برخی از فلاسفه تمایز انسان با سایر موجودات راناطق بودن و توانایی گفتگو معرفی می کنند، و در تعریف انسان می گویند: «انسان حیوانی است ناطق» در راستای «الرحمن* علم القرآن* خلق الانسان* علمه البیان؛ [خداى] رحمان قرآن را ياد داد. انسان را آفريد به او بيان آموخت.» (الرحمن/ 1- 4) است. یعنی خلقت انسان و سپس عرضه توانایی "بیان"، برجسته ترین ویژگی انسان است که خداوند پس از خلقت انسان، به عنوان یک موهبت از سوی خود به انسان ارزانی داشت. توانایی انسان در گفتگو و بیان آن چه می داند. «علم الانسان ما لم یعلم؛ آنچه را كه انسان نمى دانست [به تدريج به او] آموخت.» (علق/ 5) است. مقام بیان و سخنوری نزد اندیشه ورزان به اندازه ای است که، تنها ویژگی ممتاز انسان به عنوان موجودی که می اندیشد از سایر موجودات قلمداد می شود. چه آنکه از نظر زبان شناسی و فرهنگ شناسی اندیشه چیزی نیست جز حاصل کنشهای زبانی. اما به نظر می رسد آنچه که این تمایز را بارزتر می سازد و شکاف عظیمی در بین انسان و سایر جانداران ایجاد می کند، پیامدهای ناشی از توانایی بیان و گفتگوست که به تعبیری می توان آن رابه دو بخش عملی و نظری تقسیم کرد.
پیامد عملی ناطق بودن، شامل نوشتن آن چیزی است که بیان می شود و خداوند به همین ویژگی قسم می خورد: «ن والقلم و مایسطرون؛ نون سوگند به قلم و آنچه مى نويسند.» (قلم/ 1) ویژگی که ما هرگز در سایر موجودات مشاهده نکرده ایم. سپس خواندن آنچه که نگارش می کنند. "خواندن"؛ به عنوان مقدسترین واژه، اولین کلامی است که خداوند در پیام خود به محمد (ص) ابلاغ می کند: «اقرا باسم ربک الذی خلق؛ بخوان به نام پروردگارت كه آفريد.» (علق/ 1) پیامد نظری آن، تبادل اندیشه و احساس به صورت گفتگو، (توانایی انتقال اندیشه و عاطفه و احساس) به دیگری است. توانایی در شنیدن نظرات و عقاید دیگران و تفکر و تأمل در آن چنانچه قرآن می فرماید: «فبشر عباد* الذین یستعمون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالباب؛ پس بشارت ده به آن بندگان من كه به سخن گوش فرامى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند اينانند كه خدايشان راه نموده و اينانند همان خردمندان.» (زمر/ 17- 18)
این آیه بندگانی را که ظرفیت شنیدن هر سخنی را داشته و با تفکر و تأمل بهترین آنها را گزینش می کنند بشارت می دهد، تحسین می کند، و برای آنها دو ویژگی متمایز قائل می شود. اول اینکه، آنها کسانی هستند که تحت هدایت خداوند متعال قرار خواهند گرفت و دوم اینکه اینها هستند که صاحبان خرد می باشند. زمانی افق اندیشه و خرد در فرد رشد و تعالی بیکران پیدا می کند که دروازه های ورود هر سخن و اندیشه را بر روی خود باز گذارد، وارد گفتگو شود، گفت و شنود داشته باشد و سپس به گزینش بپردازد. بدین جهت است که انسان با ابزارهایی که خداوند در اختیارش قرار داده، قادر است افکار نوین و پیچیده و همچنین احساسات مخفی و پنهان خود را به شکل کلمات و واژه ها به دیگران ابراز کند.
آنجا که حیوانات در جدال و تقابل هم قرار می گیرند و هیچ راهی جز حذف یکی از آنها را در خود نمی بینند، و یا آنجا که در انتقال خشم و نفرت خود راهی جز ریختن خون دیگری ندارند، انسانها راه دیگری به عنوان مقدسترین راه با عنوان "گفتگو" دارند. گفتگو؛ انتقال اندیشه و احساس به عنوان انسانی ترین راه حل، مورد قبول بشریت بوده و هست و هرگاه از این راه دور شده به قلمرو سایر جانداران نزدیک شده است. گفتگو به عنوان مقدسترین راه محسوب می شود چرا که، خداوند در انتقال حقایق و مصالح انسان همواره این راه را برگزیده است و در ارتباط با تمامی پیامبرانش اولین و بهترین راه برای انتقال اندیشه و حل اختلافها و رسیدن به یک نقطه مشترک را گفتگو می داند.
کاربرد فراوان واژه هایی نظیر «قل؛ بگو» 315 بار و «قال؛ گفتند» 501 بار، بیانگر اهمیت فرهنگ گفت و شنود و تبادل نظر در قرآن کریم می باشد. قرآن همواره تأکید می کند که اگر به مسئله ای اعتقاد دارید و آن را حق می دانید دلایل خود را بیاورید. این امر ناشی از اعتقاد عمیق قرآن به فرهنگ گفتگو است. آنجا که خداوند پیامبری را می فرستد تا مردم را دعوت به آیین خود کند، در واقع راه گفتگو را برگزیده است. قرآن از همه فرق و گروهها دعوت می کند که برای اعتقادات و اندیشه های خود دلیل بیاورند و حقانیت آن را اثبات کنند. علی رغم اینکه اعتقاد دارد که حق در نزد خداست. به روشنی می توان این موضوع را در این آیه دید: «و نزعنا من کل امه شهیدا قلنا هاتو برهانکم فعلموا ان الحق لله وضل عنهم ما کانوا یفترون؛ و از هر ملتی، فرقه ای و آیینی، گواهانی را گرفتیم و گفتیم بیاورید دلایل خود را پس دانستند که حق از آن خداست و گمشد از ایشان آنچه دروغ می بستند.» (قصص/ 75) در این آیه چند نکته اساسی را می توان مشاهده کرد:
1- از تمامی فرقه ها و اقوام با اعتقادات مختلف و اندیشه های گوناگون گواهانی را برای طرح اندیشه هایشان دعوت می کند و هیچ تبعیضی بین آنها قایل نمی شود و فرصت و مجال دفاع از اندیشه ها را به همه اقوام و فرقه ها می دهد چه آنها که از راه حق و خدا فاصله اندکی دارند و چه آنها که در اعتقادات خود در کفر و جهل مطلق هستند.
2- در این آیه قرآن مخاطبان خود را دعوت به مناظره و بحث و گفتگو می کند، میل و گرایش قرآن به تبادل نظر و آوردن دلایل، نشان دهنده این مسئله می باشد که فرهنگ قرآن، فرهنگ گفتگو است. نکته بسیار جالب برخورد روان و سیال قرآن کریم با مخالفان خود می باشد. برخوردی که از تعصب و جانبداری بی حد و اندازه جامعه عرب آن زمان که بر سر جا به جایی یک سنگ خونها می ریخت، بسیار دور بود. برخوردی که زمینه ساز فرهنگی بسیار نوین و پیشرفته در جامعه آن زمان بود و دعوت به صلح و آشتی و تأمل در افکار و اعتقادات دیگران با پشتوانه عقلی و منطق می کرد.
در این آیه، قرآن کریم با آن که اشاره می کند، حق تنها در نزد خداست، اما دیدگاهی برابر برای نقطه مقابل قائل می شود و با آنکه می داند مخالفانش از حقیقت دور بوده و در جهل و تاریکی به سر می برند، اما فرصت و مجال ارائه اعتقاداتشان را به آنها می دهد. حتی در صورتی که به فکر افترا و یا نیرنگ باشند و بر باطل بودن عقاید خود نیز واقف باشند. چنانچه در انتهای آیه به این مسئله اشاره می کند که آنها در حال دروغ گفتن می باشند. همواره دیده ایم افراد هر گاه در موضع پشتیبانی و دفاع از عقاید خود سخن می گویند، با آنکه به طور مطلق اعتقاد به حقانیت اندیشه های خود ندارند، اما این مجال و فرصت را نیز اغلب به مخالف خود نمی دهند که وارد گفتگو شده و دلایل خود را ارائه دهد.
ولی خداوند به عنوان «مطلق حق» می داند که حق تنها نزد اوست و علی رغم اینکه از میل باطنی کسانی که در کفر و جهل می باشند، کاملا آگاه است، مجال ارائه دلیل را برای آنان فراهم می کند. در آیه ای دیگر، قرآن کریم شیوه برخورد با جاهلان را نیز دقیقا آموزش می دهد و صفت بندگان مخلص و عابد خود را به این شکل ترسیم می کند: «و عباد لرحمن الذین یمشون علی الارض هونا و اذاخاطبهم الجاهلون قالوا سلاما؛ بندگان عابد من کسانی هستند که در روی زمین با تواضع و فروتنی قدم برمی دارند و هر گاه با جاهلی وارد گفتگو شدند به آنها سلام می کنند.» (فرقان/ 63) سلام به معنای وسیع کلمه مفهومی مبنی بر سلامت در گفتگو و رفتار دارد. در واقع برخوردی مسالمت آمیز به دور از هر گونه خشونت و تندی با جاهلان را قائل می شود.
3- سومین مسئله قابل تأمل این است که قرآن مخالفان خود را ملزم به آوردن دلایل خود می کند، پس صحبت از گفتگوهای بی اساس و موهوم نیست، صحبت از گفتگویی است که پشتوانه آن عقل و منطق می باشد. آوردن برهان و دلیلی که آن دیدگاه و تفکر بر آن تکیه می کند. نه گفتگوی صرفا مبتنی بر جهل، تعصب و جانبداری. و یا سخنان بی پایه و اساسی مانند اینکه «ما دنبال روی از آباء و اجدادمان می کنیم»، و یا سخنوری و لفاظی که در جامعه عرب آن زمان بسیار رایج بود. البته بر خداوند پوشیده نیست که آنها جز هجویات و دروغ چیز دیگری نمی توانند بگویند، و این برخورد محکم قرآن به التزام به گفتگوی مبتنی بر برهان و دلیل عقلی، هشداری است برای آنان که در اندیشه های خود هیچ پایه منطقی را استوار نمی بینند تا به خود آمده و در پی تأمل و تفکر در آنچه که به آن اعتقاد دارند باشند.
چنانچه در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که همواره مردم را دعوت به تعقل و تفکر می کند و خود را نیز مستثنی از این قائده ندانسته و مردم را ملزم به تفکر و تعقل درباره آنچه که حق می داند، می کند. تفکر و تدبر در آنچه که اظهار می کند و آنچه که ادعا می کند. «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوبهم اقفالها؛ چرا در قرآن تفکر نمی کنید؟ آیا روی قلبهای شما مهر زده شده است؟» (محمد/ 24) و همچنین آیه: «و لاتقف ما لیس لک به علم؛ و چيزى را كه بدان علم ندارى دنبال مكن.» (اسرا/ 36) قرآن، پشتوانه هر اعتقادی را تفکر و تعقل و همچنین دارا بودن دلیل و حجت روشن (سلطان) می داند و همواره پیامبران را نیز با این ویژگی فرستاده است. به این آیات دقت کنید: «الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان اتهم کبر مقتا عندالله؛ آنها که مجادله و بحث می کنند در آیات ما بدون دلیل و حجت.» (غافر/ 35)
«ان الذین یجادلون فی آیات الله بغیر سلطان آتهم ان فی صدورهم؛ در حقيقت آنان كه در باره نشانه هاى خدا بى آنكه حجتى برايشان آمده باشد به مجادله برمى خيزند در دلهايشان جز بزرگنمايى نيست.» (غافر/ 56) و یا در این آیه مشاهده می کنیم که خداوند از آنانکه به پرستش غیر خدا مشغول هستند، دلیل و حجت روشن می خواهد و در پس یک گفتگو و مباحثه است که دلیل و برهان از بندگان مطالبه می شود. «و یعبدون من دون الله ما لم ینزل به سلطانا و ما لیس لهم به علم و ما للظالمین من نصیر؛ و کسانی که غیر خدا را می پرستند و برای آن هیچ دلیلی اقامه نکرده و علم و دانشی را ندارند، برای این ستمکاران یاوری نیست.» (حج/ 71)
در این آیه به خوبی بین اعتقادات بی اساس و پایه و بدون برهان و عدم دانش، پیوندی بسیار نزدیک رامشاهده می کنیم. اینکه قرآن به فرهنگ گفتگو اعتقاد دارد را در دعوتی که هر یک از پیامبران برای رساندن پیام خود به مردم و قوم خود داشته اند، به خوبی می توان مشاهده کرد. برخی از آیه هایی که در زمینه گفتگو و نوع برخورد پیامبران با کسانی که مخالفت و مبارزه و یا مجادله با آنها داشته اند عبارتند از:
یکی از برجسته ترین موارد که به خوبی می توان فرهنگ گفتگو را در این زمینه بررسی کرد، داستان موسی و فرعون می باشد. فرعون کسی است که تمام نیروها و تواناییهای موجود در جامعه را در خود و اطرافیانش جمع کرده بود و ضعف و ناتوانی را به جامعه انتقال داده بود، «ان فرعون علی فی الارض جعل اهلها شیعا یستضعف طائفه منهم؛ فرعون در سرزمين [مصر] سر برافراشت و مردم آن را طبقه طبقه ساخت طبقه اى از آنان را زبون مى داشت.» (قصص/ 4) و همچنین کسی که طغیان و سرکشی و برتری جویی در وجود او موج می زد «اذهب الی فرعون انه طغی؛ به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است.» (طه/ 24) این تصویری است که قرآن از فرعون به عنوان سمبل طغیانگری معرفی می کند و موسی مسئولیت ابلاغ پیام خدا را به وی به عهده می گیرد.
اینکه او چگونه و با چه ابزاری به برخورد و مبارزه با فرعون می رود، مبارزه با کسی که فرهنگ او فرهنگ برتری جویی (علو طبعی) است، و نیز قدرتمندترین ابزارها و نیروها را در اختیار داشته است، قابل توجه می باشد. مبارزه موسی، مبارزه ای کلامی و فرهنگی که او پیشه می کند، فرهنگ گفتگو است. تقاضای آن حضرت از برادرش هارون، به عنوان کسی که خوش سخن و دارای بیان قوی بوده، برای همراهی و جدال کلامی با فرعون، بیانگر همین حقیقت است. زمانی که موسی مأموریت خود را شروع می کند، تقاضایی را از خدا مبنی بر همراهی برادرش هارون را طلب می کند، دلیل این انتخاب، فصاحت و بلاغت در گفتار هارون است.
به این آیه توجه کنید: «و اخی هرون هو افصح منی لسنا فارسله معی ردءا یصدقنی انی اخاف ان یکذبون؛ و خدایا برادرم هارون را که از من در سخن گفتن فصیحتر است به کمکم بفرست تا تصدیق کند مرا، چرا که می ترسم آنها من را تکذیب کنند.» (قصص/ 34) «ثم ارسلنا موسی و اخاه هارون بایاتنا و سلطان مبین؛ سپس موسى و برادرش هارون را با آيات خود و حجتى آشكار فرستاديم.» (مومنون/ 45) همراهی هارون با موسی به دلیل ویژگیها و توانائیهای خاصش می باشد.
با توجه به این آیات معلوم می شود که موسی در ابتدا قصد داشته به وسیله گفتگو با فرعون، او را دعوت به راه راست و پرهیز از این همه ظلم و ستم کند. آیات 10 تا 13 سوره شعراء نیز تأییدی بر این موضوع می باشد: «و اذنادی ربک موسی ان ائت القوم الظالمین* قوم فرعون الا یتقون* قال رب انی اخاف ان یکذبون* و یضیق صدری و لا ینطلق لسانی فارسل الی هرون؛ و زمانی که ما به موسی ندا دادیم که به سمت قوم ظالم برو چرا که قوم فرعون پرهیزکاری نمی کند و موسی گفت می ترسم که مرا تکذیب کنند و تنگ شود سینه ام و روان نگردد زبانم، پس فرستادیم هارون را.»
در دنباله این آیه خداوند به موسی می گوید که: «فاتیا فرعون فقولا انا رسول رب العالمین؛ پس درآیید بر فرعون و بگویید که ماییم فرستاده خدا.» (شعرا/ 16) این آیه نیز ما را به این موضوع رهنمون می سازد که فرمان خدا و مأموریت موسی و هارون ابتدا گفتگو با فرعون و معرفی خداوند جهانیان بوده است.
موضوع مهم و قابل تأمل دیگری در این ارتباط، دعای بسیار معروفی است در قرآن کریم، که مضمون آن سراسر ملاطفت و ملایمت است. این دعا در ارتباط با زمانی است که موسی قصد رفتن به سمت فرعون را داشته، با خدای خود آن را نجوا می کند: «اذهب الی فرعون انه طغی* قال رب اشرح لی صدری* و یسرلی امری* و احلل عقده من لسانی* یفقهوا قولی؛ به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است گفت پروردگارا سينه ام را گشاده گردان و كارم را براى من آسان ساز و از زبانم گره بگشاى [تا] سخنم را بفهمند.» (طه/ 24- 28)
پس در ابتدای آیه، فرعون به عنوان کسی که گردنکشی و طغیان کرده است و فردی بسیار ظالم و ستمکار معرفی شده، در برابر موسی چه چیز از خداوند طلب می کند؟ قشون و لشکری از افراد بسیار مجرب با سلاحهای سبک و سنگین است؟ خیر؛ از خداوند سینه ای گشاده، زبانی ملایم و خالی از عقده و گفتاری روان را مطالبه می کند. سینه ای گشاده برای پذیرش آنچه که گفته می شود و خالی از هرگونه کینه و عداوت باشد و زبانی نرم و ملایم و گفتاری روان، این همه لطافت و نرمی در برابر کسی که قرآن کریم او را طاغی و سرکش معرفی می کند. دلیلی است بر این حقیقت که فرهنگ "گفتگو" در قرآن از جایگاهی بسیار ارزشمند برخوردار است و تنها راه شناخته شده برای دعوت مخالفان به حقیقت و اولیترین راه مبارزه با معاندان و زورپرستان، است.
یهود و نصارا دائما با پیامبر (ص) بحث و جدال می کردند و هر کدام خود را برتر از دیگری می دانستند و دیگری را تکذیب می کردند. (بقره/ 113) همچنین هر یک از پیامبر (ص) تقاضایی عجیب و غریب می کردند. مثلا یکی ازتقاضاهایی که یهودیان از رسول الله (ص) داشتند این بود که یکباره کتابی از آسمان بیاورد، همانطور که موسی "تورات" را به یکباره آورد. یا اینکه می گفتند ما هرگز به تو ایمان نمی آوریم مگر اینکه خدا و و فرشتگان را جلوی دیدگان ما حاضر کنی تا ما آنان را مشاهده کنیم. به این مطالبات نامعقول از پیامبر (ص)، قرآن در آیات متعددی (در سوره بقره) اشاره کرده است. خداوند در قرآن کریم اعتقادات و تمایلات پنهان آنها را افشا کرده و می فرماید: «دوست دارند که شما را به سوی کفر برگردانند، بعد از اینکه ایمان آوردید، از روی حسادتی که به شما دارند با آنکه حق بر آنها آشکار و ظاهر شد.» (بقره/ 109)
یا در جای دیگر می فرماید: «و لن ترضی عنک الیهود و لاانصاری حتی تتبع ملتهم؛ یهود و نصاری از تو راضی نمی شوند مگر اینکه به آیین آنها درآیی.» (بقره/ 120) در واقع قرآن کریم به این نکته اشاره دارد که این بحث و جدلها همه بهانه است و آنها می خواهند که پیامبر اسلام از آیین خود دست کشیده و به آیین آنها ملحق شود. در برابر این همه برخوردهای ناصواب و ناپسند و این همه کارشکنی از سوی آنها و دروغی که به دین خدا می بندند، قرآن کریم به این شکل با آنها مقابله می کند: «و قالوا لن دخل الجنه الا من کا هودا او نصاری تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین؛ می گویند که وارد بهشت نمی شوند مگر کسانی که یهود و نصارا هستند، اینها آرزوهای آنهاست، بگو برای سخن خود دلیل و برهانی بیاورید اگر راستگو هستید.» (بقره/ 111)
در اینجا نیز قرآن در برابر آن همه اذیت و آزار و بهتانها افتراهایی که به دین اسلام می زدند، پیامبر را دعوت به بحث و گفتگوی با آنها کرده و به او می گوید که به آنها بگو برای سخنان خود دلیل و برهانی را اقامه کنند. در واقع قرآن، پیامبر (ص) را دعوت به یک مبارزه کلامی با اهل کتاب می کند و از آنها دلیل و برهان برای آنچه که ادعا می کنند طلب می کند.
یکی از موضوعات قابل توجه، موضع قرآن در برابر افکار واندیشه های کافران و مشرکین است. در قرآن کریم به آیات متعددی برمی خوریم که پیامبران مأموریت می یابند به گفتگو با اقوام خود پرداخته و دلایل خود را که بر پایه آن این اعتقادات را دارند ابراز کنند. گفتگوی ابراهیم با قومش، زمانی که قوم او به بتخانه می روند و مشاهده می کنند که همه بتها جز بت بزرگ نابود شده اند، گفتگویی همراه با واداشتن آنها به تفکر و تامل است. (انبیاء/ 62- 65) آنها به خاطر تفکرات ابراهیم او را در آتش می اندازند.
چند آیه در این مورد:
«و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله ثم ابلغ مامنه ذالک بانهم قوم لا یعلمون؛ و اگر یکی از مشرکان به تو پناهنده شد، پس پناهش ده تا بشنود گفتار خدا را سپس برسانش به مأمن خویش. این بدان جهت است که آنانند گروهی که نمی دانند.» (توبه/ 6)
«ام اتخذوا من دونه الهه قل هاتوا برهانکم هذاذکر من معی و ذکر من قبلی بل اکثرهم لا یعلمون الحق فهم معرضون؛ آنها که برگرفتند جز وی خدایانی بگو بیاورید برهان خود را. این است یادآوری آنان که با منند و یادآوری آنان که پیش از منند بلکه بیشترشان نمی دانند حق را پس ایشان هستند روی گردانان.» (انبیا/ 24)
«امن یبدوا الخلق ثم یعیده و من یزرقکم من السماء و الارض ءاله مع الله قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین؛ آنکه آغاز کند آفرینش و سپس برگرداندش و آنکه روزیتان دهد از آسمان و زمین، آیا خدای دیگری با خدا وجود دارد؟ اگر هست دلیل و برهانی را بیاورید، اگر راست می گویید.» (نمل/ 64)
«و من یدع مع الله الها اخر لا برهان له به فانما حسابه عند ربه انه لایفلح الکافرون؛ آنکه بخواند با خدا خدایی دیگر که نیستش حجتی بر آن جز این نیست که حسابش نزد پروردگار او ست و همانا رستگار نشوند کافران.» (مومنون/ 117)
«و کیف اخاف ما اشرکتم و لا تخافون انکم اشرکتم بالله و ما لم ینزل به علیکم سلطانا فای الفریقین احق بالامن ان کنتم تعلمون؛ و چگونه ترسم از آنچه شرک می ورزید و نترسید از آنکه شرک ورزیدید به خدا که بر آنچه نفرستاده شده است شما برای آن هیچ دلیل و حجتی ندارید. پس کدام یک از دو گروه سزاوار ایمنی هستند.» (انعام/ 81)
نتیجه
مهمترین وجه رسالت پیامبران، فراخوانی مردم به بحث، استدلال، اقامه برهان، ارائه گفتمانی بین و برتر و بالاخره دعوت به گفتگو به جای شیوه های ناشی از زور که رسم جاهلیت و نظامهای استعبادی است، می باشد. بدین سیاق است که پرستش خدای یکتا و ابلاغ پیام حق از خلال روش استدلال و گفتگو حاصل می شود. بنا به اظهار قرآن وظیفه پیامبر حتی در برابر مردمی که اطاعت او را نمی پذیرند، جز تذکر دادن و ابلاغ حق نبوده و نیست «انما انت المذکر؛ تو تنها تذكردهنده اى.» (غاشیه/ 21)
به عبارتی ابلاغ فرمانهای خدا و بیم دادن مردمان از عاقبت اعمالشان، روش اصلی پیامبر بوده است. بیان این حقیقت مهم جای تأمل بسیار دارد که وقتی گفتگو اساسی ترین ابزار برای دستیابی به حقیقت است، ابزارها و روشهای دیگر، نظیر توسل جستن به معجزات و تواناییهایی فوق بشری که از جانب خدا نازل می شده، به میزانی که جوامع به درجه بالاتری از بلوغ فکری ارتقاء می یافتند، کمرنگ تر می شد. در زمان رسالت حضرت محمد (ص)، قرآن به صراحت به هیچ معجزه ای مانند «کتاب»، که بیانگر ورود انسان به عصر کتابت و فرهنگ گفتاری و نوشتاری است، تأکید نمی کند.
اسلام انسان گفتگو باورها در قرآن تعقل جهان بینی فرهنگ اسلامی