یکی از رخدادهای قیامت آن است که تبه کاران را به صورت در آتش می کشند: «یوم یسحبون فی النار علی وجوههم ذوقوا مس سقر؛ گمراهان و مجرمان در آتشند. در آن روز که در آتش دوزخ به صورت هایشان کشیده می شوند و به آنان گفته می شود: بچشید آتش دوزخ را.» (قمر/ 48) کلمه "سحب" که مصدر فعل مجهول "یسحبون" است به معناى این است که انسانى را با صورت روى زمین بکشند، و کلمه ی "یوم" ظرفى است براى جمله "فی ضلال و سعر"، و کلمه ی "سقر" یکى از اسامى جهنم است، و "مس کردن سقر" به این است که: سقر با حرارت و عذابش به ایشان برسد. و معناى آیه این است که: اینکه گفتیم مجرمین از نظر رسیدن به منزلگاه سعادت در ضلالتند، و در عوض راه آتش را در پیش دارند، این جریان در روزى صورت مى گیرد که با صورت در آتش کشیده مى شوند، و آن وقت به ایشان گفته مى شود: بچشید آنچه را که جهنم با حرارت و عذابش به شما مى دهد.
"سقر" (بر وزن سفر) در اصل به معنى تغییر رنگ بدن و متاذى شدن از تابش آفتاب و مانند آن است، و از آنجا که جهنم این دگرگونى و آزار را به نحو شدید دارد یکى از نامهاى آن "سقر" است، و مراد از "مس" همان تماس گرفتن و لمس کردن است، بنابراین به دوزخیان گفته مى شود بچشید حرارت سوزانى را که از لمس آتش دوزخ حاصل مى شود، بچشید و نگوئید اینها دروغ و خرافه و اسطوره است. بعضى معتقدند که "سقر" نام تمام دوزخ نیست بلکه بخش خاصى از دوزخ است که سوزندگى فوق العاده عجیبى دارد، چنان که در روایتى از امام صادق (ع) نقل شده: «دره اى است به نام "سقر" که جایگاه متکبران است، و هر گاه نفس بکشد دوزخ را مى سوزاند.» و از آنجا که ممکن است خیال شود که این عذابها با آن معاصى هماهنگ نیست.
در این جا اشاره به دو گونه عذاب مشاهده مى شود: یکى مادى است که بر رو کشیده شدن زمین است که این گونه کشیده شدن خود عذابى براى انسان است، تا چه رسد به این که شخص را بر شریفترین پاره بدن که صورت او است و حساسیت فراوان دارند، و آن هم در پر عذابترین دره هاى دوزخ که سقر نام دارد به این عذاب معذب سازند؟! که امام صادق (ع) درباره آن گفته است: «در جهنم یک وادى به متکبران اختصاص دارد که نام آن سقر است، که از شدت گرمى آن به خدا شکایت کرد و از او اجازه نفس کشیدن خواست، و چون این اجازه را به دست آورد و نفس کشید، جهنم آتش گرفت»، «در سقر چاهى است که آن را هبهب مى نامند، و هر بار که سرپوش آن چاه برداشته شود، اهل آتش از سختى گرماى آن به ضجه و ناله مى افتند، و آن جایگاه جباران است.»
نوع دیگر عذاب معنوى است که در پاره اى از حالات بر عذاب جسمانى تفوق دارد، و چون پاسداران دوزخ به دوزخیان مى رسند مى گویند: «ذوقوا مس سقر و ذق إنک أنت العزیز الکریم* إن هذا ما کنتم به تمترون؛ بچش که تویى همان مهتر گرامى این همان چیزى است که در آن شک مى کردید.» (دخان/ 49- 50) شاید از «مس» چنان مفهوم ما شود که آتش همه بدنهاى آنان را نمى سوزاند، بلکه پوستها را مى سوزاند که اعصاب حساس در انسان در آنها توزیع شده است، و همین درد عذاب را افزایش مى دهد، و آیه کریمه دیگرى درباره آن چنین مى گوید: «کلما نضجت جلودهم بدلناهم جلودا غیرها لیذوقوا العذاب؛ که هر گاه پوستهاى ایشان پخته شود، آنها را با پوستهاى تازه جانشین مى کنیم تا عذاب را بچشند.» (نساء/ 51)
این عذاب بى حکمت و بى دلیل نیست، و آن همچون مفردات دیگر وجود مقدر شده از جانب خدا است، و اگر پرده را از پیش چشم و دیگر حواس ما بردارند، خواهیم دید که عمل بدى که شخص مرتکب آن مى شود، خود همان جزایى است که با آن روبرو مى شود: «إنا کل شی ء خلقناه بقدر؛ ماييم كه هر چيزى را به اندازه آفريده ايم.» (قمر/ 49) کلمه ی"کل شى ء" با فتحه لام، منصوب به فعل مقدر است، فعلى که جمله ی "خلقناه" بر آن دلالت مى کند، و تقدیر کلام "انا خلقنا کل شى ء خلقناه" است، و جمله "بقدر" متعلق است به جمله "خلقناه"، و باء آن مصاحبت را مى رساند. و معناى آیه این است که: ما هر چیزى را با مصاحبت قدر "توأم با اندازه گیرى" خلق کردیم. و قدر هر چیز عبارت است از مقدار و حد و هندسه اى که از آن تجاوز نمى کند، نه از جهت زیادى و نه از جهت کمى، و نه از هیچ جهت دیگر، خداى تعالى در این باره مى فرماید: «و إن من شی ء إلا عندنا خزائنه و ما ننزله إلا بقدر معلوم؛ و هیچ چیز نیست مگر آنکه خزانه هایش نزد ما است، و ما هیچ چیز را جز به قدر و به اندازه نازل نمى کنیم.» (حجر/ 21) پس براى هر چیزى در خلقتش حدى است محدود، که از آن تجاوز نمى کند، و در هستیش صراطى است کشیده شده که از آن تخطى نمى کند، و تنها در آن راه سلوک مى نماید.
آیه مورد بحث در مقام تعلیل عذاب مجرمین در قیامت است که دو آیه قبل از آن سخن مى گفت، گویا شخصى پرسیده: چرا کیفر مجرمین ضلالت و سعیر در قیامت و چشیدن مس سقر، شد؟ در پاسخ فرموده: براى اینکه ما هر چیزى را به قدر خلق کرده ایم، و حاصلش این است که: براى هر چیزى قدرى است، و یکى از قدرها که در انسان معین شده این است که خداى سبحان او را نوعى کثیر الافراد خلق کرده، طورى خلق کرده که با ازدواج و تناسل، افرادش زیاد شود، و نیز مجبور باشد در زندگى دنیائیش اجتماعى زندگى کند، و از زندگى دنیاى ناپایدارش براى آخرت پایدارش زاد و توشه جمع کند، و نیز یکى دیگر از قدرها این است که در هر عصرى رسولى به سوى ایشان بفرستد، و به سوى سعادت دنیا و آخرت دعوتشان کند، هر کس دعوت آن رسول را بپذیرد رستگار گردد و سعادتمند شود، و داخل بهشت و در جوار پروردگارش قرار گیرد، و هر کس آن را رد کند و مرتکب جرم شود در ضلالت و آتش قرار گیرد و این اشتباه است که بعضى پنداشته اند که: به این نحو جواب دادن مصادره به مطلوب (و عین ادعا را دلیل قرار دادن) است، که در قواعد استدلال ممنوع است، بیان این مصادره چنین است که سؤال از این که چرا خداوند ایشان را به خاطر جرائمشان با آتش کیفر مى دهد؟ که در حقیقت سؤال از علت چنین تقدیر است، در معنا این است که سؤال شده باشد: چرا خداوند مجازات با آتش را براى مجرمین تقدیر کرد؟ و معناى جواب عین همین سؤال است، چون مى فرماید: خدا آتش را براى مجازات مجرمین مقدر کرده.
یا معناى سؤال این است که: چرا خدا مجرمین را داخل آتش مى کند؟ و معناى جواب این است که: براى اینکه خدا آنان را داخل آتش مى کند، و این همان مصادره و عین مدعا را دلیل و عین سؤال را جواب قرار دادن است. و بیان خطا بودن این پندار این است که: بین کارهاى ما و کارهاى خداى تعالى فرق هست، ما در کارهاى خود تابع اصول و قوانین کلیه اى هستیم که از عالم خارج و وجود عینى موجودات انتزاع شده، و این قوانین حاکم بر ما هستند، و اراده و افعال ما را محکوم خود دارند، اما وقتى به علت گرسنگى، غذا و به علت تشنگى، آب مى خوریم، منظورمان از خوردن سیر شدن، و از نوشیدن سیراب شدن است چون این قانون کلى را از خارج گرفته ایم، که غذا خوردن انسان را سیر مى کند، و آب نوشیدن سیرابى در پى دارد، و وقتى هم بپرسیم چرا مى خورى جواب همین خواهد بود که مى خواهم سیر شوم.
از امام على (ع) درباره این آیه پرسش کردند، چنین پاسخ داد: «خداى عز و جل مى گوید: ما هر چیز را براى اهل آتش به اندازه اعمالشان آفریدیم»، و امام صادق (ع) گفت: «این ردى بر قدریه است که منکر تقدیرات خدا شدند، و این که آیه درباره ایشان نازل شده است.» و بعضى با این آیه بر آن استدلال کرده اند که اعمال انسان نیز مقدر شده است و چنان پنداشتند که این دلیلى بر جبر است، در صورتى که صحیح آن است که هر چیز از جانب خدا مقدر مى شود، و یکى از تقدیرهاى او اختیارى است که آن را به آدمى بخشیده است.
آنچه به نظر مى رسد این است که این آیه بیش از هر چیز حکمت خدا را در زندگى ثابت مى کند، که معرفت یافتن به آن ما را دعوت به آن مى کند که به مسئولیت ایمان آوریم، و جهان دیگر از بزرگترین تجلیات آن است که در آن مردمان به اندازه سعى و کوشش خود در معرض محاسبه قرار مى گیرند، و شایسته ترین جزاى خویش را از خیر یا شر و بهشت یا دوزخ دریافت مى کنند. و سید قطب در تفسیر خود (فى ظلال القرآن) گفته است که: «این نص قرآنى آسان اشاره به حقیقتى بزرگ و هولناک و فراگیر مى کند که مصداق آن همه وجود و هستى است، حقیقتى است که قلب آن را یکى دریافت مى کند، و مواجه با وجود است و با آن همکارى دارد، و از آن دریافت مى کند، و چنان احساس مى کند که آفریده اى با نظم و نسق دقیق است، و هر چیز در آن به اندازه اى است که به این تناسق و هماهنگى مطلق تحقق مى بخشد، که سایه آن یکپارچه در قلب منعکس مى شود، و با این وجود مواجهه پیدا مى کند.» و مثالهایى براى حکمت الهى در آفرینش مى زند و به نقل از کتاب «خدا و علم نوین» تألیف استاد عبدالرزاق نوفل چنین مى گوید: «از پرندگان شکارى خوراک آنها فراهم مى شود شماره چندان زیاد ندارد، بدان جهت که کم تخم مى گذارند و کم جوجه پیدا مى کنند، و علاوه بر این در جاهاى خاصى زندگى مى کنند که محدود است، و با وجود این عمر طولانى دارند، و اگر با این عمر دراز جوجه فراوان هم مى آوردند و مى توانستند در همه جا زندگى کنند، نسل مرغان کوچک از زمین با وجود زیادى شماره آنها و شماره جوجه هاشان از روى زمین برمى افتاد، یا از شماره اعداد بزرگ آنها که به نوبه خود براى این پرندگان شکارى و جز ایشان از افراد انسان لازم است کاسته مى شد.
بغاث الطیر أکثرها فراخا *** و أم الصقر مقلات نزور
پرندگان غیر شکارى زیاد جوجه مى کنند، و شاهین بسیار اندک جوجه مى گذارد. و این بنابر آن حکمت است که چنان که دیدیم خدا آن را مقدر کرده، تا میان عوامل بقا و عوامل فنا میان پرندگان شکارى و پشه ها توازنى برقرار شود!»
در دنباله آن مى گوید: «مگس میلیونها تخم مى گذارد، ولى جز دو هفته عمر ندارد، و اگر بنا بود چند سال زنده بماند و به همین نسبت تخمگذارى کند، نتاج مگس سطح کره زمین را مى پوشانید، و زندگى بسیارى از اجناس و نخستین آنها انسان بر روى زمین غیر ممکن مى شد، ولى چرخ توازن و تعادل که در دست قدرت مدبر این جهان است، میان زیادى نسل و کوتاهى عمر تناسبى برقرار کرده است و نتیجه چیزى است که آن را مى بینیم. و میکروبها، که از لحاظ شماره از همه موجودات زنده پرشمارتر و افزاینده تر در شماره و زیانبخش ترند، از همه موجودات زنده نیروى مقاومت کمتر دارند، و عمرى کوتاهتر، که میلیونها میلیون از آنها را سرما و گرما و نور و ترشى معده ها و سرمهاى خون و عوامل فراوان دیگر تلف مى کند، و جز بر شمار محدودى از جانوران و انسان غلبه پیدا نمى کنند، و اگر از این مقاومت بیشتر یا طول عمر افزونتر مى داشتند، زندگى و زندگان نابود مى شدند!»
براى مثال از انسان مثل مى زند و مى گوید: «و پستان مادر در پایان باردارى و آغاز بار نهادن بر زمین مشتمل بر سیال سفید رنگى مایل به زردى مى شود، و از شگفتیهاى صنع خداى تعالى آن است که این سیال ترکیبى از مواد شیمیایى حل شده اى است که کودک نوزاد را از مبتلا شدن به بیماریها محفوظ مى دارد، و در روز دوم تولد شیر آغاز به تکوین و پیدایش مى کند، و از تدبیر مدبر بزرگ آن است که بر مقدار شیر ترشح شده روز به روز افزوده مى شود تا به جایى که پس از یک سال به مقدار یک لیتر و نیم در روز مى رسد، و معجزه به افزایش کمیت شیر بر حسب بزرگ شدن سریع نوزاد بسنده نمى شود، بلکه ترکیب شیر و مواد سازنده آن نیز به تدریج تغییر پیدا مى کند، و دیگر به صورت آبى نیست که در اوایل شیرخوارگى طفل اندکى مواد نشاسته اى و قندى به آن افزوده شده باشد، بلکه رفته رفته اندازه چگالى سازنده هاى آن تغییر پیدا مى کند و مواد چرب بر آن افزوده مى شود تا چنان باشد که ساختمان آن متناسب با رشد سریع کودک و نیازمندیهاى آن باشد.»
خدا امور زندگى و آفرینش را بدین گونه مقدر کرده است، و حکمت او در هر چیز تجلى پیدا مى کند، و بر ما لازم است که از آنچه مى بینیم به آنچه از دیده ما پنهان است هدایت شویم، و به همان گونه که از روشن شدن چراغ برق و به راه افتادن بادزن برقى به وجود جریان برق پى مى بریم، از حکمت ربانى آشکار در دنیا به آخرت توجه پیدا کنیم، و حتى در خود دنیا نیز به سنتهاى حاکم بر آن پى ببریم و خود را با آنها سازگار کنیم، پس آن کس که بدون خشوع و اخلاص نماز مى گزارد، نمازش پذیرفته نیست، و آن کس که بدون تقوا صدقه مى دهد، صدقه اش باطل مى شود، و به همین گونه هر کس که از آیات خدا اعراض کند و به تکذیب رسالتهاى او بپردازد و از هواى نفس پیروى کند، در دنیا و آخرت گرفتار عذاب خواهد شد، هر اندازه هم که چنان پندارد و آرزو کند که به او عذاب نمى رسد، یا این که مى تواند به سنتهاى خدا در زندگى غالب شود.
از آنجا که بسیارى از مردم به هنگام ورود در عرصه محشر با نظامى که در آنجا حاکم است آشنا نیستند بر این باورند که نظامات دنیا در آنجا نیز حکومت دارد، لذا به آن متوسل مى شوند، ولى به زودى مى فهمند چه اشتباه بزرگى مرتکب شده اند؟ گاه مجرمان از مؤمنان استمداد مى کنند و مى گویند: «انظرونا نقتبس من نورکم؛ نظرى به ما بیفکنید تا شعله اى از ایمان و عمل صالح شما برگیریم.» (حدید/ 13) (آیات مورد بحث) اما به زودى با جواب منفى روبرو مى شوند که منبع نور اینجا نیست، در دار دنیا بود که غافل و بیخبر از آن گذشتید. و گاه مجرمان از یکدیگر کمک مى طلبند (پیروان از رهبرانشان) و مى گویند: «فهل أنتم مغنون عنا من عذاب الله من شی ء؛ آیا شما سهمى از عذاب الهى را به جاى ما مى پذیرید.» (ابراهیم/ 21) که در اینجا نیز با پاسخ منفى روبرو مى شوند.
گاه حتى دست به دامن خازنان دوزخ مى زنند و مى گویند: «ادعوا ربکم یخفف عنا یوما من العذاب؛ از پروردگارتان بخواهید یک روز عذاب را از ما تخفیف دهد.» (مؤمن/ 49) و گاه از اینهم فراتر رفته از خداوند استمداد مى جویند، و عرضه مى دارند: «ربنا أخرجنا منها فإن عدنا فإنا ظالمون؛ پروردگارا! ما را از این آتش سوزان بیرون آر، اگر بار دیگر بازگشتیم ظالم و ستمگریم.» (مؤمنون/ 107) ولى پیدا است این راه نیز بسته است، چرا که دوران تکلیف سر آمده و آنجا سراى پاداش و کیفر است.
قیامت نتیجه اعمال عذاب الهی دوزخ حکمت الهی انسان باورها در قرآن