صاحب المنار در تفسیر خود مى گوید در تواریخ امت هاى قدیم نیز جسته و گریخته ذکرى از مساله طوفان آمده، بعضى از آن سخنان با مختصر اختلافى مطابق با خبرى است که در سفر تکوین تورات آمده و بعضى دیگر با مختصر توافقى مخالف آن است. و از همه اخبار نزدیک تر به خبر سفر تکوین، اخبار کلدانیان است، و اینان همان قومى هستند که حادثه نوح در سرزمینشان رخ داد "برهوشع" و "یوسیفوس" از این قوم نقل کرده اند که زمانى که "زیزستروس" بعد از اینکه پدرش "اوتیرت" از دنیا رفت، در عالم رؤیا دید که به او گفتند، به زودى آبها طغیان مى کند، و تمام افراد بشر غرق مى شوند، و به او دستور دادند که سفینه اى بسازد تا به وسیله آن خودش و اهل بیت و خواص و دوستانش را از غرق شدن حفظ کند، او نیز چنین کرد، و این روایت بدین جهت که طوفان را مخصوص دوران جبارانى دانسته که فساد را در زمین گسترش دادند و خدا آنان را با عذاب طوفان عقاب کرد، مطابق روایت سفر تکوین است. بعضى از انگلیسى ها به الواحى از آجر دست یافتند که در آن این روایت با حروف میخى نوشته شده و متعلق به دوره "آشور بانیپال" بود، یعنى حدود ششصد و شصت سال قبل از میلاد مسیح بوده و خود آن از نوشته اى متعلق به قرن هفتم قبل از میلاد نقل شده بود، در نتیجه نمى تواند از سفر تکوین تورات گرفته شده باشد چون قدیمى تر از آن بوده است.
یونانیها نیز خبرى از طوفان، روایت کرده اند و این خبر را افلاطون در کتابش به این مضمون آورده که: «کاهنان مصرى به "سولون" حکیم یونانى گفتند: آسمان، طوفانى در زمین برپا کرد که وضع زمین را به کلى تغییر داد و چند نوبت و به طرق مختلف بشر روى زمین هلاک گردید، و این امر باعث شد که انسانهاى عصر جدید هیچ اثر و معارفى از آثار انسانهاى قبل از خود را در دست نداشته باشند.»
"مانیتون" داستان طوفان را آورده و تاریخ آن را بعد از "هرمس اول" که بعد از "میناس اول" بوده ذکر کرده است، و به حسب این نقل نیز، تاریخ طوفان قدیم تر از تاریخى است که تورات براى آنان ذکر کرده. و از قدماى یونان روایت شده که در قدیم طوفانى عالم گیر حادث شد و همه روى زمین را فرا گرفت، تنها "دوکالیون" و همسرش "بیرا" از آن نجات یافتند.
و از قدماى فرس (ایرانیان) نیز روایت شده که گفته اند خدا طوفانى برپا کرد و زمین را که به دست اهریمن (خداى شرور) مالامال از فساد و شر شده بود غرق کرد، و گفته اند که این طوفان نخست از داخل تنورى آغاز گردید، تنورى که در خانه عجوزه (زول کوفه) واقع بود و این عجوزه همیشه نان خود را در این تنور مى پخت، ولیکن مجوسیان منکر طوفانى عالم گیر بوده و گفته اند که طوفان مورد بحث تنها در سرزمین عراق بوده و دامنه اش تا به حدود کردستان نیز کشیده شده بود.
قدماى هند نیز وقوع طوفان را ثبت کرده و آن را به شکلى خرافى روایت کرده و هفت بار دانسته اند، و درباره آخرین طوفان گفته اند: پادشاه هندیان و همسرش در یک کشتى عظیم که آن را به امر الله خود "فشنو" ساخته و با میخ و لیف خرما محکم کرده بود نشستند و از غرق نجات یافتند، و این کشتى بعد از طوفان و فروکش شدن آب بر کوه "جیمافات" (هیمالیا) به زمین نشست. ولى "برهمى ها" مانند مجوسیان منکر طوفانى عمومى هستند که همه سرزمین هند را گرفته باشد، و مساله تعدد وقوع طوفان از ژاپنى ها و چینى ها و برزیلى ها و مکزیکى ها، و اقوامى دیگر نیز روایت شده، و همه این روایات متفقند در اینکه سبب پیدایش این طوفان ظلم و شرور انسانها بوده، که خداى تعالى آنان را به این وسیله عقاب کرده است.
در کتاب اوستا که کتاب مقدس مجوسیان است در نسخه اى که به زبان فرانسه ترجمه و در پاریس چاپ شده آمده است که "اهورامزدا" به "ایما" (که به اعتقاد مجوسیان همان جمشید پادشاه است) وحى کرد که به زودى طوفانى واقع خواهد شد و همه زمین غرق خواهد گشت، و به او دستور داد تا چهاردیوارى بسیار بلندى بسازد به طورى که هر کس داخل آن قرار بگیرد از غرق شدن محفوظ بماند. و نیز به او دستور داد تا از زنان و مردانى که صالح براى نسل باشند جماعتى را برگزیده و در آن چهار دیوارى جاى دهد، و همچنین از هر جنسى اجناس مختلف حیوانات یک نر و ماده داخل چهار دیوارى کند، و در داخل چهار دیوارى اطاقها و سالن هایى در چند طبقه بسازد تا انسانهایى که در آنجا جمع مى شوند در آن اطاقها منزل کنند، و همچنین حیوانات و جانوران و مرغان نیز در آن جاى داشته باشند، و نیز به وى دستور داد تا در داخل آن چهار دیوارى، درختان میوه اى که مورد حاجت مردم باشد بکارد و حبوباتى که مایه ارتزاق جانداران است کشت و زرع کند تا در نتیجه زندگى به کلى از روى زمین قطع نشود و کسانى باشند که در آینده زمین را آباد کنند.
در تاریخ ادب هند به طورى که "عبدالوهاب نجار" در قصص الانبیاى خود آورده، درباره داستان نوح آمده: «در هنگامى که "مانو" (پسر اله به اعتقاد وثنى مسلک ها) داشت دست خود را مى شست، ناگهان یک ماهى به دستش آمد که مایه دهشت وى شد، چون ماهى سخن مى گفت و از او مى خواست که وى را از هلاکت نجات دهد و به او وعده مى داد که اگر چنین کند او نیز "مانو" را در آینده از خطرى عظیم نجات مى دهد، و آن خطر عظیم و عالم گیر که ماهى از آن خبر مى داد عبارت بود از طوفانى که به زودى همه مخلوقات را هلاک مى کند، و بنابراین شرط، مانو آن ماهى را در مرتبان حفظ کرد. وقتى ماهى بزرگ شد به "مانو" از سالى خبر داد که در آن سال طوفان واقع مى شود، و سپس راه نجات را نیز به او آموخت و آن این بود که کشتى بزرگى درست کند و هنگام برپا شدن طوفان داخل آن کشتى گردد، و مى گفت من تو را از طوفان نجات مى دهم، در نتیجه مانو دست به کار ساختن کشتى شد، و ماهى آن قدر بزرگ شد که دیگر در مرتبان جاى نگرفت و به ناچار مانو آن را به دریا افکند. چیزى نگذشت که طوفان همانطور که ماهى گفته بود آمد و وقتى مانو داخل کشتى مى شد دوباره ماهى نزد او آمد و کشتى مانو را به شاخى که بر سر خود داشت بست و آن را به طرف کوه هاى شمالى کشید و در آنجا مانو کشتى را به درختى بست و چون آب فروکش نمود و زمین خشک شد مانو تنها ماند.»
هنگامى که جرج اسمیت، دانشمند انگلیسى و از کارکنان موزه بریتانیا، لوحه یازدهم منظومه گیلگمش را کشف کرد و کلید رمز آن را گشود، معلوم شد که داستان طوفان نوح ساخته و پرداخته نویسندگان تورات نبوده است. وى در روز سوم دسامبر 1782م طى بازدیدى از انجمن تازه تاسیس یافته «باستان شناسى کتاب مقدس» نطقى ایراد و در آن اعلام کرد که بر روى یکى از لوحه هاى کتابخانه کهن آشور بانیپال، پادشاه آشور در قرن هفتم ق م، داستان طوفانى را خوانده که شباهت بسیارى با داستان طوفان در سفر پیدایش دارد.اعلام این موضوع شور و هیجان زایدالوصفى در محافل علمى آن زمان برانگیخت.
پس از اعلام این خبر، اسمیت تفسیر کلدانى طوفان نوح و به همراه آن شرح کلى متن داستان گیلگمش را منتشر کرد، اما لوحه طوفان ناقص بود. بنابراین جستجو براى یافتن لوحه هاى بیشتر جهت تکمیل لوحه هاى پیشین آغاز شد. اسمیت بلافاصله پس از رسیدن به نینوا خطوط گمشده شرح طوفان نوح را، که از آن زمان تا کنون کامل ترین و دست نخورده ترین قسمت کل حماسه است، پیدا کرد. لوحه هاى بیشترى در همان سال و سال بعد یافت شد و اسمیت توانست نواقص طرح کلى متن آشورى را برطرف سازد. او در سال 1876م، به دلیل سازگار نبودن آب و هواى آن منطقه با مزاجش، بر اثر بیمارى در سى و شش سالگى در نزدیکى حلب درگذشت. اما در آن هنگام باب جدیدى در زمینه مطالعه و تحقیق متون تورات، خصوصا مقایسه آن با سایر آثار باستانى گشوده بود که راهنماى دانشمندان و پژوهشگران پس از وى شد.
نام نخستین انسان ها از آدم تا نوح، در باب هاى چهارم و پنجم سفر پیدایش تورات، تردیدى باقى نمى گذارد که این حکایت همان روایت سومرى است که هزاران سال پیش سخن از ده پادشاهى آورده بود که قبل از حدوث طوفان حکمروایى داشتند. بنابرافسانه ها سلطنت این شاهان، که همگى منصوب خدایان بودند، یکصد و بیست سارن یعنى 432000 سال، به طول انجامیده است. آخرین این شاهان قهرمان طوفان بود که سومرى ها آن را زى سودرا یا زیوسودرا به معناى «آن که زیستن مى داند» و اکدى ها وبابلى ها او را اوتناپیشتیم به معناى «حیات را دید» مى نامیدند.
کشف جرج اسمیت ریشه آشورى- بابلى داستان طوفان نوح مذکور در تورات را بر همگان آشکار کرد. البته باید گفت داستان طوفان بابلى هم به نوبه خود از افسانه هاى سومرى اخذ شده، با این تفاوت که روایت سومرى مختصرتر و پراکنده تر است، اما شکل بابلى آن داراى انسجام و شرح و بسط بیشترى است.
پروفسور ساموئل کریمر، سومرشناس برجسته آمریکایى، در کتاب معروف خویش، الواح سومرى، متن کامل داستان طوفان سومرى را ذکر کرده است. از روایت سومرى، که داراى افتادگى هاى بسیارى است و فقط قطعاتى چند از آن دردسترس است، چنین برمى آید که با و انلیل اراده مى کنند بشر را با طوفانى عظیم از میان بردارند. یکى از ایشان، موسوم به انکى، ارزش هاى زى سودرا شاه، یعنى فروتنى، فرمان بردارى و پارسایى را به خدایان یادآور مى شود. هموست که پنهانى زى سودرا را در شوروپاک یاشروپک از این تصمیم آن و انلیل آگاه مى کند. پروفسور کریمر مى نویسد: زى سودرا هنگام خواب و در ساعات خواندن ادعیه و اوراد منتظر وحى و الهام آسمانى است. تا این که روزى که در کنار دیوارى ایستاده است، نداى یکى از خدایان او را متوجه مى سازد. به وى اطلاع داده مى شود که خدایان در مجمع خود مصمم شدند نوع بشر رانابود کنند.
زى سودرا در کنار همان دیوار ایستاده بود که ندایى شنید: «در کنار دیوار و در سمت چپ بایست;
رازى با تو در میان مى نهم، گوش دار; به سخنان من گوش فرا ده: طبق... ما، طوفانى مراکز پرستش را واژگون مى کند، و نسل بشر را به نابودى مى کشد...; چنین است نظر و راى مجمع خدایان. به فرمان آن و انلیل... سلطنت و حکومتش [به آخر مى رسد].»
پروفسور کریمر در ادامه مى نویسد: «لابد در متن اصلى افسانه به زى سودرا اندرزمى دهند که کشتى بزرگى بسازد و خود را از مرگ و نیستى نجات دهد. اما شکستگى چهل خط از متن سند مانع دست یافتن به این بخش از داستان شده است. پس از آن که متن سند مفهوم مى شود درمى یابیم که پس از هفت شبانه روز طوفان بنیان برانداز، اوتو، خداى خورشید، بار دگر بر جهان مى تابد; زى سودرا در پیشگاه وى به خاک مى افتد و به درگاهش قربانى مى فرستد: گردبادهاى بنیان کن یکجا روى آوردند، و در همان حال طوفان پرستشگاه ها را از میان برداشت. پس از هفت شب و هفت روز، طوفان زمین را رفت; طوفان کشتى غول آسا را بر روى آب هاى ژرف به هر سو پرتاب مى کرد; اوتو سر زد و زمین و آسمان را روشن ساخت; زى سودرا پنجره اى در کشتى عظیم خود گشود; اوتوى قهرمان پرتوش را به درون کشتى افکند. زى سودرا شاه، در برابر اوتو سجده کرد; پادشاه گاوى و گوسفندى قربانى کرد.»
پروفسور کریمر در پایان مى افزاید: «سى و نه خط دیگر از متن در این جا خرد شده است. در چند خط آخر افسانه به زى سودرا مقام خدایى عنایت مى شود. زى سودرا نخست در برابر آن و انلیل سجده مى کند. آنان به وى زندگى خدایان و عمر جاویدان مى بخشند و سپس او را به «دیلمون»، جایى که خورشید برمى آید، مى برند، آن و انلیل زندگى در زمین و آسمان دمیدند و بر اثر... ایشان... روى زمین گسترش یافت; از زمین گیاه رویید. زى سودرا پادشاه، در برابر آن و انلیل سجده کرد. آن و انلیل وى را گرامى داشتند، و زندگى خدایان بدو عنایت کردند، و عمرى جاودان بدو بخشیدند. آن گاه زى سودرا پادشاه، کسى که نسل بشر و گیاه را حفظ کرد، در گذرگاه، در سرزمین «دیلمون»، آن جا که آفتاب برمى دمد، سکونت گزید.»
برخلاف داستان طوفان سومرى که تا اندازه اى دچار پراکندگى است، شکل بابلى آن تاحد بسیارى بسط یافته است و قسمتى از حماسه مشهور گیلگمش را تشکیل مى دهد. این اثر ادبى بسیار برجسته را که در آن تلفیقى از اسطوره، داستان حماسى و تاریخى به چشم مى خورد، به حق مى توان شاهکار جاویدان ادبیات آشورى- بابلى به شمار آورد. پروفسور اشپایزر در اهمیت و ارزش این حماسه چنین مى گوید:
«براى نخستین بار در تاریخ جهان تجربه عمیقى در چنین ابعاد پهلوانى، در سبکى شکوهمند امکان بیان داشته است. چشم انداز و میدان عمل این حماسه، همراه باتوانایى شعرى آن سبب شده است که این حماسه جاودانه، توجه همگان را به خود جلب کند. در دوران باستان، زبان ها و فرهنگ هاى گوناگونى زیر نفوذ این شعر قرارگرفتند. همان طور که اشاره شد، داستان طوفان بابلى با حماسه گیلگمش پیوند یافته و بخشى از ماجراهاى این پهلوان اسطوره اى را تشکیل مى دهد. این حماسه مشهور در دوازده لوح منقوش شده و در یازدهمین لوح آن داستان طوفان آمده است. البته این نکته قابل ذکراست که از دوازده لوحى که به حماسه گیلگمش مى پردازد، لوحه یازدهم از همه طولانى تر و نسبت به الواح دیگر سالم تر باقى مانده است.»
بزرگ ایزدان آنو، انلیل، نینورتا و انوگى در شهر شوروپاک، که در سواحل فرات واقع است، گرد هم آمدند و بر آن شدند که زمین را طى طوفانى غرقه سازند. اما اآ، که در آن گردهمایى حضور داشت، به حال انسان دل سوزاند و راز تصمیم گیرى ایزدان را به کلبه اى نئین سپرد. همان گونه که اآ تصمیم گرفته بود، راز مزبور را یکى از ساکنان شوروپاک به نام اوتناپیشتیم شنید: انسان شوروپاک، فرزند اوبارا- توتو، خانه ات را ویران کن; کشتى اى بساز. ثروت هایت را نجات بده; حیات خویش را بجوى; و بذرهاى حیات را در آن انبار کن!
اوتناپیشتیم به پند اآ گوش فراداد و بى درنگ دست به کار شد. کشتى بزرگى ساخت که: «صد و بیست ذراع اضلاع آن، و صد و چهل ذراع ارتفاع آن بود.»
اوتناپیشتیم بعدها سرگذشت خود را براى گیلگمش پهلوان چنین نقل کرده است: «وقتى از ساختن کشتى، که محوطه کف آن یک جریب و اندازه هر طرف عرشه آن یکصد و بیست ذراع بود و چهارگوشه اى ایجاد مى کرد، در مدت هفت روز فارغ شدم، در روز هفتم بدنه کشتى را قیراندود ساختم. آن گاه کسان و خاندان خود را به کشتى بردم، و نیز طلا و نقره و خزندگان مزرعه و دام و دد صحرا، اعم از وحشى و اهلى، وپیشه وران هر صنف را سوار آن کردم. چون زمانى که شمش، ایزد خورشید، مقدر کرده بود، با گفتن «غروب، وقتى که خالق طوفان رگبار نیستى نازل مى کند، داخل کشتى شو وتخته هایش را محکم ببند» به سرعت فرا رسید، پس من به درون کشتى رفتم و درها رامحکم فروبستم. لحظه موعود نزدیک شد. از افق ابرهاى سیاهى برخاست و رعدى هولناک در محلى که اداد، خداوندگار طوفان، حکم و «هنیش» پیش قراولان طوفان در حرکت بودند. سپس خدایان مغاک ژرف برآمدند; نرگال موانع آب هاى زیرزمینى را برداشت; نینورتا، خداوندگار جنگ، سدها را در هم شکست و هفت داور جهنم «انوناکى» مشعل افراشتند و همه جا را با نور کبود آن روشن کردند.
فریاد سرگشتگى و اندوه وقتى که خدایان طوفان روشنى روز را به تاریکى بدل کردند، وقتى که او سرزمین را چون جامى درهم شکست، به آسمان برخاست. یک روز تمام طوفان خشمناک به هر سو رفت و آشوب به پا کرد. سیلاب تمام سطح جهان را فرا گرفت و آب از قلل کوه ها بالاتر رفت و آب جاروى فنا بر روى نوع انسان کشید. هیچ کس به یاد دیگرى نبود و هیچ کس اقت سربرداشتن و برآسمان نگریستن نداشت. حتى خدایان از سیل به هراس افتادند و به اوج آسمان، به بناى استوار«آنو» گریختند. آنها چون سگ ها به لانه ها خزیدند و در کنار دیوارها قوز کردند.سپس ایشتر، ملکه خوش آواى آسمان، چون زنى در هنگام زایمان فریاد زد: «افسوس که روزگار کهن به خاکستر تبدیل شده است، چرا که اراده ام بر شر قرار گرفت. چرا درهمراهى با خدایان به شر حکم راندم؟ جنگ ها را مامور نابودى مردمان کردم; اما آیا آنهامردم من نبودند، چون من مایه اعتلاى آنان شدم؟ اینک آنان چون تخم ماهیان در آب پراکنده اند.» خدایان بزرگ آسمان و دوزخ گریستند و چهره خود را پوشاندند. شش روز و شش شب باد وزید.
با آغاز سپیده روز هفتم طوفان از سمت جنوب فروکش کرد. دریاها ساکن شدند و سیلاب خاموش گشت. من دریچه کشتى را گشوده، به آن دریاى بیکران نظر افکندم و شیون و زارى آغاز کردم، ولى همه آدمیان در گل فرورفته بودند. به عبث در جست و جوى زمین نگریستم، چرا که در هر سو آب بى حاصل بود. لیکن چهارده فرسنگ آن سوتر کوهى نمایان شد و در آن جا کشتى پهلو گرفت. روى کوه نیسیر کشتى ثابت ماند. کشتى شش روز روى کوه نیسیر ماند و تکان نخورد. با آغازسپیده روز هفتم، من کبوترى را رها کردم و به بیرون فرستادم. آن پرنده پرواز کرد و رفت، اما چون جایى براى نشستن نیافت بازگشت. پس پرستویى را پرواز دادم. او نیز به هر سوپرید و چون جایى پیدا نکرد، ناگزیر بازگشت. پس بار دیگر کلاغى را آزاد کردم. او فرورفتن آب ها را دید. پس آوازى داد و دیگر بازنگشت. سپس من هر چه داشتم در معرض چهار باد گذاشتم و بر فراز قله کوه قربانى گذرانیدم و شراب مقدس نوشیدم. در ادامه داستان مى خوانیم وقتى خدایان بوى مطبوع قربانى را استشمام مى کنند، همچون مگسان برگرد آن حلقه مى زنند. آن گاه ایشتر فرا مى رسد.
گردنبند لاجوردى خویش را بلند کرده، به آن سوگند یاد مى کند که هرگز این رخداد را به فراموشى نسپارد. ایشتر انلیل را به خاطر این که باعث نابودى قوم او شده است سرزنش مى کند. آن گاه انلیل بر سر قربانیان مى رسد و از این که کسى توانسته از نابودى در امان بماند، بسیارخشمگین مى شود، نینورتا اآ را به خاطر افشاى راز خدایان مورد عتاب قرار مى دهد، و اآ انلیل را دوستانه سرزنش مى کند و با وى چنین مى گوید: اى خردمندترین خدایان، انلیل دلاور، چگونه توانستى این سان بى رحمانه سیل به راه اندازى؟ گناه را برگردن گناهکار بگذار، تجاوز را بر گردن متجاوز. به هنگام زیاده روى قدرى تنبیهش کن، او را زیاد آزار مده که خواهد مرد. شاید اگر شیرى بشر را بدراند، که بهتر از سیل. شاید اگر گرگى نوع بشر را بدراند، که بهتر از سیل. شاید اگر خشک سالى جهان را نابود کند، که بهتر از سیل است. لیکن من نبودم که راز خدایان را آشکار کردم، مرد خردمند آن را در رؤیایى آموخت.
اینک تدبیر کن که با او چه باید کرد؟ سپس انلیل به کشتى درآمد و براى تبرک پیشانى من و همسرم را لمس کرد و گفت: «در روزگاران گذشته اوتناپیشتیم مردى روحانى بود. از این پس او و همسرش در دوردست، در دهانه رودها خواهند زیست.» بدین سان بود که خدایان مرا برگزیدند و در این جا گذاشتند تا در دوردست، در سرچشمه رودها زندگى کنم.»
داستان تاریخی حضرت نوح (ع) عذاب الهی اسطوره افسانه باستان بین النهرین تمدن