خوانده اند. اگر نزاع و اختلافی در کار آمده، بر سر تعاریف و مصادیق اخلاق و نه بر اصل آن بوده است. مثلا آنجا که افلاطون از مذهب یونانیان عیب می گیرد و از آن انتقاد می کند، از این باب است که آن را تعلیمی رمزی برای کسب پاداش و جلب نفع می داند. به عقیده او، آنان مبادی اخلاق عالیه و تقوا را به منظور جلب نفع و برکات آسمانی و سعادت و شادکامی می خواهند، و این خالی از خلوص و صفای مورد نیاز در عمل اخلاقی است. یعنی آنها اصل «عدالت برای عدالت» را رعایت نمی کنند و «عدالت را برای پاداش و برکت و...» می خواهند.
نقش برجسته اخلاق در ادیان ابراهیمی آنچنان درخشان است که نه تنها برای دین پژوهان و فیلسوفان اخلاق، که برای همه کسانی که اندک اطلاعی از این ادیان داشته باشند، جای هیچ تردیدی باقی نمی گذارد که از ابراهیم خلیل (ع) تا موسای کلیم (ع) و پیامبران بنی اسرائیل و عیسی روح الله (ع) و، بالاتر از و والاتر از همه، محمد رسول الله (ص)، همه پیام آوران اخلاق و مکرمتهای عالی انسانی بوده، و خود بهترین الگوها و اسوه ها را ارائه داده اند.
یکی از پرهیاهوترین نزاعهای متکلمان مسلمان، که از همان قرنهای اول آغاز گشته و تا به امروز نیز ادامه دارد، مساله حسن و قبح ذاتی افعال و عدم آن است. اشاعره و اهل حدیث از یک سو و عدلیه -معتزله و شیعه- از سوی دیگر هر کدام در باب اخلاق و ارتباط آن با دین و خداوند نظرپردازی کرده اند. در هند، از هزاره سوم پیش از میلاد، سرایندگان انسانها را به تعالی و رهایی روح از ظلمتها و شرور عالم ماده فرا خوانده اند. هندوئیسم و دو آئین انشعابی از آن یعنی جاینیسم و بودیسم، همه بر جنبه روحانی انسان و سیر و سلوک عرفانی او که سراسر دعوت به اخلاق است تاکید دارند. عهدهای پنجگانه جوکیها و پیمانهای دوازده گانه عوام جاینی ها یا ده قانون اخلاقی و دعوت به جهاد برای رستگاری در آیین بودا هر کدام به شکلی و به زبانی بر ضرورت حضور عنصر اخلاق در جان و جامعه انسانی تاکید ورزیده اند.
گاهی اساس ایجاد فرقه های مذهبی، اخلاقیات بوده است، چنانچه فرقه ماهایانای بودایی شدیدا پیروان فرقه هینایانا را مورد حمله و عتاب قرار داده و آنها را خودخواه و نفس پرست دانسته، از سر میل و اراده خود را از سعادت وصول به مرتبه فنا یا نیروانا محروم کردند تا در اثر تکمیل نفس و تربیت باطن به مرتبه بودایی برسند و از راه محبت به نوع، صفات عالی خود را به دیگران منتقل سازند. در تائوئیسم چینیان نیز آدمیزاد می تواند به عالی ترین قلل سعادت و سلامت روح برسد، مشروط بر آن که زندگانی خود را با تائو موزون کند. مرد حکیمی که به تعالیم تائو رفتار کند، در اثر موزون ساختن وجود خود با تائو و فضیلتمند شدن دارای نیروی سحرآمیزی خواهد شد که به برکت آن هیچ چیز بر او فایق و غالب نخواهد آمد. تعالیم کنفوسیوس نیز سراسر اخلاقی است. وی در تلاش بود تا اصول عدالت بنیان نظام اجتماعی را بر اساس قاعده «لی» برقرار سازد و در همه انواع روابط انسانی چیزی شبیه به قانون معروف «طلایی» عیسوی را که در انجیل آمده، معیار عمل قرار دهد. تصویری که کنفوسیوس از انسان کامل می دهد آنچنان اخلاقی است که وی را در اعداد بزرگترین فیلسوفان اخلاقی جهان قرار داده اند.
اسطوره شینتو (طریق خدایان) نیز، که سابقه ای بس دراز در افسانه های ژاپنی دارد، موجب پیدایش دینی در کشور ژاپن شد که مورد حمایت دولتها بود. آیین شینتو آمیزه ای از عناصر اخلاقی و اجتماعی است که همچون عاملی فعال و قوی و به سان یک نیروی محرک ملی نقش عظیمی در بهبودی و بهروزی مادی و معنوی جامعه بر عهده داشته است. اساس دین زرتشت بر پایه جنگ و جدال دائم میان نور و ظلمت و خوبیها و بدیها بنیان نهاده شده، و از میان همه ارواح تنها یک روان خوب و نیکو -اهورمزدا- را پذیرفته و آن را برترین روانهای علوی قرار داده تا این که ابدالاباد با بدی و دروغ بستیزد و به راستی و درستی رهنمون باشد.
با صرف نظر از مساله حقانیت، عجین بودن این ادیان دیرینه پای با عنصر اخلاق می تواند نشانی باشد از ارتباط دین و اخلاق. اما این همه تنها یک سوی قضیه است. در سوی دیگر اخلاق غیردینی سکولار (secular) قرار دارد، که پس از رنسانس در اروپا شکل گرفت و برای خود داعیه هایی دارد و بر اخلاق دینی خرده می گیرد، از جمله این که اخلاق دینی مصلحت اندیشانه است در حالی که در اخلاق روح ایثار و از خود گذشتن، اصالت دارد، اخلاق دینی تشتت آور است. مثلا در یک دین کشتن حیوان جایز است و در دین دیگر جایز نیست، بنابراین نمی توان با چنین اخلاقی جامعه را اداره کرد، اخلاق دینی برای جهان متغیر احکام ثابت وضع می کند، اخلاق دینی خواستگاه تعصب و آزار و ظلم نسبت به غیر هم کیشان بوده است و... اما آیا این اشکالات واردند؟
از طرفی باید دید مرز میان اخلاق و دین در کجاست و آیا اساسا چنین تمایزی وجود دارد؟ آیا می توان دین را به اخلاق تحویل برد یا اخلاق را به دین فرو کاست؟ آیا دین بدون اخلاق متصور است؟ و آیا اخلاق بدون خدا پشتوانه عملی دارد؟ آیا حاکمیت اصول اخلاقی بر خداوند با قدرت مطلق او منافات دارد؟ غایت قصوای اخلاق چه نسبتی با غایت قصوای دین دارد؟ آیا می توان از اخلاق برای اثبات وجود خداوند استفاده کرد؟ آیا دین می تواند اخلاق را از ورطه نسبیت نجات دهد؟ همچنین مطالعه تاریخ اخلاق دینی و توفیق ادیان و پیامبران در ساختن انسانها و تعالی اخلاقی آنها لااقل در برهه ای از زمان از یک سو، و بررسی تاریخ اخلاق غیردینی و پایان یافتن فضیلت در جوامع عصر جدید که بر مبنای غیردینی بنیان یافته اند از سوی دیگر، مساله ای تامل برانگیز و جدی است. آیا، گذشته از تمام قیل و قالهای نظری و شک و شبهه های عقل بوالفضول، نابودی فضایل انسانی و انحطاط اخلاقی جامعه های جدید (modern) در جریان غیردینی کردن همه چیز، از جمله اخلاق، زمینه ای مساعد برای ایجاد تامل و تفکر در انسانهای هوشمند و فضیلت خواه نیست تا رویکردی دوباره به دین داشته باشند و عطش برخاسته از این نیاز انسانی را با اتصال به سرچشمه زلال معارف الهی سیراب کرده و فضای روح و روان خویش را با عطر دل انگیز فضایل اخلاقی معطر سازند؟ آن هم دینی همچون اسلام، آن هدیت خدای مهربان بر رسول اعظم (ص)، که در جامعه ای ظهور کرد که تربیت نایافته ترین مردمان عصر خود را داشت، و از آنان قومی ساخت که به اعتراف دوست و دشمن، فرهیخته ترین و متخلق ترین اقوام بودند و چه پیوندی وثیق تر از این میان دین و اخلاق؟
منـابـع
عبدالحسين خسروپناه- اخلاق قرآنى- صفحه 11
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها