جایگاه وجودی انسان در نظام حقوقی

فارسی 2602 نمایش |

حقیقت آدمی همان است که خداوند در حق او فرمود: «و نفخت فیه من روحی» (حجر/ 29) او در جایگاهی قرار گرفته است که آسمان و زمین کوچک تر از او هستند، خداوند جایگاه وجودی او را تا جایی ارتقا بخشیده که همه مخلوقات را تحت سیطره و سلطه او قرار داد: «و سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض جمیعا منه» (جاثیه/ 13)؛ «الم تروا ان الله سخر لکم ما فی السموات و ما فی الارض و اسبغ علیکم نعمه ظاهره و باطنه» (لقمان/ 20 و حج/ 65)؛ یعنی کمال همه موجودهای سپهری و زمینی در این است که به دالان ورودی انسانیت بار یابند و از آن سکوی پرواز به سوی خدا سبحان تقرب جویند. خداوند امانت خویش را بر همه اشیا عرضه کرد، ولی آنها از حمل چنین بار توان فرسایی فرو ماندند و فقط انسان شایسته حمل آن است، هرچند عده ای کژ راهه رفتند و بر اثر جهل علمی و جهالت عملی از حمل آن امانت مهم الهی بازماندند: «انا عرضنا الامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا» (احزاب/ 72)
انسان حامل بار امانتی است که آسمان و زمین و کوه ها از تحمل آن ابا کردند؛ ابای آنان از پذیرش امانت الهی ابای اشفاقی است نه استکباری که ابلیس به آن مبتلا شد و خداوند درباره اش فرمود: «ابی واستکبر و کان من الکافرین» (بقره/ 34) انسان برای وصول به مقام خلافت الهی به تمهیداتی نیاز داشته که یکی از آنها امانت داری الهی و دیگری معرفت به اسمای الهی است که خداوند فرمود: «و علم ادم الاسماء کلها ثم عرضهم علی الملائکه» (بقره/ 31) خداوند پس از نشاندن انسان به این مقام و جایگاه او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحا فملاقیه» (انشقاق/ 6) ای انسان پایان مسیر تو لقای الهی است نه فنا و نابودی. برای چنین مقامی خداوند به فرشتگان خویش امر فرمود که به او سجده کنید: «فاذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین» (حجر/ 29)
در بیان این جایگاه عطار گوید:
قدسیان جمله سجودت کرده اند *** جزو و کل غرق وجودت کرده اند
جسم تو جزو است و جانت کل کل *** خویش را عاجز مکن در عین ذل
اینها نمایانگر حقیقت متعالی انسان و جایگاه واقعی اوست که فراتر بودن او را بر سایر مخلوقات ارضی و سماوی اثبات می کند. در نظام آفربنش هیچ موجودی نمی تواند جایگاه او را اشغال کند، زیرا که او با نفخه الهی به دنیا آمده و مقام فرمانروایی و مدال جانشینی خداوند سبحان به او عطا شده است: «انی جاعل فی الارض خلیفه» (بقره/ 30)
وقتی انسان خلیفه خدا شد حقوق واقعی خود را طلب می کند؛ حقوقی که نه دون شأن او باشد و نه فوق شأن او؛ چون در هر دو صورت، چنین حقوقی برای او حقوق واقعی نیست. اگر مبنای اعتقادی ما این باشد که انسان تجلی حق در زمین آینه تمام نمای قدرت الهی و جانشین خداست -نه اینکه او خدا باشد و خدا سایه او، چنان که برخی پنداشته اند- برای چنین موجودی، وضع حقوق جمادی و نباتی و حیوانی، ستم تفریطی است و تشریع حقوق خداوندی ظلم افراطی! و او نه در زمره دسته اولاست و نه در جایگاه خداوندگاری.
افراط و تفریط که دو علامت جاهل است و در کلام امیر مومنان (ع) آمده: «لاتری الجاهل الا مفرطا او مفرطا» گاهی در وصف انسان اعمال می شود و برخی جایگاه او را چنان بالا می برند که او را به جای خود می نشانند و از کلام و اعتقاد خود نتیجه می گیرند که همه خواسته های او حق است، بلکه به این هم اکتفا نکرده می گویند: حق همان است که او طلب کند. چنین افراط جاهلانه ای مصداق کلام باری است که فرمود: «افرایت من اتخذ الهه هویه و اضله الله علی علم» (جاثیه/ 23) باطن این سخن تنزل مقام انسان به حیوان است چنان که لذت گرایان غرب معتقدند انسان فقط در پی بر آوردن نیاز خود به لذت تلاش می کند لذت ذاتا مطلوب و درد و آزردگی ذاتا نامطلوب است. این عقیده مورد دفاع و پذیرش عده ای از فلاسفه غرب مانند لاک هابز هیوم، بنتام میل و سیجویک قرار گرفته است.
اندیشه اومانیستی و الحادی این است که انسان خداست البته خدایی که در جهت ارضای امیال و خواسته های خویش هیچ مرزی نمی شناسد و انسان محوری در حقیقت همان حیوان مداری است. عصاره و نتیجه تدوین حقوق انسان بر مبنای اندیشه اومانیست چیزی فراتر از حقوق حیوانی نیست. تدوین حقوق در محدوده خوردن آشامیدن پوشیدن شهوت رانی تولید مثل مسکن گزیدن، رشد تکنولوژی برای رونق بخشی به زندگی گیاهی و حیوانی و توجه حقوقی محض به جنبه مادی و ملکی بدون در نظر گرفتن جنبه معنوی و ملکوتی و التزام به تکالیف متقابل در واقع ادعای خدایی داشتن و گیاهی و حیوانی زیستن و به تعبیر دیگر شعار فرعونی دادن و شعور حیوانی داشتن است. قرآن نقل می کند که فرعون گروهی را جمع کرد و مدعی ربوبیت شد و گفت: «انا ربکم الاعلی» (نازعات/ 24)
عده ای اعتقاد دارند که چون انسان از چنین جایگاهی برخوردار بوده و بر سرنوشت خویش حاکم است، پس حق دارد که هرچه خود می خواهد تصمیم بگیرد و بدان عمل کند. پیش از این گفته شد که در صورتی می توان صحت این عقیده را تأیید کرد که انسان را موجودی تصادفی (بدون علت فاعلی) یا مستقل بدانیم؛ اما اگر برای انسان آفریننده ای آگاه و حکیم معتقد بودیم باید در تدوین حقوق بشر به سخن انسان آفرین توجه کنیم که از همه جهات کامل و جامع است نه به کلام انسان که قلمرو علمش محدود است.
آری انسان حریت دار و دارای حقوق فراوانی است زیرا صاحب کرامت است؛ اما تفطن و توجه به این نکته نیز ضروری است که همه کرامت ها و ارزش های انسانی به استناد مقام خلیفة اللهی است. کرامت او باید در کنار خلافت اش تحلیل و تفسیر گردد، کرامت تنها با اتصال به خلافت معنا پیدا می کند و در صورت انقطاع از آن، کرامتی در کار نیست، بلکه با تازیانه «ان هم الا کالانعام» (فرقان/ 44) و با کیفر تلخ «شیاطین الانس» (انعام/ 112) تنبیه می شود.

منـابـع

عبدالله جوادی آملی- حق و تکلیف در اسلام- صفحه 106-110

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

بـرای اطلاعـات بیشتـر بخوانیـد