بشری اذا السلامه حلت بذی سلمی *** للله حمد معترف غایة النعم
عیشم مدام است از لعل دل خواه *** کارم به کام است الحمدالله
«حافظ»
ستایش حضرت حق از جانب آن ذات بی چون به بندگان بارها سفارش شده. حتی پروردگار خلقت جن و انس را بدین منظور بیان فرموده است: «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ جن و انس را نیافریدیم مگر آن که عبادت کنند.» (ذاریات/ 56)
مقصود خواجه از «ذی سلم» به معنی جای سلامت و آرامش همان شهر خویش شیراز است آن جا که «آب رکن آباد» و حاکم عادل ادیب پرور دارد او می سراید که بشارت باد که امنیت و آسایش به ذی سلم شیراز بازگشت، او در غزل مورد نظر اشاره به فتح شیراز از جانب شاه شجاع دارد. نیز از به کام بودن کار و موافق بودن روزگار با آرزوهای خویش سپاس پروردگار می دارد.
نظری بر آیات قرآنی پیرامون سپاس الهی
«الحمدالله رب العالمین؛ ستایش مر خدای جهانیان را.» (حمد/ 1)
«الحمدالله الذی له ما فی السموات و ما فی الارض؛ ستایش مر خدای را که آن چه در آسمان ها و آن چه در زمین است مر او راست.» (انبیاء/ 1)
حمد و ستایش خداوند از گونه اعمال صاحب ارزش انسان می باشد که در متعالی ساختن او هیچ عمل دیگری به حد آن نمی رسد. حمد و ثنای پروردگار از جانب بنده اولین توصیه او در قرآن کریم به مخلوق است و نخستین کلمه از سوره «فاتحه الکتاب». نیایش چراغی است که درون انسان را روشن ساخته بر معرفت او می افزاید. پروردگار با آموختن ستایش خویش و راه دادن عرفان خود بر دل بندگان بر ایشان منت نهاد وگرنه بنده به ذات خود و به عقل برآمده از جسم خاکی هرگز درایت حق گزاری و یارای حمد پروردگار نداشته است که خود فرمود: «و علم آدم الاسماء کلها؛ و [خدا] همه [معانى] نامها را به آدم آموخت.» (بقره/ 31)
دل بسی خون به کف آورد ولی دیده بریخت *** الله الله که تلف کرد و که اندوخته بود
یا برید الحمی حماک الله *** مرحبا مرحبا تعال تعال
هر نکته ای که گفتم در وصف آن شمایل *** هر کس شنید گفتا للله در قائل
گفتم ملایمت آید گر گرد دوست گردم *** والله ما راینا حبا بلا ملامه
«حافظ»
«الله» از نام های پروردگار باری است و آن را از اسماء جلاله حق می دانند. زیرا صفت هیچ یک از اسم های حسنای خدا قرار نمی گیرد و نه از آن چیزی به عنوان صفات برای آن اسماء گرفته می شود.
برخی مفسران اصل آن را «ال اله» دانسته و گفته اند که همزه دوم در اثر کثرت استعمال حذف شده و کلمه «اله» از ماده «اله» می باشد که به معنی پرستش است. در قاموس القرآن آمده است: «باید دانست در این کلمه صفت به خصوص از صفات حق تعالی منظور نیست و آن فقط «علم» ذات باری است ولی التزاما به جمیع صفات خداوند دلالت دارد.» خواجه کلمه جلاله «الله» را نامی از نام های پروردگار در اشعار خویش آورده و سروده خود را بدان نام مبارک به فضای قدسی برده است. او در غزلیات خود گاهی بدان قسم یاد کرده و وقتی معنی تحذیر از آن گرفته است. مفاهیم قدرت، تکیه گاه، هدایت کننده نیز از جمله مفاهیم عام این علم (نام) است که خواجه در اشعار خود بدان ها هم نظر داشته است.
«بسم الله الرحمن الرحیم؛ به نام خداوند بخشنده مهربان.»
«یا ایها الذین امنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا؛ ای آنان که (به اسلام) گرویدید اگر از (منهیات) خدا بپرهیزید خدا برای شما تمیزی می گرداند.» (انفال/ 29)
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم؛ به درستی که خداوند به قومی تغییر نمی دهد تا آن گاه که ایشان در نفس خویش تغییر دهند.» (رعد/ 11)
«و ان المساجد للله فلا تدعوا مع الله احدا؛ و این که مساجد برای خداست پس با خدا احدی را مخوانید.» (جن/ 18)
علامه محمدحسین طباطبایی در ذیل عنوان سوره فاتحه الکتاب آورده کلمه «الله» به طور التزام دلالت بر همه صفات کمال او دارد و صحیح است بگوییم لفظ جلاله «الله» اسم است برای ذات واجب الوجود که دارنده تمامی صفات کمال است. اما در آیه 29 انفال فرقان به معنی فرق گذارنده و در این جا بین حق و باطل می باشد چه در عمل که اطاعت و خوشنودی خدا در برابر گناه و نارضایی اوست و چه در اعتقادات که جدا کردن ایمان از کفر و گمراهی است. در این آیه خداوند به پرهیزکاران مژده در گذشتن از بدی های عمل را می دهد و به غفران خویش وعده می فرماید که او صاحب گذشت می باشد. پیرامون آیه 18 جن در «تفسیر المیزان» ذیل این آیه آمده است: «مراد به دعا عبادت و پرستش است و مراد از مساجد کعبه است و برخی مسجدالحرام و مسجدالاقصی گفته اند و معنی آیه این است که سجده را تنها برای خدا کنید و غیر او را سجده مکنید.»
صاحب دیوان ما گویی نمی داند حساب *** کاندرین طغرانشان حسبه للله نیست
خدا داند که حافظ را غرض نیست *** و علم الله حسبی من سؤالی
الله حسبی حسبه للله، یعنی: خداوند کفایت می کند. برای رضای خدا «غرض نداشتن» اصولا به معنی «مقصد سوء نداشتن» است و خواجه نیز نزدیک به همین معنی را در بیت فوق مورد نظر دارد. طغرا منشور و فرمان است که در گذشته به صورت نیم دایره ای در بالای نامه ها شکل می گرفت و شامل نام و القاب فرمان روای وقت بود و به منزله مهر و امضای فرمان روا تلقی می شد. اما به مرور اصل فرمان به نام طغرا نامیده شد. خواجه در بیت «صاحب دیوان...» بر این معنی نظر دارد که رسیدگی کننده به حساب ما یعنی صاحب دیوان گویی نمی داند که در این فرمان نشان بخششی وجود ندارد و برای رضای خدا طغرا تحریر نگشته است. زیرا خداوند همواره خود را صاحب بخشش و مهربانی نسبت به بندگان بیان می فرماید. در بیت «خدا داند که...» نظر این است که: او (پروردگار) آگاه است بر این که حافظ و سایر بندگانش چه نیاز و مقصودی دارند، در نزد چنین خداوندی که «عالم الغیب و الشهاده» است تکرار نیازمندی جایز نیست که او بر ضمیر ما آگاه است و علم خداوند ما را از سؤال مکرر بی نیاز می کند.
آیات قرآنی پیرامون کفایت الهی
«فان تولوا فقل حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت؛ اگر روی گردانند بگو خداوند مرا بس است. خدایی جز او نیست. بر او توکل کردم.» (توبه/ 129)
«و من یتوکل علی الله فهو حسبه؛ و کسی که بر خداوند تکیه کند او وی را بسنده است.» (طلاق/ 3)
چون انسان از لذات گمراه کننده دنیوی در گذرد و به آن ها پشت نماید و به پروردگار خود اعتماد کند، او وی را بس آمده، کفایت می نماید. واگذاری امور از جانب بنده ناتوان بدان منبع قدرت امری است طبیعی و او خود چنانچه بنده خالصانه به درگاهش روی آورد نخواهد گذاشت محتاج دیگری گردد.
در آیه 129 سوره توبه مذکور جمله «علیه توکلت» پشت گرمی بنده را منحصر به خداوند می نماید و این جمله تفسیر کننده جمله «حسبی الله» است. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان می فرماید: «این آیه شریفه دلالت می کند بر این که رسول خدا اهتمام عجیبی نسبت به هدایت یافتن مردم داشتند و این دلالت بر کسی پوشیده نیست. زیرا او (پیامبر) را دلداری می دهد و می فرماید در آن چه که همت گمارده ای بر خدا توکل کن.»