بعد از حادثه "احد" یکى از بزرگان یهود به نام "کعب بن اشرف" به اتفاق هفتاد نفر از یهودیان به سوى مکه آمد، تا با مشرکان مکه بر ضد پیامبر اسلام (ص) هم پیمان شوند و پیمانى را که با پیامبر اسلام (ص) داشتند بشکنند، "کعب" به منزل ابوسفیان وارد شد و ابوسفیان او را گرامى داشت و یهود در خانه هاى قریش به طور پراکنده میهمان شدند، یکى از اهل مکه به کعب گفت: «شما اهل کتابید و محمد نیز داراى کتاب است، حقیقت این است که ما احتمال مى دهیم این کار توطئه اى باشد که براى از بین بردن ما چیده شده است، اگر مى خواهید با شما هم پیمان شویم نخستین شرط آن این است که در برابر این دو بت (اشاره به دو بت بزرگ کردند)، سجده کنید و به آنها ایمان بیاورید، آنان چنین کردند.»
سپس "کعب" به اهل مکه پیشنهاد کرد که سى نفر از شما و سى نفر از ما به کنار خانه کعبه برویم و شکم هاى خود را بر دیوار خانه کعبه بگذاریم و با پروردگار کعبه عهد کنیم که در نبرد با محمد کوتاهى نکنیم، این برنامه نیز انجام شد، و پس از پایان آن، ابوسفیان رو به کعب کرده، گفت: «تو مرد دانشمندى هستى و ما بیسواد و درس نخوانده!، به عقیده تو، "ما" و "محمد" کدام به حق نزدیکتریم؟» کعب گفت: «آئین خود را براى من کاملا تشریح کن.» ابوسفیان گفت: «ما براى حاجیان، شتران بزرگ قربانى مى کنیم، و به آنها آب مى دهیم، میهمان را گرامى می داریم، و اسیران را آزاد کرده، و صله رحم به جا مى آوریم، و خانه پروردگار خود را آباد نگه مى داریم، و بر گرد آن طواف مى کنیم، و ما اهل حرم خدا سرزمین مکه ایم، ولى محمد از دین نیاکان خود دست برداشته، و قطع پیوند خویشاوندى کرده، و از حرم خدا و آئین کهن ما بیرون رفته، و آئین محمد آئینى است تازه و نوپا.» کعب با کمال وقاحت گفت: «به خدا سوگند آئین شما از آئین محمد بهتر است!»
مورخان یهود هر موقع به این نقطه از تاریخ یهود می رسند، نمی توانند آن را توجیه کنند دکتر اسرائیل در کتاب تاریخ یهود و عربستان می نویسد: «هرگز ارزش نداشت یهود چنین خطایی را مرتکب شود، هر چند قریش با تقاضای آنان موافقت نکند، هرگز صحیح نبود که ملت یهود به بت پرستان پناه ببرند زیرا این رفتار با تعلیمات تورات موافق نیست.» وحی الهی در آیه ای به این جریان چنین اشاره می کند: «أ لم تر إلى الذین أوتوا نصیبا من الکتاب یؤمنون بالجبت و الطغوت و یقولون للذین کفروا هؤلاء أهدى من الذین ءامنوا سبیلا؛ آیا کسانى را که از کتاب بهره اى یافته اند ندیدى که به هر بتى و طغیانگرى مى گروند و درباره ى کافران مى گویند: اینان از مؤمنان رهیافته ترند!» (نساء/ 51)
این آیه با توجه به شان نزولى که در بالا گفته شد، یکى دیگر از صفات ناپسند یهود را منعکس مى کند که آنها براى پیشبرد اهدافشان آن چنان سازشکارى با هر جمعیتى نشان مى دادند که حتى براى جلب نظر بت پرستان در برابر بتهاى آنها سجده مى کردند و آنچه را که درباره عظمت اسلام و صفات پیامبر (ص) دیده یا خوانده بودند زیر پا مى گذاشتند، و حتى براى خوش آیند بت پرستان آئین خرافى و مملو از ننگ آنها را بر اسلام ترجیح مى دادند، با اینکه اهل کتاب بودند و قدر مشترکشان با اسلام به مراتب بیش از بت پرستان بود.
جالب توجه اینکه روحیه ناپسند فوق در این قوم هنوز هم به شدت باقى است، و مى بینیم براى رسیدن به اهداف خود، از هیچ گونه سازشکارى در تحت هر شرائطى روى گردان نیستند، و به همین دلیل گرفتار شکستها در طول تاریخ گذشته و امروز خود شده اند. و حتى خود آنان در مقابل بتها سجده کردند!، در چند آیه ی بعد این نکته یادآورى شده که قضاوت آنان به دو دلیل فاقد ارزش و اعتبار است:
1- آنها (یهود) از نظر موقعیت اجتماعى، آن ارزش را ندارند که بتوانند بین افراد قضاوت و حکومت کنند و هرگز مردم حق حکومت و قضاوت در میان خود را به آنها واگذار نکرده اند تا آنها بتوانند دست به چنین کارى بزنند «أم لهم نصیب من الملک؛ آيا آنان نصيبى از حكومت دارند.» (نساء/ 53) به علاوه آنها هیچگاه شایستگى حکومت مادى و معنوى بر مردم را ندارند، زیرا آن چنان روح انحصار طلبى بر آنان چیره شده که اگر چنان موقعیتى را پیدا کنند به هیچکس، هیچ حقى، نخواهند داد، و همه امتیازات را دربست به خودشان تخصیص مى دهند! «فإذا لا یؤتون الناس نقیرا؛ به قدر نقطه پشت هسته خرمايى [چيزى] به مردم نمى دادند.» (نساء/ 53) بنابراین با توجه به اینکه قضاوت یهود از چنین روحیه اى سرچشمه گرفته که همواره حق را به خود یا به کسانى مى دهند که در مسیر منافع آنها باشند مسلمانان هرگز نباید از این گونه سخنان، نگرانى به خود راه دهند.
2- این گونه قضاوتهاى نادرست از حسادت آنها نسبت به پیامبر (ص) و خاندانش سرچشمه مى گیرد و به همین دلیل بى ارزش است، آنها بر اثر ظلم و ستم و کفران نعمت، مقام نبوت و حکومت را از دست دادند، و به همین جهت مایل نیستند این موقعیت الهى به دست هیچکس سپرده شود، و لذا نسبت به پیامبر اسلام (ص) و خاندانش که مشمول این موهبت الهى شده اند حسد مى ورزند، و با آن گونه قضاوتهاى بى اساس مى خواهند آبى بر شعله هاى آتش حسد خویش بپاشند «أم یحسدون الناس على ما آتاهم الله من فضله؛ بلكه به مردم براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده رشك مى ورزند.» (نساء/ 54) سپس مى فرماید: «چرا از اعطاى چنین منصبى به پیامبر اسلام (ص) و خاندان بنى هاشم تعجب و وحشت مى کنید و حسد مى ورزید در حالى که خداوند به شما و دودمان آل ابراهیم، کتاب آسمانى و حکمت و دانش و حکومت پهناورى (همچون حکومت موسى و سلیمان و داود) داد، اما متاسفانه شما مردم ناخلف آن سرمایه هاى معنوى و مادى پر ارزش را بر اثر شرارت و قساوت از دست دادید «قد آتینا آل إبراهیم الکتاب و الحکمة و آتیناهم ملکا عظیما؛ در حقيقت ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم.» (نساء/ 54)
از آنچه گفتیم روشن شد که منظور از "ناس" در "أم یحسدون الناس" پیامبر اسلام و خاندان او است، زیرا ناس به معنى جمعى از مردم است، و اطلاق آن بر یک نفر (تنها شخص پیامبر) مادامى که قرینه اى در کار نباشد جایز نیست به علاوه کلمه آل ابراهیم (خاندان ابراهیم) قرینه دیگرى است که منظور از ناس، پیامبر اسلام و خاندان او است، زیرا از قرینه مقابله، چنین استفاده مى شود که ما اگر به خاندان بنى هاشم چنین موقعیتى را دادیم تعجب ندارد، زیرا به خاندان ابراهیم نیز بر اثر شایستگى، آن همه موقعیت معنوى و مادى بخشیدیم.
از امام باقر (ع) در ذیل این آیه چنین نقل شده است که فرمود: «خداوند در خاندان ابراهیم پیامبران و انبیاء و پیشوایان قرار داد (سپس به یهود خطاب مى کند) چگونه حاضرید در برابر آن اعتراف کنید، اما درباره آل محمد (ص) انکار مى نمائید.»
تاریخ اسلام پیامبر اکرم جنگ احد بت پرستی اسلام داستان تاریخی قوم یهود