جستجو

قلمرو دین در عرصه اخلاق

ارتباط دین و اخلاق

مسئله ی ارتباط دین و اخلاق از مسائلی است که فیلسوفان، متکلمان و اندیشمندان علم اخلاق را از دیر زمان به خود مشغول ساخته است. با نگاهی گذرا به سنت های تاریخی حیات بشری، همسازی و همسانی و اتحاد معیارها و الزامات و هنجارهای اخلاقی با دستورهای دینی در بسیاری از ممالک مشهود است. تعابیر اخلاقی اسلامی، یهودی، مسیحی، هندویی و مانند این ها گواهی بر مطلب ماست، گاه پیوستگی عمیق میان آن دو پدیده محققان را از تفکیک تفکر اخلاقی از دیگر ابعاد حیات دینی غافل می سازد. مباحث متفکران یونان و روم باستان، هم چون سقراط و افلاطون، مبنی بر استقلال پدیده ی دین و اخلاق و تکامل آن نظریه در دوران معاصر توسط مارکس و فروید و فتوا دادن بر عدم تناسب آنها و نیز گفتمان عدلیه و غیر عدلیه در باب حسن و قبح عقلی و شرعی افعال و مانند این ها از سابقه ی دیرین این مسأله حکایت دارد.
شاید یکی از دلایل دیرینگی این بحث این باشد که دین و اخلاق از آغاز تکون انسان با او همراه بوده اند و دین داری و اخلاق مداری از فطرت و سرشت انسان آشکار می شده است، اگر با نگاه بیرونی به چالش های میان متفکران درباره ی رابطه ی دین و اخلاق نظر کنیم، درمی یابیم که تمامی آنان بر اساس اندیشه های پیشینی روان شناسانه، جامعه شناسانه، انسان شناسانه و فیلسوفانه، به داوری و سلب و ایجاب این رابطه می پرداختند. اشکال اساسی تفکرات غربی در این مسئله این است که غربیان گاه با تعریف انتزاعی از دین و اخلاق به کیفیت ارتباط آن دو پدیده می پرداختند و در نهایت داوری خود را با اخلاق و ادیان واقعی منطبق می ساختند و گاه از واژه ی دین، دین مسیحی را اراده می کردند و نتیجه ی مباحث خود را به مطلق ادیان سریان می دادند. پرسش هایی که در این گفتار به پاسخ آنها خواهیم پرداخت، در باب قلمرو دین در حوزه ی اخلاق است.
این که آیا اخلاق باید دینی باشد یا اخلاق سکولار نیز تحقق پذیر است؟ آیا دین به اخلاق تحویل پذیر است یا اخلاق به دین و یا هیچ کدام به دیگری قابل ارجاع نیست؟ آیا دستورهای اخلاقی را باید از متون دینی و کتاب و سنت به دست آورد، یا این که عقل و وجدان توان تشخیص حقایق اخلاقی را دارند؟ آیا دین در قلمرو اخلاق، حداقلی است یا حداکثری؟ در صورت پذیرش استقلال دین و اخلاق آیا آن دو با هم کاملا سازگارند یا در مواردی با هم متعارضند و بر فرض دوم حق تقدم با دین است یا اخلاق؟
بارتلی برای رابطه ی منطقی میان دین و اخلاق و استنتاج پذیری و ناپذیری آن دو حقیقت، شش فرض را برمی شمرد:
1. اخلاق از دین قابلیت استنتاج را دارد و دین نیز می تواند از اخلاق استنتاج شود; در این صورت اخلاق و دین عین همند.
2. اخلاق می تواند از دین استنتاج شود اما نه بر عکس; در این صورت، اخلاق بخشی از دین است، اما همه ی آن نیست.
3. دین می تواند از اخلاق استنتاج شود اما نه بر عکس; در این جا دین، بخشی از اخلاق است. در این سه فرض، اخلاق و دین با هم سازگارند و تعارضی ندارند.
4. اخلاق از دین استنتاج نمی شود و دین نیز نمی تواند از اخلاق استنتاج شود، اما کاملا با یکدیگر سازگار و مستقل اند، نه عین هم اند و نه جزء یکدیگرند.
5. اخلاق از دین استنتاج شدنی نیست، یا بر عکس، ولی تا اندازه ای با هم سازگارند، نه به طور کلی.
6. اخلاق و دین کاملا با هم ناسازگارند و یکدیگر را طرد می کنند. به طور کلی، اخلاق و دین یا کاملا مستقلند و هیچ رابطه ای از قبیل رابطه ی تولیدی جزء و کلی و غیره بین آنها برقرار نیست و یا اخلاق و دین عین همند و یا اخلاق جزء دین و یا دین جزء اخلاق است و در صورت نخست، یا دین و اخلاق نسبت به هم سازگارند و یا تعارض اجمالی دارند.

تعریف دین و اخلاق

دین عبارت است از حقایقی که از طریق وحی و منابع دینی دیگر به بشریت القا می شود، و به خصوص در این نوشتار، دین اسلام مورد نظر است. در این گونه مباحث باید متون دینی را با اخلاق سنجید تا قلمرو دین در مسائل اخلاقی دقیق تر روشن گردد. کلمه ی اخلاق، جمع خلق، و در لغت به معنای صفت نفسانی یا هیأت راسخه ای است که در اثر آن، انسان بدون فکر کردن افعالی را انجام می دهد. طبق این معنا اخلاق به فاضله و رذیله تقسیم می شود، ولی اخلاق در اصطلاح، دارای معانی گوناگونی است.

اخلاق
دانشی است که از مهمترین ابعاد زندگی آدمی سخن می گوید. همه ی ما انسان ها با این پرسش ها مواجهیم که چه باید بکنیم و چه نباید بکنیم؟ آیا باید در دادگاه شهادت راست داد؟ آیا آزار رساندن بد است؟ آیا فرار از زندان قبیح است؟ آیا نباید سخن دروغ بر زبان جاری کرد؟ این پرسش ها که به رفتار و عمل کرد انسان ها ارتباط دارد، منشأ پیدایش پرسش های نوینی شده است; از جمله: ملاک خوبی و بدی چیست؟ آیا گزاره های اخلاقی ارزش صدق دارند؟ آیا اخلاق با علوم دیگری هم چون هنر، تربیت، دین و غیره ارتباط دارد؟ آیا بایدها از هست ها استنتاج می شوند؟ اگر دقیق تر سخن برانیم مسائل مربوط به مباحث اخلاقی به هفت محور اساسی تقسیم می شوند; آن محورها عبارتند از:
1. توصیف باورهای اخلاقی: این دسته از قضایا که نوعی تحقیق تجربی، توصیفی، تاریخی یا علمی به شمار می رود، حاصل تفکرات انسان شناسان، تاریخ دانان، روان شناسان و جامعه شناسان است و هدف این است که پدیده ی اخلاق، گزاره های اخلاقی، نظام های اخلاقی فردی یا اجتماعی توصیف یا تبیین شود که دستاورد آن نظریاتی در باب سرشت اخلاقی انسان است; این دسته از مسائل را اخلاق توصیفی می نامند.
2. گزاره های اخلاقی یا علم اخلاق: این گزاره ها از حسن و قبح و باید و نباید اعمال و رفتار آدمی سخن می گویند، و به اخلاق هنجاری یا دستوری و اخلاق درجه ی اول شناخته می شوند. شایان ذکر است که، حقایق اخلاقی بر دو نوع است: نخست، قضایایی که محمول آنها از مفاهیمی مانند خوب و بد تشکیل می شوند و دوم، قضایایی که محمول آنها از مفاهیمی مانند باید و نباید تحقق می یابند; البته الفاظ باید و نباید، گاه در جمله به صورت ربط ظاهر می شوند.
3. دفاع فلسفی از گزاره های اخلاقی: توجیه قواعد و احکام اخلاقی و بیان فواید عمومی اخلاقیات، و به عبارت دیگر، وجوب و لزوم متابعت انسان ها از قواعد اخلاقی، مرکز توجه همه ی فیلسوفان اخلاق بوده است. پاره ای از فیلسوفان به زیان های روانی و اجتماعی که از افعال غیر اخلاقی یا رفتار منافقانه نتیجه می شود، توجه می دهند. دسته ی دیگری از فیلسوفان، مدعیند که برای اخلاقی بودن انسان، نباید هیچ نوع دلیل مبتنی بر نفع شخصی ارائه شود، تصمیم انسان برای اخلاقی بودن باید بر احترام به تفکر اخلاقی استوار گردد، بدون آن که نیازی به توجیهات فراتر باشد. از نظر این متفکران، ندای وظیفه (به قول جرج الیوت) قطعی و مطلق است. دسته ی سومی از این فیلسوفان، بر این نکته پافشاری می کنند که آرای متافیزیکی و دینی مختلف، در تعلیل و تبیین و توجیه تعهدات به زندگی اخلاقی، نقش بسزایی دارند. این صاحبان فکر، استدلال می کنند که بدون حداقل، پاره ای مبانی متافیزیکی یا دینی، تلاش اخلاقی بی معناست.
ارائه ی ملاک ارزیابی عام برای حسن و قبح افعال و توجیه و دفاع فلسفی از گفتارهای اخلاقی بشر، یکی از محورهای اساسی اخلاق است. وقتی گفته می شود که ملاک خوبی و باید، لذت بردن، سود بردن، وجدانی بودن و سازگاری داشتن با کمال آدمی یا بعد علوی انسان است، در واقع از ملاک باید و نباید سخن گفته ایم; این گونه مباحث، هم در علم اخلاق مورد بحث قرار گرفته و هم در فلسفه ی اخلاق به عنوان مبادی تصدیقیه ی علم اخلاق بیان گردیده است. نظریات مربوط به ملاک اخلاق دستوری و هنجاری به طور کلی به دو دسته تقسیم می شوند: الف) نظریات غایت گرایانه; ب) نظریات وظیفه گرایانه. غایت گرایان، احکام اخلاقی را کاملا مبتنی بر آثار و نتایج عمل می دانند و بر اساس آن به خوب و بد، یا باید و نباید اعمال حکم می رانند، حال نتایج آن عمل برای شخص عامل سودمند باشد یا برای لذت گرایی و یا امر دیگری، که هیوم، بنتام و استوارت میل نمایندگان این تفکرند، و وظیفه گرایان، بر آن باورند که نفس عمل ویژگی هایی دارد که خوب و بد و باید و نباید آن عمل را نشان می دهد. کانت و پریچارد نمایندگان برجسته ی این مکتب به شمار می روند.
4. تبیین مفاهیم و تصورات ارزشی و تکلیفی: مسائلی که به تبیین و تعریف مفاهیمی هم چون خوب و بد و باید و نباید می پردازند و حقیقت آن مفاهیم را آشکار می کنند، به مسائل معناشناختی مفاهیم اخلاقی معروفند.
5. ارزش صدق و کذب و واقع نمایی گزاره های اخلاقی: این که آیا گزاره های اخلاقی، انشاییند یا اخباری؟ و آیا از واقع و نفس الامر حکایت دارند یا خیر؟ و اصلا نفس الامر و محکی گفتارهای اخلاقی چیست؟ این دسته از مسائل، مسائل معرفت شناختی اخلاقیند.
6. مباحث مربوط به استنتاج: آیا گفتارهای اخلاقی از گزاره های غیر اخلاقی استنتاج می شود و یا قضایای غیر اخلاقی می توانند زاییده ی گفتارهای اخلاقی باشند؟ بستر مباحث مربوط به گذر از باید و نباید به هست و نیست و نیز عبور از هست و نیست به باید و نباید، در این محور قرار دارد; این دسته از مباحث، به مسائل منطقی اخلاق معروفند.
7. ارتباط اخلاق با سایر علوم و معارف، از جمله هنر، تربیت، حقوق، دین و غیره: این که آیا اخلاق فردی یا اجتماعی در فرهنگ و تمدن سازی مؤثر است؟ آیا بایدها و نبایدهای اخلاقی با بایدها و نبایدهای دینی ارتباط دارند؟ آیا دین زاییده ی اخلاق است یا اخلاق از دین استنتاج می شود؟ و مانند این ها. تمام محورهای چهارم تا هفتم به عنوان اخلاق تحلیلی، انتقادی، فرااخلاق، مبانی اخلاق و اخلاق درجه ی دوم شناخته می شوند. اخلاق تحلیلی به پرسش های اخلاقی و احکام هنجاری و ارزشی پاسخ نمی دهد، بلکه تمام تلاش او در راستای سئوالات منطقی، معرفت شناختی و معناشناختی اخلاق است. مسئله ی رابطه ی اخلاق و دین در محور هفتم جای دارد، گرچه به صورت گذرا، از محور ششم و استنتاج اخلاق از دین نیز سخن خواهیم گفت، ولی منظور از اخلاق در این مسئله، علم اخلاق یا اخلاق هنجاری و دستوری است. به عبارت روشن تر، اخلاق در بحث ترابط آن با دین، به عنوان راهی برای قانونمند ساختن رفتار افراد در جوامع پنداشته شده است.
اخلاق، عکس العملی است نسبت به مشکل همکاری در میان افراد یا گروه های رقیب، و هدفش فرونشاندن نزاع هایی است که ممکن است در ظروف اجتماعی رخ دهد; البته اعمال قدرت هم راهی برای داوری در مقام تنازع است، ولی اخلاق با اعمال قدرت فرق دارد; اخلاق به اصول و قواعدی از عمل متمسک می شود که قانونی و موجه به شمار می آیند; یعنی در نهاد خود با نوعی وجاهت و تأیید همراه اند که بالقوه مورد قبول آحاد جامعه اند. به بیان دیگر، اخلاق در این نوشتار، دانشی است که به حوزه ی منش و رفتار آدمی محدود می باشد و از احکامی هم چون باید، نباید، خوب، بد و... سخن می گوید.

مفهوم رابطه اخلاق و دین

مفهوم رابطه ی اخلاق و دین به دو گونه قابل تفسیر است:
1. ارتباط محتوایی و گزاره ای. بدین معنا که دستورها و قواعد اخلاقی با مراجعه به متون دینی کتاب و سنت، استنباط و استخراج می شوند; بنابراین، با صرف نظر از دین، اخلاق به عنوان مجموعه ای از گفتارهای مشتمل بر باید و نباید و خوب و بد، تحقق نخواهد داشت.
2. ارتباط مبنایی و پشتوانه ای. بدین معنا که دستورها اخلاقی از دین زاییده نمی شوند، بلکه از ناحیه ی فطرت، وجدان، عقل عملی و ابزاری دیگر، غیر از متون دینی، به دست می آیند، ولی نقش دین، خصوصا اعتقادات دینی و مهم تر از همه، اعتقاد به خدا و معاد، در ضمانت اجرایی دستورهای اخلاقی نقش مهمی ایفا می کند. بنابر تفسیر اول، اخلاق جزء دین یا عین دین شمرده می شود; ولی بنابر تفسیر دوم، اخلاق مستقل از دین است و دین و اعتقادات دینی مبادی تصدیقی گزاره های اخلاقی محسوب می شوند. حال که مفاهیم دین، اخلاق و رابطه ی آن دو روشن شد، برای پاسخ به مسئله ی ارتباط دین و اخلاق باید ملاک و معیار اخلاق را تعیین نماییم. بدین معنا که اگر اخلاق مبتنی بر اصالت لذت یا اصالت نفع باشد و یا بر وجدان و عقل عملی و یا بر اصالت جامعه تکیه داشته باشد، شاید اخلاق با دین هیچ رابطه ای نداشته باشد و یا بتوان برای آن رابطه ی مبنایی و پشتوانه ای فرض نمود; و اگر ملاک گزاره های اخلاقی را نایل شدن به قرب الهی بدانیم، با توجه به عدم شناخت کامل انسان از قرب و منزلت الهی، بالطبع ارتباط میان اخلاق و دین، ارتباط محتوایی و گزاره ای خواهد بود.

دیدگاه های اندیشمندان مغرب زمین و متفکران اسلامی
کسانی که رابطه ی میان گزاره های دینی و اخلاقی و نیز استنتاج اخلاق از دین و یا دین از اخلاق را پذیرا شده اند، در واقع به جواز استنتاج و گذار منطقی باید از هست و یا استنباط هست از باید روی آورده اند، پذیرش استنتاج اخلاق از دین، مستلزم استنباط باید از هست می باشد. وقتی گفته می شود که خداوند عدالت را خوب می داند، پس عدالت خوب است، در واقع از یک گزاره ی دینی ناظر به واقع و بیانگر اراده ی الهی، به گزاره ی ارزشی و اخلاقی سیر شده است و یا اگر گفته شود که عدالت خوب است، پس خداوند خواهان عدالت است، در آن صورت، از گزاره ی ارزشی به گزاره ی دینی ناظر به واقع سلوک شده است. حال اگر کسانی، هم چون هیوم، گذار از هست به باید و عبور از باید به هست را نپذیرند، می بایست با تمام این استنتاج ها مخالفت نمایند و در صورتی که سخنان هیوم مورد پذیرش قرار نگیرد و یا لااقل، استنتاج گفتارهای ارزشی از دو مقدمه ی متشکل از گفتار ارزشی و گزاره ی توصیفی جایز شمرده شود، دیگر هیچ اشکالی بر استنتاج های مذکور وارد نخواهد بود.
اگر بخواهیم دقیق تر سخن برانیم، لازم است قبل از سخن گفتن در باب جواز و عدم جواز استنتاج گزاره های اخلاقی از گزاره های دینی، به دو پرسش ذیل پاسخ مناسب دهیم:
1. آیا گزاره های دینی از سنخ گزاره های توصیفی و ناظر به واقعند یا از سنخ گزاره های عاملند؟ 2. آیا گزاره های اخلاقی از سنخ گفتارهای انشاییند یا از واقعیت گزارش می دهند؟ اگر گزاره های اخلاقی و دینی از یک سنخ باشند، در آن صورت، رابطه ی تولیدی میان آنها هیچ شبهه ای را به همراه ندارد و اگر یکی از آنها اخباری یا انشایی باشد، در آن حال نیز دو رأی وجود دارد: نخست، دیدگاهی که استنتاج باید از هست را مطلقا مغالطه دانسته است و دوم، دیدگاهی که چنین استنتاج و قیاسی را جایز شمرده است; ولی در صورتی که مقدمات قیاس مشتمل بر کبرای ارزشی و انشایی باشد، آن گاه می توان از صغرای اخباری و کبرای انشایی، نتیجه ای انشایی را تولید کرد. کانت و هم چنین جان سرل در کتاب افعال گفتاری، با این بیان در صدد اثبات امکان استنتاج منطقی بایدها از هست ها برآمده اند و شکاف میان آن دو را انکار می کنند. «سرل» با بیان مثال های نقض، انکار استنتاج را، آن هم به نحو سالبه ی کلیه، مورد اعتراض قرار می دهد.
مثال وی چنین است: 1. احمد این کلمات را در وضعیت و شرایط معینی، از جمله: بیداری، توجه، قصد، جدیت و غیره بر زبان آورد; به این وسیله وعده می دهم که به شما (محمود) پنج دلار بپردازم. 2. احمد به محمود وعده داد که پنج دلار بپردازد. 3. احمد خود را ملزم و متعهد ساخت که به محمود پنج دلار بپردازد. (زیرا تعهد و الزام در معنای وعده دادن به کار می رود). 4. احمد ملزم است که پنج دلار به محمود بپردازد. 5. احمد باید پنج دلار به محمود بپردازد. از این مثال به خوبی استفاده می شود که چگونه از مقدمه ی اول توصیفی، به یک نتیجه ی ارزشی گذر کردیم.

نظریه فیلسوفان اخلاق

در باب واقع نمایی گزاره های اخلاقی و به طور کلی، زبان اخلاقی، به نظریه های توصیفی و غیر توصیفی تقسیم می شوند. طرفداران نظریه ی توصیفی، گفتارهای اخلاقی را قضایای اخباری و واقع نما نسبت به عالم واقع معرفی می کنند. این دسته از فیلسوفان اخلاق، به چهار نظریه ی طبیعت گرایی، فلسفه گرایی، شهودگرایی و الهیات تقسیم می شوند; در مقابل، طرف داران نظریه ی غیر توصیفی منکر واقع نمایی گفتارهای اخلاقیند و به نظریه های انشاگرایی، احساس گرایی، توصیه گرایی و اعتبارات تقسیم می شوند. برای نمونه، اگر بنابه نظریه ی الهیاتی و فرمان الهی، گزاره ی «عدالت خوب است.» را معادل این جمله بدانیم که «عدالت مأمور به الهی است». و یا بنابر نظریه ی حسن و قبح ذاتی و عقلی، حسن و قبح را از اوصاف ذاتی و واقعی افعال خارجی بدانیم، و یا بر اساس نظریه هایی که مفاهیم اخلاقی را از سنخ معقولات ثانی فلسفی قلمداد می کنند (که عروض آنها را ذهنی و اتصافشان را خارجی دانسته اند) و مفهوم باید را معادل ضرورت بالقیاس میان فعل اخلاقی و هدف مطلوب لحاظ می کردند، و یا معادل ضرورت بالغیر بدانند و بایستی های اخلاقی را، همانند بایستی های منطقی، از سنخ هستی های مقدور و غیر مقدور معرفی نمایند، و یا هم چون جی. ای. مور به شهودگرایی گرایش داشته باشیم و اوصاف اخلاقی، مانند خوب و بد را بر سایر خصوصیات اشیا بار نماییم، و یا همانند استاد مطهری در نظریه ی روان شناسانه، خود گزاره های اخلاقی را بیانگر رابطه ی فعل و «من» سفلی یا «من» علوی انسان بدانیم، در تمام این موارد به نظریه های توصیفی و ناظر به واقع رو آورده ایم. ولی اگر نظریه ی پوزیتویست های افراطی انگلیسی، هم چون ای. جی. آیر را که گفتارهای اخلاقی را نوعی اظهار تنفر می دانند و یا نظریه ی عاطفی سی. ال. استیونسون را که احکام را طرز تلقی اخلاقی گوینده برای برانگیختن کاری در مخاطب دانسته است و یا نظریه ی فیلسوفان آکسفورد را که احکام اخلاقی را صرفا بیان یا انگیزش یا احساسات تلقی کرده اند و یا دیدگاه مرحوم علامه طباطبایی را که به نظریه ی اعتباریات، گرایش داشته است و یا دیدگاه اصول گرایان در اصول فقه را، که به نظریه ی انشاگرایی و گفتارهای غیر قابل صدق و کذب اعتقاد داشته اند، بپذیریم در آن موارد نیز به نظریه های غیر توصیفی و غیر شناختاری رو آورده ایم.
نگارنده در مباحث معرفت شناسی بر این باور است که زبان اخلاق، هم محتوا و مفاد معرفتی و توصیفی دارد و از واقعیت های نفس الامری حکایت می کند و هم مفاد زبان عامل و جنبه ی تعهد داشتن در نوعی عمل را می رساند; بنابراین، گزاره های اخلاقی از «باید عدالت ورزید» بر هر دو مضمون معرفتی و کاربردی دلالت دارند; البته مفاد ناظر و عامل در یک مرتبه، مدلول جملات اخلاقی نیستند; زیرا یک جمله، در مرتبه ی واحد، نمی تواند هم قابلیت صدق یا کذب را داشته باشد و هم قابلیتی نداشته باشد; بلکه این دو مضمون در طول هم از جملات اخلاقی به دست می آید. مدلول مطابقی گزاره های اخلاقی، زبان عامل و کارکرد گرایانه است و مدلول التزامی آنها مفاد معرفتی می باشد و از ذاتیات افعال اخلاقی گزارش می دهد.
بنابراین، اگر گزاره های دینی انشایی یا اخباری باشند، استنتاج گفتارهای اخلاقی از آنها هیچ اشکالی را به همراه ندارد، و اگر گزاره های اخلاقی عین گزاره های دینی باشند، در آن صورت هیچ اشکالی مترقب مباحث ما نخواهد شد. دیدگاه های اندیشمندان مغرب زمین مفاهیم و گزاره های اخلاقی، قبل از رنسانس در مغرب زمین، از دین استخراج می شد و دستاوردهای اخلاقی اندیشمندان غربی (گرچه از مفاهیم و گزاره های دینی برداشت می شد) بیشتر رنگ ارسطویی و افلاطونی داشت; زیرا از فلسفه ی اسکولاستیک که سیراب شده ی فلسفه ی ارسطو و افلاطون است، شکل می یافت; غربیان، در قرن هجدهم و عصر روشنگری، با مرجعیت دادن به عقل، عرصه های دین را در حوزه های اجتماعی و اخلاقی تنگ کردند و به استقلالیت اخلاق از دین حکم راندند و برخی اخلاق سکولار را توصیه نمودند; ولی با این وجود، برخی از اندیشمندان مغرب زمین به ارتباط وثیق میان دین و اخلاق، چه در زمینه ی محتوا و چه در بعد ضمانت اجرایی فتوا دادند.

قلمرو دین در عرصه اخلق با توجه به آیات و روایات
1. بحث رابطه دین و اخلاق، از دو منظر درون دینی و برون دینی قابل بررسی است. از منظر بیرون دینی و صرف نظر از آیات و روایات، تعهدات اخلاقی در ضمانت اجرایی به سنت های دینی پایبندند; به عبارت دیگر، اعتقاد به خداوند و ثواب و عقاب اخروی، نقش مؤثری در تحقق دستورهای اخلاقی دارد; البته پیروان ادیان، در سطح نازل، با کمک اعتقادات دینی، به ویژه وعده ی پاداش و جزا، به تعهدات اخلاقی پای بندند، و در سطح عالی تر، انگیزه ی قرب الهی و کمال نهایی و اعتقاد به رابطه ی تکوینی میان اعمال اخلاقی و کمال انسانی در تحقق فرمان های اخلاقی مؤثر است. در ضمن، اعتقادات دینی در توجیه گزاره های اخلاقی و فلسفه ی اطاعت از دستورهای اخلاقی، تأثیر بسزایی دارد; البته ما در تمام گزاره های اخلاقی نظریه های غایت گرا را نمی پذیریم. الزامات نهایی اخلاق، به دین و غایات دیگر وابستگی ندارد و مطلق اند.
2. دین و تعلیمات دینی که بیانگر برنامه ی کلی زندگی و ابعاد گوناگون روابط انسانی می باشند، در تکون و پیدایش محتوایی اخلاق نیز نقش محوری دارند; زیرا با وجود این که عقل عملی و وجدان آدمی توان درک اصول اخلاقی را دارد، ولی در تشخیص مصادیق و انطباق اصول بر مصادیق ناتوان است; به همین دلیل، بشر در حیات دنیوی خویش باید به روش آسمانی و الهی به عنوان تکمیل کننده ی عقل و وجدان مراجعه کند و سایر بایدها و نبایدها را کشف نماید.
3. حال اگر از منظر درون دینی به مسئله ی رابطه ی دین و اخلاق مراجعه کنیم و بر اساس متون دینی، یعنی کتاب و سنت به این پرسش مهم پاسخ دهیم، بدون شک رابطه ی محتوایی عمیقی میان اخلاق و دین مشاهده می کنیم. بخش عظیمی از آیات و روایات به مسائل اخلاقی اختصاص دارد و به ناچار این دستورها در آباد کردن حیات دنیوی مؤثر است و بر اساس مسئله ی تجسم اعمال، آبادانی آخرت نیز به آن بستگی دارد. شایان ذکر است که برخی از دستورهای اخلاقی از باب آداب موقت و مقطعی است و پیشوایان دین نیز به ما توصیه کرده اند که «لاتؤدبوا اولادکم بآدابکم؛ فرزندان خود را به آداب موقت تأدیب نکنید.» ولی تا زمانی که دلایل نقلی یا عقلی قطع آوری در این میدان نباشد، اصل اولی بر دوام اصول اخلاقی دلالت دارد.
4. دین اسلام علاوه بر بیان مسائل اخلاقی و مصادیق عدالت و ظلم، اهداف و غایات ارزش های اخلاقی را نیز بیان می کند و از آن رو که هیچ یک از راه های عادی کسب معرفت، توان تشخیص مسیر رسیدن به آن اهداف متعالی را ندارد، به ناچار باید در شناخت آن ارزش ها به دین مراجعه کرد.
5. از نگاه قرآن و نصوص و ظواهر دینی، مباحث مختلف مربوط به اخلاق، در امور ذیل سامان داده می شود: الف). با استخراج و تنظیم گزاره های دینی، راه برای علم اخلاق هموار می گردد و قرآن در عرصه های فردی و اجتماعی، ثابتات و متغیرات، و روحی و روانی بسیار توان مند است. ب). با بهره گیری از مباحث هستی شناختی و انسان شناختی قرآن و روایات، مباحث مربوط به اخلاق توصیفی نیز استخراج می شود; ج). مبانی ارزش های اخلاقی را نیز می توان از متون دینی به دست آورد.

منابع

  • میرچاالیاده- فرهنگ و دین- زیر نظر بهاء الدین خرمشاهى «اخلاق و دین طرح نو»- صفحه 29-6، 56 ـ 58، 185
  • مرتضی مطهرى- فلسفه ى اخلاق- صفحه 220 ـ 223، 430 ـ 431
  • عبدالحسين خسروپناه- قلمرو دين- صفحه 280-237

کلید واژه ها

ادیان الهی اسلام اخلاق جامعه شناسی فلسفه اخلاق فلاسفه

مطالب مرتبط

اصول و قواعد گفتگوی بین ادیان الهی تعامل بین اسلام و مسیحیت فلسفه اخلاق همجنس‌گرایی از نظر اسلام شیوه های مناسب تبلیغ و دعوت به دین فلسفه سیاسی اسلام رابطه دانش سیاسی و فرهنگ اسلامی

اطلاعات بیشتر

قلمرو دین قلمرو دین در عرصه جامعه شناسی قلمرو دین در عرصه علوم انسانی قلمرو دین در عرصه نظام تربیتی

ابزار ها