ادیان جدید در ژاپن امورى بیش از جشن و مراسم گذر چرخه زندگى، اصلاحات درونى در سازمان هاى دینى رسمى و سازمان هاى دینى جدید که نوید بخش ارائه راه حل براى مشکلات شخصى هستند، را شامل مى شود. دین زنده همچنین مسائل مربوط به قانون و قدرت دولت را نیز در بر مى گیرد. براى بیش از هزار سال، مقامات حکومتى و نیز رهبران دینى فرض مسلمشان این بوده است که حکومت قانونا مى تواند بنا به مصالح دولت، بر سازمان هاى دینى نظارت کند.
دستاورد سال 1945
دستاورد سال 1945، تحمیل ارزش بى طرفى حکومت نسبت به سازمان هاى دینى بود. این ارزش فقط نیم قرن در تاریخ سازمان یافته ژاپن سابقه دارد و معناى آن موضوعى براى گفتگوى عمومى، عمل قانونى و مانورهاى سیاسى بوده است. در ژاپنى که هم باید سنت را رعایت کرد و هم نگرش بین المللى داشت، آزادى دینى راه خود را در هر آنچه تغییر را پدید آورد، مى جوید.
تحولات از اوایل دهه 1980
دانشمندان عرصه مطالعات دین و جامعه ژاپنى احتمالا قبول دارند که دهه اى که در 1993 پایان یافت، شاهد چهار تحول شایان توجه بوده است: تحول اول به خصلت ادیان جدید متأخر مربوط است؛ تحول دوم به شکاف بین سوکا گاکایى و سازمان اصلى آن، یعنى نى چى رن شوشو، مربوط است؛ تحول سوم به آیین هاى پیرامون مرگ امپراتور شوو و تاج گزارى امپراتور آکیهیتو ارتباط دارد؛ و چهارم، به مسائل ناشى از قضیه اوم شین ریکیو مربوط بوده است.
با کمال تأسف به ادیان جدید متأخر بر چسب «دین هاى جدید جدید» مى زنند که نشان دهنده ویژگى هاى ماهوى خاصى است که آنها را از سازمان هایى که عموما از آنها با عنوان «ادیان جدید» سخن به میان مى آید، جدا مى کند. شاید بتوان تفاوت را با مقایسه ریسهو کوسئى کاى و آگون شو بهتر آشکار کرد. در سال 1938 که ریشو کوسیکا بنیاد نهاده شد، همانند بسیارى از ادیان جدید دو بنیادگذار داشت: یکى زن و یکى مرد. بنیادگذار زن ریشو کوسیکاى، میوکوناگانوما (1889ـ1957) بود که یک واسطه رئى یوکاى بوده است و اغلب او را همچون یک شمن توصیف مى کنند. بنیادگذار مرد، نیکهو نیوانو (1906)، هم گرداننده و هم سازمان دهنده بود. ریشو کوسیکای در ابتدا مشتمل بر خصلت هاى جادوگرانه بسیارى بود، اما انتقادات روزنامه ها، مخصوصا بعد از مرگ ناگونوما، باعث شد تا خود را از این عناصر جادوگرانه خلاص کند. وقتى رداى زعامت به نیوانو رسید، ریشو کوسیکاى خصیصه و منش متفاوتى به خود گرفت. او که بر بیان عقلانى و عینى نظریه سوتره نیلوفر تأکید مى کرد، از طریق جلسات «مشورتى» گروهى کوچک که در آن مردم مشکلات خود را مطرح مى کردند و از رهبر گروه در پرتو آیین بودا راهنمایى مى گرفتند، به اعضا کمک مى کرد، و به روش هاى ملموسى چون کمک رساندن به آوارگان و پناه جویان و اجراى طرح هاى کشاورزى، اقدام براى صلح جهانى را آغاز کرد. در یک کلام، تحول ریسشو کوسئى کاى را مى توان به عنوان خط سیرى دید که از معنویت گرایى شمنى، که از لحاظ اجتماعى منفور بود، آغاز کرد و به سمت تعلیم و عمل عقل مدار، ضد جادوگرى و از لحاظ اجتماعى، مناسب حرکت کرد. دیگر ادیان جدید خط سیر متفاوتى را نشان مى دهند، اما مى خواهند در نهایت، به چنین جایى برسند.
سئى یو کریاما (1921) آگونشو را تأسیس کرد که تا سال 1981 سازمان دینى قانونا ثبت شده اى نبود. این سازمان نماینده سنت بودایى تنترهاى یا خاص فهم بود. آگونشو در کنار اوم شین ریکیو، جى ال. اى (مجمع نور خدا)، سازمان هاى مهیکارى، کوفو کو نه کاگاکو و مجموعه هایى از این قبیل، خصلتى، به وضوح، جادویى دارد. این گروه ها در این عقیده مشترک اند که ارواح (کامى ها، ارواح انسان هاى درگذشته، ارواح حیوانات و مانند آن) مى توانند مردمان زنده را تسخیر و آنها را خوش بخت یا بدبخت کنند. با این حال، حتى اگر ارواح شریر سبب شوند که زندگان از بدبیارى شغلى، اختلاف فامیلى، بیمارى هاى دردناک و غیره رنج ببرند، اگر رنج برنده صرفا تابع تعالیم رازآمیز فرقه باشد، همه چیز درست مى شود؛ زیرا این کار، روح تسخیر کننده را دور مى کند. جشن طالع آگونشو (هوشى متسورى)، به نحو بسیار فوق العاده اى، سالیانه در کیوتو برگزار مى شود که در آن، سوزاندن دو تل بزرگ از گومگى، قطعه چوب هایى که مردم عبادت ها و حاجات را بر آنها حک مى کنند، برجستگى خاصى دارد. یک تل براى نیاکان است و دیگرى براى برآورده شدن حاجات فورى. در حضور نیم میلیون انسان، دستیاران آگونشویى که همچون یامابوشى یا مرتاضان کوهستانى لباس پوشیده اند، گومگى را به همراه سرود مذهبى، طبل زدن و موسیقى شور انگیز مى سوزانند. اگر این شعایر مطابق دستورالعمل هاى آگونشویى برگزار شود، پیام تلویحى اش این است که ارواح نیاکان را مطمئن مى سازد که زندگان آنها را فراموش نکرده اند و تقریبا به طور قطع، ثمره ملموسى که مردم مى خواسته اند، حاصل خواهد شد. چنین تعلیمى که با وسائل ارتباط جمعى مدرن همچون فناورى ماهواره اى توأم شده است، موجب ترکیب شگفت انگیزى مى شود که براى بسیارى جالب از آب درآمده است.
انگیزه پیوستن به ادیان جدید
بعضى محققان اظهار داشته اند که مردم براى دریافت کمک در خصوص مشکلات ملموسى همچون فقر و بیمارى به ادیان جدید مى پیوستند، اما انگیزه پیوستن به ادیان جدید متأخرتر صرفا گیرایى علوم خفیه است. تطبیق این دیدگاه بر آیین جشن طالع، که آن را توضیح دادیم، مشکل به نظر مى رسد؛ اما این امر ممکن است از این جهت باشد که این آیین بیشتر نمایش است تا دعا. در این صورت، آگونشو ممکن است به خوبى آنچه را این محققان درباره آن مى گویند، مجسم سازد؛ یعنى شکلى از عرفان که با عرضه علوم خفیه و غیر عقلانى در ترکیبى از سنت گرایى، جهان شمولى و نمایش هاى پرشکوه مدرن، در پى آن است مردمى را که از تنگناى عقل گرایى اقتصادى در رنج اند رهایى بخشد.
تفرقه و جدایی بین نى چى رن و سوکاگاکاى
در اواسط دهه 1980، چنین نتیجه گرفتند که «تاریخ کوتاه رابطه بین سوکا گاکاى و نى چى رن شوشو... تاریخ تنش و تفرقه بوده است». اکنون تفرقه یک واقعیت است.
اختلافات اصلى بین نى چى رن و سوکاگاکاى
اختلافات اصلى بین سازمان رهبانى اصلى و سوکاگاکاى را مى توان در موارد ذیل مطرح کرد:
1- طرفداران نى چى رن حدود 000/200 نفر است در حالی که طرفداران سوکاگاکاى حدود 000/262/1 می باشد.
2- فرقه نى چى رن معتقد است که گونه اى از آیین بودا، که این سازمان دینى آن را به عنوان یگانه حقیقت مطلق اعلام مى کند، باید از سوى امپراتور و حکومت پذیرفته شود. در حالی که فرقه سوکاگاکاى به آزادی مذهب و جدایی دین از نهاد حکومت معتقد است.
3- فرقه نى چى رن سایر اشکال دینی را تعالیم شیطانی می داند. در حالی که فرقه سوکاگاکاى این دیدگاه را که بقیه ادیان شیطانی هستند، کنار گذاشته است.
4- فرقه نى چى رن تأکید دارد بر اینکه شاکوبوکو یا تغییر کیش از طریق تهدید، بهترین روش دعوت به دین خود است. در حالی که فرقه سوکاگاکاى التزام به گفتگو با دیگر ادیان را پذیرفته است.
علت جدایى تقریبا امرى عادى و پیش پا افتاده بود، نوارى از سخنرانى دایساکو آیکدا، رئیس افتخارى سوکاگاکاى، در نوامبر 1990 خطاب به رهبران سوکاگاکاى. مى گویند او در این سخنرانى صداقت کاهن اعظم نى چى رن شوشو را زیر سؤال برده است. این نوار به دست رهبران نى چى رن شوشو افتاد و آنها ابتدا توضیح خواستند، اما وقتى توضیح را قانع کننده نیافتند، در قوانین نى چى رن شوشو به طریقى تجدید نظر کردند تا آیکدا و دیگر رهبران سوکاگاکاى را از مقامشان به عنوان رهبران سازمان هاى غیر روحانى نى چى رن شوشو عزل کنند. در نوامبر 1991، نى چى رن شوشو به انحلال سوکاگاکاى فرمان داد و وقتى این امر رد شد، سوکاگاکاى و تمام وابستگان بین المللى آن را طرد کردند. سوکاگاکاى تا زمان طردش، براى تمثال هاى مندله که در معبد اصلى نى چى رن شوشو نگهدارى و بین اعضا توزیع مى شد، براى خدمات مذهبى کاهنى در مراسم سوزاندن اجساد و یادبودها، براى کاى میو (نامى مربوط به بعد از مرگ، که مرده را به عنوان حوارى بودا معرفى مى کند)، و هم چنین براى دوشى هون زون، یعنى نسخه خاصى از گوهون زون که در مراسم هاى سوزاندن اجساد به کار مى رود، به نى چى رن شوشو وابسته بود. سوکاگاکاى از زمان طردش به نحوى در تعالیم و اعمالش تجدید نظر کرده است که این وابستگى ضرورى نباشد. این آموزه جدید اساسا بر اهمیت ایمان به سوتره نیلوفر و نه نسخه اى از مندله تأکید مى کند، خواهان برگزارى آیین هاى جسدسوزى به صورت عادى است، و کاهنان را سخت تقبیح مى کند که کاى میو و دوشى هون زون را ابداع کردند تا بر ثروت و قدرت خود بیفزایند. محققان دین ژاپنى به دقت این تحول را مطالعه مى کنند. همان گونه که محتمل است، اگر این شکاف ترمیم نشود، سازمان اصلى حمایت عوام را از دست خواهد داد و احتمالا دوباره به رود کوچکى در جریان گسترده آیین بوداى ژاپنى تبدیل مى شود. این مسئله مهم تر است که آیا سوکاگاکاى مى تواند مفاهیم و تعالیمى را صورت بندى کند که به آنها براى مشروعیت بخشیدن به وجودش و تبدیل شدن به جنبش بودایى عامیانه کاملا مستقل، نیاز دارد. اگر این گونه شود، مى تواند به نیروى قدرتمندى براى اصلاح دینى و اجتماعى تبدیل شود.
امپراتور هیروهیتو در 7 ژانویه 1989 مرد. این واقعه به دوره شووا پایان داد و به طور رسمى، تصمیم گرفتند که امپراتور آن دوره، از این به بعد، به عنوان امپراتور شووا شناخته شود. شاهزاده آکیهیتو فورا جانشین او شد و بنابراین در 8 ژانویه 1989 دوره هئى سیئى آغاز شد. اما مراسم تاج گذارى رسمى سوکویى نو رئى و داى جوساى یا «پیشکش غذایى بزرگ» بعد از آن، تا نوامبر 1990 برگزار نشد.
معمولا محققان دین و جامعه ژاپنى تمایل دارند تا مراسم دفن امپراتور شووا و جانشینى امپراتور هئى سئى را از یکى از این دو منظر ملاحظه کنند: عده اى کاملا برترکیب خود شعایر متمرکز مى شوند تحقیقى بسیار خاص فهم که تنها عده قلیلى شایسته اند آن را بر عهده گیرند. دیگران توجه خود را مستقیما به مسئله آزادى دینى و قانونى بودن گنجاندن بودجه دولتى براى این شعایر خاص شین تویى معطوف کرده اند. این مسئله یک بعد مهم از درون مایه معمول تعامل بین دین و سیاست است. قانون اساسى ژاپن که در سال 1946 رسما اعلام گردید، تأکید مى کند که «هیچ بودجه یا اموال عمومى دیگر نباید به نفع یا در زمینه مخارج هیچ سازمان یا مجمع دینى صرف شود» (ماده 89). این ماده على الظاهر مى خواهد راه هزینه کردن براى شعایر شین تویى، بودایى و مسیحى را بر حکومت بدون نقض قانون اساسى ببندد. اما در مورد مراسم دفن امپراتور شووا و شعایر شین تویى اش، که حکومت از یک طرف با این تقاضا مواجه بود که بودجه باید صرف حفظ سنت شود و از طرف دیگر، با این تقاضا که به خاطر حفظ قانون اساسى نباید بودجه اى صرف این کار شود، راه میانه اى برگزیده شد. حکومت با تقسیم مراسم دفن به دو بخش، یکى خاص دینى و دیگرى عمومى غیر دینى، و فراخوانى جداگانه براى هر یک، جایگاه خویش به عنوان حامى قانون اساسى را حفظ کرد. البته با تصمیم به اینکه هزینه هر دو بخش باید از بودجه عمومى پرداخت شود، به نحو قاطعانه اى از سنت گرایان جانبدارى کرد.
همین سیاست در ارتباط با هزینه کردن بودجه دولتى براى مراسم تاج گذارى و متعاقب آن، مراسم داى جوساى، دوباره رخ مى نماید. داى جوساى مراسمى است که در آن، امپراتورى که به تازگى تاج گذارى کرده است، با سپرى کردن قسمتى از یک شب در یک معبد شین تویى که به طرز مخصوصى بنا شده است و با شریک شدن نمادین در برنج تازه و شراب برنج تازه با الاهه هاى شین تویى به قدرتى روحانى دست مى یابد (بعضى از این فراتر مى روند و مى گویند او از این طریق، به مقام اولوهیت مى رسد). حکومت اعلام کرد که مراسم تاج گذارى یا سوکویى نه رئى امرى دولتى است که باید از بودجه دولتى براى آن هزینه کرد. حکومت همچنین در مورد داى جوساى اعلام کرد که براى ساخت معبد حکومت هزینه مى کند، اما هزینه خود مراسم باید از کیوتئى یا بودجه دربار امپراتورى براى امور خانواده امپراتورى که ماهیتى عمومى دارند، پرداخت شود. اما چون به هر حال این بودجه را حکومت تأمین مى کند، راه براى تفسیر دیگرى از این سؤال که آیا هزینه این مراسم از بودجه دولتى پرداخت مى شود، باز است.
دیدگاه هاى مختلف درباره اینکه حکومت راجع به ممنوعیت قانونى استفاده از بودجه عمومى به نفع هر سازمان دینى، چه کارهایى انجام داده یا باید انجام مى داد، برخى از مباحث مربوط به دربار را در پى داشت. همان گونه که تعلل قانون در صدور حکم ضرب المثل است، احکام نهایى هنوز (مارس 1996) صادر نشده است، اما عده قلیلى انتظار احکامى را دارند که حکومت را در نقض قانون اساسى گناهکار بشناسد. به هر حال، اختلاف نظر همیشه به اقامه دعوا منتهى نمى شود و گاهى به حملات نظام و گاهى هم به خشونت منجر مى شود مى انجامد. احتمالا عده کمى از مسیحیان در ژاپن خود را چپ گرا مى دانند، اما مسیحیان ژاپنى که به خاطر آنکه صرف هزینه حکومتى براى داى جوساى نقض قانون اساسى است، با چنین امرى مخالفت کرده اند، اغلب توسط رسانه ها با کمونیست ها و سوسیالیست ها یکى، و متهم به لیبرالیسم مى شوند. از طرف دیگر، این امر آنها را شکار مناسبى براى تروریسم راست گرا مى گرداند. «رئیس مدرسه عالى زنان مسیحى» بعد از اینکه به همراه رؤساى سه دانشگاه مسیحى دیگر اعلامیه اى را صادر کردند مبنى بر اینکه صرف پول عمومى براى پیشکش غذایى بزرگ به نقض حکم قانون اساسى راجع به جدایى دین و دولت منجر مى شود، هدف تیراندازى هایى از راه پنجره اى از خانه اش قرار گرفت که در آن نزدیک بود همسرش را از دست بدهد. همچنین «کلیساى متحد مسیح در ژاپن» (کیودان) مخصوصا مرکز اطلاعاتش در زمینه جانشینى امپراتورى، تعدادى تهدید تلفنى دریافت کرد که چنین پیغام هایى در آنها بود: «از کشور بیرون بروید» و «ژاپنى ها تحمل انتقاد از مراسم تاج گذارى امپراتورى و مراسم پیشکش غذایى بزرگ را ندارند». چنین رفتارى از ویژگى هاى خاص ناروادارى مخالفت صادقانه است که آزادى دینى را در ژاپن تهدید مى کند. عجیب نیست که بسیارى از کسانى که از ناحیه چنین مخالفت هایى احساس خطر کرده اند، منشأ اشکال را در قانون اساسى مى بینند. آنها با توجه به اینکه معتقدند که قانون اساسى کنونى را اشغالگران بر ژاپن تحمیل کردند، کنگره اى ملى براى تصویب قانون اساسى مستقل بر پا کرده اند. گروه هاى مخالف در مقابل اصرار مى ورزند که قانون اساسى فعلى باید حفظ شود. این عرصه پر مناقشه اى است که بى شک قواى ژاپنى ها را در سال هاى آینده مصروف خود مى کند. در پشت این اختلاف دیدگاه درباره قانون اساسى، مسئله بنیادى ترى نهفته است؛ اینکه آیا شین تو یک دین است، و اگر هست، به چه معنا و تا چه حد. کسانى که مى خواهند قانون اساسى فعلى را حفظ کنند، به طور کلى معتقدند که شین تو دین است و آنگاه که حکومت براى شعایر شین تویى بودجه فراهم مى کند، مشروعیت خود را تضعیف مى کند. در مقابل، در میان کسانى که خواهان تجدیدنظر در قانون اساسى فعلى هستند، بسیارى آشکارا اصرار مى ورزند که شین تو دین نیست، بلکه راهى براى زندگى است و لازمه آن، این است که حکومت قانونا باید آزاد باشد تا براى حفظ امور مربوط به سنت و آداب و رسوم ژاپنى، صرف هزینه کند. این اختلاف عمیق در نظرخواهى ها نیز جلوه گر شده است که نشان مى دهند تنها عده قلیلى از مردم ژاپن، دین خود را شین تو معرفى کرده اند، حال آنکه با توجه به دیدگاهى که در جهان شین تویى رایج است، تمام شهروندان ژاپنى باید «به طور طبیعى» حامى معبد منطقه خویش باشند و در جشن هایش شرکت کنند. گروه هاى ذینفع، هر که مى خواهند باشند، باز این سؤال بجایى است که آیا هیچ وقت راه حل عموما متقاعد کننده اى براى این مسئله پیدا خواهد شد. اگر پیدا نشود، این احتمال قوى است که احکام دربارى مربوط به آزادى دینى، در آینده، آن را به نحوى تفسیر کند که از معناى حقیقى قانون اساسى فاصله بگیرد و این دیدگاه غالب را تقویت نماید که شین تو آن چنان دینى نیست که موضوع رسم و سنت باشد. اما این بدان معنا نیست که بازگشت به سیاست زمان جنگ، که شین تو را غیر دینى معرفى مى کند، امرى واقعا شدنى و قریب الوقوع باشد. خود شین تو هیچ مبناى اصولى ندارد که بر مبناى آن، در برابر این بازگشت مقاومت کند، اما مردم ژاپن همگى به شدت درباره آوازه شان در همه جهان و به خصوص جهان غرب حساس هستند. انترناسیونالیسم، جداى از تهدیداتش نسبت به سنت، جاذبه زیادى را به کار مى گیرد. در مورد مسئله شأن دینى شین تو و مسئله تجدیدنظر در قانون اساسى، که وابسته به مسئله قبلى است، ممکن است اهرم حیثیت بین المللى که به طور مستقل ارزشمند است، ژاپن را نه به نتیجه اى اصولى، بلکه سازشى مبتنى بر مذاکره هدایت کند.