دیگر نوشته هاى عهد جدید
تنها چهار رساله کوتاه از عهد جدید معرفى نشده اند، که عبارتند از: رساله یعقوب، رساله هاى اول و دوم پطرس، رساله یهودا.
شاید بتوان گفت تنها نوشته اى از عهد جدید که صریحا تعالیم پولس را رد مى کند، رساله یعقوب است. یکى از مهمترین تعالیم پولس این است که «انسان تنها با ایمان به مسیح رستگار مى شود، نه با عمل به شریعت.» این گفته در رساله هاى پولس، به ویژه غلاطیان و رومیان، بارها تکرار شده است. اما نویسنده این رساله با صراحت تمام این گفته را رد مى کند: «اى برادران من! چه سود دارد اگر کسى گوید ایمان دارم، وقتى که عمل ندارد؟ آیا ایمان مى تواند او را نجات بخشد؟ ولیکن اى مرد باطل! آیا مى خواهى بدانى که ایمان بدون اعمال باطل است؟ آیا پدر ما ابراهیم به اعمال عادل شمرده نشد، وقتى که پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانید... پس مى بینید که انسان از اعمال عادل شمرده مى شود، نه از ایمان تنها.»
صراحت نویسنده این رساله به گونه اى است که گفته مى شود در مخالفت مستقیم با پولس نوشته شده است. نویسنده در ابتدای رساله، خود را یعقوب، غلام عیسی مسیح معرفی می کند، ولی سنت کلیسا یعقوب را برادر حضرت عیسی می داند. اما اشکال شده است که ادبیات یونانى این رساله بسیار خوب است و نمى تواند نوشته یعقوب برادر عیسى باشد. هم چنین با توجه به این که در عهد جدید پنج نفر به نام یعقوب وجود دارد، مشخص کردن این که کدام یک این رساله را نوشته اند، چندان آسان نیست. از محتواى رساله معلوم است که نباید قبل از فعالیتهاى تبلیغى پولس نوشته شده باشد. از این رو، برخى مى گویند از آن جا که یعقوب، برادر حضرت عیسى، در سال 66 میلادى فوت کرده است، نمى توانسته به رساله هاى پولس دسترسى پیدا کند، تا این گونه با آنها به مخالفت بپردازد. اما مى توان گفت که حتى اگر رساله ها در دسترس او نبوده است، طبیعى است که تعالیم پولس را (که در شهرهاى مختلف قبل از آن زمان تبلیغ شده بود) شنیده باشد. با این که درباره تاریخ نگارش این رساله اختلاف است و برخى تاریخ آن را اوایل قرن دوم دانسته اند، اما بیشتر حدود سال 60 میلادى را ترجیح مى دهند، که با مطالب این رساله نیز مناسب است.
در عهد جدید دو رساله به پطرس رسول منسوب است که بزرگترین حوارى حضرت عیسى به شمار مى رفته است. هر دو رساله با نام پطرس رسول آغاز مى شوند، و چنین مى نماید که نویسنده آنها پطرس حوارى است. رساله اول به کلیساهاى شهرهاى آسیاى صغیر نوشته شده است، و مسیحیان آن منطقه را به صبر و بردبارى دعوت مى کند. البته در لا به لاى آن عباراتى است که با تعالیم پولس بى شباهت نیست، و ادبیات آن با رساله هاى پولس قابل مقایسه است. سنت کلیسا این رساله را به پطرس رسول نسبت مى داده است، اما محققان جدید این انتساب را به شدت رد می کنند. آنها مى گویند: 1- ادبیات یونانی عالی این رساله، نمی تواند نوشته یک ماهیگیر ساده باشد.
2- فقراتی از رساله به تعالیم پولسی شبیه است.
3- شکنجه و آزار مسیحیان آسیای صغیر در آن دوره نبود که پطرس بخواهد برای آنها نامه بنویسد.
رساله دوم پطرس هم مسیحیان را به صبر و بردبارى دعوت مى کند، و حقایقى را درباره ایمان مسیحى به آنها گوشزد مى کند و مسیحیان را از هرزگى و بى بند و بارى بر حذر مى دارد. در عهد جدید، غیر از کتاب اعمال رسولان و رساله هاى پولس، تنها در یک جا از پولس سخن رفته و از او تعریف شده است؛ آن هم پایان همین رساله است. بنابراین، اگر انتساب این رساله به پطرس ثابت شود، اهمیت ویژه اى پیدا مى کند. این رساله، چه از نظر محتوا و چه از نظر شیوه نگارش، با رساله اول اختلاف فاحشى دارد. هرچند این رساله به پطرس نسبت داده مى شود، محققان تاریخ نگارش آن را حدود سال 150 میلادى مى دانند، و براى آن شواهد فراوانى مى آورند. بنابراین، نویسنده آن فردى دیگر بوده است و براى این که نوشته اش مورد قبول واقع شود، آن را به پطرس نسبت داده است.
این رساله بسیار کوتاه، درباره خطر معلمان دروغین و پرهیز از هرزگى و بى بند و بارى مطالبى را به مسیحیان گوشزد مى کند. رساله با نام «یهودا غلام عیسى مسیح و برادر یعقوب» آغاز مى شود؛ و معتقد بوده اند که یهودا برادر عیسى و یعقوب است. اما بسیارى از دانشمندان این نسبت را نادرست مى دانند و زمان نگارش این رساله را قرن دوم مى دانند. بسیارى معتقدند مطالب این رساله مربوط به زمانى بسیار متاخرتر از آن است که یکى از معاصران حضرت عیسى و حواریون بتواند آن را بنویسد. با این حال، برخى تاریخ آن را اواخر قرن اول و یا قبل از تخریب اورشلیم در سال 70 میلادى مى دانند.
نتیجه گیری
الف) هیچ یک از قسمتهاى عهد جدید را نمى توان به صورت قطعى به حواریون نسبت داد؛ و اگر بحثها و دلایل دانشمندان و محققان جدید مبنا قرار گیرد، باید گفت از این مجموعه، که اناجیل متى و یوحنا و رساله هاى یوحنا و مکاشفه یوحنا و دو رساله پطرس، سنتا به حواریون نسبت داده مى شده است، به جز کتاب مکاشفه، استناد بقیه تقریبا به صورت قطعى رد شده است. مضافا این که کتاب مکاشفه هم مورد تردید واقع شده است.
ب) تنها قسمتى از عهد جدید، که نویسنده آن به صورت قطعى مشخص است، هفت یا هشت رساله پولس است. محققان صحت انتساب قسمتهای دیگر عهد جدید به حواریون و دیگران را مورد تردید قرار داده اند یا این انتساب را قاطعانه رد کرده اند. البته درباره برخی از بخشها، مانند مکاشفه یوحنا و انجیل لوقا، ظن قوی بر صحت انتساب است.
ج) مسلم است که رساله هاى پولس نخستین نوشته هاى عهد جدیدند، و پیش از این که سایر بخشهاى عهد جدید نوشته شود، پولس قبل از سال 65 میلادى، در شهرهاى مختلف اندیشه هاى خود را تبلیغ مى کرد.
د) انجیل نویسى پس از سال 65 میلادى، یعنى سال کشته شدن پطرس و پولس، آغاز گشته است؛ و سه انجیل همنوا و دیگر قسمتهاى عهد جدید از این زمان به بعد نوشته شده اند. نمی توان زمان مشخصی را برای نگارش هیچ یک از بخشهای مختلف عهد جدید تعیین کرد. با این حال گفته می شود هیچ یک از این نوشته ها قبل از سال 40 م. نوشته نشده اند و از ان به بعد، به ترتیب، رساله های پولس (قبل از 64 م)، اناجیل همنوا (از این زمان به بعد ) انجیل یوحنا و رساله های او (پایان قرن اول) نوشته شده اند.
ه) در عهد جدید دو الهیات به چشم مى خورد: عیسى خدایى، عیسى بشرى. سالها قبل از نوشته شدن بخش عیسى بشرى، الهیات عیسى خدایى نوشته شده و در کلیساها خوانده مى شده است. بنابراین، شاید بتوان گفت زمانى که انجیل نویسان اناجیل همنوا را مى نگاشته اند، چند دهه از آغاز تبلیغ الهیات پولسى گذشته بود؛ و اگر در آنها تعابیرى از قبیل «پسر خدا» وجود دارد، به معناى الوهیت نیست. اما کاربرد لفظ «پسر»، و تصویر رابطه اى خاص میان حضرت عیسى و خدا، تحت تاثیر ادبیات پولسى بوده است، که در آن زمان رواج داشت.
و) غیر از رساله هاى پولس، انجیل چهارم و سه رساله منسوب به یوحنا نیز از الهیات عیسى خدایى پیروى مى کنند. اگر به تاریخ نگارش این چهار نوشته نگاه کنیم، مى بینیم فاصله قابل توجهى با تاریخ نگارش اناجیل همنوا دارند؛ یعنى حدود سى سال پس از اناجیل همنوا و بیش از نیم قرن پس از رساله هاى پولس نگاشته شده اند. بنابراین، با گذشت زمان، الهیات پولسى و عیسى خدایى بیشتر رایج مى شده است؛ به گونه اى که این اندیشه در انجیل چهارم و برخى رساله هاى منسوب به یوحنا از رساله هاى پولس شدیدتر و صریحتر شده است.
ز) رساله هاى پولس یک عقیده و اندیشه و یک الهیات ویژه را ترویج مى کرده که شخصیت مسیح در آن نقش محورى و اصلى را داشته است. همچنین این عقیده سالها ترویج و تبلیغ مى شده و بعدها زندگینامه حضرت عیسى در اناجیل همنوا نگاشته شده است. از این رو، شاید کسى بتواند ادعا کند که این زندگینامه تحت تاثیر آن عقاید نگاشته شده است.
ح) پولس خود را مامور تبلیغ در میان غیر یهودیان خواند، و غیر یهودیان در بخش بسیار وسیعى از امپراتورى روم ساکن بودند؛ و بى آن که اطلاعى از یهودیت داشته باشند، ابتدائا با روایت پولسى از مسیحیت آشنا گردیدند؛ و به زودى اکثریت مسیحیان را همین غیر یهودیان تشکیل دادند. بنابراین، نقش ویژه رساله هاى پولس و تعالیم او در مسیحیت روشن مى شود. این نفوذ و تاثیر تا حدى است که برخى از مسیحیان مى گویند: «پولس حوارى را غالبا دومین مؤسس مسیحیت لقب داده اند»؛ «پولس به خاطر توسعه یافتن افکارش (مخصوصا توسط دسته اى از نویسندگان در پایان قرن اخیر) متهم به این شده است که آن قدر مسیحیت را تغییر داده که گویى مؤسس دوم آن است.»
ی) محققان عقیده دارند که زبان اصلی همه قسمتهای عهد جدید، یونانی بوده است. البته در گذشته اعتقاد بر این بود که «انجیل متی» در اصل به زبان عبری نوشته شده، بعدا به یونانی ترجمه گردیده است؛ اما محققان جدید، زبان اصلی این انجیل را هم یونانی می دانند.
بر اساس دیدگاه مسیحى، حضرت عیسى (ع) کتاب آسمانى نداشت، بلکه او خود تجسم وحى الهى و عین پیام خدا بود، و انجیل ها و سایر کتب عهد جدید، نوشته ى حضرت عیسى یا املاى او به شاگردانش نیست، بلکه حواریون و قدیسان و مسیحیان نخستین بعد از حضرت عیسى به تدریج آن را تحریر کرده اند. ادعاى مسیحیان این است که این نوشته ها حاصل الهامات و هدایت ویژه روح القدس و نتیجه توافق و اجماع مسیحیان صدر اول در پذیرش 27 کتاب موجود عهد جدید است: خدا در 30 سال سرنوشت سازى (30 ـ 60 م) که انجیل مکتوب وجود نداشت، و سخنان و کارهاى عیسى به طور شفاهى نقل مى شد آن جامعه را هدایت کرد. این روح القدس بود که از طریق الهام، نویسندگان انجیل ها را براى نوشتن این کتب و ثبت برگزیده سخنان و کارهاى بسیار زیاد عیسى، رهنمون شد... و سرانجام جامعه مسیحیان نخستین با راهنمایى روح القدس از میان نوشته هاى مسیحى بى شمار، به 27 کتاب، که انجیل هاى چهار گانه نیز جزء آنهاست، اقرار کرد; این توافق در باب کتاب هاى مقدس از طریق نوعى اجماع حاصل شد. این اجماع خیلى زود به دست آمد و فهرست نخستین کتاب هاى مقدس، بین سال هاى 150 ـ 200 میلادى تهیه شد و پس از چند قرن کلیسا به طور رسمى روشن ساخت که چه کتاب هایى را باید مقدس شمرد. نکات قابل توجه در اینجا عبارتند از:
1- حضرت عیسى (ع) طبق تعالیم اناجیل همنوا و بعضى کتب دیگر، پیامبرى هم چون دیگر پیامبران بود و شأن پیامبرى این است که آورنده وحى باشد نه تجسم آن، و پیامبر حامل پیام است نه عین آن; مگراین که قایل به عیسى خدایى شویم که آن نیز علاوه بر این که ادعایى بى دلیل است، مغایر با شأنیت پیامبرى حضرت عیسى (ع) است.
2- از سوى کلیسا و مسیحیت دلیلى بر این که عهد جدید حاصل الهامات و هدایت هاى ویژه روح القدس است، ذکر نگردیده; مگر این که در این مورد به مطالب خود کتاب مقدس استناد شود که طبعا چنین استدلالى دورى است.
3- بر خلاف این نظریه که مسیحیان اولیه براى پذیرش کتب 27 گانه عهد جدید اجماع داشته اند، شواهد تاریخى بر وجود اختلافات فراوان میان بزرگان مسیحیت در سده هاى نخستین تولد آن حکایت دارد. تنها پس از حاکمیت کلیساى طرفدار پولس در زمان کنستانتین و استفاده از اقتدار حکومت در مقابله با دیدگاه هاى رقیب، شاهد حاکمیت بلامنازع یک دیدگاه و استناد به کتب 27 گانه به مثابه تنها مراجع معتبر مسیحى هستیم. ویل دورانت مى نویسد: «در ادبیات مسیحى در قرن دوم، انجیل، نامه (رساله)، اسفار، مکاشفه و اعمال فراوان بود. مسیحیان در رد یا قبول آن به عنوان تفاسیر مجاز از عقاید مسیح همداستان نبودند: کلیساى غرب کتاب "مکاشفه یوحنا" را قبول داشتند که کلیساهاى شرق به کلى آن را رد مى کردند و بر عکس، انجیل عبرى و رساله هاى یعقوب را قبول داشتند که در غرب مردود بود.»
نویسنده اى پروتستان مذهب مى نویسد: «تمام 27 کتاب عهد جدید از ابتدا به وسیله کلیساها ملهم شناخته نشده بود. اناجیل و رساله هاى پولس بیش از سایر نوشته ها بین کلیساها مى گشت و قرائت مى شد و به همین دلیل زودتر از همه مورد قبول واقع شد. اعلام رسمى کتاب هاى عهد جدید به وسیله ى کلیسا، قبل از قرن چهارم میلادى میسر نشد. ضمن این که این اتفاق (بر فرض وجود) نمى تواند معیارى براى حجیت یک کتاب دینى و آسمانى باشد.
4- نکته دیگرى که برخى محققین اسلامى به آن تفطن دارند این است که اتفاق نظر کلیسا بر کتب عهد جدید بدین معنا نیست که کتبى که در قرن دوم در زمره کتب مورد قبول کلیسا واقع شده اند، از نظر مضمون و محتوا کاملا هماهنگ با کتب فعلى باشند، بلکه تنها همنام با آن اناجیلند و نمى توان از این راه ثابت نمود که کتب موجود همان کتاب هایى هستند که در قرون اولیه به رسمیت شناخته شده اند، ولو این که اسما یکى باشند. نتیجه این که تا کنون دلیل قانع کننده اى براى حجیت و ارزش آسمانى کتاب فعلى مسیحیان ارائه نشده است و در صحت و اعتبار آن تردیدهاى جدى وجود دارد.