برخی بر اساس مبانی عقلی و نقلی شبهه ای را در مورد طوفان نوح در قرآن ذکر می کنند که: آیا طوفان حضرت نوح عالم گیر بود یا فقط در بخشی از زمین اتفاق افتاده بود و اگر عالم گیر بود دو تا بحث مطرح می شود اول اینکه بنا به علم هواشناسی که در ستونی از هوای یک متر مربع حداقل 16 کیلوگرم و حداکثر 25 کیلوگرم بخار آب وجود دارد که اگر داشته باشیم حجم 25 کیلوگرم یا 25000 سانتی متر مکعب است و لایه آب به مسافت یک متر مربع یا 100*100 به عبارتی 10000 سانتی متر مربع همین جرم را می داشت با تقسیم حجم بر مساحت قاعده ضخامت آب به دست می آید سانتی متر مربع 2.5 = 10000 / 25000 یعنی آب از ارتفاع 5/2 سانتی متر نمی توانست بالاتر رود (چون حداکثر را محاسبه کردیم) پس شاید یک مورچه که بالای یک سنگ 3 سانتی متری بود غرق نمی شد حال چگونه این آب کشتی حضرت نوح (ع) را بلند کرده البته اگر طوفان در یک منطقه اتفاق می افتاد می گفتیم که باد بخار آب سایر مناطق را به آن منطقه آورده و اصلأ به آن طوفان نمی توان گفت چون بارانی که 2.5 سانتی متر باشد طوفان نیست و دوم اینکه مساحت کشتی سه طبقه حضرت نوح (ع) برابر است با متر مربع 9120=3*3040 که حتی برای پستانداران روی زمین کافی نیست که هم غذا برایشان بردارند هم حضرت و یارانشان خودشان را جا دهند.
البته معجزه بودن این اتفاق شاید تمام این محاسبات را با تعریف فوق العاده بودنش حل کند و می باید یک جواب منطقی و علمی داشته باشد که این محاسبات را رد کند چون ماده نه بوجود می آید نه از بین می رود پس آن آب باید هنوز هم موجود باشد که نیست! آنها همچنین بیان می دارند که در قرآن دلالت و حتی اشاره ای به عمومیت و جهانی بودن طوفان نیست. بلکه بر عکس مطالب قرآنی دلالت بر این امر دارند؛ که طوفان فقط ناحیه ای که نوح و قومش در آن زندگی می کردند را فراگرفت.
«لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم؛ همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم. پس گفت: ای قوم من، خدا را بپرستید که برای شما معبودی جز او نیست، من از عذاب روزی سترگ بر شما بیمناکم.» (اعراف/ 59) تا آن جا که فرمود: «فکذبوه فانجیناه والذین معه فی الفلک واغرقنا الذین کذبوا بآیاتنا انهم کانوا قوما عمین؛ پس او را تکذیب کردند، و ما او و کسانی را که با وی در کشتی بودند، نجات دادیم؛ و کسانی را که آیات ما را دروغ پنداشتند، غرق کردیم، زیرا آنان گروهی کور [دل] بودند.» (اعراف/ 64)
بنابراین کسانی که نوح بر ایشان خوف «عذاب یوم عظیم» را داشت (تکذیب کنندگان قومش)، غرق شدند. حتی دلالتی بر غرق شدن اقوام دیگر (چنانچه موجود بودند و در سایر مناطق زندگی می کردند و نوح بر آنها مرسل نبود و دعوتش به آنها نرسیده بود) نیست؛ چه رسد به سایر حیوانات روی زمین و پرندگان آسمان که رسالتهای انبیا به آنها ربطی ندارد. به عبارت دیگر وجهی نخواهد داشت که عذاب (که عقاب معصیت و مختص انسان است) آنها را فراگیرد.
1- مسلمانان به دلایل عقلی و نقلی می گویند: طوفان نوح جهانی و عالمگیر بوده است.
2- ولی طبق دلایل عقلی و نقلی جهانی بودن طوفان نوح امکان ندارد.
3- بنابر این طوفان نوح منطقه ای بوده است و محدود به منطقه نوح (ع) بوده است.
شبهه فوق ریشه در این پیش فرض اساسی دارد که طوفان سراسر زمین را فرا نگرفته بوده است.
ماجراى حضرت نوح (ع) در شش سوره به طور مفصل ذکر شده است این سوره ها عبارتند از: سوره اعراف، سوره مؤمنون، شعرا، قمر، نوح و هود (ع) سوره نوح همه اش درباره حضرت نوح است ولى با این حال سوره هود مفصلتر از همه سوره ها درباره ماجراى حضرت نوح و طوفانش سخن گفته است. آنچه درباره نوح، طوفان نوح و مردم آن زمان در قرآن آمده است به این صورت است: در زمان حضرت نوح فساد همه جا را گرفت مردم از دین توحید روى گردانیدند عدالت اجتماعى از بین رفت مردم بت پرست شدند اختلاف طبقاتى بسیار زیاد شد پولداران فقرا را پایمال کردند و حاکمان ستمگر بر همه تسلط یافتند خداوند در این شرایط حضرت نوح (ع) را مبعوث کرد به او کتاب و شریعت داد حضرت نوح مردم را به ترک بتها، پیاده کردن عدالت اجتماعى، امر به معروف، نهى از منکر، نماز، راستگویى، وفاى به عهد، دورى از گناهان و تسلیم در برابر فرمان خدا دعوت کرد. آن حضرت شب، روز، در نهان و پنهان با تمام توان مردم را دعوت مى کرد با این حال مردم روز به روز بدتر مى گردیدند در برابر دعوت او سرسخت تر مى شدند و کسى به او ایمان نیاورد جز خاندان خودش و کمى از مردم.
حضرت نوح از ایمان آوردن مردم ناامید گردید و از خداوند کمک خواست خداوند به او وحى کرد که بر قوم عذاب نازل خواهد شد و همه غرق خواهند شد از سوى خدا به نوح (ع) دستور رسید که کشتى را بسازد آن حضرت شروع به ساختن کشتى کرد مردم وقتى حضرت نوح را دیدند که کشتى مى سازد مسخره کردند و هر بار از آن جا رد مى شدند مسخره مى کردند و حضرت نوح هم جواب مى داد: ما هم شما را مسخره خواهیم کرد. خداوند براى نزول عذاب علامتى قرار دارد این علامت فوران تنور بود کشتى ساخته شد تنور فوران کرد نوح خاندان خود، مؤمنان و حیوانات را بر کشتى سوار کرد آسمان آب خود را ریخت، زمین آب خود را بیرون داد کشتى بالا آمد و در میان امواج کوه پیکر به راه افتاد همه مردم، زن حضرت نوح و پسرش غرق شدند پس از پایان کار آسمان آب خود را قطع کرد زمین آب خود را فرو برد و کشتى در کوه جودى لنگر انداخت همه از کشتى بیرون آمدند خدا را شکر کردند و به عبادت خدا پرداختند.
خداوند در سوره هود داستان طوفان نوح را به این صورت بیان می کند: «حتی إذا جاء أمرنا وفار التنور قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین الا من سبق علیه القول ومن آمن وما آمن معه إلا قلیل* وقال ارکبوا فیها بسم الله مجراها و مرساها ان ربی لغفور رحیم؛ تا آنگاه که فرمان ما در رسید و تنور فوران کرد، فرمودیم: در آن [کشتی] از هر حیوانی یک جفت، با کسانت (مگر کسی که قبلا درباره ی او سخن رفته است) و کسانی که ایمان آورده اند، حمل کن. و با او جز [عده ی] اندکی ایمان نیاورده بودند!
و [نوح] گفت: در آن سوار شوید. به نام خداست روان شدنش و لنگر انداختنش، بی گمان پروردگار من آمرزنده ی مهربان است.»
(هود/ 40- 41)
آن [کشتی] ایشان را در میان موجی کوه آسا می برد، و نوح پسرش را که در کناری بود، بانگ در داد: «ای پسرک من، با ما سوار شود و با کافران مباش.» (هود/ 42) گفت: «به زودی به کوهی پناه می جویم که مرا از آب در امان نگاه می دارد.» (هود/ 43) گفت: « امروز در برابر فرمان خدا هیچ نگاه دارنده ای نیست، مگر کسی که [خدا بر او] رحم کند.» و موج میان آن دو حایل شد و [پسر] از غرق شدگان گردید.
(هود/ 43) و گفته شد: «ای زمین! آب خود را فرو بر، و ای آسمان، [از باران] خودداری کن. و آب فرو کاست و فرمان گزارده شده و [کشتی] بر جودی قرار گرفت.» (هود/ 44) و گفته شد: «مرگ بر قوم ستمکار»
و نوح پروردگار خود را آواز داد و گفت: «پروردگارا، پسرم از کسان من است، و قطعا وعده ی تو راست است و تو بهترین داورانی.»
(هود/ 45) فرمود: «ای نوح، او در حقیقت از کسان تو نیست، او [دارای] کرداری ناشایسته است. پس چیزی را که بدان علم نداری، از من مخواه. من به تو اندرز می دهم که مبادا از نادانان باشی.»
(هود/ 46) گفت: «پروردگارا، من به تو پناه می برم که از تو چیزی بخواهم که بدان علم ندارم، و اگر مرا نیامرزی و به من رحم نکنی، از زیانکاران باشم.»
(هود/ 47) گفته شد: «ای نوح، با درودی از ما و برکت هایی بر تو و بر گروه هایی که با تواند، فرود آی. و گروه هایی هستند که به زودی بر خوردارشان می کنیم، سپس از جانب ما عذابی دردناک به آنان می رسد.» (هود/ 48)
علامه طباطبایی می فرماید: «وقتى گفته مى شود: "فار القدر یفور فورا و فورانا" معنایش این است که دیگ به جوش آمد و فوران کرد، یعنى به شدت جوشید. و وقتى گفته مى شود: "فار النار" معنایش این است که آتش مشتعل شد و شعله اش بالا رفت، و کلمه "تنور" از لغات مشترک فارسى و عربى است، احتمال هم دارد که در اصل فارسى بوده و در عرب مورد استعمال قرار گرفته باشد و به معناى محلى است که خمیر را براى پخته شدن به آن مى چسبانند و "فوران تنور" به معناى جوشیدن آب از داخل تنور و سرازیر شدن از تنور است، در روایات نیز آمده که در ماجراى طوفان نوح اولین نقطه اى که آب از آن فوران کرد یک تنور بود و بنابراین روایت، الف و لامى که در آیه شریفه بر سر کلمه تنور آمده الف و لام عهد خواهد بود یعنى آن تنور معهود، در خطاب، فوران کرد. احتمال هم دارد فوران تنور به معناى جوشیدن تنور نانوایى نباشد بلکه کنایه باشد از شدت غضب خداى تعالى که در این صورت نظیر عبارت "حمى الوطیس" خواهد بود، که وقتى در مورد جنگ استعمال مى شود این معنا را مى دهد که تنور جنگ گرم شد و آتش جنگ شعله ور گردید، پس اینکه فرمود: "حتى إذا جاء أمرنا و فار التنور" معنایش این است که وضع نوح و قومش به همان منوال ادامه داشت، تا آنکه امر ما آمد، یعنى امر ربوبى تحقق یافته و متعلق به آنان گردید و آب از تنور جوشید، و یا غضب الهى شدت گرفت که در آن هنگام ما به نوح چنین و چنان گفتیم.»
بعضی از مفسرین و مورخین، آیه فوق را به فوران آب از تنور خانه نوح تفسیر کرده اند و گفته اند، این همان تنوری بوده که حضرت حوا آن را برای پختن نان ساخته و تا زمان نوح باقی بوده است. عده ای دیگر از مفسرین، تنور را کنایه از «سطح زمین» بیان کرده اند؛ یعنی زمین فوران کرد. از امام علی (ع) روایت شده که «تنور به معنای فجر است؛ یعنی نور فجر به عنوان علامت طوفان، ظاهر شد.»
احتمالا طوفان با فوران یا نزول سه آب آغاز شد:
1. فوران آبگرم و جوشان از آب فشانهای زمین: «وفارالتنور….»
2. بارش باران سیل آسا از آسمان: «ففتحنا أبواب السماء بماء منهمر؛ پس درهاى آسمان را به آبى ريزان گشوديم.» (قمر/ 11)
3. فوران آب از چشمه های زمین: «وفجرنا الارض عیونا فالتقی الماء علی أمر قد قدر؛ و از زمين چشمهها جوشانيديم تا آب [زمين و آسمان] براى امرى كه مقدر شده بود به هم پيوستند.» (قمر/ 12)
نمونه چنین فورانی، آب فشانها و چشمه های آب گرمی است که در فواصل معین، آب از آن با شدت به خارج فوران می کند. این چشمه ها در سراسر جهان دیده می شوند. به عنوان نمونه آب فشان معروف پارک ملی یلواستون در ایالت وایومینگ آمریکا است که در هر ساعت یک بار فوران می کند. در هر حال، آب بسیاری که برای طوفانی مقدر بود، به هم برآمد: «فالتقی الماء علی أمر قد قدر» (قمر/ 12) به این ترتیب همه کره زمین را آب فراگرفت.
درباره مکان طوفان دو احتمال وجود دارد:
الف. طوفان نوح همه کره زمین را فرا گرفت و خاص یک منطقه نبود به خصوص با توجه به آیه اى که مى گوید: به نوح گفتیم از هر حیوانى یک نر و یک ماده بردار و به کشتى سوار کن. اگر طوفان جهانى نبود این کار ضرورتى نداشت.
ب. طوفان جهانى نبود بلکه در منطقه خود حضرت نوح بود. (تفسیر المنار) و دلیل این که به او گفته شد از هر حیوان یک نر و یک ماده بردار، این بود که این مخلوقات در این قسمت کره زمین زندگی می کردند. (همان طور که نسل ابتدایی انسان در منطقه خاورمیانه زندگی می کرده سپس به مناطق دیگر کره زمین مهاجرت نمودند)
تورات نسبت به فراگیری طوفان و اینکه این حادثه حرث و نسل و حتی پرندگان آسمان را نابود کرده است، تصریح دارد. این امری است که تورات سخت بر آن پای می فشارد و مدعی است که آب تمام سطح زمین را گرفت؛ به طوری که از قله های کوههای بلند پانزده ذراع گذشت! از ظاهر بسیاری از آیات قرآن نیز چنین بر می آید که طوفان نوح (ع) جنبه منطقه ای نداشته است، بلکه حاثه ای بوده است برای سراسر روی زمین، زیرا کلمه ارض (زمین) به طور مطلق ذکر شده مانند «خداوندا بر روی زمین از کافران که هرگز امید به اصلاحشان نیست احدی را زنده مگذار» و همچنین «ای زمین آبهای خود را فرو بر...» از بسیاری از تواریخ نیز، جهانی بودن طوفان نوح استفاده می شود، به همین جهت تمام نژادهای کنونی را به یکی از سه فرزند نوح (حام، سام، یافث) که بعد از نوح باقی ماندند باز می گردانند.
در تاریخ طبیعی نیز دورانی به نام دوران باران های سیلابی دیده می شود که اگر آن را الزاما مربوط به قبل از تولد جانداران ندانیم قابل تطبیق بر طوفان نوح نیز هست. این نظریه نیز در تاریخ طبیعی زمین هست که محور کره زمین تدریجا تغییر پیدا می کند، یعنی قطب شمال و جنوب تبدیل به خط استوا و خط استوا جای قطب شمال و جنوب را می گیرد، روشن است که به هنگام گرم شدن یخ های فوق العاده متراکم قطبی، آب دریاها به اندازه ای بالا می آید که بسیاری از خشکی ها را فرا می گیرد و با نفوذ در لایه های زمین به صورت چشمه های خروشان از نقاط دیگر سر بر می آورد، و همین گسترش آب ها باعث فزونی ابرها و بارش بارانهای زیادتر می گردد. این مطلب که نوح از حیوانات روی زمین نمونه هایی با خود برداشت نیز موید جهانی بودن طوفان است، و اگر محل زندگی نوح را کوفه (آنچنان که در بعضی از روایات آمده است) بدانیم و باز طبق رویات دیگر دامنه طوفان به مکه و خانه کعبه همه کشیده شده باشد، این خود مؤید دیگری بر جهانی بودن این طوفان است.
این مسأله از دیرباز موضوع نزاع بین اهل ادیان و صاحب نظران و تاریخ نگاران بوده است و اهل کتاب و دانشمندان اسلامی (بعضی) بر آن بوده اند که طوفان تمام زمین را دربرگرفته است و عمدتا بر این نظر به دو وجه استدلال کرده اند:
1. آثار ژئولوژیکی: در بلندیهای بعضی از کوهها، فسیلها و صدفهایی وجود دارد که بقایای موجودات آبزی است و این دلیل آن است که زمانی آب بر آنها بالا رفته است. این وجه از طرف برخی مفسران و قرآن پژوهان مورد نقد قرار گرفته است. شیخ محمد عبده در این باره می گوید: «وجود صدف ها و حیوانات دریایی فسیل شده در قله های کوه ها، بر این مطلب که آن ها در اثر طوفان در آن محل ها واقع شده باشند، دلالت ندارد، بلکه به احتمال قوی تر به خاطر آن است که کوه ها از درون آب ها سر برآورده اند. چون صعود چند روزه آب بر بالای کوهها، برای چنین پدیده ای کافی نیست.»
آیه الله معرفت نیز احتمال قوی می دهد که چنین آثاری بقایای رسوبی موجوداتی باشد که روزی زیر دریاها بوده و بعد در اثر تغییرات پوسته زمین و عواملی مانند زلزله و غیر آن به بلندی تبدیل شده اند.
صاحب تفسیر المنار نیز به استدلالى که بعضى از اهل نظر بر عمومیت طوفان کرده و گفته اند: دلیل بر این معنا این است که ما فسیل و اسکلت هاى سنگ شده ماهیانى را در بالاى کوه ها یافته ایم و معلوم است که ماهى بالاى کوه زندگى مى کرده پس حتما در روزگارى زندگى مى کرده که بالاى کوه ها نیز زیر آب قرار داشته و این کافى است به اینکه یک بار کوه ها در زیر آب قرار گرفته باشند.آن گاه سخن این اهل نظر را رد نموده و گفته است پیدا شدن صدفها و حیوانات دریایى در بالاى قله کوه ها دلیل بر این نمى شود که از آثار باقیمانده از طوفان نوح است بلکه آنچه به ذهن نزدیکتر است این است که گفتیم قلل جبال و همچنین سایر نقاط کره زمین در زیر آب درست شده و تکون یافته است زیرا بالا رفتن آب براى چند روز از کوه ها کافى نیست در اینکه حیوانات زنده اى در بالاى قلل جبال بمیرند و فسیل شوند.
علامه می فرماید: «آیات قرآنى ظاهر در این دارد که طوفان نوح همه زمین را فرا گرفته بوده است. اینکه صاحب تفسیر المنار آیات را تاویل کرده و حصر را در آنها اضافه گرفته مرتکب تقییدى شده که هیچ دلیلى بر این تقیید دلالت نمى کند و اما اینکه در رد استدلال بر وجود فسیل حیوانات در بالاى قله کوه ها گفته: این معنا دلیل نمى شود بر اینکه طوفان نوح جهانى بوده، زیرا طوفان براى چند صباحى قلل جبال را فرا گرفته و این مدت کوتاه کافى نیست در اینکه حیواناتى در آن بلندیها بمیرند و فسیل شوند، در پاسخش مى گوییم که ممکن است امواج طوفان این فسیل ها را که قبلا در دریا مرده و به صورت فسیل شده بودند به بالاى کوه ها آورده باشد و این احتمال درباره طوفانى آن چنان عظیم که همه کره زمین و قلل جبال را فرا گرفته باشد احتمال بعیدى نیست.»
2. شواهدی از آیات قرآن: در برخی از آیات قرآن کریم قراینی بر فراگیری طوفان به چشم می خورد. این موارد عبارتند از:
الف. این که از زبان نوح چنین آمده است: «رب لاتذر علی الارض من الکافرین دیارا؛ پروردگارا هيچ كس از كافران را بر روى زمين مگذار.» (نوح/ 26) به این بیان که چون مضمون دعای نوح نابودی تمامی غیرمؤمنان موجود بر پهنه کره خاکی بوده است، این عذابی جهان شمول بوده است.
ب. «لاعاصم الیوم من امر الله»: در آیات «وهی تجری بهم فی موج کالجبال ونادی نوح ابنه وکان فی معزل یابنی ارکب معنا ولاتکن مع الکافرین* قال سآوی الی جبل تعصمنی من الماء قال لا عاصم الیوم من امرالله الا من رحم و حال بینهما الموج فکان من المغرقین؛ و آن [کشتى] آنها را در میان امواجى همچون کوه ها مى برد، و نوح پسرش را که در کنارى بود صدا زد: اى پسرک من! با ما سوار شو و با کافران مباش. گفت: به زودى به کوهى پناه خواهم برد که مرا از آب در امان نگاه دارد. [نوح] گفت: امروز از فرمان خداوند هیچ نگاه دارنده اى نیست مگر کسى که [خدا بر او] رحم کند. و موج میانشان حایل شد و از غرق شدگان گردید.» (هود/ 42- 43) دو موضع وجود دارد که ممکن است برای شمول طوفان به آنها استناد شود:
تعبیر از موج حایل به «کالجبال»؛ گفتگوی پسر نوح با پدرش (اینکه گفت در بالای کوهی پناه می گیرم و پدرش گفت امروز پناهی از امر پروردگار نیست) دلیل بر این است که آب، کوه های بلند را هم فراگرفت، به طوری که بلندی نبود که پسر نوح در آن پناه گیرد.
تعبیر «حال بینهما الموج؛ موج بین آن دو فاصله انداخت»، یعنی به دلیل سرعت رسیدن امواج، او فرصت نیافت (آن چنان که در نظر داشت) به کوهی بلندی پناه برد، نه آن که کوهی بیرون از آب موجود نبوده باشد.
ج: «قلنا احمل فیها من کل زوجین اثنین؛ فرمودیم: از هر جفتى [از حیوانات] دو تا و خاندان خود را در کشتى سوار کن.» (هود/ 40 و مؤمنون/ 27) گفته اند: اینکه در دو موضع به نوح امر شده است که از هر زوجی «اثنین» برگیرد و با خود به کشتی سوار کند، به جهت آن بوده که؛ شمول طوفان، نسلهای انواع جانداران را در مخاطره نابودی قرار داده است. اگر طوفان تمام زمین را فرانگرفته باشد، دلیلی نداشته که از خوف انقراض نسل های گونه های موجودات، این کار را بکند.
د: «وجعلنا ذریته هم الباقین؛ تنها ذریه نوح را بر روى زمین باقى گذاشتیم.» (صافات/ 77) گفته اند این آیه دلیل آن است که تمام بشریت از نسل نوحند و از دیگران حتی مؤمنانی که با نوح به کشتی درآمدند، نسلی باقی نماند و بنابراین نوح پدر دوم کل بشریت است.
علامه طباطبایی در جواب این پرسش که آیا طوفان نوح همه کره زمین را فرا گرفت؟ می فرماید: «وقتى که دعوت آن جناب عمومى بوده، قهرا باید عذاب نازل شده نیز عموم بشر را فرا گرفته باشد و این خود قرینه خوبى است بر اینکه مراد از سایر آیاتى که به ظاهرش دلالت بر عموم دارد همین معنا است، مانند آیه اى که دعاى نوح (ع) را حکایت نموده و مى فرماید: "رب لا تذر على الأرض من الکافرین دیارا" (نوح/ 26)، و آیه اى که باز گفتار آن جناب را حکایت نموده مى فرماید: "لا عاصم الیوم من أمر الله إلا من رحم" (هود/ 43)، و آیه شریفه "و جعلنا ذریته هم الباقین؛ تنها ذریه نوح را بر روى زمین باقى گذاشتیم." (صافات/ 77) و از شواهدى که در کلام خداى تعالى بر عمومیت طوفان شهادت مى دهد این است که در دو جا از کلام مجیدش فرموده که: به نوح دستور دادیم تا از هر نوع حیوان نر و ماده اى یک جفت داخل کشتى کند، چون واضح است که اگر طوفان اختصاص به یک ناحیه از زمین داشت مثلا مختص به سرزمین عراق بود (که بعضى گفته اند) احتیاج نبود که از تمامى حیوانات یک جفت سوار کشتى کند، زیرا فرضا اگر حیوانات عراق منقرض مى شدند در نواحى دیگر زمین وجود داشتند.
بعضى این احتمال را اختیار کرده اند که طوفان مخصوص سرزمین قوم نوح بوده است. صاحب تفسیر المنار در تفسیر خود گفته: اما اینکه خداى تعالى بعد از ذکر نجات نوح (ع) و اهلش فرموده: "و جعلنا ذریته هم الباقین" و باقیماندگان بعد از طوفان را منحصر در ذریه آن جناب نموده ممکن است منظور از آن، انحصارى اضافى و نسبى باشد، و معنایش این باشد که از قوم آن جناب تنها ذریه اش را باقى گذاشتیم نه از کل ساکنان زمین. و اما اینکه آن جناب از خداى تعالى خواست که دیارى از کافران را بر روى زمین باقى نگذارد عبارتى که از آن جناب حکایت شده صریح در این معنا نیست که منظورش از کلمه "أرض" همه کره زمین است، چون معروف از کلام انبیاء و اقوام و همچنین از اخبارى که تاریخ از آنان حکایت مى کند این است که منظورشان از کلمه "أرض" (هر جا که ذکر شده باشد) سرزمین خود آنان یعنى خصوص وطن آنان است، مثل آیه زیر که در حکایت خطاب فرعون به موسى مى فرماید: «و تکون لکما الکبریاء فی الأرض؛ شما دو تن در پى آنید که سرورى در زمین را به دست آورید.» (یونس/ 78) که منظورش از زمین، کره زمین نیست بلکه سرزمین مصر است، و آیه شریفه «و إن کادوا لیستفزونک من الأرض لیخرجوک منها؛ محققا مى خواستند تو را به تنگ آورند تا از این سرزمین بیرونت کنند.» (بنى اسرائیل/ 76)، که در اینجا نیز منظور از کلمه" ارض" خصوص وطن رسول خدا (ص) یعنى شهر مکه است، و آیه شریفه «و قضینا إلى بنی إسرائیل فی الکتاب لتفسدن فی الأرض مرتین؛ ما به بنى اسرائیل وحیى حتمى کردیم که محققا دو نوبت در زمین فساد خواهید کرد.» (بنى اسرائیل/ 4) که منظور از کلمه "ارض" سرزمینى است که در آنجا موطن کردند و شواهد بر این گفتار بسیار است.
ولیکن ظواهر آیات با کمک قرائن و تقلیدهایى که از یهود و نصاراى قدیم به ارث مانده دلالت دارد بر اینکه در دوران نوح روى کره زمین غیر از نقطه اى که قوم نوح بودند، هیچ نقطه دیگرى مسکونى نبوده و جمعیت بشر منحصر بودند در همان قوم نوح که آنها هم در حادثه طوفان هلاک شدند و بعد از آن حادثه به جز ذریه آن جناب کسى نماند و این احتمال اقتضاء دارد که طوفان تنها در قطعه زمینى واقع شده باشد که نوح و قومش (و یا به عبارت دیگر کل بشر) در آن قطعه زندگى مى کرده اند و طوفان همه آن بقعه را از کوهستان و دشتش فرا گرفته باشد نه همه کره زمین را، مگر آنکه احتمال دیگرى دهیم و بگوییم اصلا در آن روز که قریب العهد به آغاز پیدایش زمین و بشر بوده از کره زمین تنها همان سرزمین نوح و قومش خشک و مسکونى بوده و مابقى هنوز از زیر آب بیرون نیامده بوده، و علماى زمین شناس و ژئولوژیست ها نیز مى گویند: زمین در روزگارى که از کره خورشید جدا شد کره اى آتشین و ملتهب بود و به تدریج سرد شده و به صورت کره اى آبى در آمد، کره اى که همه اطرافش را آب فرا گرفته بود و سپس به تدریج نقاط خشکى از زیر آب بیرون آمد.
آن گاه در آخر گفتارش کلامى دارد که خلاصه اش این است که این مسائل تاریخى و باستانى از اهداف و مقاصد قرآن نیست و به همین جهت قرآن کریم آن را بطور صریح و قاطع بیان نکرده ما هم که در این باره اظهار نظرى کردیم تنها گفتیم از ظاهر نصوص چنین بر مى آید نه اینکه خواسته باشیم اعتقاد دینى خود را اظهار نماییم و یا نتیجه بحث را به عنوان یک عقیده قطعى دینى بپذیریم، بنابراین اگر در فن ژئولوژى خلاف این نتیجه ثابت شده باشد ضررى به حال ما ندارد براى اینکه هیچ نص قطعى، بحث ما را نقض نمى کند.
علامه می فرماید: «سخن صاحب المنار بیان نادرستى است چراکه آیات قرآنى ظاهر در این دارد که طوفان نوح همه زمین را فرا گرفته بوده است. اینکه صاحب المنار آیات را تاویل کرده و حصر را در آنها اضافه گرفته مرتکب تقییدى شده که هیچ دلیلى بر این تقیید دلالت نمى کند. صاحب المنار به این معنا توجه نکرده که آیات داستان نوح (ع) صراحت دارد بر اینکه آن جناب مامور شده بود تا از تمامى حیوانات موجود در زمین یک جفت نر و ماده داخل کشتى کند و این خود صریح و یا مثل صریح است بر اینکه طوفان تمامى سطح کره زمین را که به صورت خشک و مسکونى بوده و یا قسمت معظم آن را که به منزله همه آن بوده فرا گرفته است.»
پس مطلب این است که از ظاهر قرآن کریم، آن هم ظهورى که قابل انکار نیست، بر مى آید که طوفان نوح تمامى کره زمین را فرا گرفته و آنچه از جنس بشر بر روى زمین بوده همه غرق شده اند مگر آن عده اى که در کشتى بوده و نجات یافتند، و هیچ دلیل قطعى که این ظهور را از آیات بگیرد وجود ندارد.
داستان قرآنی حضرت نوح (ع) عذاب الهی شبهه دانشمندان علوم طبیعی زمین