از هنگامی که به پیروی از عموم آموزه های دینی، سقط جنین کاری بسیار گناه آلود شناخته می شد، زمان زیادی نمی گذرد. سهل است، تا چند دهه پیش، ناروایی سقط جنین، به قدر ذره ای هم محل تردید و بحث و چالش هم نبود. اما در روزگار ما، آن ناروایی دیرین را از چند سو به چالش گرفته اند. مشهور تر از همه، دو دسته هستند: یکی هواخواهان آزادی زنانند که برنمی تابند زن جز به خواست خودش باردار بماند؛ و دوم، اهل دانش که می خواهند از زاده شدن طفل معلول پیشگیری کنند. این چنین که هست، امروزه دین سالاران ناگزیر از پاسخگویی به پرسش ها و خواسته های روزافزون پیروان خود شده اند که باری، روایی سقط جنین را (دست کم در هنگام ناگزیری ها) خواهانند. اما این پاسخ گویی آسان نیست؛ زیرا، از یک سو، سنت های کهن سخت جانی می کنند (که البته در هیچ شکلی با سقط جنین سر سازگاری ندارند) و در دیگر سو، مایه های نواندیشانه ای در کار است که دین مدار را به جنبش وامی دارد تا راهی بجوید و سقط کردن را به وقت ضرورتش مجاز گرداند.
بر خلاف آنچه باور دین ستیزان است، می توان در چارچوب «سنت» عرصه مناسبی برای روایی سقط جنین، در اندازه ای خردمندانه و در حدی که ناگزیری ها می طلبند، فراهم آورد. این لزوم پایبندی به سنت، وقتی بیشتر اهمیت می یابد که به یاد بیاوریم که نفی «سنت»، برای نیل به آرمان هایی که هواخواهان آزادی سقط در سر دارند، از آن رو که باعث هراس مردم عادی می شود، کاری خطا و اغلب بی ثمر و بل که عبث است. بنابراین، آنچه دین پژوه نواندیش، بر گردن دارد این است که بن مایه های حکم دینی را (چنان که بس می شاید و نیک می باید) از باورداشت های اسطوره ای به سمت اندیشه علمی سوق دهد. این کار، در واقع، عبارت است از روزآمد کردن باورهای دینی، بر مبنای تحول جهان شناخت آدمی از «اسطوره» به «علم» که فی الجمله با تاریخ تحول اندیشه انسان، هماهنگی تام دارد.
در سنت دینی مبتنی بر «اوستای نو»، انجام عمل سقط جنین، به هیچ بهانه ای روا یا قابل چشم پوشی نیست: «اگر مردی با دختری دوشیزه یا بانویی جوان (خواه آن دختر یا بانو، وابسته به سالار خانواده باشد یا نه، خواه به شوهر داده شده باشد یا نه) همخوابگی کند و آن دختر یا بانو از او آبستن شود، نباید از شرم مردم، با آب و گیاه در خود دشتان نابهنجار پدید آورد... نباید از شرم مردم، میوه زندگی را که در زهدان خویش دارد، نابود کند.» (وندیداد/ فرگرد15، بند 9 و بند 11)
درجه مخالفت با سقط جنین به پایه ای است که این عمل را با قتل عمدی برابر دانسته؛ و البته، پدر و مادر و سقط کننده را به یک میزان مقصر قلمداد کرده است: «اگر آن زن از شرم مردم، میوه زندگی را در زهدان خویش نابود کند، گناه کشتن فرزند بر گردن او و پدر اوست و پادافره گناه کشتن آگاهانه بر هر دوان رواست.» (وندیداد/ فردگرد 15، بند 12) بر همین منوال، در وندیداد قاطعانه حکم شده است: «اگر مردی با دختری دوشیزه یا بانویی جوان (خواه آن دختر یا بانو وابسته به سالار خانواده باشد یا نه، خواه به شوهر داده شده باشد یا نه) همخوابگی کند و آن دختر یا بانو از او آبستن شود، باید تا هنگامی که کودک زاده شود، از آن زن نگهداری کند.» (وندیداد: فرگرد 15، بند 15) و جالب تر این که وندیداد تصریح می کند که اگر مرد از زنی که از او (حتی به ناروا یا به حرام) آبستن شده، به شایستگی نگهداری نکند و در نتیجه، به جنین گزندی برسد، گناه کشتن آگاهانه (قتل عمدی) متوجه مرد است. (وندیداد/ فرگرد 15، بند 16) منطق و ارزش حاکم بر این امر را می توان به روشنی در «شایست ناشایست» یافت: «کودک که از ناپاکان از نسا زاده شود [یا] اگر پدر و مادرش هر دو به گناهکاری، نسا خورده باشند، آن که زاده شود، درجای پاک [است]؛ چه، زاده، ریمن نباشد.» (شایست ناشایست/ ص 37)
چنین است که عمل سقط جنین بر مبنای «ارداویراف نامه» مستوجب مجازاتی بسیار سخت و هولناک در جهان پسین است: «روان زنی را دیدم که به پستان خویش کوهی را می کند و سنگ آسیابی را چون لشتی بر سر می داشت. پرسیدم که "این تن چه گناه کرد که روان چنان گران پادافره برد؟" سروش پرهیزگار و ایزد آذر گویند که "این روان آن دروند 2 زن است که به گیتی کودک خویش را [در شکم] نسا و تباه کرد و بیفکند."» (ارداویراف نامه/ بند 44)
1- در چشم اندازی عام، هنگام بررسی احکام و دستورات مطرح در سنت دینی مبتنی بر «اوستای نو» به مانند هر دین و آیین دیگری، باید به این نکته بسیار مهم و اصولی توجه کرد که جهان شناخت کسانی که آن احکام و دستورات را صادر کرده اند، جملگی بر «اسطوره» و نه عنصر «دانش» در معنای کنونی اش تکیه داشته است. این امر، به مقتضای زمانه زندگانی آنان کاملا طبیعی و بدیهی است، زیرا تنها یکی دو قرن است که جهان شناخت آدمی، بر مدار علم و دانش قرار گرفته است.
برای مثال، انسان های کهن هیچگونه درکی علمی از چگونگی تغییر فصول بر مبنای گردش زمین به دور خورشید یا تغییر زاویه محور زمین نداشتند و لاجرم این امر را به اراده خدایان یا نتیجه نزاع میان خدایان موکل بر بهار و زمستان تصور می کردند. آنان، حتی از این تصور که ممکن است زمستان به بهار تحویل نگردد، بیم زده می شدند و به همین دلیل در آستانه بهار، مجموعه ای از اعمال جادویی یا آیین های اسطوره ای را برای کمک به واقعه گردش فصول انجام می دادند که برخی از آن ها حتی تا دوران معاصر هم به یادگار مانده اند. جشن چهارشنبه سوری، رقص حاجی فیروز، پهن کردن سفره هفت سین، سبز کردن سبزه و نظایر آن ها، نمونه هایی از همین جادوها و آیین های مبتنی بر باورداشت های اسطوره ای هستند که گرچه در دوران معاصر، بیشتر حکم سرگرمی پیدا کرده اند، اما در گذشته کارهایی بسیار جدی و مؤثر در سرنوشت آدمی، قلمداد می شدند.
بر همین منوال، درک و شناخت انسان کهن از مفهوم مرگ و زندگی تأثیری به سزا در واکنش او نسبت به مقوله سقط جنین داشته است: در چشم انداز انسان های کهن، سقط جنین به منزله درهم شکستن الگوی جاودانه «زادمرد» و دخالت در خواسته یا اراده خدایان بود. از این منظر، حتی سقط کردن جنینی که قطعا معلول است، قابل قبول نبود؛ زیرا می اندیشیدند که چنین جنینی بنا به مشیت خدایان یا نیروهای ماوراء، باید به دنیا بیاید. در واقع، از منظری اسطوره ای، زایش چنین جنینی برای ایجاد تعادل در شبکه فضای مبهمی از تقدیرات و نیروهای ماورایی که انسان کهن وش در آن زندگی می کرد، کاملا ضروری هم بود. واضح است که در چنین بستری، مباحثی چون فلسفه اخلاق یا مبانی علمی در موضوع سقط جنین، از اساس قابل طرح نیست.
2- در چشم اندازی خاص، مخالفت شدید سنت دینی زرتشتی با هرگونه عمل سقط جنین، تنها به خاطر برابر دانستن آن با قتل عمد نیست؛ بلکه علاوه بر آن ناشی از اندیشه پرهیز از مردار هم هست که بن مایه اصلی آموزه های تطهیر زرتشتی بر آن نهاده شده است. به دیگر سخن، مخالفت وندیداد و سایر متون سنتی با سقط جنین، تنها به غیر اخلاقی بودن این عمل باز نمی گردد، بلکه با نیم نگاهی به جان مایه سایر آموزه ها و احکام آن، می توان دید که حرمت سقط جنین در آن، بیش از هر چیزی ناشی از لزوم پرهیز از آلودگی عمدی با مردار است که در سنت به صورت دیوی به نام «نسو» یا «نسا» تجسم می شده است: «بی درنگ پس از مرگ، همین که جان از تن جدا شود، دروج نسو به پیکر مگسی وزوز کنان. همه تن آلوده به آلایش ها، همچون پلیدترین خرفستران می آید و بر تن مرده می تازد.» (وندیداد/ فرگرد 7، بند 2)
قابل ذکر است که احکام سنتی زرتشتی در مواجهه با آلودگی با مردار را می توان بر دو دسته تقسیم کرد: 1) آلودگی های عمدی و 2) آلودگی های ناخواسته. باید دانست که در این احکام، نهایت شدت و سخت گیری متوجه آلودگی عمدی و آگاهانه است؛ به گونه ای که در آن، خوردن مردار یا آلودن آب و آتش با مردار را بدترین کارها شمرده است و بیان داشته کسی که چنین اعمالی از او سر بزند، هرگز بخشیده نخواهد شد. (وندیداد/ فرگرد 7، بندهای 23 تا 27 و فرگرد 3، بندهای 38 و 39)
اما در مواردی که آلودگی با مردار به صورتی تصادفی و ناخواسته رخ دهد، گرچه به مجازات حکم نمی شود، اما هم چنان بر انجام آیین های دشوار پاکیزگی اصرار می شود. (وندیداد/ فرگرد 5، بند 3 و فرگرد 6، بند 1 و بند 6) به همین ترتیب، زنی که وارد دوره قاعدگی می شود، ملزم به انجام اعمال دشواری است که همگی برای پرهیز از آلودگی با مردار و پاک شدن از آن، طراحی شده اند: «اگر در خانه مزدا پرستان، زنی باشد که خون دشتان (خواه دشتان بهنجار، خواه دشتان نابهنجار) از وی روان شود. باید راه او را از هرگونه گل و بوته ای پاک کنند و در جایی که او باید بماند، خاک خشک بر زمین بپاشند و برای او ساختمانی بر پای دارند که همچند یک دوم یا یک سوم یا یک پنجم خانه، از خانه بلندتر باشد تا مبادا نگاه او بر آتش بیفتد. و باید او را از آتش و آب و دسته های برسم و مردم اشون دور نگاه دارند و تنها به اندازه دو دینار نان و به اندازه یک دینار شیر تا مبادا نیرو بگیرد و در پایان دوره باید سه گودال در زمین بکنند و بر سر دو گودال، زن دشتان را با گمیز و بر سر سومین گودال با آب بشویند.» (وندیداد/ فرگرد 16، بندهای 1 تا 7 و 12)
دست آخر، تطهیر زنی که ناخواسته، نوزاد مرده ای را به دنیا آورده باشد، آسان نیست: «چنین زنی را باید به جایی برد که زمین آن بی آب و گیاه ترین جا باشد و گله های گاوان و گوسفندان کم تر از آن بگذرند؛ آتش (پسر اهورامزدا) کمتر در آن برافروخته شود؛ دسته های برسم ویژه آیین کمتر بدان برده شوند و مردم اشون کمتر از آن بگذرند. مزدا پرستان باید گرداگرد آنجا چینه ای برآورند و در درون آن، او را خوراک و جامه دهند [....]. نخستین خوراکی که باید بدان زن داده شود [....] سه یا شش یا نه جام گمیز آمیخته با خاکستر (است) تا گور درون زهدان وی شسته شود.
پس از آن می تواند شیر گرم مادیان یاگاو یا بز با گوشت پخته و نان و شراب ناب بیاشامد و بخورد؛ اما نوشیدن آب بر او روا نیست [....]. چنین زنی [....] باید سه شب بدین سان بماند [....] و از نوشیدن آب بپرهیزد. پس هنگامی که این سه شب سپری شد، تن و جامه خویش یا «گمیز» و آب در کنار نه گودال بشوید و بدین سن پاک شود. [سپس] باید تا نه شب پس از سپری شدن آن سه شب، تنها بماند و جدا از دیگر مزدا پرستان زندگی کند و جا و خوراک و جامه او جدا باشد. پس هنگامی که این نه شب سپری شد، تن و جامه خویش را با گمیز و آب بشوید و پاک کند.» (وندیداد/ فرگرد 5، بندهای 45-56)
همچنان که در بند یکم این بخش گفته آمد، همواره باید به یاد داشت که بشر باستانی در تعلیل و تحلیل رویدادها و پدیده های طبیعت، ناگریز به بیان اسطوره ای متوسل می شد. در اینجا نیز مردم کهن ایرانی، تجربه خود از بیماری زایی مردار را به وجهی اسطوره وش بیان کرده اند و در واقع، با چنین منطقی، خواسته اند تا اصول بهداشتی و نیز دلیل گسترش بیماری های عفونی از منشاء مردار را توجیه و تفسیر و حتی پیشگیری کنند. این درک و تبیین، البته در چشم انداز پیشینیان ما، صورتی اغراق آمیز یافته و به قرائت ادعیه گوناگون برای دفع پلیدی مردار، آراسته گردیده است.
3- بر اساس آنچه آورده شد، می توان دریافت که علت حرمت سقط جنین در دیدگاه سنتی زرتشتی این است که شخص با این عمل، آگاهانه و دانسته، تن خود را با مردار یا نسا آلوده کرده است و البته که چنین عملی، بخشودنی نیست. به دیگر سخن، اساس آموزه ها و احکام سنتی، پرهیز از آلودگی ها و راه تطهیر از آنهاست؛ آلودگی هایی که مهم ترین شان را مردار یا نسا تشکیل می دهد. روشن است که در چنین چارچوبی، عمل سقط جنین، علاوه بر معیارهای اخلاقی، با «معیارهای ویژه تطهیری» هم سنجیده می شود. یعنی، سقط جنین را منفور شمرده می شود، چون هم کشتن آگاهانه است و هم باعث آلودگی آگاهانه با نسا می شود. البته این سخن به آن معنا نیست که شارعان زرتشتی، از جنبه اخلاقی عمل سقط جنین غافل بوده اند. آنان، به درستی معتقد بودند که در هر حال، جنین پاک و عاری از هرگونه گناه بوده (شایست ناشایست/ ص 37) و کشتن او به هر بهانه ای عملی نادرست و گناه آلود است؛ لیکن، علاوه بر این، پایه و مبنای فقهی قضاوت آنان، همان آلودگی با نسا بوده است.
درباره اصل و اساس آموزه های زرتشت، نظرگاه ها، فراوانند و اختلافات، بی شمار. جهان شناخت زرتشت مبتنی است بر رویارویی میان دو مینو یا دو نیروی روحانی متضاد با یکدیگر که در مجموع هستی را بنا کرده اند. (یسنه/ هات 30، بند 3 و هات 30، بند 4) به دیگر سخن، زرتشت جهان را عرصه خودنمایی دو کشش و کوشش متضاد می بیند که یکی میل به سازندگی دارد و دیگری رو به جانب ویران گری. نخستین کشش و کوشش، از آن پروردگار بزرگ یا «اهورامزدا» (سرور دانا) است و دیگری از آن «مینوی بد» که در بعدها در سنت زرتشتی (با استنباطی اسطوره مندانه تؤام گشته و) از آن با نام «اهریمن» یاد شده است.
از نظر زرتشت، انسان که در میانه این کشاکش عظیم جهانی ایستاده، موجودی است با سه صفت مهم و برجسته: 1) تن و روان انسان به تمامی آفریده پروردگارست، 2) انسان کاملا مختار و آزادکام آفریده شده است و 3) انسان بهره مند از عقل و خردی است که اهوره مزدا به او عطا کرده: «ای مزدا! آنگاه که تو در آغاز، تن و دین ما را بیافریدی و از منش خویش، [ما را] خرد بخشیدی، آنگاه که جان ما را، تن پدید آوردی، آنگاه که ما را نیروی کارورزی وگفتار ارزانی داشتی، [از ما خواستی که] هر کس باور خویش را به آزادکامی بپذیرد.» (یسنه/ هات 11، بند 30)
به این ترتیب دشوار نیست که بپذیریم در باور زرتشت، انسان در میانه نبرد کیهانی میان نیکی ها و بدی ها، از آنجا که آفریده اهوره مزدا (و نه اهریمن) است، ذاتا موجب تقویت بدی ها نمی تواند شد، مگر آن که خود، از سرشت اهورایی خویش، رویگردان گردد. نتیجه مهمی که از این اندیشه به دست می آید، این است که زایش هر انسانی، فی حد ذاته، تضعیف کننده بدی ها و پلید هاست و کشته شدن هر انسان بی گناهی، موجب لطمه دیدن نیرو های اهورایی می گردد.
یعنی، اگرچه در گاهان، تصریحی بر منع عمل سقط جنین وجود ندارد، لیکن ما با استناد به نگرش ویژه آن به انسان، می توانیم بگویم که در «دین زرتشت» چنان عملی، بسیار ناپسند و بس گناه آلود است. به عبارت دیگر، فهم و درک موضع زرتشت در برابر عمل سقط جنین، هنگامی میسر است که ما از دریچه منطق کلی گاهان به این موضوع بنگریم: زرتشت، جهان را عرصه کارزاری فراگیر میان نیکی و بدی می بیند و معتقد است که بهترین کنش ها از «اشه» ناشی می شود که می توان آن را «راستی و پاکی و نظم بنیادین گیتی» معنا کرد.
4) در باور زرتشت، همه موجودات هستی، از جمله انسان، از آنجا که آفریدگان اهوره مزدایند، در سرشت خود بر مدار «اشه» می گردند و بنابراین ارجمندند. در این ساختار، نقطه عزیمت منش هر انسانی که پا به عرصه گیتی می نهد، جز خوبی و پاکی نیست؛ و البته همو چندان آزاد و یله است که می تواند بر خلاف سرشت اهورایی خود، از مدار اشه خارج شود و به بدی و پلیدی بگراید یا برعکس، در راه اشه گام بردارد و با هر کنشی، هستی را نو گرداند. حتی اهریمن و اهریمنان نیز از این قاعده پیروی می کنند؛ یعنی خود راه خویش را برگزیده اند؛ هرچند که زرتشت، اینان را نیز (دلسوزانه) فریب خورده می شمارد. (یسنه: هات 30، بند 6)
در نتیجه، می توان به سهولت دید که در نگرش زرتشت، عمل سقط جنین به معنی نابود کردن موجودی است که هم در سرشت خود، اهورایی است و هم می تواند با اشونی، بر دامنه قدرت نیکی ها در جهان بیفزاید. یعنی از چشم انداز «دین زرتشت» عمل سقط جنین میان دو حد نوسان دارد: یا موجودی ذاتا اهورایی از میان رفته است، یا موجودی که می تواند بنا به سرشت خود، اهورایی تر هم بگردد، کشته شده است. و معلوم باشد که این هر دو، محکوم و ناپسند هستند. یعنی اصل آزادی و اختیار آدمی، هرگز اجازه نمی دهد که کسی به بهانه احتمال پلید گشتن آتی، موجود نوآمده ای به این گیتی را مستحق مرگ بداند.
با این اوصاف، باید دانست که در آموزه های زرتشت، مایه هایی از خردورزی هست که براساس آن می توان عمل سقط جنین را در شرایطی خاص، روا دانست و آن نیست مگر هنگامی که دانش روز، بنا به مصالحی، چنان کاری را تجویز گرداند. برای روشن شدن موضوع، باید گفت که زرتشت در موارد بسیاری، نیوشندگان پیامش را به خردمندی و خردورزی در پدیده های گوناگون ترغیب کرده است. او در برخی از آیات گاهان، پرسش هایی را در میان می نهد، بی آنکه پاسخی به آنها بدهد؛ و این به آن می ماند که پاسخ به چنان پرسش هایی را به دانش روز و آگاهی های زمانه، موکول کرده باشد.
نمونه برجسته ای از این شیوه را می توان در هات 44 دید که در سراسر آن، او بر چنین منوالی عمل کرده است: «ای اهوره! این را از تو می پرسم؛ مرا به درستی (پاسخ) گوی: چه کسی در آغاز، آفریدگار و پدر اشه بوده است؟ کیست که راه (گردش) خورشید و ستارگان را برنهاده است؟ از کیست که ماه می فزاید و دیگرباره می کاهد؟ [....] کدامین کس زمین را در زیر نگه داشت و سپهر را [برفراز] جای داد؟ کیست که آب و گیاه را [بیافرید]؟ [....] کدامین استادکاری، روشنایی و تاریکی را بیافرید؟ کدامین استادکاری خواب و بیداری را بیافرید؟»
روشن است که زرتشت می توانست از همان پاسخ های معمول درمیان مردمان قرون و اعصار پیشین، استفاده کند و بر مدار آشنای اسطوره و جهان شناخت اسطوره ای پاسخ هایی را هم ببافد. اما او چنین نمی کند و چنان از تکرار اسطوره های رایج درباره چگونگی خلقت و آفرینش گریزان است که بر خلاف شیوه معمول، مستقیما از اهوره مزدا درخواست می کند تا رموز این امر را برای او بازگو کند: «تو با مینوی خود مرا بیاموز و به زبان خویش بازگوی که آفرینش در آغاز چگونه پدید آمد.» (یسنه/ هات 28، بند 11). زرتشت در جای جای سروده هایش از اهوره مزدا درخواست می کند تا او را با دادن آگاهی و آموزش راهنمایی کند و نیاز ورزانه، از او می خواهد تا هنگامی که خرد ما دستخوش دو دلی است، یاری گر باشد. (یسنه/ هات 30، بند9)
او به دختر خویش «پوروچیستا» صراحتا توصیه می کند تا با «خرد خویش همپرسگی» کند و «نیک آگاهی» بورزد. (یسنه/ هات 53، بند 3) چنین رویکردی، مایه شگفتی نیست؛ زیرا زرتشت معتقد است که «هنجار زندگی از فرزانگی مزدا اهوره آگاه است» (یسنه/ هات 29، بند 6) این صفت خردورزی که نام اهوره مزدا (خدای دانا) از آن گرفته شده، خود دلیلی است بر درجه اهمیتی که تنها پیام آور ایرانی، برای دانش مداری قایل است. زرتشت، اشه را (که پیوستن به آن، جان مایه دعوتش در شمار است) زاییده خرد اهوره مزدا می داند و بی گمان است که هیچ پرسشی (چه آشکار و چه نهان) از چشم تیزبین خدای خردمندش، پنهان نمی ماند.
در نتیجه، روشن است که پاداش های آرمانی را شایسته کسانی می داند که «آموزش خرد نیک» اهوره مزدا را پیش می برند و از این راه در آبادانی جهان می کوشند. اینگونه که هست، نه جای تردید باشد که از منظر «دین زرتشت»، هرگاه دانش زمانه، انجام کاری را ایجاب کند، باید به آن پرداخت و شایسته نیست تا در چنین مواردی، به بهانه پای بندی بر سنت های ناخردمندانه، از گردیدن بر مدار دانش و خرد، ابا کرد. به عبارت دیگر، خردورزی در اندیشه زرتشت، عین دین داری و عبادت است. بنابراین، روشن است که در موضوعی چون عمل سقط جنین، هرگاه خرد مردمان و دانش آگاهان آن را لازم بشمارند، «دین زرتشت» هم با آن مخالفتی ندارد. معنای این سخن آن است که هر آینه پزشکان یا دیگران عمل سقط جنین را (به هر دلیل خردمندانه ای) ضروری بشمارند، انجام آن بایسته و شایسته است.
نتیجه
دین زرتشت، دین اعتناء به خرد و خردمندی است. در نتیجه، فرد زرتشتی با اتکا به این اساسی ترین آموزه دینی اش، قادر است در مواجهه با هر پدیده ای و از جمله موضوع سقط جنین، به جای تکرار نا اندیشیده آموزه های کهن، بر یافته های نوین علمی استناد کند. از این منظر، حتی دستورات شرعی پیچیده مطرح در «دین اوستای نو» هم قابل نکوهش نیستند. در آن روزگاران، «اسطوره» دانش عملی و نظری انسانها بود و با تکیه بر همین نگرش بود که دیوی برای مردار تصور می کردند که سبب آلودگی و بیماری می شود. در این تصور و تجسم، بی گمان رد آشکاری از لزوم رعایت بهداشت هست که البته با بیانی استعاری و اسطوره ای مطرح شده است. در این چارچوب، او صرف نظر از آرمان های انسانی که با کشتن جنین مخالفند، می اندیشید که سقط جنین، سبب "نسامند" شدن عمدی شخص هم می شود و از این هر دو جنبه، چنان عملی را بر نمی تافت.