برخی از نواندیشان در تحلیل قصه آدم اظهار مى دارند که با انقراض نسل تبهکار قبلى بشر، خداوند، نسل دیگرى را با ویژگى برخوردارى از مکتب تربیتى وحى و وجود پیامبران، اولیاء، صدیقان و شهدا جایگزین آنها نمود. همین ویژگى سبب گردید که فرشتگان از اعتراض بر آفرینش نسل جدید لب فرو بندند. و در جاى دیگر مى نویسند: «نهایى ترین توضیح قرآن درباره خلقت آدم این است که مى گوید: آب را بر خاک افشاندیم و شیره گل را جدا کردیم و سپس با تلاطم امواج، مالش دادیم، تا چسبان شد و به صورت مرداب و لجن درآمد، و مرداب را در تابش آفتاب و طوفان قرار دادیم تا سیاه و بوناک شد و بوى گاز متان متصاعد گشت و کم کم سطح مرداب مانند سفال خشکید، و در این دوره طولانى و تحولات شیمیایى، اتمهاى خاک در هم شد و به صورت مولکول حیاتى نطفه آدمى ساخته شد; نطفه اى مانند بذر که هر گاه در جاى مناسب کشت شود به صورت آدمى قابل لمس با چشم و گوش و دست و پا و احشا و اندام، عرض اندام خواهد کرد.»
«هو الذى ذرأکم فى الارض و الیه تحشرون؛ اوست که بذر وجود شما را در خاک افشاند و به سوى او محشور مى شوید.» (ملک/ 24) آنها مى افزایند، نسلهاى اولیه بشر چون گیاه از زمین مى روییده اند و این مطلب براى مردم زمان نوح شناخته شده بود و به همین دلیل نوح، رویش گیاه گونه اجداد آنان را از زمین به آنها یادآورى کرد: «والله أنبتکم من الارض نباتا؛ خدا است که شما را به شیوه اى خاص از زمین رویانید.» (نوح/ 8)
در ابتدا، نسل بشر، یکدست مسیرى غیر از مسیر انبیاء را مى پیمودند و بدون اعتقاد به جهنم و بهشت زندگى را پى مى گرفتند و سرانجام زمان بعثت انبیاء فرا رسید. «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبیین مبشرین و منذرین؛ مردم امتى يگانه بودند پس خداوند پيامبران را نويدآور و بيم دهنده برانگيخت.» (بقره/ 213) و قرآن اولین پیامبرى که نام مى برد نوح است، بنابراین منطق قرآن نبوت آدم را نفى مى کند. استناد این نظریه ها به قرآن چندان کار آسانى نیست و یکایک ادعاها نیاز به دلیل و مستند قرآنى و روایى دارد. و بیم آن مى رود که برخى از این گونه اظهار نظرها تنها مستند به سخنان کهن از این دست باشد.
در میان حکماى یونان باستان (آنکساغورس) (428 ـ 500 ق، م) جنینهاى اثیرى یا تخمهاى تغییرناپذیر پراکنده در پهنه عالم با نام (اسپرماتا) را منشأ پیدایش آدمى مى دانست. و (لوکرتیوس) یکى دیگر از حکماى یونان، در سروده اى، پندار رویش انسانهاى اولیه را این گونه توضیح مى دهد: «انسانهاى اولیه هنگامى که زمین در نهایت بارورى و حاصلخیزى بود، مستقیما از شکم زمین به وجود آمدند، زمین پس از آن که از انواع گیاهان پوشیده شد، حیوانات، پرندگان و سایر موجودات زنده را نیز به وجود آورد.»
بر پایه اساطیر زرتشتى نیز (هرمزد) (خداى نیکى) گلى را به شکل نطفه در زمین قرار مى دهد، و زمین (کیومرث) (نخستین انسان) را مى زاید، و پس از کشته شدن او به دست اهریمن، نطفه اش در زمین کاشته مى شود، و سپس به صورت دو گیاه به هم پیوسته مى روید که در نهایت به مرد و زنى بدل مى شوند با نام (مشى) و (مشیانه) که پدر و مادر بشر مى باشند.
آنها آیه «هو الذى ذرأکم فى الارض و الیه تحشرون» (ملک/ 24) را ناظر به آفرینش نخستین انسان و پیدایش بشر در روى زمین دانسته اند و (تحشرون) را به معناى سر درآوردن گیاه گونه انسانها از زمین دانسته اند، غافل از این که این آیه و آیات همانند آن در (مؤمنون/ 79) جزء مجموعه آیاتى هستند که مسأله معاد را مطرح مى کنند.
نظریه رویش انسانهاى اولیه از نطفه هاى فرا مریخى و کاشته شده در زمین، مستلزم این است که پیوستگى نسبى بین آنها و آدم و حوا را مورد انکار قرار دهیم و در نتیجه انتساب بشر کنونى را به آدم و حوا نیز نپذیریم، و این مطلب از نگاه قرآن پذیرفتنى نیست. در قرآن مى خوانیم: «یا بنى آدم لایفتننکم الشیطان کما أخرج أبویکم من الجنة؛ اى فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد آن گونه که پدر و مادرتان را از بهشت بیرون کرد.» (اعراف/ 27) انکار نبوت آدم در این نگاه بدین دلیل که خدا وعده فرستادن هدایت داده بود و پس از هبوط، پرونده آدم مختومه اعلام شده است، ادعاى دیگرى است که مجال نقد دارد، زیرا قرآن بى پرده مى گوید: آدم پس از توبه، از سوى خداوند برگزیده شد و از نعمت هدایت برخوردار گردید: «ثم اجتباه ربه فتاب علیه و هدى؛ سپس پروردگارش او را برگزید و توبه اش را پذیرفت و هدایتش نمود.» (طه/ 122) به یقین هدایت آدم در این آیه، هدایت دینى و مرتبط به برگزیده شدن اوست که ملازم با نبوت است.
علاوه بر این، آیه 33 سوره آل عمران حکایت از مرتبت بلند آدم و نبوت وى دارد: «ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین؛ خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برترى داد.» (آل عمران/ 33) و اما این که نسل قبل از نوح، همه بر راهى جز راه انبیاء بوده اند، از قرآن استفاده نمى شود، زیرا آنچه که آیه «کان الناس امة واحدة» (بقره/ 213) به دست مى دهد، این است که به دلیل سادگى زندگى در مراحل اولیه، اختلاف و انحراف در حدى نبوده که خداوند کتاب و قانون مدون و پیامبر اولوالعزم بفرستد و این نیاز، با گسترش جامعه انسانى و تشدید رقابتها در حیات اجتماعى پدید آمد.
تحلیل زیست شناسانه از قصه آدم در قرآن، بر اساس نظریه تکامل انواع، نوع دیگرى از گرایشهاى نوین در این باب است که در بررسیهاى قرآنى تعدادى از پژوهشگران مسلمان به چشم مى خورد.
برخی از نواندیشان با این که بر آن بوده اند تا با بى طرفى و بدون پیش داورى دو دسته آیاتى را که مى تواند مؤید دو دیدگاه (ثبات انواع) و (تکامل انواع) باشد مورد بررسى قرار دهند، در نهایت تمایل خود را به اثبات نظریه دوم در پرتو آیات قرآن، پنهان نساخته اند. برخی از آنها در صدد برآمده اند تا راه میانه را در پیش گیرند، آنها مى نویسند با فرض دیگرى مى توان میان این دو نظر را جمع نمود، که در فواصل تکامل تدریجى، جهش ها و تکاملهاى ناگهانى پیش آمده باشد، بنابراین هم نظریه تکامل که قرائن بسیارى دارد درست مى آید و هم از زحمت جستجوى بیهوده حلقه هاى وسط، محققین راحت مى شوند، زیرا فاصله میان پدیده ها و انواع، نه چندان است که با فرضیه یا نظریه کشف بعضى از استخوانها بتوان آن را پر نمود.
این راه حل، شباهت به نظریه (کاتاستروفیسم) دارد که توسط (گوویه) به وجود آمد. (گوویه) که از یک سو به سیر تکاملى حیوانات اعتقاد نداشت و از سوى دیگر فسیلهایى پیدا شده را دید که بر تغییر جانوران گواهى مى دهند، نظریه یاد شده را بنیان نهاد. برابر آن نظریه زمین در ادوار گوناگون دچار دگرگونى هاى چندى شده و پس از هر انقلاب، جانداران بر طبق طرح و نقشه قبلى ایجاد شده اند. از این رو بین آنان و جانوران قبلى رابطه پیوسته اى وجود ندارد و علت تغییر را باید در طرح و نقشه قبلى دانست. در متن این دیدگاه آشتى جویانه تأیید نظریه تکامل نهفته است، زیرا ذیل آیه «إنى جاعل فى الأرض خلیفة؛ من در زمين جانشينى خواهم گماشت.» (بقره/ 30) آورده اند: جعل (که گرداندن از وضعى به وضع دیگر است) و عنوان خلیفه، تحول و تکامل را مى رساند که شاید تحول و جهش نوعى باشد و نظر به آغاز و چگونگى خلقت آدم نیست، بلکه صریح «و علم آدم الأسماء؛ و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت.» (بقره/ 31) این است که آدم بوده و با تعلیم اسماء به مقام خلافت رسیده…
در میان حامیان مسلمان نظریه تکامل، کسى که بیشترین تلاش را کرده تا توافق این نظریه را با دیدگاه قرآن اثبات کند، آقای یدالله سحابی نویسنده (خلقت انسان) است که با وجود انکار داروینیسم در قسمت اول این کتاب، با استفاده از دانش جنین شناسى و دانش فسیل شناسى که دو تکیه گاه عمده نظریه تکامل به حساب مى آیند، پیش فرض به ظاهر علمى تکامل تدریجى انسان را تهیه دیده و آن گاه در صدد اثبات سازگارى آن با قرآن بر مى آید! این نویسنده نظریه هاى خود را در بخشهایى از کتاب خود این گونه توضیح مى دهد: «بر اساس نتایج به دست آمده از دانش فسیل شناسى، حیات و زندگى در روى زمین چهار مرحله را پیموده و انسانهاى اولیه که متعلق به دوران چهارم مى باشند… چند میلیون سال را در حالى سپرى کردند که فقط شکل و هیکل انسانى داشته و بدون تشخیص، تمییز و مسئولیتى، زندگى را سپرى مى نموده اند.با برگزیده شدن آدم از بین انسانهاى زمانش، مرحله جدیدى از عمر بشر آغاز گردید. آدم با دریافت علم و دانش الهى داراى اختیار و مسئولیت گردید و (حوا) نیز استعداد رهنمایى پذیرى از آدم را دارا بود. با انتقال علم، دانش، اختیار و مسئولیت از آدم و حوا به فرزندانشان، بشر متفکر و اندیشمند به وجود آمد.»
بدین ترتیب قرآن، تکامل تدریجى و پیوستگى موجودات زنده را مى پذیرد و با دیدگاه علمى قطعى در این رابطه ناسازگارى ندارد.
این کتاب در جهت اثبات پیوستگى نسبى انسان با سایر حیوانات، به استدلالهاى قرآنى روى آورده است، از آن جمله:
1. «والله خلق کل دابة من ماء فمنهم من یمشى على بطنه و منهم من یمشى على رجلین و منهم من یمشى على أربع یخلق الله مایشاء؛ و خداوند هر جنبنده اى را از آبى آفرید، پس گروهى از آنها بر شکم راه مى روند و گروهى بر دو پا و گروهى بر چهار پاى خود. خداوند هر چه را بخواهد مى آفریند، چون بر همه چیز تواناست.» (نور/ 45) در این آیه، از آفرینش تمام جنبندگان از آب (با ویژگیهاى شناخته نشده) سخن رفته است و کلمه (فاء) در (فمنهم) ترتیب و فاصله را مى رساند که پیوستگى نسبى راه روندگان با شکم را با (دابة) مى رساند و ضمیر جمع (هم) حکایت از تنوع و پیدایش انواع دارد، البته پس ازگذشت میلیونها سال. کلمه (من) که براى صاحبان خرد استعمال مى شود، اطلاق آن بر سه نوع حیوان، به اعتبار پیوستگى آنها به یکدیگر و بستگى غائى آنها به خلقت انسان داراى درک و شعور و شاید به علت آن که چون همه در مسیر تکامل و وصول به مقام اعلاى عقل مى باشند; بوده است.
2. آیه 54 از سوره فرقان نیز از نظر بحث ما، شایان توجه است: «هو الذى خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا؛ و اوست کسى که از آب بشرى آفرید و او را داراى پیوند نسبى و سببى گردانید، و پروردگار تو توانا بوده است.» نسب، پیوستگى نسلى به وسیله یکى از والدین است و ممکن است نسب طولى باشد، مانند نسب میان پسر و پدر، یا آن که عرضى، مثل بستگى با خواهر و خواهرزاده ها و عموزاده ها. صهر، نسبت و خویشى سببى است که با ازدواج حاصل شده باشد مثل داماد دخترى و داماد خواهری. همه افراد بشر در هر دوره و زمان، اعقاب و وابستگان یکدیگرند، اما اولین بشر که خلقت یافت (نسب) و (صهر) کیست؟ با خاک و گل که بستگى سببى و نسبى حاصل نمى شود. آیا این نسبت جز با ذوى الحیات مى تواند باشد.
3. خلقت تدریجى و ترتیب تکاملى موجودات زنده تا انسان را به طور دلپذیر از مطالعه آیات 7 تا 9 سوره سجده مى توان دریافت: «الذى أحسن کل شیئ خلقه و بدأ خلق الانسان من طین* ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین* ثم سواه و نفخ فیه من روحه و جعل لکم السمع و الابصار و الافئدة قلیلا ما تشکرون؛ همان کسى که همه چیز را نیکو آفرید، و آفرینش انسان را از گل آغاز کرد. سپس [تداوم] نسل او را از چکیده ى آبى حقیر مقرر کرد. آن گاه [ساختار] او را تنظیم کرد، و از روح خویش در او دمید، و براى شما شنوایى و چشم ها و دل ها قرار داد، [ولى] اندکى سپاس مى گزارید.»
مفهوم این سه آیه به یکدیگر مربوط است، زیرا به وسیله حرف عطف (ثم) به یکدیگر متصلند، و از طرف دیگر مدلول این آیات در یک زمان صورت نگرفته، زیرا (ثم) دلالت بر ترتیب و تدریج دارد. آنچه در آیه هفتم ذکر گردیده مقدمه اى براى مطلب تکمیلى است که در آیه 9 به ویژه قسمت اخیر آن «و نفخ فیه من روحه و جعل» بیان فرموده است. قسمت دوم آیه هفتم «و بدأ خلق الانسان من طین» تصریح دارد که آفرینش انسان از گل شروع شده است… از کلمه (بدأ) استفاده مى شود که خلقت انسان مراتب چندى داشته که نخستین آن از گل بوده است. سومین آیه با جمله (ثم سواه) شروع مى شود که منظور سامان یافتن شکل و هیکل انسان است به طورى که … آمادگى براى دریافت نیروى عقل و اختیار… داشته باشد. آیه 7 معرف دوران نخست از خلقت انسان و آیه 9 مبین دوره تکمیل جسم انسان و مکلف شدن اوست، پس آیه هشتم «ثم جعل نسله من سلالة من ماء مهین» ناظر به دوره واسطى غیر از دوره هاى فوق مى باشد و مدلولى غیر از منظور آیات 7 و 9 را داراست… این دوره جز سیر حیات در نسلهاى موجودات زنده دیگر نمى تواند باشد، زیرا:
کلمه (سلاله) که در آیه هشتم ذکر گردیده مسبوق به (الف و لام) تعریف نیست و بنابراین نمى توان آن را مخصوص به یک نوع و مثلا نوع انسان دانست، نکره آمدن کلمه (سلاله) مفهوم این اسم را به تمام حیوانات و حتى انسان (دارندگان نطفه و سلاله) عمومیت مى دهد… بنابر آیات متعدد قرآن،… خداوند خلقت انسان را از گل ذکر فرموده و به تصریح این آیات، انسان کامل، بلافاصله از گل پدید آمده و سپس حیات در سلسله موجودات به ترتیب تکاملى آنها سیر کرد تا آن که به انسان رسید. نویسنده یادشده بر این باور است که آغاز آفرینش انسان، صدها هزار سال قبل از آفرینش آدم بوده و تأکید دارد که انتساب نوع انسان به آدم، مبناى قرآنى ندارد، بلکه آدم با برخوردارى از علم الهى (تعلیم اسماء) از میان انسانهاى زمانش برگزیده شده و در نتیجه آن، یک رشته آداب و تکالیف که فرع آزادى و اختیار است به آدم و اولاد او (بنى آدم) واگذار گردید که ثمره آن پیدایش انسان متفکر و مسئول است، و کرامت اختیار و مسئولیت، در نسل وى که به تعبیر قرآن (بنى آدم) نامیده مى شوند باقى ماند و بشریت وارد مرحله تکامل فکرى و عقلى گردید.
دلایل این نظریه چنین ارائه شده است:
یک. «و لقد خلقناکم ثم صورناکم ثم قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا إلا إبلیس؛ ما شما را آفریدیم و سپس شما را شکل دادیم و سپس فرشتگان را گفتیم که آدم را سجده کنید پس سجده کردند غیر از شیطان، یعنى شما انسانها را، از چیزى به وجود آورده ایم.» (اعراف/ 11) از کلمه (ثم) در (ثم صورناکم) به دست مى آید که صورت ویژه نوع انسان، مدتى یا مدتها پس از خلقت اولیه او صورت گرفته است، در این مرحله انسان، تنها شکل و ظاهر انسانى داشته است. قسمت اخیر آیه (ثم قلنا للملائکة) اشاره دارد به امر الهى که آدم مسجود ملائکه و مسجود ابلیس قرار مى گیرد و این مقام، براى آدم، موقعى که بشر شکل مخصوص خود را پیدا کرد، حاصل نگردید، زیرا کلمه (ثم) مى رساند که پس از آراستگى جسمى نوع انسان، مدتى گذشت تا آدم تحت تعلیم الهى قرار گرفت و برگزیده شد.
دو. «إن الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین؛ همانا خدا، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید.» (آل عمران/ 33) برگزیدن فرد، از میان جمعیتهاى هم سان و هم نوع او صورت مى گیرد. نوح، آل ابراهیم و آل عمران پس از آمادگى هاى روحى و معنوى که در زمینه هاى مساعد نسلى و تربیتى، پیدا کردند، از میان قوم خود یعنى مردمى که با آنها زندگى مى کردند انتخاب گردیدند، قطعا همین وضع براى آدم نیز فراهم بوده و او هم از میان همنوعان خویش که از نظر جسمى و وضع زندگى مثل او بودند، برخاسته و برگزیده شده است.
سه. «إن مثل عیسى عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فیکون؛ همانا مثل عیسى (چگونگى خلقت عیسى) نزد خدا مثل آدم است که او را از خاک آفرید سپس او را گفت: باش (بشر کامل باش) پس همان طور گردید.» (آل عمران/ 95) چون در هر تمثیل یا تشبیه، قطعا وجوه مشترک و مشابهى میان دو طرف تمثیل وجود دارد، معرفى هر طرف، موجب شناسانیدن طرف دیگر مى گردد، در آیه فوق، عیسى و آدم مورد تمثیل و تشبیه قرار گرفته اند… دقت در این بیانها و دلایل و مستندات آنها نشان مى دهد که اظهاراتى از این دست از یک سو زمان پسند و در تلاش براى هم نوایى با دانش تجربى و ذهن حس گراى اهل تجربه، و از سوى دیگر استحسانها و احتمالهایى هستند که نفى و اثبات آنها از نظر اهداف اصلى و بنیادى دین چندان سرنوشت ساز نیست، هر چند تلاشهاى علمى در جهت منطبق ساختن دیدگاهها و تفاسیر دینى با تئوریهاى علمى ـ تجربى، همراه با نیت خیر صورت گرفته باشد.
نگاه انسان شناسانه به قصه آدم در برخى نظریه هاى متأخر به برزخى مى ماند میان تأویل عارفانه قصه آدم در تورات و قرآن (که در آن این داستان با دو چهره تاریخى و انسان شناختى مطرح است) و میان تحلیل نواندیشان غربى از قصه آدم در سفر پیدایش، به این معنى که مفاهیم انسان شناختى که نواندیشان مسلمان از واژه هاى کلیدى این داستان مى فهمند، همانندى آشکارى با مفاهیم انسان شناختى دارند که (عرفا) از داستان آدم مى فهمند، منتهى از نگاه عارفان واقعیت تاریخى قصه پذیرفته است، ولى برخى نگاه هاى متأخر، آیات قصه آدم را بیانگر رخدادى تاریخى به نام آفرینش مستقل آدم و حوا و برخورد شیطان به عنوان یک موجود خارجى با آن دو و هبوط جمعى آنها به زمین و…، نمى شناسند و ادعا دارند که این آیات تنها به بازگویى دیدگاه هاى انسان شناختى در رابطه با نوع انسان مى پردازند، و این همان چیزى است که (ارتدکس) نوین ادعا دارد و با دو روایت توسط اگزیستانسیالیسم و تحلیل زبانى، تشریح شده است، با این تفاوت که برخى از نواندیشان غربى به افسانه بودن و ماهیت اسطوره اى مندرجات سفر پیدایش نیز تأکید دارند، ولى نواندیشان مسلمان به قداست قرآن پایبندند و تنها تلقى هاى تفسیرى مفسران را افسانه مى دانند.
برخی از نواندیشان بر این باورند که قرآن در اصل توجهى به مسأله خلق مستقیم از خاک فکسیسم و خلقت غیر مستقیم انسان از خاک (ترانسفورمیسم) ندارد و داستان آدم در قرآن یک داستان فلسفى است و نه یک رویداد خارجى و نه یک سلسله قواعد علمى محض طبیعى و زیست شناسانه.
حقایق خالص و عمیق به دلیل این که براى ما به گونه مستقیم و کامل قابل درک و دریافت نبوده، تنزیل یافته و با رمز و استعاره بیان شده است، قهرمانان این داستان و حوادث اتفاق افتاده در آن را باید استعاره اى تفسیر کرد. تمام تعبیرات مورد اشاره نهج البلاغه (خطبه اول) از قبیل: گرفتن مشتى خاک از اینجا و مشتى از آنجا و به هم آمیختن آنها، و تعبیراتى چون صلصال، حماء مسنون و طین در قرآن و نهج البلاغه، کنایه اى از برخى ویژگیهاى نهادى و پایدار آدمى است و بعدى از انسان بینى فلسفى قرآن به رمز و اشاره بازگو مى شود، و تضادهاى ذاتى و درونى آدمیان با تعبیراتى چون گل نرم یا شوره زار یا حماء مسنون یا صلصال، بیان مى گردد.دمیدن روح الهى به معناى پدید آمدن صفات الهى در انسان به صورت یک استعداد و امکان و قوه انسانى است که در ماجراى آدم و بهشت و میوه ممنوعه و… تولد یافته و کمال وجودى خود را آغاز کرد.
بهشت یعنى حالت یا شرایطى که در آن رفاه، آسایش، آرامش، بى خیالى، بى رنجى و صفا باشد و آدم پیش از خود آگاهى، چنین حالتى داشت، ولى بعدها دچار رنج و تلاش و کار شد و به تعبیر قرآن هبوط کرد، در روزگار پیش از آگاهى، آدم چون حیوانات در آغوش طبیعت زندگى مى کرد و سرخوش و آرام و بى دغدغه و بى هجیان و بى رنج زیست مى کرد و با انقلاب و تحول درونی… از آن حالت، پا در آستانه جهان دیگر گذاشت. شیطان، در بعد درونى، نفس اماره است و در بعد اجتماعى خود عبارت است از زر، زور و تزویر.
برخی از آنها نیز داستان آدم را تمثیلى مى دانند که در آن حقایق معنوى و نامحسوس، با استفاده از واژه هایى که معانى محسوس و شناخته شده دارند، تبیین مى گردد، آنها ادعا مى کنند که نیروهاى بدنى از یک طرف و قواى روحى از طرف دیگر، دو جفت و دو گروهند که نفس ناطقه (یعنى ذات انسان) مأمور است همه را در صراط حق دمساز و به سوى اهداف عالیه بسیج گرداند. این دو گروه در بهشت جهان که انسان از نخست در آن قرار دارد، هم از جهت روح که فطرت او پاک است و چه از لحاظ جسم که همه چیز عالم پاکیزه است; همانند زن و شوهر با هم به کار مى پردازند، پس هر گاه متحد شوند و از شجره مسموم گناه نخورند، گوى سعادت را در میدان حیات و کسب کمالات خواهند ربود. … قرآن، هواهاى وهمى و نفسانى را که بر خلاف مسیر ارتقاى انسان و ضد مصالح جهان به حرکت مى آیند، شیطان نامیده است.مقام خلافت عبارت است از صعود به افق اعلى که با تسلط ذات انسان بر همه قوا و بهره گیرى از آنها در طریق اکتساب تعالى اخلاقى و علمى به دست مى آید…
… انسان پیرو هواى نفس، تمام بدیهاى خود را تغییر مى دهد، ظلمش را عدل، و خیانتش را عدالت، و دروغش را راست مى نامد، و از این طریق بدیهایش را مى پوشاند…
بدین ترتیب آنها نیز گویا ماجراى قصه آدم را بستر قرآنى مى دانند که تنها قواى درونى و حالات روحى انسان در آن قابل مطالعه هستند و توجهى به بعد طبیعى و زیست شناختى انسان ندارد. واقعیت این است که یافتن نشانه ها و دلایلى که بر اساس آنها داستان آدم و همسرش از آغاز تا پایان جنبه سمبولیک و چهره تشبیه و مجاز و کنایه به خود گرفته و تنها بازگو کننده مسائل معنوى باشد، در نهایت دشوارى است. با توجه به پذیرش اعجاز در دستگاه آفرینش و نیز تردیدهاى اساسى که از سوى متخصصان و صاحب نظران متوجه نظریه تکامل شده است، و هم چنین با در نظر داشت روایات صریح و فراوان معصومین (ع) در زمینه خلقت مستقیم آدم و حوا از از خاک; تأویلهاى حدسى یاد شده توجیهى پذیرفتنى نخواهند داشت.
داستان قرآنی حضرت آدم (ع) باورها در قرآن نظریه تکامل انسان زیست شناسی خلقت