عبدالله ابن زبیر

فارسی 12095 نمایش |

عبدالله بن زبیر بن عوام بن خویلد قریشی، کنیه اش "ابوبکر و ابوخبیب"، از بزرگان قریش و از صحابه پیغمبر، از مدعیان خلافت در زمان بنی امیه و از دشمنان امیرالمؤمنین علی (ع) و.... وی از قبیله بنی اسد و پدرش زبیر بن عوام که از صحابه پیغمبر اسلام بود و مادرش اسماء ذات النطاقین دختر ابوبکر خلیفه اول، پدر بزرگش (مادری): ابوبکر، خلیفه اول، خاله اش: عایشه (دختر ابوبکر)، مادر بزرگ (پدری اش): صفیه دختر عبدالمطلب. تاریخ تولد او، حدود سال دوم هجری یعنی 20 ماه بعد از هجرت پیغمبر اسلام در مدینه بود و اولین مولود مسلمانی بود که در مدینه بدنیا آمد. در بسیاری از حوادث زمان عثمان، فعالیت داشت از جمله اینکه عثمان او را مأمور نسخه برداری از قرآن کرد. در فتح افریقیه شرکت نمود و در جنگهای سال 30 هـ ق در فتح طبرستان و ایران شمالی همراه "سعید بن عاص" بود.

عبدالله بن زبیر از دشمنان سرسخت آل پیغمبر
وی از مهره های اصلی و گردانندگان جنگ جمل بود، پدرش "زبیر" را از حضرت علی (ع) برگرداند و به جنگ با حضرت واداشت و به خاطر موقعیتش نزد عایشه توانست تأثیر زیادی در این جنگ داشته باشد و مهمترین نقش را در زمینه سازی و برپایی آن ایفا کند و البته آخر کار خود را از معرکه بیرون کشید و جان سالم به در برد. دشمن سختی برای علی (ع) بود و نسبت به آن حضرت جسارت و اسائه ادب می نمود. در سخنرانی اش، به آن حضرت دشنام می داد و او را با جملات رکیک خطاب می کرد. البته علی بن ابیطالب (ع) در همان جنگ او را اسیر کرد ولی او را آزاد کرد و فرمود: «از اینجا برو تا ترا نبینم.» او در دورانی که خود را خلیفه مسلمین می خواند، چهل جمعه صلوات بر پیغمبر و آل او را در خطبه خود نیاورد و می گفت: «بدین سبب نمی گویم که کسانی بدین جمله مباهات نکنند»؛ مقصودش آل علی (ع) بود. روایت دیگری از "سعید بن جبیر" نقل شده که روزی عبدالله بن زبیر، به عبدالله بن عباس گفت: «چهل سال است که دشمنی شما اهل بیت پیغمبر را در دل خویش دارم و آن را پنهان می کنم.» روایت دیگری است که روزی او، در بالای منبر در خطبه اش به علی (ع) جسارت کرد، خبر به محمدبن حنفیه (پسر امام علی (ع)) رسید با عجله به مسجد آمد و بر منبری دیگر نشست و خطبه او را قطع کرد و به مردم خطاب نمود که: «ای ملت عرب: زهی بی غیرتی و نامردی که آشکارا نسبت به پدرم علی (ع) اهانت شود و شما گوش دهید و عکس العملی نشان ندهید» و سپس سخنرانی مفصلی کرد و به شدت "ابن زبیر" را محکوم نمود. عبدالله در هر فرصتی متناسب با موقعیت خود برای کسب مال و مقام و وجهه، رنگ عوض می کرد و به دروغ و تزویر متوسل می شد.


عبدالله زبیر و امام حسین (ع)
بعد از مرگ معاویه در سال 60 هـ ق یکی از افراد مخالف حکومت یزید پسر معاویه بود و مانند امام حسین (ع) با یزید بیعت نکرد و در این رابطه از مدینه فرار و به مکه پناهنده شد و زمانی که امام حسین نیز با یزید بیعت نکرد و به مکه رفت و از آنجا قصد عراق نمود، عبدالله از کسانی بود که حسین بن علی (ع) را از سفر به عراق منصرف کرد (هر چند که به صورت ظاهر بود) و در باطن می خواست که حسین (ع) مکه را ترک کند زیرا می دانست با حضور آن حضرت هیچکس به او رغبت نمی کند و زمینه ای برای توفیق او پیدا نمی شود. این نکته در سخنان حضرت سیدالشهداء (ع) دیده می شود که فرمودند: «اگر چه "ابن زبیر" به ظاهر به بودن من در مکه علاقه نشان می دهد ولی در واقع بیشتر از هر چیز به بیرون رفتن من از مکه، علاقه مند است.» بعد از رفتن امام حسین (ع) از مکه به سمت عراق، زمینه سیاسی مکه در اختیار او قرار گرفت و به تدریج بر اوضاع مکه مسلط شد.


ابن زبیر نماینده "ابناء المهاجرین"
وی نماینده گروه "ابناء المهاجرین" بود. آنها دسته ای از صحابه پیغمبر بودند که الگویشان "عمر" بود و با "امویان" و "علویان" رابطه خوبی نداشتند. شعار سیاسی آنان "شورا" بود. عبدالله بن زبیر می گفت: ما "ابنای مهاجرین و اولی الامر" هستیم. عبدالله بن زبیر توانست بعد از شهادت حضرت سیدالشهداء نیروهای مخالفی را که از کشته شدن آن حضرت، به وجود آمده بود، به طرف خودش جلب کند (هر چند خود از دشمنان آل علی (ع) بود) سپس ادعای خلافت کرد و با یزید مخالفت نمود و بر علیه یزید سخن گفت و او را دشنام می داد، مردم شهر حجاز و تهامه با او بیعت کردند و مدینه مرکز خلافت او شد.


عامل آتش سوزی خانه کعبه و خرابی آن
سال 63 هـ ق در جریان «جنگ حره» که عبدالله از محرکان اصلی این شورش بود، لشگریان یزید به قتل عام مردم مدینه و برای سرکوبی او در مکه پرداختند و مکه را محاصره کردند. وی به خانه کعبه پناه برد و لذا لشگریان یزید، داخل مسجدالحرام و کعبه را سنگباران کردند که در اثر آن قسمتی از کعبه خراب شد و پرده و سقف آن آتش گرفت. مرحله دوم، بعد از مرگ یزیدبن معاویه بود که او (ابن زبیر) مردم را به بیعت با خود دعوت کرد و تدریجا بیشتر مردم حجاز و عراق و فارس و خراسان (تمام ممالک اسلامی آن روز) به جز مصر و شام، خلافت او را قبول کردند. مدت خلافت او 5/8 سال طول کشید تا اینکه عبدالملک بن مروان، حجاج بن یوسف را با سپاهی به جنگ او فرستاد. عبدالله به خانه کعبه پناه برد. حجاج مکه را محاصره کرد و از منجنیق هایی که بر بالای کوه «ابوقبیس» نصب کرده بود، خانه کعبه را خراب کرد و داخل مسجدالحرام را سنگباران نمود. عبدالله به جهت کج اندیشی و بخل و حسد و حرص زیاد و هوش و ذکاوت و تدبیر کم با مدعیان خلافتش مانند مروانیان، مختار و خوارج مواجه گشت و از طرفی چون هاشمیان و پیروان آنها خلافت و حاکمیت او را به رسمیت قبول نداشتند، نتوانست خلافت طولانی و مستقر داشته باشد.


پایان زندگی ابن زبیر
سال 72 هجری قمری، عبدالملک بن مروان (از خلفای اموی) سپاهی را به فرماندهی حجاج بن یوسف ثقفی به مکه و جنگ با عبدالله بن زبیر فرستاد. حجاج، مکه را محاصره کرد و بعد از 6 ماه و 17 روز یاران عبدالله و حتی پسرانش تسلیم شدند، ولی او (عبدالله) با گستاخی و دلاوری تمام، به جنگ ادامه داد تا به قتل رسید. شامیان سر او را بریدند و او را بر بالای دار بردند و بعد از چند روز او را دفن کردند.

منـابـع

جواد محدثی- فرهنگ عاشورا

محمدصادق نجمی- سخنان امام حسین از مدینه تا کربلا

غلامحسین مصاحب- دائرة المعارف فارسی

سید مصطفی حسیی دشتی- معارف و معاریف

دائرة المعارف تشیع

کلیــد واژه هــا

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها

0 نظر ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها