تفسیر آیه ای از سوره توبه در بیان صفات پیامبر (ص)
فارسی 1799 نمایش |خداوند متعال در آیه 128 سوره مبارکه توبه می فرماید: «لقد جاء کم رسوک من انفسکم عزیز علیه ماعنتم حریص علیکم بالمومنین رءوف رحیم»
ترجمه:
«رسولی از خود شما به سوی شما آمد که رنج های شما بر او دشوار است؛ علاقه شدید به هدایت شما دارد و نسبت به مومنان رئوف و رحیم است.»
کاربرد کلمه ی (لقد) در شرایط خاص
کلمه ی (لقد)، در جایی گفته می شود که مطلبی مهم و لازم التحقق هست و شاید حالت انتظاری هم برای تحقق آن در بین باشد و اینجا می توان گفت اشاره به اهمیت مسأله ی قانون است که جامعه ی بشری بر حسب طبع اجتماعیش انتظار تحقق آن را دارد زیرا نبودن قانون، مستلزم هرج ومرج و فساد عظیم است و تنها قانون است که امور اجتماعی را تنظیم می کند و همه ی افراد را به حقوق حقه شان می رساند. لذا می فرماید: (لقد)، آن مطلب مهم لازم التحقق که در انتظار آن هستید به سوی شما آمد و آوردنده اش رسول صلی الله علیه وآله وسلم است نه یک بشر عادی!
صفت رسالت
در آیه، اولین صفت که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نشان داده شده صفت رسالت است. اشاره به اینکه بشر(بما انه بشر) یعنی از آن جهت که بشر است، حق تشریع و جعل قانون ندارد تا رأی خود را به دیگران تحمیل کند، و دیگران نیز موظف به تبعیت از بشری مثل خود نمی باشند چرا که هر دو بشرند و وجهی ندارد که بشری حق تحمیل رأی خود به بشر دیگری داشته باشد و آن بشر دیگر هم موظف به تبعیت از رأی او باشد. عقل سلیم این حق را به احدی نمی دهد و لذا حرفی که مردم هر عصری به پیامبران زمان خود می گفتند و قرآن نقل می کند، حرف درست و منطقی بوده است که: «فقالوا بشرا منا واحدا نتبعه انا لفی ضلال و سعر» (قمر/24)، «آیا ما از شما که بشری مانند ما هستید تبعیت کنیم؟! اگر چنین کنیم به گمراهی افتاده ایم و از خود دیوانگی نشان داده ایم.» چون (سعر)، به جنون هم معنا شده است و این همان حکم عقل است که بشری حق جعل قانون برای بشر دیگری ندارد و همچنین می گفتند: «إن انتم الا بشر مثلنا تریدون أن تصدونا عما کان یعبد آباونا» (ابراهیم/ 10)، «شما هم بشری مثل ما هستید و می خواهید ما را از راهی که پدران ما رفته اند برگردانید و به راه خودتان بیفکنید»؟!
حالا اگر رفتن به راه پدرانمان چون بشرند بد است آمدن به راه شما هم چون بشرید بد است و اگر آمدن به راه شما چون بشرید خوب است، رفتن به راه پدرانمان نیز چون بشرند خوب است. شما چه امتیازی بر سایر افراد بشر دارید که سایر افراد بشر موظف به تبعیت از شما باشند؟ البته این سخن، سخن منطقی و صحیحی است اما آنچه باید دقیقا به آن توجه داشت این است که هیچگاه انبیاء علیهم السلام نمی گفتند: ما از آن نظر که بشر هستیم می خواهیم رأی خود را بر شما تحمیل کنیم و برای شما جعل قانون بنماییم بلکه می گفتند: ما رسول و پیام آور از جانب خالق و آفریدگار شما هستیم و قانون او را به شما ابلاغ می کنیم. پس اینجا صفت رسالت منظور است نه عنوان بشریت! حرف خوب دیگری هم داستند و می گفتند: اگر شما راست می گویید و از جانب خالق ما رسالت دارید «فاتونا بسلطان مبین» (ابراهیم /10)، «دلیلی روشن برای ما بیاورید».
«فأت بآیه إن کنت من الصادقین» ( شعرا/154)
این حرف درستی است زیرا به صرف ادعای نبوت و رسالت که نمی شود کسی را تصدیق کرد، احتیاج به ارائه ی آیت دارد و آن موضوع معجزات و خوارق عادات است. پس از ادعای رسالت، درخواست معجزه از سوی مردم امری طبیعی است. مردم ابتدا حق دارند بگویند: ما از بشری مانند خود تبعیت نمی کنیم. بعد وقتی او ادعای رسالت کرد و گفت: «انما انا بشر مثلکم یوحی الی» (کهف/ 110)، درست است که من مثل شما بشرم اما بشر موحی الیه ام و منصب رسالت از سوی خدا دارم. در این موقع مردم حق دارند بگویند: «فأت بآیه إن کنت من الصادقین»، «اگر راست می گویی و از جانب خدا رسالت داری، آیتی و نشانه ای ارائه کن»، اما حق ندارند آن آیت را مردم به میل خود تعیین کنند و پیامبر را بازیچه ی امیال و اهواء نفسانی خود قرار دهند بلکه او به اذن خدا آیتی ارائه می کند که عقل های منصف را خاضع می سازد.
صفت بشریت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
صفت دوم پیامبر در آیه، اینکه باید از جنس بشر باشد نه از جنس ملک که می فرماید: «من انفسکم». بعضی بهانه گیری می کردند و می گفتند: «لو انزل علیه ملک» (انعام/8)، چرا از جانب خدا ملک نیامده که رسول یا همراه رسول باشد؟ فرمود: «قل لو کان فی الارض ملائکه یمشون مطمئنین لنزلنا علیهم من السماء ملکا رسولا» (اسراء/95)، «اگر روی زمین ملائکه زندگی می کردند، ما هم برای آنها رسولی از جنس ملک می فرستادیم» ولی رسول بشر باید از جنس بشر باشد تا بتواند برای آدمیان الگو باشد و عملا به آنها بفهماند که بشر با داشتن تمام غرایز بشری می تواند تقوا پیشه کند و از گناهان بپرهیزد وگرنه ملک که دارای شهوت و غضب و دیگر غرایز نیست، چگونه می تواند درس تقوا و پرهیزکاری به بشر بدهد؟ در امر تعلیم و تربیت الگوی عملی بودن؛ عامل بسیار قوی و موثری است و این از عهده ی ملک برنمی آید. به ما هم گفته اند: شما هم مبلغ عملی باشید بیش از آن مقدار که مبلغ گفتاری هستید. «مردم را با غیر زبانتان دعوت به دین کنید، حرف خیلی نزنید، عمل نشان بدهید تا مردم از شما تقوا و ورع و کوشش در انجام وظایف را ببینند و دعوت واقعی همین است که وگرنه زاهدانه حرف زدن و راغبانه عمل کردن سبب تناقض در فهم دینی مردم می شود». حتی فرموده اند: «کونوا دعاه صامتین»، «دعوت کننده ی ساکت باشید» نه اینکه فقط (دعاه صامتین) باشید و مردم همه اش از شما حرف بشنوند و عمل نبینند! داعی صامت باشید یعنی عمل شما مردم را دعوت به دین کند درحالی که زبانتان ساکت است و حرفی نمی زنید. حاصل آن که چون رسول باید تبلیغ عملی کند و ملک از عهده ی این کار برنمی آید، پس رسول بشر باید از جنس بشر باشد و لذا فرموده است: «و لو جعلنا ملکا لجعلناه رجل» (انعام/9)، «اگر فرضا می خواستیم ملک را رسول قرار بدهیم باز لازم می شد که به صورت انسان بفرستیم».
مهربانی پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم
اما صفت سوم پیامبر: «عزیز علیه ماعنتم»، «او نسبت به شما بسیار مهربان است» و از اینکه می بیند شما رو به هلاک و بدبختی می روید شدیدا رنج می برد و نمی تواند شما را به حال خودتان رها کند که سر از بدبختی دائم و جهنم خالد درآورید. پدری مهربان و عاقل که گرفتار فرزندی منحرف گشته که دوستان بد دارد و به راههای بد می رود، از طرفی او را دوست دارد و از کجروی اش رنج می برد و از طرفی هم او اعتنایی به حرف پدر نمی کند و چه بسا شب مست باده ی هرزگیهایش خوابیده و صدای بینی اش فضا را پرکرده اما پدر بیچاره در گوشه ی دیگر خانه بر سر خود می زند و فریاد می کشد، گریبان چاک می کند، ناله سر داده و اشک می ریزد؛ چون به او محبت دارد و از بدبختی او رنج می برد. پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم نیز چنین است و محبتش به تمام افراد بشر از محبت پدر به فرزند بیشتر و فرموده است: (انا و علی و ابوا هذه الامه)، «من و علی و دو پدر برای این امتیم». رحمة للعالمین است. او بخاطر ابوجهل ها و ابوسفیان ها هم گریه می کرد که چرا خود را جهنمی می کنند و از سعادت ابدی محروم می شوند. اگر دستور قتل آنها را هم می دهد باز روی محبت است که هم آنها درکات جهنمشان کمتر بشود و هم جامعه از مفاسدشان مصونیت پیدا کنند. آنچنان غصه ی کافران را می خورد که خدا دلداریش می دهد و می فرماید: «فلعک باخع نفسک علی آثارهم إن لم یومنوا بهذا الحدیث اسفا» (کهف/6)، «گویی که می خواهی از غصه خود را هلاک کنی از اینکه مردم به راه نمی آیند و ایمان به قرآن نمی آورند»!
در جنگ احد دندان مبارکش شکسته و صورتش شکاف برداشته بود. حلقه های کلاهخود (کلاه فلزی که سربازها در میدان جنگ بر سر می گذارند) به پیشانی اش فرو رفته و خون به صورت و سینه اش ریخته بود. جمعی از اصحاب گفتند: یا رسول الله! حضرت نوح پیامبر، پس از آنکه مردم به راه نیامدند نفرینشان کرد و گفت: «رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا» (نوح/26)، «خدایا! احدی از این کافران را باقی نگذار». توفان آمد و همه را از بین برد. شما هم نفرین کنید. فرمود: «من نیامده ام که نفرین کنم و مردم را از بین ببرم. من آمده ام دعوت به توحید کنم و بر مردم رحمت باشم» در همان حال دست به آسمان برداشت و گفت: «اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون»، «خدایا ! هدایتشان کن، اینها به هرحال قوم من و از آن منند و عذرشان این است که نادانند»! براستی این چه رحمت عجیبی است که نه تنها نفرینشان نمی کند بلکه دعایشان نیز کرده و از طرف آنها در نزد خدا غذرخواهی می کنند که نادانند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم در هدایت مردم حریص است
صفت چهارم: «حریص علیکم»، پیامبر نسبت به شما حریص است. حرص یعنی: شدت علاقه به چیزی. یکی حرص به پول دارد و از آن سیر نمی شود و دیگری حرص به جاه و مقام و.. پیامبرهم حریص است اما حرص به چه دارد؟ حرص به هدایت مردم. می کوشد تا از طرق مختلف مردم را به راه توحید آورده و به سعادت ابدی برساند. با هر قوم و هر فردی از راه مناسب با فکر و خلق او وارد می شود. یک فرد بادیه نشین که در بیابان خشک و هوای سوزان زندگی می کند علاوه بر اینکه بی تربیت و بی ادب است، تند خو و خشن هم است. روزی چنین آدم بی ادبی وارد مسجد شد و آن هنگامی بود که رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم با جمعی نشسته بودند. ایستاد و با کمال بی ادبی آن حضرت را با اسم صدا زد و گفت: ای محمد! تو جادوگر دوغگویی هستی! من زیر این آسمان از تو درغگوتر سراغ ندارم. اگر نمی ترسیدم از اینکه خاندانم مرا عجول بدانند هم اکنون تو را با همین شمشیر می کشتم و آیندگان را از شر تو نجات می دادم. یکی از اصحاب از جا پرید تا او را تنبیه کند. رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: بنشین. «حلم و بردباری تالی مرتبه ی نبوت است». آرام باش و بنشین. آنگاه خودش با لبخندی توأم با لطف و عنایت و محبت به صورت او نگاه کرد و فرمود: «ای برادر بنی سلیم» (او ازقبیله ی بنی سلیم بود و شاید رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم خواست او را با نسبت دادن به قبیله ی بنی سلیم که قبیله ی نامداری بودند احترام کرده باشد). آنگاه نفرمود: تو چرا چنینی؟ بلکه فرمود: چرا بعضی با ما اینطور رفتار می کنند؟ چرا در مجلس ما به ما هجوم می آورند؟ چرا با خشونت با ما سخن می گویند؟ اینک به تو بگویم اگر کسی در دنیا مرا بیازارد، بعد از مرگ در آتش سوزان جهنم خواهد بود. بعد از جا برخاست و فرمود: همراه من بیا تا آنچه می خواهی به تو بدهم! می داند درد او چیست. او را به خانه اش آورد و مقداری غذا و پول به او داد، بعد فرمود: از من راضی شدی؟ گفت: بله راضی شدم. «جزاک الله عن اهل و عشیره خیر الجزاء»، «خدا تو را جزای خیر بدهد و برای خاندانت سالم نگه دارد». بعد فرمود: تو در جمع اصحاب من سخنی گفتی که آنها ناراحت شدند. حال نزد آنها بیا و همین حرفی که الان به من گفتی آنجا بگو تا آنها هم خوشحال بشوند. گفت: می آیم. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خطاب به اصحاب فرمودند: این عرب از من راضی شده است. آیا اینطور نیست؟ گفت: بله (جزاک الله عن اهل و عشیره خیر الجزاء) ؛ بعد گفت: وقتی که آمدم تو دشمن ترین مردم پیش من بودی و اکنون که می روم محبوب ترین مردم در نزد من هستی. مسلمان شد و رفت.
نوشته اند جمع کثیری از قبیله اش نیز از طریق او مسلمان شدند. پس از رفتن او پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم به اصحابش فرمود: مثل من با این مردم، مثل آن عربی است که شترش رم کرده در بیابان فرار می کرد. مردم می خواستند به او خدمت کنند. از اطراف هجوم آورده و هیاهو می کردند که شتر را بگیرند اما شتر بیشتر رم می کرد و می گریخت! آخر صاحبش گفت: ای دوستان مرا با شترم بگذارید و بروید من خودم بهتر می توانم آن را رام کنم. بعد قدری علف به دست گرفت و آرام –آرام جلو رفت و علف را به شتر نشان داد. او هم ایستاد. مرد جلو رفت و افسارش را گرفت و دست نوازش به سر و صورت و سینه اش کشید و او را خواباند و جهاز بر دوشش گذاشت و سوارش شد.. بعد فرمود: اگر من هم شما را به حال خودتان رها می کردم او را می کشتید یا می زدید و از شهر بیرون می کردید. او هم می رفت و دیگر برنمی گشت و جهنمی می شد ولی من با یک لبخند و مقداری غذا و چند درهم پول مسلمان و بهشتی اش کردم. آیا این بهتر نبود؟ آری او حرص بر هدایت مردم دارد، اگرچه از آنها فحش و دشنام بشنود و کتک هم بخورد.
صفت رأفت و رحمت
صفت پنجم: «بالمومنین رءوف رحیم»، «نسبت به مومنین رأفت و رحمت دارد». درباره ی توده ی مردم اعم از کافر و مومن حریص بر هدایت است؛ اما درباره ی اهل ایمان لطف و عنایت خاصی دارد و آن رأفت و رحمت است، آن هم در مراتب عالیه اش چون او رحمة للعالمین است. رئوف و رحیم دو صفت از صفات خداست که فرموده است: «ان ربکم لروف رحیم» (نحل/7).
تفاوت رأفت و رحمت
همین دو صفت را برای پیامبرش نیز اثبات کرده است. حالا فرق بین رأفت و رحمت چیست؟ بنا به فرموده ی مرحوم طبرسی صاحب مجمع البیان رأفت درباره ی اطاعت کاران ازمومنان است و رحمت درباره ی گنهکارانشان. از مظاهر رأفت و رحمتش اینکه به پیروانش دستور اعتدال و میانه روی در دینداری داده و فرموده است: «این دین، دین حکیمانه است. در دینداری، خود را به فشار و رنج و تعب میفکنید. کاری نکنید که عبادت خدا در نظر بندگان خدا دست و پاگیر و فشارانگیز گردد و بجای اینکه محبوب واقع شود، مبغوض و منفور جلوه کند.»
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی- تفسیر سوره توبه(جلد دوم) – از صفحه 585-588 و صفحه 591 -598
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها