ویژگی های عمومی پیامبران در کلام قرآن
فارسی 1830 نمایش |مأموریت هدایت خلق و تهذیب نفوس و تعلیم و تربیت مردم و اقامه عدل و برچیدن اختلاف و آزاد کردن انسانها از چنگال اسارتها، آنچنان سنگین است که آمادگیهای ویژه ای را از نظر جسمی و روحی و علمی و اخلاقی می طلبد. به همین دلیل کسانی می توانند بار این مسئولیت مهم را بر دوش کشند که در پرتو خودسازی ها از یک سو، و امدادهای الهی از سوی دیگر، برای این امر آماده شده باشند، مسلما یک فرد عادی و ساخته نشده هرگز توانائی پذیرش چنین مأموریت بزرگی را ندارد. سخن در این است که ببینیم این ویژگیها چیست که هر پیامبری باید واجد آن باشد؟و طبعا باید پیامبران بزرگ و اولوالعزم و صاحبان شریعت و آئین جدید سهم بیشتری از آن را داشته باشند. در اینجا علاوه بر استدلالات عقلی، قرآن مجید به یاری ما می شتابد و این ویژگیها را برمی شمرد.
1- «و اذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقا نبیا» (مریم/41)
2- «واذکر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد و کان رسولانبیا» (مریم/54)
3- «اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقون- انی لکم رسول امین» (شعراء 106و 107)
4- «ابلغکم رسالات ربی و انا لکم ناصح امین» (اعراف/68)
5-«و ما اسئلکم علیه اجر ان اجری الا علی رب العالمین» (شعراء/ 109)
6- «و وهبنا له اسحق و یعقوب کلا هدینا و نوحا هدینا من قبل و من ذریته داود وسلیمان وایوب ویوسف و موسی وهارون و کذلک نجزی المحسنین»(انعام/ 84)
7-«الذین یبلغون رسالات الله ویخشونه ولا یخشون احدا الا الله و کفی بالله حسیبا»(احزاب/ 39)
8- «انی اشهد الله و اشهد و انی بری مما تشرکون- من دونه فکیدونی جمیعا ثم لا تنظرون- انی توکلت علی الله ربی و ربکم» (هود/54 تا 56)
9- «و اذکر فی الکتاب موسی انه کان مخلصا و کان رسولا نبیا» (مریم/51)
10-«فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک» (آل عمران/ 159)
11- «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما قال و من ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین» (بقره/124)
ترجمه:
1- در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او بسیار راستگو و پیامبر خدا بود.
2- در کتاب آسمانی خود از اسماعیل یاد کن او در وعده هایش صادق و رسول و پیامبر بزرگی بود.
3- هنگامی که برادرشان نوح به آنها گفت، آیا تقوی پیشه نمی کنید؟ من برای شما رسول امینی هستیم.
4- رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم و من خیرخواه امینی برای شما هستم.
5-من هیچ مزدی در برابر این دعوت از شما نمی خواهم، اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است.
6-و اسحاق و یعقوب به او (ابراهیم) بخشیدیم و هر کدام را هدایت کردیم و نوح را (نیز) قبلا هدایت نمودیم و از فرزندان او داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را (هدایت کردیم) و این چنین نیکوکاران را پاداش می دهیم.
7- (پیامبران پیشین) کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی می کردند و (تنها) از او می ترسیدند و از هیچکس جز خدا واهمه نداشتند، و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده اعمال) است.
8-(نوح) گفت من خدا را به شهادت می طلبم شما نیز گواه باشید که من از آنچه شریک (خدا) قرار می دهید بیزارم- از آنچه غیر او (می پرستید) حال که چنین است همگی برای من نقشه بکشید و مرا مهلت ندهید- چرا که من توکل بر الله که پروردگار من و شما است کرده ام.
9- در این کتاب (آسمانی) از موسی یاد کن، که او مخلص بود، و رسول و پیامبر والا مقامی.
10- از پرتو رحمت الهی در برابر آنها نرم (و مهربان ) شدی و اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند.
11- ( به خاطر بیاورید) هنگامی که خداوند ابراهیم را با وسائل گوناگونی آزمود و او بخوبی از عهده آزمایش برآمد، خداوند به او فرمود: من تو را امام و رهبر مردم قرار دادم، ابراهیم عرض کرد: از دودمان من (نیز امامانی قرار بده). خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی رسد (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند شایسته این مقامند).
تفسیر و جمع بندی
1- صدق گفتار
نخستین ویژگی هر پیامبر، قبل از هرچیز، صداقت در گفتار است، چرا که او از سوی خدا خبر می دهد، و اگر اعتماد به صدق او نباشد هیچگاه نمی توان بر سخنان او اعتماد کرد، لذا قرآن مجید روی این مسأله بارها تکیه کرده، از جمله در این اولین آیه مورد بحث می فرماید: «در این کتاب از ابراهیم یاد کن. او بسیار راستگو و پیامبر خدا بود» (واذکر فی الکتاب ابراهیم انه کان صدیقا نبیا). همین توصیف درباره ادریس (مریم/ 56) و یوسف ( یوسف/ 46) نیز آمده است. قابل توجه اینکه در آیه مورد بحث توصیف به «صداقت» قبل از توصیف به «نبوت» است (صدیق نبیا)، این نشان می دهد که پایه اصلی نبوت بر صدق و راستی نهاده شده است، مخصوصا با توجه به اینکه «صدیق» مبالغه از صدق و به معنی کسی است که بسیار راستگو باشد، یا کسی است که هرگز دروغ نمی گوید و اعمالش سخنان او را تصدیق می نماید، بنابراین زمینه شایستگی برای نبوت که در همه حاملان وحی الهی وجود داشته، همین «صدیق و راستگوئی کامل» است که فرمان خدا را بی کم وکاست به بندگان برساند. البته مردم می توانند با توجه به سابقه زندگی پیامبر به وجود این ویژگی در او پی برند، همانگونه که مردم مصر یوسف را به عنوان «صدیق» شناخته بودند، و به او چنین خطاب می کردند «یوسف ایها الصدیق» (یوسف! ای بسیار راستگو!..)
2- پایبند بودن به وعده ها و پیمانها
در دومین آیه، باز سخن از صدق و راستی است، اما نه در گفتار بلکه در وعده ها و پیمانها، و جالب اینکه این ویژگی را نیز قبل از توصیف به رسالت و نبوت قرار داده که اشاره ای است بر زمینه ساز بودن آن نسبت به مقام نبوت، زیرا بخش مهمی از دعوت انبیاء بر اساس وعده هائی است که نسبت به آینده داده می شود، و اگر پیامبر(ص) در وعده های خود صادق نباشد اساس دعوت او متزلزل می گردد، می فرماید: «در کتاب آسمانی خود از اسماعیل یاد کن که در وعده هایش صادق و رسول و پیامبر(بزرگی) بود» (واذکر فی الکتاب اسماعیل انه کان صادق الوعد و کان رسولانبیا). بدیهی است تا کسی صادق نباشد (صادق در همه چیز) و حتی در وعده ها، ممکن نیست به مقام والای رسالت برسد، چرا که اولین شرط این مقام آن است که مردم به سخنان و وعده های او مومن باشند و صدق او را در تمام زمینه ها تجربه کرده باشند. لذا حتی افراد معدودی که مقام «عصمت» را در تمام زمینه ها به عنوان شرط اساسی نبوت نپذیرفته اند، صدق و راستی را از شرائط می دانند. در مورد صادق الوعد بودن «اسماعیل» در بسیاری از کتب تفسیر و روایت نقل شده که خداوند او را به این جهت «صادق الوعد» شمرده که او به قدری در وفای به وعده اش پافشاری داشت که با کسی در محلی وعده ای گذاشته بود، طرف مقابل فراموش کرد و نیامد، اسماعیل تا یک سال در انتظارش بود هنگامی که آمد، اسماعیل به او گفت: من همواره در انتظار تو بودم! در اینکه آیا این اسماعیل همن اسماعیل معروف فرزند «ابراهیم» است یا «اسماعیل بن حزقیل» از انبیاء بنی اسرائیل، محل گفتگو است. بسیاری احتمال اول را برگزیده اند، ولی در بعضی از روایات که در منابع اهل بیت (ع) نقل شده، تصریح به احتمال دوم شده است، و این به خاطر آن است که طبق بعضی از روایات، اسماعیل در حیات پدرش ابراهیم از دنیا رفت، بنابراین تعبیر به رسالت در مورد او مناسب نیست، در حالی که قرآن در آیه بالا می گوید: «و کان رسولا نبیا»، و اینکه گفته اند از سوی پدرش رسالتی برای هدایت «قبیله جرهم» که ساکن «مکه» بودند داشت، آن هم مناسب به نظر نمی رسد، زیرا ظاهر قرآن این است که «اسماعیل» مذکور در این آیه رسالت الهیه داشته است، نه رسالت از سوی پروردگار(ع). بعلاوه اگر منظور اسماعیل فرزند حضرت «ابراهیم» باشد مناسب این بود که بعد از ذکر ابراهیم(ع) در آیات قبل ذکر شود نه بعد از موسی. ولی به هرحال این گفتگو تأثیری در بحث ما که مسأله ویژگی انبیاء است ندارد.
3- امانت
مقام نبوت و رسالت، مقامی است که هم «صدق» را می طلبد و هم «امانت» را، امانت در نقل وحی، و ابلاغ به مردم، امانت در حفظ اسرار الهی، در حقیقت صدق و امانت به یک ریشه باز می گردد، منتها صداقت، امانت در گفتار است، و امانت صداقت در عمل! لذا در دومین آیه مورد بحث، قرآن مجید می فرماید: «قوم نوح رسولان را تکذیب کردند در آن هنگام که برادرشان «نوح» به آنها گفت: آیا تقوی پیشه نمی کنید، من برای شما رسول امینی هستم» (اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقون- انی لکم رسول امین » همین تعبیر « انی لکم رسول امین). درباره هود (شعرا /125) و «صالح» (شعرا/143) و «لوط» (شعرا/162) و «شعیب» (شعراء/ 178) و «موسی» (دخان/18) نیز آمده است. بدون شک این پیامبران بزرگ، و سایر پیامبران الهی «امانت» خود را عملا به مردم محیط اثبات کرده بودند، چنانکه درباره پیغمبر اکرم (ص) همه خوانده ایم که قبل از نزول وحی آنچنان در امانت داری در میان مردم مکه زبانزد خاص و عام بود که او را «محمد امین» لقب داده بودند، و لذا پیامبر اسلام (ص) بعد از رسالت به این سابقه خویش در برابر مخالفان استدلال کرد که شما با اینکه سابقه امانت مرا به خوبی می دانید چگونه به هشدارهایم درباره وحی الهی اعتنا نمی کنید. جالب اینکه قرآن همین ویژگی را درباره جبرئیل پیک وحی خدا نیز بیان کرده است، در آنجا که می گوید: «نزل به الروح الامین قلبک لتکون من المنذرین»، «روح الامین، قرآن را بر قلب تو نازل کرد تا مردم را انذار کنی» (شعرا/193و 194). در حقیقت حاملان وحی، اعم از فرشته ای که واسطه ابلاغ وحی است، یا خود پیامبران، و یا امامان و جانشینان معصومی که مأمور ابلاغ وحی الهی یا حفظ آن هستند باید «امناء خدا در میان خلق» باشند، و توصیف علی (ع) و سایر امامان در زیارتنامه معروف امین الله (السلام علیک یا امین الله فی ارضه) گواه دیگری بر این مدعا است.
4- علاقه و دلسوزی فوق العاده
کسی می تواند رهبر و هادی مردم و مربی و معلم خوبی باشد که به این کار علاقه وافر داشته و نسبت به مردم دلسوز باشد، بلکه به آنها عشق بورزد. اگر عشق پدر و مادر به فرزند نبود هرگز اینهمه مشکلات را برای پرورش و تربیت او تحمل نمی کردند، و اگر انبیاء عاشق هدایت مردم نباشند مشکلات طاقت فرسای این کار را هرگز قبول نمی کنند، و تن به انواع خطرات این راه نمی دهند. قرآن بارها روی این مسأله تأکید کرده از جمله در چهارمین آیه مورد بحث از زبان «هود» پیامبر بزرگ خدا نقل می کند که به قوم لجوج و متعصب خویش گفت: «من رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ می کنم، و من خیرخواه و دلسوز امینی برای شما هستم» (ابلغکم رسالات ربی و انا لکم ناصح امین). همین معنی به تعبیر رساتری در مورد پیغمبر اکرم (ص) آمده که پیامبر را دلداری می دهد و می گوید: «گوئی می خواهی خود را از غم و اندوه به خاطر عدم ایمان آنها به این قرآن هلاک کنی» (فلعلک باخع نفسک علی آثارهم ان لم سومنوا بهذا الحدیث اسفا). شبیه همین معنی در آیه سوم سوره شعرا نیز آمده است که می گوید: «فلعلک باخع نفسک ان لایکونوا». «ناصح» از ماده «نصح» به گفته «راغب» به معنی جستجوی کار یا سختی است که در آن صلاح و مصلحت دیگری باشد (بنابراین هم خیرخواهی در عمل را شامل می شود و هم در سخن را). در حالات نوح(ع) در قرآن مجید آمده است که او نهصد وپنجاه سال در میان قوم خود به امر تبلیغ و هدایت مشغول بود، و در این مدت جز عده قلیلی (در تواریخ هشتاد وچند نفر شمرده شده اند) به او ایمان نیاوردند (عنکبوت/ 14و هود/40)، یعنی با یک حساب ساده «نوح» برای هدایت هر یک نفر حدود دوازده سال زحمت کشید! مسلما تحمل چنین زحمت و رنجی جز در پرتو علاقه شدید و عشق به هدایت خلق ممکن نیست.
5- اخلاص و بی نظری کامل
از ویژگیهای مهم پیامبران که قرآن بارها روی آن تأکید کرده است عدم انتظار هرگونه پاداش مادی و اجر و مزد در مقابل دعوت به سوی خدا و آئین حق است، یک نمونه آن در آیات مورد بحث درباره نخستین پیامبر اولوالعزم نوح آمده است. در پنجمین آیه می خوانیم: «من از شما در برابر این دعوت هیچ اجر و پاداشی نمی طلبم، اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است» (و ما اسئلکم علیه اجر ان اجری الا علی رب العالمین). همین مضمون درباره همین پیامبر (نوح) در دو آیه دیگر از قرآن مجید نیز آمده (هود/ 29 و یونس/ 72). در مورد حضرت «هود» در دو مورد (هود/ 51 شعراء/ 127)، در مورد «صالح» یک آیه (شعراء/ 145)، درباره «لوط» در یک مورد (شعراء/164)، درباره «شعیب» در یک مورد (شعراء/ 180) و بالاخره در مورد «پیغمبر اسلام (ص) در چندین مورد از قرآن مجید این مسأله تکرار و تأکید شده است (انعام/ 90، سباء/ 47، فرقان/57، ص/86). اصولا یکی از نشانه های روشنی پیامبران راستین در مقایسه با مدعیان دروغین این است که آنها انگیزه های الهی دارند، و انگیزه الهی دلیل بر صداقت مدعی نبوت است، در حالیکه مدعیان دروغین انگیزه های مادی دارند، و هدف آنها سودجوئی است، هنانگونه که در کار کاهنان و امثال آنها دیده می شود. به هرحال تأکید قرآن بر این مسأله که پیامبران الهی یکی از نخستین سخنانشان این بود که ما هیچگونه چشمداشتی در مقابل زحمات خود نداریم، نشان می دهد که آنها را با این امتیاز می توان شناخت. آنها این سخن را می گفتند و در عمل نیز نشان می دادند درحالی که یک مدعی کاذب ممکن است چنین سخنی را بگوید، ولی هرگز در عمل نمی تواند روی آن بایستد. و شاید به همین دلیل ملکه سبأ نیز هنگامیکه می خواهد سلیمان را آزمایش کند که آیا او یک پیامبر راستین است، یا پادشاهی است که از طریق دعوت ظاهری به سوی خدا می خواهد به مطامع مادی خود برسد، می گوید: «وانی مرسله الیهم بهدیه فناظره بم یرجع المرسلون»، «من هدیه گرانبهائی برای آنها می فرستم تا ببینم فرستادگان من چه خبر می آورند؟ اگر سلیمان هدیه را پذیرفت و خوشوقت شد معلوم می شود انگیزه مادی دارد، در غیر این صورت معلوم می شود به زخارف دنیا بی اعتنا است و دارای انگیزه الهی است» (سوره نمل/ آیه 35). به هرحال تصریح قرآن به این نکته درباره شش نفر از پیامبران بزرگ خدا که دو نفر از آنان از پیامبران اولوالعزم بودند، نشان می دهد که این ویژگی در همه پیامبران بوده، زیرا وجهی در مورد خصوص این شش نفر وجود ندارد، و این از خصوصیات همه آنهاست.
6- نیکوکاری و احسان
دیگر از صفات بارز آنها مسأله نیکوکاری درباره دوست و دشمن است، در حقیقت آنها مظاهر «رحمان» و «رحیم» خداوند بودند، و نسبت به هرکس و هر جمعیت نیکوکار و مهربان، و لذا در قرآن مجید این صفت را برای بسیاری از پیامبران بزرگ بیان کرده، از جمله در ششمین آیه مورد بحث بعد از اشاره به «اسحاق» و «یعقوب» دو فرزند برومندی که خداوند به ابراهیم در آخر عمر عنایت کرد، و همچنین «نوح» و «داود» و «سلیمان» و «ایوب» و «یوسف» و «موسی» و «هارون» (دو نفر پیامبران بزرگ) که سه نفر آنها یعنی ( ابراهیم و نوح و موسی) از پیامبران اولوالعزم بودند می فرماید: «و اینچنین نیکوکاران را پاداش می دهیم»، «و کذلک نجزی المحسنین»، یعنی اینکه یکی از صفات بارز آنها صفت «احسان» بود. همین معنی به طور جداگانه در آیات متعدد دیگری نیز آمده است از جمله در آیه 80 صافات می فرماید: «سلام علی نوح فی العالمین انا کذلک نجزی المحسنین»، و در 110همان سوره می گوید: «سلام علی ابراهیم کذلک نجزی المحسنین»، و در 121 همان سوره می افزاید: «و سلام علی موسی و هارون انا کذلک نجزی المحسنین»، و بالاخره در 131 همان سوره می فرماید: «سلام علی آل یاسین انا کذلک نجزی المحسنین». این تکرر و تأکید فراوان گواه روشنی است بر آنچه در بالا گفته شد، در اینکه منظور از «احسان» و نیکوکاری که در این آیات متعدد آمده است چیست. مفسران تعبیرات گوناگونی دارند. بعضی از آنها مانند مرحوم طبرسی در «مجمع البیان» در بسیاری از این موارد «احسان» را به معنی اطاعت پروردگار تفسیر کرده، و حتی تصریح نموده که اگر این معنی یعنی مقام عبودیت و اطاعت برای دیگران نیز حاصل شود مشمول عنایاتی از همین قبیل خواهند بود! ولی بعضی دیگر مانند «تفسیر روح البیان» ذیل آیه 80 صافات آن را به معنی صبر و شکیبایی در برابر ایذاء و آزار دشمنان تفسیر کرده است. این احتمال نیز وجود دارد که هریک از انبیاء در یکی از شاخه های احسان و نیکوکاری ظهور و بروز داشته اند چرا که تمام طاعات و اعمال نیک در این عنوان (احسان) جمع است، صبر و شکیبائی، و طاعت و عبودیت و گذشت و عفو و مانند آن.
7- عدم ترس از غیر خدا
از آنجا که انبیاء مقام والائی در معرفة الله داشته اند، به خوبی می دانستند که منبع اصلی هر قدرتی و هر خیر و برکتی خدا است، و اگر خدا حمایت از کسی کند تمام جهانیان دست به دست هم دهند قدرت بر اینکه زیانی به او برسانند ندارند. ثمره چنین معرفتی آن است که تنها از مخالفت فرمان خدا بترسند، و از هیچکس واهمه ی نداشته باشند و لذا در هفتمین آیه مورد بحث بعد از اشاره به جمعی از انبیاء سلف می فرماید: «آنها کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی می کردند و تنها از او می ترسیدند و از هیچکس جز خدا واهمه نداشتند، و همین بس که خداوند حسابرس آنها باشد» (الذین یبلغون رسالات الله ویخشونه ولا یخشون احدا الا الله و کفی بالله حسیبا). این ویژگی، قدرت زیادی به انبیاء به عنوان رهبران الهی می بخشیده، و به آنها استقامت و پایداری در برابر دشمنان سرسخت و لجوج می داده است، و یکی از رموز موفقیت آنها در واقع همین بوده است. در اینجا سوالی مطرح است که در دو آیه قبل از این در همان سوره احزاب (آیه 37) در مورد داستان ازدواج پیامبر(ص) با همسر مطلقه زید، خطاب به پیامبر اسلام (ص) «وتخشی انس و الله تحق ان تخشاه»، «تو (در مورد ازدواج با این زن با توجه به اینکه زید پسر خوانده تو بود نه فرزند تو، و مردم عصر جاهلیت ازدواج با همسر پسر خوانده، خود را بعد از طلاق عیب می شمردند) از مردم می ترسیدی، در حالیکه خداوند سزاوارتر است از اینکه از او بترسی». این تعبیر نشان می دهد که پیامبر (ص) با اینکه برترین پیغمبران خدا است خوف غیرالهی داشته، در حالیکه در آیه 39 می گوید: «آنها کسانی بودند که تبلیغ رسالتهای الهی می کردند، و تنها خوف الهی داشتند و از هیچ کس جز او واهمه ی نداشتند». این دو تعبیر چگونه با یکدیگر سازگار است؟! پاسخ این سوال با توجه به این نکته روشن می شود، و آن اینکه همانگونه که در تفسیر نمونه هم گفته ایم پیامبر اسلام (ص) در این زمینه هرگز ترس شخصی نداشت، آنچه از آن خوف داشته است این بوده که مبادا اقدام به شکستن آن سنت جاهلی (از طریق ازدواج با همسر مطلقه زید) مقام و منزلت او را به عنوان یک پیامبر در افکار عمومی آن محیط تاریک متزلزل سازد، و نتواند به اهداف الهی خود نائل گردد، وگرنه در محیطی که آن همه کارهای عجیب وغریب انجام می شد اقدام به چنین عملی هرچند مخالف فکر مردم باشد از نظر شخصی مشکلی نداشت. نزدیکی این دو آیه به یکدیگر نیز می تواند شاهدی براین مدعا باشد. پس در واقع ترس پیامبر(ص) در این ماجرا مصداق خوف الهی بوده است نه خوف شخصی (دقت کنید).
8- توکل مطلق بر خداوند
انبیاء معمولا از میان اقوامی قیام می کردند که علاوه به انحرافات فکری و عقیدتی، آلوده انواع مفاسد اخلاقی بودند، لذا هنگامی که آنها بر ضد این عقائد خرافی و آن مفاسد اخلاقی قیام می کردند، شورشی در محیط بر ضد آنها پیدا می شد و گاهی در میان یک ملت تنهای تنها بودند، در چنین شرایطی آنچه به آنها توان و نیرو برای پیشبرد اهدافشان می داد مسأله توکل بر خداوند بود که نمونه آن را در داستان هود در هشتمین آیه مورد بحث می خوانیم: قوم مشرک و متعصب و لجوج به او گفتند تو دلیل روشنی برای ما نیاوردی، و ما خدایان خود را به خاطر سخنان تو رها نخواهیم کرد، و اصلا به تو ایمان نمی آوریم، ما معتقدیم خدایان ما بر تو خشم و غضب کرده اند، و عقلت را ربوده اند! ولی هود با شجاعت تمام ایستاد و گفت: «من خدا را به گواهی می طلبم، شما هم گواه باشید که من از تمام بتهای شما بیزارم، همگی دست به دست هم دهید، هر کاری می توانید بکنید و مرا مهلت ندهید، زیرا من تنها بر خداوند توکل کردم که پروردگار من و شما است» (انی توکلت علی الله ربی و ربکم). انسان هنگامی که با مخالفت یک نفر آدم جاهل و نادان و متعصب روبرو می شود غالبا به وحشت می افتد تا چه رسد به اینکه بخواهد بر ضد یک قوم عظیم منحرف که دارای تمام این صفاتند قیام کند، و هیچ عده ای نداشته باشد، مسلما این کار جز با یک نیروی الهی میسر نمی شود، نیروی زائیده از توکل، و توکلی مولود ایمان به خدا و حاکمیت او در تمام جهان هستی. جالب این است نه تنها به تهدیدهای آنها حساسیت نشان نمی دهد، بلکه تمام قدرت و قوت آنها را به زیر سوال برده و تحقیر می کند، و به آنها می فهماند که کمترین واهمه ای از آن همه جمعیت بت پرست لجوج ندارد. این توکل بی نظیر یکی از ویژگیهای انبیاست.
9- اخلاص بی مانند
در قرآن مجید فقط یکبار «مخلص» به عنوان توصیف، آن هم درباره موسی بن عمران آمده، و قبل از توصیف به رسالت و نبوت، او را توصیف به اخلاص می کند، می فرماید: «در این کتاب آسمانی از موسی یاد کن، او مخلص بود و پیامبر والا مقامی»، (و اذکر فی الکتاب موسی انه کان مخلصا و کان رسولا نبیا). ولی با توجه به اینکه در دو آیه از قرآن مجید از قول شیطان نقل شده که می گوید: من همه را اغو ا می کنم جز بندگان مخلصت را (لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین) ( حجر/ 40 و ص/83)، مسلما پیامبران الهی همه از کسانی بودند که هرگز به وسیله شیطان گمراه نمی شدند، نتیجه می گیریم که این توصیف همه پیامبران اعم از موسی و غیر موسی (ع) را شامل می شود. «اخلاص» چیست؟ اخلاص مقام بسیار والایی است که علمای اخلاق و عرفان روی آن تکیه فراوان کرده اند و این وصف از معرفت الله و توحید کامل او سرچشمه می گیرد که موثر حقیقی را در عالم هستی تنها ذات پاک خدا می داند و لذا تمام نیت خود را متوجه می کند، و هر انگیزه ای غیر از انگیزه الهی را مردود می شمرد، تمام هستی خویش را در اختیار کسی می گذارد که همه هستیها از آن او است، و هرچه را غیر از او است باطل و فانی می داند. منتها خالص شدن از ناخالصیهای شرک و هوا و هوسها و انگیزه های غیر الهی دو مرحله دارد: مرحله اول از طریق خودسازی است تا آنجا که در توان خود انسان است، یعنی انسان بعد از پیمودن این راه با جد و تلاش فراوان، در زمره «مخلصین» (افرادی که خود را خالص کرده اند) درمی آید. مرحله بعد مرحله پاکسازی وجود انسان از ناخالصیهائی است که از بس دقیق و باریک است، از دید ممکن است پنهان گردد، اینجاست که عنایات الهیه به یاری بنده اش می آید و او را از ناخالصیها پاک می سازد و به مقام مخلصین (خالص شدگان) می رساند، و این مقام والای انبیاء و اولیاء بندگان خاص خدا است. بدیهی است آثار این اخلاص در اعمال آنها تجلی می کند و به خوبی می توان رسیدن آنها را به این مقام از پاکی گفتار و اعمال آنان دریافت، و به هرحال این نیز از صفات بارز انبیاء است.
10- نرمش و حسن خلق و محبت
مقام رهبری انبیاء ایجاب می کند که با مردم بجوشند، و در برابر خشونت افراد نادان و متعصب و لجوج تا آنجا که امکان دارد نرمش بخرج دهند، و خلاصه در قلوب افراد مختلف از طریق محبت نفوذ کنند، و این یکی دیگر از اوصاف بارز آنها است. قرآن در دهمین آیه مورد بحث مخصوصا درباره پیغمبر اسلام (ص) می فرماید: «به واسطه رحمت الهی در برابر آنها نرم و مهربان شدی در حالیکه اگر خشن و سنگدل بودی از اطراف تو پراکنده می شدند» (فبما رحمه من الله لنت لهم ولو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک). «فظ» و «غلیظ القلب» هر دو تقریبا دارای یک معنی هستند و مفهوم آنها خشونت و تندخوئی و سنگدلی است، ولی بعضی در میان این دو چنین فرق گذاشته اند که «فظ» به معنی خشونت در گفتار است در حالیکه «غلیظ القلب» اشاره به خشونت در عمل می باشد. بعضی گفته اند «فظ» اشاره به خشونت ظاهری (اعم از قول و فعل ) است و «غلیظ القلب» اشاره به خشونت باطنی و قلبی است که سرچشمه انواع خشونتها می گردد. نقطه مقابل این دو وصف، ملایمت و محبت و نرمش در رفتار و گفتار است که جاذبه عجیبی در همه قشرها دارد. از نظر محققان تاریخ وجود این اوصاف در شخص پیغمبر اسلام (ص) یکی از عوامل مهم سرعت پیشرفت این آئین بود، مخصوصا در محیطی که همه چیز بر محور خشونت دور می زند، و قتل و کشتار، تا چه رسد به خشونت در گفتار، مسأله ساده ای به نظر می رسید، این ویژگی اخلاقی پیامبر(ص) اثر فوق العاده ای داشت. در این زمینه شواهد زیادی در تاریخ زندگی پیغمبر اکرم (ص) نقل شده که اگر بخواهیم به ذکر آنها بپردازیم از اصل هدف دور می شویم، کافی است به یک نمونه توجه کنیم که در جنگ احد با اینکه سخت ترین ضربه بر پیکر اسلام و مسلمین به خاطر عدم انضباط گروهی از تازه مسلمانان و فرار گروه دیگری وارد آمد، و علاوه بر شهادت جمعی از بزرگان اسلام شخص پیغمبر(ص) نیز شدیدا مجروح شد، ولی بعد از پایان جنگ پیامبر (ص) در برابر مسلمین هیچگونه خشونتی نشان نداد، و جز با کلام لین با آنها سخن نگفت، و حتی در مورد دشمنان جنایتکار نیز دعا برای هدایتشان نمود. تاریخ انبیاء دیگر نیز نشان می دهد که آنها نیز از این فضیلت مهم انسانی برخوردار بودند. اینکه قرآن با صراحت می گوید: «نوح» نهصد وپنجاه سال در میان قومش به دعوت پرداخت و به گفته خودش از هر گونه وسیله ای برای هدایت آنها کمک طلبید، گاهی آشکارا دعوتشان کرد، گاهی پنهان، گاه روزها، گاه شبها، گاه به خانه های آنها می رفت، و گاه در جلسات عمومی آنها شرکت می کرد، با اینکه در این مدت طولانی تعداد بسیار اندکی به او ایمان آوردند، نشان می دهد که چقدر با آن قوم بت پرست لجوج مدارا می کرد. لحن سخنان او که در سوره نوح در قرآن مجید آمده به خوبی نشان می دهد که او کاملا از در تشویق وارد می شد و تا یأس کامل از آنها و نسلهای آینده آنان پیدا نکرد اقدام به نفرین ننمود. حتی گاهی انسان از حسن خلق و محبت فوق العاده بعضی از پیامبران در برابر دشمنان در شگفتی فرو می رود، چنانکه درباره حضرت «لوط» در قرآن آمده برای انصراف قوم گنهکار از اعمال زشت و شنیعشان به آنها پیشنهاد کرد که بیایید از طریق ازدواج با دختران من به خواستهای غریزی خود برسید! (ایمان بیاورید با آنها ازدواج کنید). به هرحال هر قدر بیشتر در حالات این بزرگواران دقت می کنیم به این امتیاز بزرگ اخلاقی آنها آشناتر می شویم.
11- پیروزی در آزمایشهای سخت
بسیاری از پیامبران در دوران عمر خود در میدانهای انواع آزمایشها قرار می گرفتند، اما از صفات بارز آنها تحمل انواع شدائد و عدم غرور در مقابل پیروزیها، و خلاصه موفقیت در برابر آزمایشهای سخت الهی بود. نوح پیامبر در دوران تبلیغ نهصد و پنجاه ساله اش، موسی در مدین در خدمت شعیب و در دوران مبارزه طولانیش با فرعون، و در دوران انحراف بنی اسرائیل از توحید و سرپیچی از دستوراتش، و همچنین سایر انبیاء همچون ایوب و یحیی و لوط و شعیب و هود و مخصوصا ابراهیم، هر کدام در چنین میدانهائی قرار می گرفتند. از جمله حضرت «ابراهیم» بود که در آیه مورد بحث درباره او می خوانیم (به خاطر بیاورید) «هنگامی را که خداوند ابراهیم را با امور گوناگونی امتحان کرد، و او به خوبی از عهده همه آنها برآمد (و اینجا بود که) خداوند به او فرمود من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم» (و علاوه بر مقام نبوت، مقام امامت مطلقه نیز به تو دادم) «و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات فاتمهن قال انی جاعلک للناس اماما». گرچه در آیه فوق از این امتحانات به صورت سربسته ای یاد شده، ولی همان گونه که مفسران نوشته اند این «کلمات» یعنی (اموری که خداوند ابراهیم را به آن آزمود) اموری از قبیل آمادگی برای قربانی فرزند، و بردن همسر و پسرش اسماعیل را به سرزمین خشک و بی آب مکه و ساکن ساختن آنها در آنجا به فرمان خدا، و قیام بسیار شجاعانه اش در برابر بتها و بت پرستان، و مهاجرت توام با محرومیت به مناطقی که آمادگی پذیرش بیشتر برای ایمان در آنجا بود، و مانند اینها. بعضی از مفسران معتقدند که آزمایشهای ابراهیم به سی موضوع بالغ می شد ولی مهمترین آنها همان بود که در بالا آمد. در حقیقت او از «جان» و «مال» و «مقام» و «همسر» و «فرزند» و «وطن مالوف» که مجموعه هستی یک انسان را تشکیل می دهند در راه خدا گذشت و از بوته امتحان خالص بیرون آمد. گرچه در تفسیر «کلمات» میان مفسران گفتگو بسیار است، و بعضی آن را اشاره به گفتگوهای پردامنه اش با ستاره پرستان و ماه پرستان و خورشید پرستان دانسته اند و بعضی دیگر آن را اشاره به یک سلسله از احکام فرعیه دین می دانند، ولی مناسبتر از همه آن بود که در بالا گفته شد.
نتیجه
از آنچه در بالا گفته شد می توان چنین نتیجه گرفت که از دیدگاه قرآن پیامبران الهی دارای یک سلسله امتیازات ویژه بودند، نمی گوئیم هر یک از این صفات منحصر به آنها بوده است و یا به تنهائی نشانه نبوت است، ولی می گوئیم مجموعه آنها را در پیامبران می توان پیدا کرد، و اثر عمیقی در مسأله شناخت انبیاء دارد، زیرا چنانکه خواهیم گفت یکی از طرق شناخت آنها جمع آوری قرائن مختلف است از جمله «ویژگیهای اخلاقی آنها».
منـابـع
سیدمحمد ضیاء آبادی - تفسیر سوره ابراهیم (ع) – از صفحه 55 تا74
کلیــد واژه هــا
0 نظر اشتراک گذاری ارسال چاپ پرسش در مورد این مطلب افزودن به علاقه مندی ها