زبان فارسی غنی ترین ادبیات را در دامن خود پرورش داده است. ایرانی و زبان فارسی و آداب و فرهنگ ایرانیان نزد پیشوایان معصوم ما از محبوبیت خاصی برخوردار بوده اند. متون نظم و نثر ادب فارسی از قابلیت بالایی در فهم و انتقال فرهنگ و معارف اسلامی برخوردار است؛ زیرا بسیاری از این متون، در سایه وحی و عصمت حرکت کرده اند. بی توجه بودن به ادب فارسی برای درک بهتر معارف اسلامی و نیز عدم استفاده از آن به عنوان منابع غنی تبلیغی «مهمل و مهجور نهادن لسان قوم» است.
اگرچه بسیاری از متون ادب فارسی را می توان منبع تبلیغی محسوب کرد، اما مثنوی معنوی در این میان، جایگاه ویژه ای دارد. این کتاب اعجاب بسیاری از دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان را برانگیخته است، تا آن جا که بزرگی همچون شیخ بهائی درباره مثنوی مولوی گفته است:
مثنوی معنوی مولوی *** هست قرآنی به لفظ پهلوی
من نمی گویم که آن عالی جناب *** هست پیغمبر، ولی دارد کتاب!
و مستشرقی همچون رینولد نیکلسون (1868ـ1945) نیمی از عمر خود را صرف تصحیح متن مثنوی، شرح و ترجمه آن به انگلیسی و استخراج مختصری از عقاید متفرقه مولوی نموده است. مرحوم جلال الدین همایی درباره نیکلسون می گوید: «او بزرگ ترین خدمت را در تصحیح، شرح و ترجمه مثنوی انجام داده است.»
در پیوند وثیق و گسترده مثنوی با فرهنگ اسلامی، کافی است که بدانید در مثنوی:
1. به بیش از 1200 آیه با صراحت یا کنایه پرداخته شده است.
2. بیش از هفتصد حدیث مورد استفاده قرار گرفته است.
3. صدها داستان کوتاه و بلند نقل شده است.
4. مملو از مطالب تفسیری، کلامی، تربیتی، سیره، اخلاقی، روان شناسی و سیاسی است.
5. مطالبی تاریخی با هدف اخلاقی و عرفانی و تربیتی مطرح شده اند.
6. حضور چهره های قرآنی و تاریخی از انبیا و اولیا و نیز چهره های منفی همچون ابلیس، فرعون، بلعم باعورا، قارون، ابولهب و یزید بسیار چشمگیر است.
7. واژه های فقهی فارسی و عربی و نیز موضوعات فقهی با نتیجه گیری های اخلاقی و عرفانی، مورد استفاده فراوان قرار گرفته اند.
سخن در این نیست که همه آنچه در این کتاب آمده برای بیان در هر جمع و فضای تبلیغی کارامد و نتیجه بخش است، بلکه سخن آن است که مبلغان محتوای آن را به دیده یک منبع و متن متین تبلیغی پس از قرآن و سنت بنگرند و نیز شکل آن را به عنوان قالبی کارامد و جذاب برای فضاهای تبلیغی و پژوهشی خود برگزینند؛ چرا که در عرصه تبلیغ و نفوذ در دیگران، تأثیر قالب از محتوا کم تر نیست. اگر محتوای تبلیغات متون دینی (قرآن و سنت) متعالی و آسمانی است، قالب آن هم باید متعالی باشد و هر مظروفی را در هر ظرفی نمی توان ریخت؛ عرصه آفرینش عرصه هماهنگی ها ومیزان ها است. خداوند معلم «بیان» انسان است و قرآن اعجاز مکتوب بیان و «شعر» سحر بیان.
به راحتی، می توان ادعا کرد که قرآن بر تمامی مثنوی سایه افکنده است. گذشته از این که روح قرآن حاکم بر این کتاب است، الفاظ قرآنی در این کتاب موج می زند. طبق شمارش کتاب «آیات مثنوی» نوشته آقای محمود درگاهی، بیش از 1200 آیه مورد استفاده مولوی قرار گرفته است. البته در مواردی، فقط یک کلمه در مصراعی درج شده و گاه دو و گاه سه و گاهی تمامی یک مصراع عینا یا با اندک اختلافی، که با وزن عروضی مثنوی هماهنگ شود، از آیه نقل شده است.
برای نمونه، به موارد ذیل توجه کنید:
بی حس و بی گوش و بی فکرت شوید *** تا خطاب «ارجعی» را بشنوید
که از آیه «یا أیتها النفس المطمئنة* ارجعی إلی ربک راضیة مرضیة؛ اى نفس مطمئنه. خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد.» (فجر/ 27- 28) یک کلمه در آن درج شده است.
اسم هر چیز تو از دانا شنو *** سر رمز «علم الاسما» شنو
که از آیه «و علم آدم الاسماء کلها؛ و کل اسما را به آدم یاد دادیم.» (بقره/ 31) دو کلمه در آن درج شده است.
عالمی را لقمه کرد و در کشید! *** معده اش نعره زنان «هل من مزید»
که از آیه «یوم نقول لجهنم هل امتلأت و تقول هل من مزید؛ آن روز كه [ما] به دوزخ مى گوييم آيا پر شدى و مى گويد آيا باز هم هست.» (ق/ 30) سه کلمه در آن درج شده است.
و زملک هم بایدم جستن ز جو *** «کل شیء هالک إلا وجهه»
که از آیه «و لا تدع مع الله إلها آخر لا إله إلا هو کل شیء هالک إلا وجهه؛ با خدا معبودى ديگر مخوان خدايى جز او نيست جز ذات او همه چيز نابودشونده است فرمان از آن اوست.» (قصص/ 88) پنج کلمه در یک مصراع کامل آن درج شده است.
نوع دیگر استفاده از قرآن، درج معانی آیات بدون ذکر الفاظ است (تلمیح) که این نوع بهره گیری نیز در مثنوی بسیار رواج دارد. به چند نمونه اشاره می شود:
لیک گفتی گرچه می دانم سرت *** زود هم پیدا کنش بر ظاهرت
اشاره به آیه «ادعونی أستجب لکم؛ بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.» (غافر/ 60)
گر خضر در بحر کشتی را شکست ***صد درستی در شکست خضر هست
اشاره به آیه «فانطلقا حتی إذا رکبا فی السفینة خرقها؛ پس رهسپار گرديدند تا وقتى كه سوار كشتى شدند [وى] آن را سوراخ كرد.» (کهف/ 71)
آن پسر را کش خضر ببرید حلق *** سر آن را در نیابد عام خلق
اشاره به آیه «فانطلقا حتی إذا لقیا غلاما فقتله؛ پس رفتند تا به نوجوانى برخوردند [بنده ما] او را كشت.» (کهف/ 74)
همچو اسماعیل پیشش سر بنه *** شاد و خندان پیش تیغش جان بده
اشاره به آیه «قال یا أبت افعل ما تؤمر ستجدنی إن شاءالله من الصابرین؛ گفت اى پدر من آنچه را مامورى بكن ان شاء الله مرا از شكيبايان خواهى يافت.» (صافات/ 102)
آن شراب حق ختامش مشک ناب*** باده را ختمش بود گند و عذاب
اشاره به آیه «ختامه مسک و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون؛ [بادهایى كه] مهر آن مشك است و در اين [نعمتها] مشتاقان بايد بر يكديگر پيشى گيرند.» (مطففین/ 26)
آتش ابراهیم را دندان نزد ***چون گزیده حق بود چونش گزد؟
پرورد در آتش ابراهیم را ***ایمنی روح سازد بیم را
اشاره به آیه «قلنا یا نار کونی بردا و سلاما علی إبراهیم؛ گفتيم اى آتش براى ابراهيم سرد و بى آسيب باش.» (انبیاء/ 69)
گفت نار از خاک بی شک بهتر است*** من زنار و او زخاک اکدر است
اشـاره به آیه «قال أنا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طـین؛ گفت من از او بهترم مرا از آتش آفريده اى و او را از گل آفريده اى.» (ص/ 76)
به دلیل استفاده مولوی از روایات صادره از معصومان (ع)، رایحه ای از عصمت و پاکی به بخش هایی از این کتاب وزیده است. او به حق در زمینی کردن معانی بلند توفیق وافری دارد و کلمات آسمانی را به لسان قوم تنزیل داده است. او با استفاده از حدیث «إنا معاشر الانبیاء نکلم الناس علی قدر عقولهم» (احادیث مثنوی، ص 146) به پیروی از پیام آوران الهی ساده گویی را شیوه شایع خود قرار داده است؛ چنان که می گوید:
پست می گویم به اندازه عقول *** عیب نبود این بود کار رسول
و نیز حدیثی دیگر که «کلموا الناس علی قدر عقولهم لا علی قدر عقولکم حتی لا یکذب الله و رسوله» و «من کان له صبی فلیتصبی.»
چون که با کودک سر و کارت فتاد *** هم زبان کودکان باید گشاد
مرحوم بدیع الزمان فروزانفر بیش از هفتصد بیت وافی به مقصود روایات را از مثنوی جمع و تدوین کرده که در کتابی مستقل تحت عنوان احادیث مثنوی منتشر شده است. به نمونه هایی دیگر از این بهره گیری توجه کنید:
در بیان این سه کم جنبان لبت *** از ذهاب و از ذهب و زمذهبت
... ور بگویی با یکی دو، الوداع *** «کل سر جاوز الاثنین شاع»
که بر این حدیث شریف دلالت دارد: «استرذهابک و ذهبک و مذهبک.»
چون در معنی زنی بازت کنند *** پر فکرت زن که شهبازت کنند
در اشاره به حدیث «من قرع بابا و لج ولج»
مال را کز بهر دین باشی حمول *** نعم مال صالح گفت آن رسول
اشاره به «نعم المال الصالح للرجل الصالح» و نیز «نعم العون علی تقوی الله الغنی.»
این جهان زندان و ما زندانیان *** حفره کن زندان و خود را وارهان
مأخوذ از حدیث «الدنیا سجن المؤمن و جنة الکافر»
موضوعات کلامی و اعتقادی همچون توحید، نبوت، معاد، امامت، فلسفه خلقت و فلسفه مرگ در مثنوی حضوری چشمگیر دارند. طرح این مسائل با تکیه بر عقل صرف با نوعی صعوبت همراه است، اما مولوی این موضوعات را به گونه ای حسی و وجدانی ترسیم کرده است. برای نمونه، او موضوع جبر و اختیار را همراه با لطافتی دلنشین بیان کرده است:
آن یکی می رفت بالای درخت *** می فشاند آن میوه را دزدانه سخت
صاحب باغ آمد و گفت: ای دنی! *** از خدا شرمیت کو؟ چه می کنی؟
شخصی غاصبانه وارد باغی شد، از درخت بالا رفت و شروع به چیدن و خوردن میوه کرد. صاحب باغ سر رسید و معترضانه به او گفت: «ای آدم فرومایه، چه می کنی؟ از خدا شرم بدار!» دزد میوه در پاسخ صاحب باغ گفت: «اگر یکی از بندگان خدا از باغ خدا خرمایی، که حق عطا کرده، بخورد، چرا از روی بی خردی او را نکوهش می کنی و بر خوان کرم الهی بخل روا می داری؟» صاحب باغ به خدمت کار خود گفت: «ریسمانی بیاور تا جواب این دزد بی شرم را بدهم!»
پس ببستش سخت آن دم بر درخت *** می زد او بر پشت و ساقش چوب سخت
میوه چین جبری مسلک می نالید که از خدا شرم کن و دست از زدن بازدار و من بی گناه بی نوا را مکش. صاحب باغ با زیرکی خاص و با استفاده از منطق جدلی، تمامی افعال خود را به خدا نسبت داد:
گفت: از چوب خدا این بنده اش*** می زند بر پشت دیگر بنده خوش
چوب حق و پشت و پهلو آن او*** من غلام و آلت فرمان او
یعنی یکی از بندگان خدا از چوب خدا بر پشت بنده دیگرش می زند؛ چوب و پشت و پهلو از آن خداست و من از او فرمان می برم. جبری به التماس افتاد:
گفت: توبه کردم از جبر ای عیار! *** اختیار است، اختیار است، اختیار
بدین سان، آن جبری میوه چین در مقابل خداوند باغ خاضع شد و به وجود اختیار، اقرار کرد.
ادبیات مثنوی مولوی زیبایی جهان بینی اسلامی قرآن داستان اخلاقی تبلیغ