بررسی نظریه تلطیف روح انسانها توسط موسیقی

فارسی 2902 نمایش |

گفته می شود موسیقی روح انسان را تلطیف نموده و او را فوق خشونت ها و سختی های عالم ماده و قوانین آن قرار می دهد.
د راین مورد، دو مطلب مهم را باید بررسی کنیم:
مطلب یکم- موسیقی روح آدمی را تلطیف و ظریف و حساس می سازد. البته این یک آرمان بسیار با ارزش است که آدمیان وسیله ای پیدا کنند تا آنان را از همه خشونت ها و قساوت ها و درنده خویی ها نجات بدهد، ولی آیا چنین کار مطلوبی از دست موسیقی بر آمده است؟ قطعی است که تاریخ بشر خلاف این تلازم بوده است، یعنی هرگز چنین نبوده است که هر موسیقی دان و عاشق موسیقی به جهت موسیقی دارای روح لطیف و ظریف و دارای احساسات عالی بوده باشد.
تنها به عنوان نمونه، نخست این عبارت را مورد دقت قرار بدهیم:
«مشکل می توان باور کرد که این مادرکش (نرون) جوانی 22 ساله بود که علاقه شدیدی به شعر و موسیقی... داشت!!»
ملاحظه می شود که نه تنها موسیقی، حتی شعر و هنر هم نتوانسته بود یک شخصیت خبیث و فاسد را دگرگون نموده و آن را تعدیل کند. به طور کلی هیچ قانونی وجود ندارد که به مقتضای آن، مابین موسیقی و صفات ارزشی تلازمی وجود داشته باشد. مثلا برای اینکه یک انسان عادل یا حق شناس یا عامل به تعهد ها، یا فداکار در مسیر خدمات اجتماعی، باید از موسیقی بهره برداری کند.
مطلب دوم- اینکه در حال نواختن و شنیدن بعضی از موسیقی ها، نفس آدمی، آگاهی خود را درباره خشونت ها و سختی های عالم ماده و قوانین بی امان آن از دست می دهد، جای تردید نیست. ولی به نظر می رسد قضیه عمیق تر ازآن است که ما بتوانیم به همین پدیده ساده نما قناعت نماییم. واقعیت این است که طرز تلقی ما از جهانی که با آن در ارتباط هستیم، نمی تواند در موجویت و قوانین آن، تغییر ایجاد و آن را پیرو علم و خواسته های ما نماید. ما می توانیم به وسیله تفکرات و نیروهای عضلانی در اجزای جهان هستی و ارتباطات آنها با یکدیگر به سود زندگی مادی و معنوی خود، دگرگونی های قانونمند ایجاد نماییم و این فعالیت را هم در طول قرون و اعصار در سطح بسیار وسیع در محیط زندگی خود انجام داده ایم.
این دگرگونی ها غیر از طرز تلقی و تخیل ما درباره اجزای جهان و روابط آنها با یکدیگر است. توضیح اینکه ما هر گونه تغییری در موجودات پیرامون خود ایجاد می کنیم، آن تغییرات در عرصه قوانین استعدادی آن موجودات انجام می گیرد. مثلا آب را می جوشانیم، معنایش این است که آب به وسیله رسیدن حرارت در درجه ای معین، استعداد جوشیدن آن به فعلیت می رسد. این استعداد با شرایط خود، قانون موجود در ذات آب است که آن را قانون «علت پذیر» (کوزال کاراکتریستیک) می نامند.
بنابراین ما به وسیله نیروی اندیشه و فعالیت های عضلانی از قانون استعدادی آب استفاده کرده و آن را می جوشانیم، در صورتی که با وارد کردن حرارت مزبور به خاک یا سنگ، آنها نمی جوشند و همچنین از مواد خام عالم طبیعت، از معادن و غیرها، با ایجاد تغییرات در آنها به وسیله اندیشه و نیرو های عضلانی و ابزار مربوطه هزاران نوع اشیای مفید برای خود می سازیم که نتیجه جریان های فکری منطقی و فعالیت های عینی عضلانی است و این غیر از طرز تلقی و تخیل و دیگر بازیگری های ذهنی ما در جهان هستی می باشد. به همین جهت است که نه تخیل و توهم در اجزای جهان که در اجزای عالم طبیعت و روابط آنها طبق هدف گیری های بشری تغییری ایجاد می کند و نه طرز تلقی و برداشت ما و نه هستی ها و بیهوشی ها و تخدیر شدن های ما به وسیله شراب و بنگ و موسیقی و دیگر وسایل سلب هشیاری و آگاهی.
یکی از بهترین نظریاتی که درباره واقعیت جهان و تخیلات و تومات تخدیری درباره آن گفته شده است، نظریه جلال الدین محمد مولوی است. او می گوید:
جمله عالم ز اختیار و هست خود *** می گریزد در سر سرمست خود
جمله دانسته که این هستی فخ است *** ذکر و فکر اختیاری دوزخ است
می گریزند از خودی در بی خودی *** یا به مستی یابه شغل ای مهتدی
تــا دمی از هـــوشیاری وارهـند *** ننگ خمر و بنگ برخود می نهند!
نفس را زان نیستی وا می کشی *** زانکه بی فرمان شد اندر بی هشی
نیستی باید که آن از حق بود *** تـا کـه بیند انـدر آن حسن احـد

نومیدی از اینکه بشر بتواند از هشیاری و اختیار مستمر برخوردار باشد، یک نومیدی بی اساسی است که تبلیغ کنندگان آن، خیانت بزرگی برای بنی بشر روا می دارند. ما نمی توانیم کاش گردانندگان جوامع برای افزایش هشیاری و اختیار انسان ها، نصف آن اهمیت را می دادند که برای تسخیر طبیعت و اشباع حس خود خواهی ها وخودکامگی ها خود در طول تاریخ داده اند، بلکه می گوییم: اگر یک دهم آن انرژی و نیروهای مغزی و روانی را که دست اندرکاران مدیریت حیات بشری برای گلاویزی با طبیعت و انسان ها در مسیر سود جویی خود صرف نموده و می نمایند، برای بهره مند ساختن انسان ها از هشیاری و اختیار صرف نموده و می نمایند، برای بهرمند ساختن انسان ها از هشیاری و اختیار صرف می کردند، یقینی است نوع انسانی از تاریخ طبیعی حیات منصرف شده و گام در مسیر حیات معقول انسانی می نهاند.

منـابـع

محمدتقی جعفری- موسیقی از دیدگاه فلسفی و روانی- صفحه 75-80

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها