فرامین و دستورات الهی که در غالب دین آسمانی در اختیار بشر قرار می گیرند، برنامه سعادت انسان ها می باشند و خداوند از این طریق، راه رسیدن به کمال مطلوب انسان را در اختیار او قرار داده است. اما عوامل گوناگونی در این راه، مانع آفرینی کرده و از سعادتمند شدن انسان جلوگیری می کنند. خداوند برای تشویق انسان به حرکت در مسیر کمال و رفع این موانع، روش هایی را در پیش گرفته است. یکی از این روش ها بیان عواقب ناگوار نافرمانی خداوند و انحراف از مسیر دین است که در موارد متعددی در قرآن کریم به آن اشاره شده است. در این بحث، به بیان برخی از آیات وارد شده در این مورد، می پردازیم:
خداوند اینگونه از سرنوشت مجرمان و گنهکاران در روز قیامت خبر می دهد: «سیصیب الذین أجرموا صغار عند الله و عذاب شدید بما کانوا یمکرون؛ به زودى کسانى که مرتکب گناه شدند (و مردم را از راه حق منحرف ساختند)، در مقابل مکر (و فریب و نیرنگى) که مى کردند، گرفتار حقارت در پیشگاه خدا و عذاب شدید خواهند شد (انعام/ 124)
تمامی گناهان و نافرمانی های گنهکاران، ثبت و ضبط می شود و آنها توانایی انکار و فرار کردن از عواقب و جزای آن ها را ندارند. خداوند در این مورد می فرماید: «و وضع الکتاب فترى المجرمین مشفقین مما فیه و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة إلا أحصاها و وجدوا ما عملوا حاضرا و لا یظلم ربک أحدا؛ و کتاب (کتابى که نامه اعمال همه انسان هاست) در آن جا گذارده مى شود، پس گنهکاران را مى بینى که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند و مى گویند: «اى واى بر ما! این چه کتابى است که هیچ عمل کوچک و بزرگى را فرو نگذاشته مگر اینکه آن را به شمار آورده است؟! و (این در حالى است که) همه اعمال خود را حاضر مى بینند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمى کند» (کهف/ 49)
کلمه "مشفقین" مشتق از "شفقت" است و اصل شفقت، رقت است. راغب در مفردات مى گوید: اشفاق عنایت آمیخته با ترس را گویند، چون مشفق کسى را گویند که نسبت به مشفق علیه محبت و علاقه دارد و از آثار سوء عملش نسبت به جانش مى ترسد و چون این لفظ با کلمه "من" متعدى شود معناى ترس در آن روشن تر مى شود، مانند آیه مورد بحث.
کلمه "ویل" به معناى هلاکت است و اینکه در هنگام مصیبت "ویل" را "یا ویلاه" ندا مى کنند و یا مى گویند "یا ویلتاه" از این باب است که به طور کنایه برسانند که مصیبت وارده آن قدر سخت است که از هلاکت دشوارتر است، لذا در برابر آن "ویل" را مى خواهد و صدا مى زند و از آن استغاثه مى کند که او وى را از مصیبت وارده نجات دهد. هم چنان که گاهى در هنگام مصیبت، آدمى آرزوى مرگ مى کند، چون آن را از مصیبت وارده آسان تر مى بیند، مانند گفتار حضرت مریم (س) که گفت: «یا لیتنی مت قبل هذا؛ اى کاش قبل از این مرده بودم.» (مریم/ 23)
اگر از گناهکاران به "مجرم" تعبیر شده براى اشاره به علت حکم است و اینکه اشفاقشان از آن حالى که به خود گرفته اند به خاطر این است که مجرم بودند. پس این حال و روزگار مخصوص به آنان نیست، هر کس در هر زمانى مجرم باشد هر چند که مشرک نباشد چنین روزگارى خواهد داشت.
و اینکه گفتند: «واى بر ما این چه کتابى است که هیچ کوچک و بزرگى را فروگذار نکرده و همه را شمرده است» خود اظهار وحشت و فزع از تسلط کتاب در احصاء و شمردن گناهان و یا تسلطش بر مطلق حوادث و از آن جمله گناهان است، که این اظهار وحشت را به صورت استفهام تعجبى اداء کرده اند و در مقام تعجب گفتند: این کتاب حتی گناهان کوچک را هم واگذار نکرده، چه برسد به گناهان بزرگ.
در آیه 39 سوره مبارکه الرحمن می خوانیم: «فیومئذ لا یسئل عن ذنبه إنس و لا جان؛ در آن روز نه انسان از گناهش سؤال مى شود و نه جن (و همه چیز روشن است)» و در ادامه، در آیه 41 می خوانیم: «یعرف المجرمون بسیماهم فیؤخذ بالنواصی و الأقدام؛ مجرمین از چهره شان شناخته مى شوند و موى سر و پاهایشان را مى گیرند و در آتش مى افکنند.»
این آیه در مقام پاسخ از پرسشى تقدیرى است، گویا کسى مى پرسد: خوب وقتى از گناهشان پرسش نمى شوند پس از کجا معلوم مى شود گنهکارند؟ در پاسخ فرموده: «مجرمین از سیمایشان شناخته مى شوند...» و منظور از سیما نشانه اى است که از چهره مجرمین نمودار است.
در روز قیامت خطاب به مجرمان و گنهکاران گفته می شود: از بهشتیان جدا شوید. «و امتازوا الیوم أیها المجرمون؛ (و به آنها مى گویند:) جدا شوید امروز اى گنهکاران.» (یس/ 59)
این آیه وعده اى را که در آیات دیگر داده شده و فرموده: «أم نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الأرض أم نجعل المتقین کالفجار؛ آیا کسانى را که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند همچون مفسدان در زمین قرار مى دهیم، یا پرهیزگاران را همچون فاجران.» (ص/ 28) و نیز فرموده: «أم حسب الذین اجترحوا السیئات أن نجعلهم کالذین آمنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم؛ آیا کسانى که مرتکب بدی ها و گناهان شدند گمان کردند که ما آنها را همچون کسانى قرار مى دهیم که ایمان آورده و اعمال صالح انجام داده اند که حیات و مرگشان یکسان باشد؟! چه بد داورى مى کنند» (جاثیه/ 21) را منجز و قطعى مى کند و از وفاى به آن وعده خبر مى دهد.
حالات و عذاب های گناهکاران در قیامت
خداوند در مورد وضعیت و حالت گناهکاران در روز قیامت، می فرماید: «و یوم تقوم الساعة یبلس المجرمون؛ و روزى که قیامت به پا شود مجرمین مایوس مى گردند.» (روم/ 12)
کلمه "یبلس" از مصدر "ابلاس" است، که به معناى نومیدى از رحمت خداست، که منشأ همه شقاوت ها و بدبختى ها است. و در این روز مجرمان را در غل و زنجیر می بینی: «و ترى المجرمین یومئذ مقرنین فی الأصفاد؛ و در آن روز، مجرمان را با هم در غل و زنجیر مى بینى! (که دست ها و گردن هایشان را به هم بسته است!)» (ابراهیم/ 49)
"اصفاد" جمع "صفد" (بر وزن نمد) و "صفاد" (بر وزن معاد) در اصل به معنى غل مى باشد و بعضى گفته اند خصوص آن غل و زنجیرى را گویند که دست و گردن را به هم مى بندد.
"مقرنین" از ماده قرن و اقتران و به همان معنى است، منتها هنگامى که به باب تفعیل برده شود، از آن "تکثیر" استفاده مى شود، بنابراین روى هم رفته کلمه مقرنین به معنى کسانى است که بسیار به یکدیگر نزدیک شده اند.
در اینکه منظور از این کلمه در آیه فوق کیست، مفسران سه تفسیر ذکر کرده اند:
نخست اینکه مجرمان را در آن روز با غل و زنجیر در یک سلسله طولانى به هم مى بندند، و به این صورت در عرصه محشر ظاهر مى شوند، این غل و زنجیر، تجسمى است از پیوند عملى و فکرى این گنهکاران در این جهان که دست به دست هم مى دادند و به کمک هم مى شتافتند و در طریق ظلم و فساد با یکدیگر رابطه و پیوند و همکارى داشتند و این ارتباط در آنجا به صورت زنجیرهایى مجسم مى شود که آنان را به یکدیگر مرتبط مى سازد. دیگر اینکه مجرمان در آن روز به وسیله زنجیرهایى با شیاطین قرین مى شوند و پیوند باطنیشان در دنیا، به صورت هم زنجیر بودنشان در جهان دیگر، آشکار مى گردد.
سوم اینکه دست هاى آنها را به وسیله زنجیرها گردنشان قرین مى سازند و مانعى ندارد که همه این معانى در مورد مجرمان صادق باشد، هر چند ظاهر آیه بیشتر معنى اول را مى رساند.
در آیه دیگری در توصیف روز قیامت، می فرماید: «یوم نحشر المتقین إلى الرحمان وفداو نسوق المجرمین إلى جهنم وردا؛ روزى که پرهیزکاران را محشور کنیم که به پیشگاه خداى رحمان وارد شوند و گنهکاران را تشنه به سوى جهنم برانیم.» (مریم/ 85- 86)
کلمه "ورد" به لب تشنه تفسیر شده و گویا از ورود به آب، یعنى قصد آن کردن و از آن نوشیدن گرفته شده، چون معمولا کسى به قصد آب نمى رود مگر آنکه تشنه باشد، به همین مناسبت این کلمه کنایه از عطش شده.
اینکه سوق داده شدن به سوی جهنم به مجرمین نسبت داده شده، می فهماند که علت سوقشان همان جرمشان است، چنانچه در آیه قبل، «حشر به رحمان» به متقین نسبت داده شده، تا بفهماند علت حشر به رحمان تقواى متقین است.
و باز در مورد این روز می خوانیم:
«یوم ینفخ فی الصور و نحشر المجرمین یومئذ زرقا؛ روزى که در صور دمیده شود و در آن روز گناهکاران را کور محشور کنی.» (طه/ 102)
کلمه "زرق" جمع "ازرق" است که به معناى کبود است و برخی گفته اند: مراد از زرق محشور شدن مجرمین و کور بودن ایشان است چون چشم وقتى بینائیش از بین مى رود کبود مى شود و این معناى خوبى است و آیه «و نحشرهم یوم القیامة على وجوههم عمیا؛ و روز قیامت، آنها را بر صورت هایشان محشور مى کنیم، در حالى که نابینا و گنگ و کرند.» (اسراء/ 97) آن را تأیید مى کند. بعضى دیگر گفته اند مراد کبودى بدن هاى ایشان به خاطر خستگى و تشنگى است.
در داستان رویارویى حضرت موسى (ع) با ساحران فرعون و ایمان آوردن ساحران، آنها خطاب به فرعون گفتند: «ما به پروردگارمان ایمان آوردیم، تا خطاهاى ما را و آن سحرى که تو ما را بر آن مجبور کردى بیامرزد» و علت اینکه ایمان موجب آمرزش گناهان می شود را اینگونه بیان کردند: «إنه من یأت ربه مجرما فإن له جهنم لا یموت فیها و لا یحیى؛ و هر که گنهکار به پیشگاه پروردگار خویش رود، جهنمى مى شود که در آنجا نه مى میرد و نه زندگى دارد.» (طه/ 74)
یعنی این بدان جهت است که کسى که خدا او را نیامرزد، قهرا مجرم است و کسى که مجرم به دیدار پروردگارش بیاید جهنمى دارد که در آن نه مى میرد و نه زنده مى شود و مصیبت بزرگ گناهکاران در دوزخ این است که «نه میمیرد و نه زنده مى شود؛ لا یموت فیها و لا یحیى» بلکه دائما در میان مرگ و زندگى دست و پا مى زند، حیاتى که از مرگ تلختر و مشقت بارتر است.
در آیات 47 و 48 سوره مبارکه قمر، آمده است: «إن المجرمین فی ضلال و سعر یوم یسحبون فی النار على وجوههم ذوقوا مس سقر؛ به درستى مجرمین از موطن سعادت یعنى از بهشت گمراه و در آتش افروخته قرار دارند. در آن روز که در آتش دوزخ به صورتشان کشیده مى شوند (و به آنها گفته مى شود:) بچشید آتش دوزخ را»
کلمه "سحب" که مصدر فعل مجهول "یسحبون" است به معناى این است که انسانى را با صورت روى زمین بکشند و کلمه "یوم" ظرفى است براى جمله "فی ضلال و سعر"، و کلمه "سقر" یکى از اسامى جهنم است و "مس کردن سقر" به این است که: سقر با حرارت و عذابش به ایشان برسد.
و معناى دو آیه فوق، این است که: اینکه گفتیم مجرمین از نظر رسیدن به منزلگاه سعادت در ضلالتند و در عوض راه آتش را در پیش دارند، این جریان در روزى صورت مى گیرد که با صورت در آتش کشیده مى شوند، و آن وقت به ایشان گفته مى شود: بچشید آنچه را که جهنم با حرارت و عذابش به شما مى دهد.
علت عذاب کردن مجرمین
در ادامه آیات فوق در آیه 49 می خوانیم: «إنا کل شی ء خلقناه بقدر؛ البته ما هر چیز را توأم با اندازه گیرى آفریدیم»
و قدر هر چیز عبارت است از مقدار و حد و هندسه اى که از آن تجاوز نمى کند، نه از جهت زیادى و نه از جهت کمى و نه از هیچ جهت دیگر، خداى تعالى در این باره مى فرماید: «و إن من شی ء إلا عندنا خزائنه و ما ننزله إلا بقدر معلوم؛ هیچ چیز نیست مگر آنکه نزد ما خزینه هاى آنست و ما نازلش نمى کنیم مگر به اندازه معین» (حجر/ 21) پس براى هر چیزى در خلقتش حدى است محدود، که از آن تجاوز نمى کند و در هستی اش راهی است کشیده شده که از آن تخطى نمى کند و تنها در آن راه سلوک مى نماید.
و آیه مورد بحث در مقام تعلیل عذاب مجرمین در قیامت است که دو آیه قبل از آن سخن مى گفت، گویا شخصى پرسیده: چرا کیفر مجرمین ضلالت و سعیر در قیامت و چشیدن مس سقر، شد؟ در پاسخ فرموده: براى اینکه ما هر چیزى را به قدر خلق کرده ایم و حاصلش این است که: براى هر چیزى قدرى است و یکى از قدرها که در انسان معین شده این است که خداى سبحان او را طورى خلق کرده که با ازدواج، افرادش زیاد شود و نیز مجبور باشد در زندگى دنیائی اش اجتماعى زندگى کند، و از زندگى دنیاى ناپایدارش براى آخرت پایدارش زاد و توشه جمع کند، و نیز یکى دیگر از قدرها این است که در هر عصرى رسولى به سوى ایشان بفرستد، و به سوى سعادت دنیا و آخرت دعوتشان کند، هر کس دعوت آن رسول را بپذیرد رستگار گردد و سعادتمند شود و داخل بهشت و در جوار پروردگارش قرار گیرد و هر کس آن را رد کند و مرتکب جرم شود در ضلالت و آتش قرار گیرد.