صافی ست جام خاطر در دور آصف عهد *** قم فاسقنی رحیقا اصفی من الزلالی
«حافظ»
«اسقنی رحیقا» یعنی: مرا شرابی صاف بنوشان. منظور لسان الغیب در بیت فوق از «آصف عهد» همان گونه که در آخرین بیت این غزل فرموده «بونصر بوالمعالی» خواجه برهان الدین وزیر امیر مبارزالدین محمد است و صافی بودن جام که نتیجه بدون درد و غش بودن محتویات آن است نیز نشانه آرامش و سکون جامعه و رضای کامل مردم در عهد مورد نظر می باشد و خواجه این صفا و بهنجار بودن اجتماع دوران آصف را نتیجه حسن تدبیر او در اداره کشور می داند و در این حال و هوا و آرامش و سکون طلب شراب بی غش می نماید.
نظری بر آیه قرآن کریم پیرامون «شراب سربسته»
«یسقون من رحیق مختوم؛ از شراب صاف سر به مهر (دست نخورده) آشامانیده می شوند.» (مطففین/ 25) در آیات قبل از آیه فوق الذکر خداوند پس از بر حذر داشتن مردم از کم کردن در کیل بدکار دانستن گروه کم فروشان و نیز آنان که دروغ گویند و معلوم داشتن جایگاه ایشان در جهنم عذاب الهی، به کتاب ابرار و نیکان می پردازد که نزد پروردگار و در بهشت او جایگاهی بس رفیع می یابند و از نعمت های ویژه برخوردارند. از جمله آن که از شراب صاف دست نخورده آشامانیده می شوند.
در «تفسیر المیزان» (ج40 ص129) پیرامون این آیه آمده است: «کلمه رحیق به معنی شراب صافی و خالص از غش است و به همین مناسبت آن را به وصف مختوم توصیف کرده چون همواره چیزی را مهر و موم می کنند که نفیس و خالص از غش و خلط باشد.»
چنان زند ره اسلام غمزه ی ساقی *** که اجتناب ز صهبا مگر صهیب کند
«حافظ»
اسلام، فرمان بردن، گردن نهادن، پذیرفتن شریعت حضرت محمد (ص) است. دینی که پیامبر اکرم (ص) آورد و آن مبتنی بر گفتن شهادتین و اعتقاد بدان و عمل به واجبات و اجتناب از محرمات آن است. «صهیب» نام صحابی و از تیراندازان معروف عرب (36ق. هـ 32هـ) و از سابقان در اسلام می باشد و به سبب زهد و پارسایی شهرت دارد. حافظ در این بیت می فرماید: غمزه ساقی چنان رهزن اسلام است که مگر صهیب آن مرد حق که به پرهیزکاری معروف بوده از صهبای او در امان باشد.
نظری بر آیات قرآنی پیرامون اسلام
«ان الدین عندالله الاسلام؛ همانا دین نزد خداوند اسلام است.» (آل عمران/ 18)
«فمن یردالله ان یهدیه یشرح صدره للاسلام؛ کسی را که خداوند بخواهد او را هدایت کند سینه اش را برای (قبول) اسلام می گشاید.» (انعام/ 126)
در تفسیر «روض الجنان» آمده است: «اسلام دین خداست، (او) پیامبران را بر آن فرستاد و اولیاء خود را بدان فرمود و جز از آن از بندگان خود نپذیرفت و بندگان را جزا ندهد مگر بر آن.» خواجه عبدالله انصاری گوید: «نشان این شرح صدر که اسلام می بخشد آن است که بنده را سه نور در سه وقت در دل افکند:
اول نور عقل در بدایت که به نور بدایت عیب خود بداند.
دوم نور علم در وساطت که بدان زیان خود بشناسد.
سوم نور عرفان در نهایت که بدان نایافته خود دریابد.
به بیان دیگر به نور بدایت از شرک رهد و به نور وساطت به خلاف نفس برهد و به نور نهایت از خود برهد.» (کشف الاسرار ص 307)
اسم اعظم بکند کار خود ای دل هشدار *** که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
سزد کز خاتم لعلش زنم لاف سلیمانی *** چو اسم اعظمم باشد چه باک از اهرمن دارم
خاتم جم را بشارت ده به حسن خاتمت *** کاسم اعظم کرد از او کوتاه دست اهرمن
با دعای شبخیزان ای شکر دهان مستیز *** در پناه یک اسم است خاتم سلیمانی
بر اهرمن نتابد انوار اسم اعظم *** ملک آن توست و خاتم، فرمای هرچه خواهی
معنی لغوی این جمله «نام بزرگتر» می باشد. اسم اعظم نامی است از نام های پروردگار که مورد توجه باری تعالی است و بنابر تواتر خواصی بر آن مترتب بوده از خلق نهان می باشد. برخی «الله» و بعضی «صمد» یا «الحی القیوم» یا «مهیمن» را اسم اعظم دانسته اند و برخی تمام اسماء پروردگار را اسم اعظم گفته اند.
بیشتر پژوهشگران «الله» را اسم اعظم گفته اند زیرا اسمی است موسوم به جمیع صفات و مسمایی است حاوی تمام اسم ها و نشانه الوهیت پروردگار که عین ذات اوست. مولوی مولانا جلال الدین بر این باور است که عیسی (ع) اسم اعظم بر کر و کور می خواند و آن ها را شفا می داد:
کان فسون و اسم اعظم را که من *** بر کر و بر کور خواندم شد حسن
نگاهی به شعر خواجه پیرامون اسم اعظم لسان الغیب به تبعیت از قرآن کریم و گفته بزرگان اسم اعظم را سلاحی کارآمد در برابر نابکاری ها می داند که بر آن خواصی خارق العاده مترتب می باشد و دانستن و به کاربری آن را در برابر همه زشتیها از جمله اهرمن و کجروی های او کارآمد می نمایاند. در تأثیرات اسم اعظمی که در پناه خاتم انگشتری سلیمان است با اشاره به داستان مفقود شدن انگشتری، پیدا شدن آن را از معجزات آن اسم می داند و می فرماید چون رباینده انگشتر (دیو) نابکار است و به جهت ناپاکی درونی نمی تواند آن را به کار برد، موفق به بهره گیری از آن نخواهد شد.
گر انگشت سلیمانی نباشد *** چه خاصیت دهد نقش نگینی
خواجه در بهره گیری از این داستان مخاطبان را بر الطاف الهی و حسن خاتمت بشارت می دهد.
نظری بر آیات قرآنی پیرامون اسم اعظم
اگرچه در قرآن مجید از اسم اعظم به صراحت یاد نشده اما از کلماتی چون «اسماء الحسنی» و نیز «تبارک اسم ربک» چنین دریافت می گردد که برای پروردگار نام های گوناگون است که برخی واجد ویژگی هایند.
«تبارک اسم ربک ذوالجلال و الاکرام؛ نام پروردگار تو که صاحب بزرگی و مکرمت است افزون آمد.» (الرحمن/ 78)
«و لله الاسماء الحسنی فادعوه بها؛ و برای پروردگار نام های نیکوست او را بدان ها بنامید.» (اعراف/ 180)
در تفسیر لاهیجی ذیل آیه 78 الرحمن آمده است «برای خداوند تا (99) نام قائلند که به نظر برخی از مفسران معتقدند تمام این اسامی اسم اعظمند زیرا هر کدام نشانه صفتی از صفات قادر متعالند. تعدادی از این اسامی عبارتند از الله، رب، حق، حکیم، علیم، غفار، حی، هادی، خالق، رحمان، صمد، قادر، خیرالماکرین...» «الحکم للله؛ فرمان از آن خداست.»
گر تیغ بارد در کوی آن ماه *** گردن نهادیم الحکم للله
«حافظ»
الحکم للله: معنی لغوی این جمله «فرمان از آن خداست» می باشد. این معنی و جمله هایی دیگر با این مفهوم در قرآن کریم بدان جهت تکرار گردیده که بندگان جز به درگاه او پناه نبرند که همه چیز و همه کس از حکم او فرمان می برد و گریزی از آن ندارد.
خواجه در اشعار خویش بارها از حکم ازلی و روان بودن این حکم بر زوایای وجود مخلوق یاد کرده است و تا آن جا سرنوشت انسان را به حکم او بسته می داند که او را «جبری» گفته اند:
نصیحتی کنمت یادگیر و در عمل آر *** که این حدیث ز پیر طریقتم یاد است
رضا به داده بده و ز جبین گره بگشای *** که بر من و تو در اختیار نگشادست
بار یافتن به درگاه حضرت حق را گردن می نهد و هرچند که در کوی او تیغ بارد به قضا تن در می دهد که کوی دلبر دریافتنی است و خار مغیلان نباید سد راه گردد.
نظری بر آیات قرآنی پیرامون حکم الهی
«الا له الحکم و هو اسرع الحاسبین؛ آگاه باشید مر او راست حکم و او سریعترین حسابگران می باشد.» (انعام/ 63)
«ان الحکم الاللله امر الاتعبدوا الا ایاه ذالک الدین القیم؛ همانا حکم (کسی را) نیست مگر خدای فرموده است که نپرستید مگر او را این است دین راست.» (یوسف/ 41)
او سریعترین حسابرس است، حق تعالی به سرعت و تندی در روز حساب به کردار مردم رسیدگی می کند و حساب ایشان را به گونه ای که توجه به کسی مانع دیگری نگردد بررسی می کند. این حسابرسی اگرچه بر عدل است اما بر عفو و بخشش او استوار می باشد. رعایت عدل و انصاف در صدور احکام همواره مورد تأکید قرآن کریم است و او به عدل حکم می کند. اما به عفو و بخشش بر بندگان نظر دارد.
اگر عفو و بخشش آن بزرگ شامل حال بندگان ضعیف نمی گردید انسان طاغی که «الانسان لیطغی* ان راه استغنی؛ حقا كه انسان سركشى مى كند همين كه خود را بى نياز پندارد.» (علق/ 6- 7) به بهشت موعود او نایل نمی آمد و بدین جهت است که انسان گنهکار به درگاه او لابه می نماید که: «الهی لا تعاملنا بعدلک عاملنا بفضلک؛ که خدایا به عدل خویش با من رفتار مکن بلکه به بخشش خود عمل فرما.»