خداوند سبحان با بندگان ضعیفش که جز از ناحیه رحمت او هیچ وجودی ندارند وارد گفتگو می شود و به اشکالات و پرسشهای آنان پاسخ می دهد. با این شیوه قرآنی، سوال این است که آیا دیگر کسی می تواند خود را برتر از دیگران بداند و با کسی گفتگو نکند؟ قرآن کریم با اختصاص آیات زیادی به گفتگو (مشتقات «ق و ل» در قرآن 1722 بار در قرآن کریم تکرار شده است). با دیگران به تمامی انسانها آموخته است که از هرگونه تندی بپرهیزند و با برخورد فکری و عقیدتی با مخالفان روبرو شوند. در سوره طور آیات 29 تا 33 اوج تحمل در گفتگو با مخالفین را می بینیم. در این آیات، تمام صفات مذمومی که به خداوند و پیامبرش نسبت داده بودند درج گردیده و به هریک با سماحت پاسخ داده شده است: «پس اندرز ده که تو به لطف پروردگارت نه کاهنی و نه دیوانه.» یا می گویند: «شاعری است که انتظار مرگش را می بریم (و چشم به راه بد زمانه بر اوییم)». بگو: «منتظر باشید که [من] نیز با شما از منتظرانم.» آیا پندارهایشان آنان را به این [موضعگیری] وامی دارد یا [نه]، آنها مردمی سرکشند؟ یا می گویند: «آن را بربافته» [نه] بلکه باور ندارند.
پیامبر (ص) باب گفتگو را بر روی همگان گشود و جدال به احسن را پایه گذاشت و به پیروان ادیان فرصت فکر کردن داد تا با دین خود را از تحریف بیالایند وحق را با باطل نپوشانند و به آیات خدا کفر نورزند. «یا اهل الکتاب لم تکفرون بایات الله و انتم تشهدون* یا اهل الکتاب لم تلبسون الحق بالباطل و تکتمون الحق و انتم تعلمون؛ ای اهل کتاب، چرا به آیات خدا کفر می ورزید با آنکه خود [به درستی آن] گواهی می دهید؟ ای اهل کتاب، چرا حق را به باطل در می آمیزید و حقیقت را کتمان می کنید، با اینکه خود می دانید؟» (آل عمران/ 70- 71) بنابراین پیامبر (ص) همه جا مأمور به «گفتگو» بود و ترور و تهمت فکری را همه جا ناروا می دانست.
قرآن کریم با طرح شبهات ملحدان و مخالفان و بحث و مناظره، پیامبران با آنان، همگان را به آزادی اندیشه تشویق می نماید. بحث و جدل شیطان با خدا، گفتگوی هابیل و قابیل، مناظره ابراهیم (ع) با نمرود، مناظره موسی (ع) با فرعون،... و نیز شبهات فراوان مخالفان پیامبر گرامی اسلام (ص) همگی، فضایی مناسب و آزاد برای تلاوت کنندگان قرآن مهیا می سازد تا به اندیشیدن در جهان خلقت و آفریدگار آن بپردازند. با پیجویی بیانات قرآن در مورد پیامبران و رسولان سلف، در می یابیم که آنان در کمال ملایمت، با حکمت و اندرز نیکو و جدال احسن با مخالفینشان روبرو می شدند هرچند که با دگرگونی زمان، چگونگی و شکل این مباحثات دگرگون می شود.
برخی از نمونه های این رویارویی عبارتند از:
گفتگوی ابراهیم (ع) با مخالفان
ابراهیم (ع) با عقاید منحرف زمانش که گروهی ستارگان را به خدایی پذیرفته بودند، دسته ای دیگر ماه را خدا می پنداشتند و گروه سوم خورشید را خدا می شمردند مواجه بود. ایشان در چند گفتگوی طولانی با قومش به مباحثه پرداخت. در آیات 76 تا 80 سوره انعام به قول علامه طباطبایی (ره) حتی تحقیر بتها را نیز مد نظر نداشته است. خداوند می فرماید: «فلما رءا الشمس بازغة قال هذا ربی هذا اکبر فلما افلت قال یا قوم انی بریء مما تشرکون* انی وجهت وجهی للذی فطر السموات و الارض حنیفا و ما انا من المشرکین* و حآجه قومه قال اتحاجونی فیالله و قد هدان و لا اخاف ما تشرکون به الا ان یشاء ربی شیئا وسع ربی کل شیء علما افلا تتذکرون؛ پس چون خورشید را برآمده دید، گفت: این پروردگار من است. این بزرگتر است. و هنگامی که افول کرد، گفت: ای قوم من، من از آنچه [برای خدا] شریک می سازید بیزارم. من از روی اخلاص، پاکدلانه روی خود را به سوی کسی گردانیدم که آسمانها و زمین را پدید آورده است و من از مشرکان نیستم و قومش با او به ستیزه پرداختند. گفت: آیا با من درباره خدا محاجه می کنید و حال آنکه او مرا راهنمایی کرده است؟ و من از آنچه شریک او می سازید بیمی ندارم، مگر آنکه پروردگارم چیزی بخواهد. علم پروردگارم به هرچیزی احاطه یافته است. پس آیا متذکر نمی شوید؟» (انعام/ 78- 80)
گفتگوی دیگر ابراهیم (ع) با پدر (عمویش آزر) و قومش است که در این آیات در حین گفتگو آن را به حقانیت دین خود اقرار وامی دارد: «اذ قال لابیه و قومه ما هذه التماثیل التی انتم لها عاکفون* قالوا و جدنا اباءنالها عابدین* قال لقد کنتم انتم و اباوکم فی ضلال مبین* قالوا اجئتنا بالحق ام انت من اللاعبین* قال بل ربکم رب السموات و الارض الذی فطرهن و انا علی ذلکم من الشاهدین* و تالله لاکیدن اصنامکم بعد ان تولوا مدبرین* فجعلهم جذاذا الاکبیرا لهم لعلهم الیه یرجعون* قالوا من فعل هذا بالهتنا انه لمن الظالمین* قالوا سمعنا فتی یذکرهم یقال له ابراهیم* قالوا فاتوا به علی اعین الناس لعلهم یشهدون* قالوا ءانت فعلت هذا بالهتنا یا ابراهیم قال بل فعله کبیرهم هذا فسئلوهم ان کانوا ینطقون؛ آنگاه که به پدر خود و قومش گفت: این مجسمه هایی که شما ملازم آنها شده اید چیستند؟ گفتند: پدران خود را پرستندگان آنها یافتیم. گفت: قطعا شما و پدرانتان در گمراهی آشکاری بودید. گفتند: آیا حق را برای ما آورده ای یا تو از شوخی کنندگانی؟ گفت: [نه] بلکه پروردگارتان، پروردگار آسمانها و زمین است، همان کسی که آنها را پدید آورده است، و من بر این [واقعیت] از گواهانم و سوگند به خدا که پس از آنکه پشت کردید و رفتید، قطعا در کار بتانتان تدبیری خواهم کرد. پس آنها را جز بزرگترشان را ریز ریز کرد، باشد که ایشان به سراغ آن بروند. گفتند: چه کسی با خدایان ما چنین [معامله ای] کرده، که او واقعا از ستمکاران است؟ گفتند: شنیدم جوانی، از آنها [به بدی] یاد می کرد که به او ابراهیم گفته می شود. گفتند: پس او را در برابر دیدگان مردم بیاورید، باشد که آنان شهادت دهند. گفتند: ای ابراهیم، آیا تو با خدایان ما چنین کردی؟ گفت: [نه] بلکه آن را این بزرگترشان کرده است، اگر سخن می گویند از آنها بپرسید.»(انبیاء/ 52- 63)
بعد از ابراهیم (ع) با نوح مواجه می شویم که ایشان موضعش را در برابر قوم خود با خیرخواهی و دلسوزی بیان می دارد و بنا به فرمایش علامه طباطبایی: «بیشتر احتجاجهایی که قرآن کریم از آن جناب نقل کرده، از باب مجادله بالتی هی احسن؛ مجادله به بهترین طریق می باشد.» در آیه شریفه نیز اینگونه بیان گردیده است: «لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم* قال الملا من قومه انا لنراک فی ضلال مبین* قال یا قوم لیس بی ضلالة و لکنی رسول من رب العالمین؛ همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم. پس گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست، من از عذاب روزی سترگ بر شما بیمناکم. سران قومش گفتند: واقعا ما تو را در گمراهی آشکاری می بینم. گفت: ای قوم من هیچگونه گمراهی در من نیست، بلکه من فرستاده ای از جانب پروردگار جهانیانم.» (اعراف/ 59- 61)
گفتگوی نوح (ع) با منکران رسالتش در سوره هود آیات 25 تا 35 آمده که به ذکر این آیه شریفه اشاره می نمائیم که در کمال سفاهت درخواست عذاب می نمایند: «قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین؛ گفتند: این نوح، واقعا با ما جدال کردی و بسیار [هم] جدال کردی. پس اگر از راستگویانی آنچه را [از عذاب خدا] به ما وعده می دهی برای ما بیاور.» (هود/ 32) ادامه گفتگوی نوح در آیات 23 تا 26 سوره مومنون و 106 و 107 سوره شعرا آمده است.
گفتگوی هود و صالح (ع) با مخالفان
بر همین منوال به هود و صالح (ع) با شیوه ملایمشان که روح مسالمت جویی داشتند و در راه دعوت قومشان به سوی خدا از آن بهره می جستند برمی خوریم. ایشان به قومش می فرمایند: «قال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره افلا تتقون؛ ای قوم من، خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست، پس آیا پرهیزگاری نمی کنید؟» (اعراف/ 65) که در پاسخ به ایشان سران قوم ایشان را به سفاهت منتسب مینمودند: «قال الملا الذین کفروا من قومه انا نراک فی سفاهة و انا لنظنک من الکاذبین؛ سران قومش که کافر بودند، گفتند: در حقیقت، ما تو را در [نوعی] سفاهت می بینیم و جدا تو را از دروغگویان می پنداریم.» (اعراف/ 66)
پاسخ هود در مقابل این تهمت بسیار با صداقت و ساده بیان شده: «قال یا قوم لیس بیسفاهة و لکنی رسول من رب العالمین* ابلغکم رسالات ربی و انا لکم ناصح امین؛ ای قوم من، در من سفاهتی نیست، ولی من فرستاده ای از جانب پروردگار جهانیانم پیامهای پروردگارم را به شما می رسانم و برای شما خیرخواهی امینم.» (اعراف/ 67- 68) ادامه گفتگوی هود در آیات 50 تا 57 سوره هود و آیات 124 تا 139 سوره شعرا و آیات 21 تا 23 سوره احقاف آمده است. گفتگوی صالح (ع) نیز در آیات شریفه 73 تا 79 سوره اعراف، و آیات 61 تا 65 سوره هود و آیات 45 تا 47 سوره نمل آمده است.
گفتگوی موسی (ع) با مخالفان
موسی (ع) با سرکشی و طغیان فرعون روبرو است، اما موظف است از ابتدا با سخن گفتن آغاز کند شگفت آن است که فرعون می گفت: «انا ربکم الاعلی؛ پروردگار بزرگتر شما منم.» (نازعات/ 24) اما در برابر او نیز تعبیر قرآنی (لعل = شاید) که دلالت بر امید دارد، به کار رفته است: «اذهبا الی فرعون انه طغی* فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی؛ به سوی فرعون بروید که او به سرکشی برخاسته، و با او سخن نرم گویید، شاید که پند پذیرد یا بترسد.» (طه/ 43- 44) سایر گفتگوهای موسی (ع) با فرعون در آیات اعراف 104 تا 122 و یونس 75 تا 81 و طه 47 تا 70 و شعرا 16 تا 48 قابل ذکر است.
تاریخ اسلام، بیانگر آن است که زشتترین نوع برخورد از جانب مشرکان و سران قریش با پیامبر اسلام (ص) صورت گرفت و شخصیت بی نظیرش آماج تیرهای تهمت و دشنام کوردلان واقع شد، اما پاسخ آن حضرت همواره با کرامت نفس و برخاسته از مجد و بزرگ منشی ویژه او بود که به مصداق آیه شریفه رفتار می نمود: «و لا تسبوا الذین یدعون من دونالله فیسبوا الله عدوا بغیر علم؛ و آنهایی را که جز خدا می خوانند دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد.» (انعام/ 108) ایشان پیوسته از در گفتگو و همسخنی با آنان روبرو می شد. هیچگاه مانند آنان برخورد نمی فرمود و همچنانکه در آیه شریفه 34 سوره فصلت نیز آمده است مقابله به مثل نمی فرمود: «و لا تستوی الحسنة و لاالسیئة ادفع بالتی هی احسن؛ و نیکی با بدی یکسان نیست. [بدی را] به آنچه خود بهتر است دفع کن.» علامه طباطبایی در ذیل این آیه شریفه می فرماید: «و چون معلوم است که خوبی و بدی یکسان نیست لاجرم تو بدیهای مردم را بهترین عکس العمل دفع کن تا آن کسی که بین تو و او دشمنی هست چنان از دشمنی دست بردارد که گویی دوستی مهربان است.» و به گفته سعدی:
بدی را بدی سهل باشد جزا *** اگر مردی احسن الی من اسا
ظرافت عمل پیامبر (ص) در این است که در محیط دعوت ایشان جامعه در جهالت غوطه ور بود و اعراب جاهلی چنان به بت پرستی سرگرم بودند که هیچگونه نغمه مخالف را تحمل نمی کردند. از سوی دیگر، مبلغین سرسخت یهود و نصاری سعی در گسترش مذهب خویش در میان اعراب داشتند در چنین فضائی آن حضرت توانست انسانهای بیشماری را جذب تعالیم حیات بخش اسلام نماید و این همه، بر اثر برخورد شایسته آن حضرت، به ویژه در مباحثات و مناظرات اعتقادی با اقشار مختلف جامعه آن روزگار از قبیل علماء یهود و نصاری بود، که گاهی ساعتها به سعه صدر به سخنان آن گوش می داد. آنچه می گوئیم درباره رفتار با دشمنان است که در عصر ما کمتر با دوست اینگونه برخورد می نمائیم تا چه برسد به دشمن، این در حالی است که پیامبر کمتر همت به تکفیر می بست همچنانکه در قضیه «ولیدبن عقبه» در سال نهم هجری پیامبر از اتهام تکفیر بنی مصطلق روی گرداند. (شأن نزول آیه 7 حجرات)
در کتاب «احتجاج» طبرسی از امام حسن عسکری (ع) نقل شده که فرمود: «از پدرم، امام دهم سئوال کردم آیا پیامبر اسلام (ص) با یهودیان و مشرکین در برابر سرزنشها و بهانه گیریهایشان به بحث و گفتگو و احتجاج می پرداخت؟ پدرم فرمود: بله به مراتب چنین شد و یک نمونه آن وقتی بود که پیامبر (ص) در کنار خانه خدا نشسته بود و "عبدالله بن ابی امیة مخزومی" در برابر او قرار گرفت و گفت "ای محمد تو ادعای بزرگی کرده ای و سخنان وحشتناک و هول انگیزی می گویی! تو چنین می پنداری که رسول پروردگار عالمیانی؟ اما پروردگار جهانیان و خالق همه مخلوقات شایسته نیست رسولی مثل تو انسانی همانند ما، داشته باشد. تو همانند ما غذا می خوری و همچون ما در بازارها راه می روی!" پیامبر (ص) عرضه داشت بار پروردگارا تو همه سخنان را می شنوی و به هر چیز عالمی آنچه را بندگان تو می گویند می دانی.» گویا پیامبر تقاضا داشت خدا جواب آنها را بدهد که در این هنگام آیات فوق برای جواب نازل شد. (نورالثقلین، ج 4، ص 6)
گفتگو قرآن پیامبران مناظره داستان قرآنی ویژگی های پیامبران سیره نبوی