قرآن مجید خداشناسى یهود را در کنار دیگر تعالیم، متون مقدس و شخصیت هاى این دین، مطرح کرده و درباره آن داورى کرده است. با اینکه قرآن اصل خداشناسى یهودى را مورد تأیید قرار داده است، اما در عین حال امورى را در این باره به یهودیان نسبت داده و آنان را مورد مؤاخذه قرار داده است. قرآن مجید به یهود نسبت می دهد که عزیر را پسر خدا خوانده اند، عالمانشان را رب خود گرفته اند، خود را فرزند خدا دانسته اند، خدا را فقیر و خود را غنی خوانده اند، و به خدا نسبت بخل داده اند. برخی این پرسش را مطرح می کنند که یهودیان در کجا به چنین چیزى قائل بوده اند. آنان بر این باورند که این موارد، یا برخی از آنها را نمی توان در متون موجود یهودی یافت. یهودیت و یهودیان بیش از هر دین و قوم دیگرى در قرآن مجید مورد توجه قرار گرفته اند. شخصیت هاى مهم، حوادث تاریخى، قوم اسرائیل، عقاید و اعمال یهودیان و نیز متون مقدس یهودى مکرر در قرآن مطرح شده، مورد داورى قرار گرفته و تأیید و تصدیق شده یا اینکه مورد نقد قرار گرفته اند.
مسلما یکى از بحث هاى محورى، که اتفاقا مواضع دو دین در آن بیش از هر چیز دیگرى به هم نزدیک است، بحث خداشناسى است. خداشناسى این دو دین به حدى به هم نزدیک است که می توان آن را از مشترکات این دو به حساب آورد. قرآن مجید یهودیان را در کنار مؤمنان و حتی در صدر لیست اقوامى قرار داده است که به خدا ایمان دارند. همچنین قرآن کریم با اشاره به این وجه اشتراک، یعنی یگانه پرستى و پرهیز از شرک، از پیروان این دو دین خواسته است تا بر مبنای این کلمه مشترک، به همگرایى روی آورند. قرآن مجید در آیات متعددى متون مقدس یهودى را تصدیق کرده است.
در بسیارى از این آیات آمده است که قرآن یا پیامبر کتاب های موجود در نزد یهودیان زمان ظهور اسلام را تصدیق می کنند. همان طور که برخى از مفسران قرآن نیز گفته اند کتابى که آن زمان در دست یهودیان بوده همین کتابى است که اکنون وجود دارد؛ چراکه اولا نسخه هاى خطى متون یهودى مربوط به چند قرن قبل از اسلام که در موزه ها نگهدارى مى شوند تفاوتى با نسخه هاى فعلى ندارند و ثانیا منطقه حجاز در هیچ زمانى آن چنان مرکزیتى در یهودیت نداشته است که بتواند کتاب را تغییر دهد و این تغییر باعث شود که کتاب در سایر مراکز علمى یهود (که در دیگر نقاط جهان بودند) تغییر کند؛ پس قرآن همین کتاب موجود را تصدیق کرده است.
اما کسى که قرآن و تورات و دیگر قسمت هاى عهد قدیم را مى خواند به روشنى می یابد که این دو کتاب از تمام جهات هماهنگ نیستند؛ مثلا داستان زندگى شخصیت هاى مشترک (مانند موسی، هارون، سلیمان و...) در این دو متن، بسیار متفاوت و حتی در تضادند. برخى از مفسران بر آنند که اگر قرآن این متون را تصدیق کرده است به سبب وجود اصول عقیدتى اساسى از قبیل خداشناسى و توحید در آنهاست. مسلم است که اصل اساسى و زیربنایى اسلام که بیش از هر چیز دیگرى مورد تأکید قرار گرفته خداشناسى و توحید است؛ پس اگر کتابى مورد تصدیق قرآن قرار گرفته باشد، هرگز نمى تواند خداشناسى را ارائه کند که با خداشناسى قرآن تفاوت اساسى داشته باشد. مطالعه عهد قدیم موجود نیز نشان مى دهد که قرآن مجید در خطوط اساسى خداشناسى با این متون اختلاف زیادى ندارد. با این حال قرآن مجید درباره خداشناسى یهود یا امورى که به گونه اى با خداشناسى ارتباط پیدا مى کند، نکاتى را بیان کرده و امورى را به یهودیان نسبت داده و آنها را رد کرده است. یک یهودى مى تواند بپرسد که ما در کجا چنین اعتقادى داشته ایم یا چنین سخنى را گفته ایم. در نتیجه این سؤال مطرح می شود که آیا می توان سندى در تأیید امورى که قرآن مجید به یهودیان نسبت داده است یافت؟
قبل از ورود به بحث و بررسى یکایک آیات باید به چند نکته مقدماتى اشاره شود:
1. در ذیل آیاتی که بحث خداشناسی یهود را پیش کشیده، یک سؤال مکرر مطرح است و آن اینکه آنچه قرآن مجید به یهود نسبت مى دهد در کدام یک از منابع آمده است؟ آیا در جایى از متون مقدس یهودى به این مطالب اشاره شده است؟ آیا شواهد تاریخى دیگرى براى آنها وجود دارد؟ باید به یک نکته مهم توجه داشت و آن اینکه پیروان ادیان مختلف عموما متون مقدس خود را وحى و الهام مى دانند. معناى این سخن این است که مطالب آن کتاب از منبعى آسمانى و فوق زمینى گرفته شده و در واقع خداوند که فراتر از محدودیت هاى مکانى و زمانى است این مطالب را مستقیما به پیامبر یا مؤسس آن دین الهام و وحى کرده است. پس نمی توان به پیروان یک دین گفت که منبع مطالبى را که در این متون آمده است نشان بدهید.
قرآن مجید حوادث تاریخى را نقل کرده است که مربوط به چند هزار سال قبل از خودش هستند؛ در نظر فرد مؤمن مقدس بودن و وحیانى بودن قرآن به آن است که این وقایع را از نفس واقعه (و نه از منبعى دیگر) نقل مى کند. آرى، گاهى نقادان جدید کتاب مقدس و کسانى که در عصر روشنگرى به نقد تاریخى اعتقاد داشتند و مى گفتند همه حوادث این جهان را مى توان و باید در خود این طبیعت و با استفاده از حوادث دیگر تبیین کرد، مدعی بودند که باید در پی کشف منبع مطالب نقل شده در متون مقدس بود؛ علت این ادعا و سخن آنان این بود که جهان بینى آنان وجود ماورای طبیعت و دخالت ماورا در طبیعت را بر نمى تابید و در واقع هر متن و هر نوشته اى را زمینى مى دانستند. اما براى مؤمن به یک دین سؤال از منبع مطالب متن مقدس آن دین سؤالی درون متناقض است؛ این سؤال به این معناست که متن مقدس تو زمینى است و الهامى و وحیانى نیست.
البته در دو صورت طرح سؤالاتى این گونه ممکن است. یکى اینکه خود متن به گونه اى باشد که نشان دهد از منابعى استفاده کرده است؛ براى مثال نقادان جدید از خود تورات و حوادث نقل شده در آن به صورتى قابل دفاع کشف کرده اند که نویسنده تورات از چهار منبع استفاده کرده است. آنان مى گویند تورات بارها ماجراهاى مختلف را دوبار و به دو صورت کاملا متفاوت و ناسازگار نقل کرده است. کسى که سه باب اول سفر پیدایش را مطالعه کند به روشنى درمى یابد که دو روایت کاملا متفاوت و ناسازگار از خلقت انسان در این کتاب آمده است. این دانشمندان با استفاده از نام هاى خدا، محتوا، زبان و... به صورت روشنى این ادعا را مستدل کرده اند که تورات از منابعى استفاده کرده است. بحثى مشابه درباره منابع اناجیل همنوا (متی، مرقس و لوقا) نیز مطرح است. به هر حال در این موارد خود متن نشان مى دهد که از منابعى استفاده کرده است و نقادانى که چنین بحث هایى را مطرح مى کنند خطا نکرده اند. فرق است بین اینکه گفته شود از متن برمى آید که از منابعى استفاده کرده است و اینکه گفته شود باید براى هر مطلبى که در متن مقدس آمده است منبعى ارائه داد. صورت دیگر آن است که در متن مقدس حادثه اى تاریخى نقل شده باشد و این نقل با تاریخ مکتوب ناسازگارى آشکار داشته باشد.
در اناجیل آمده است که به هنگام صلیب عیسى، تاریکى مطلق ربع مسکون را فرا گرفت. دانشمندان حق دارند بگویند که از چند قرن قبل از میلاد مسیح در امپراتورى روم همه حوادث طبیعى و خسوف ها و کسوف ها ثبت شده اند. سه ساعت تاریکى مطلق در کل زمین یک حادثه بسیار عجیب است و از طرفی ماجرای صلیب در زمانى رخ داده که در بسیارى از نقاط جهان حوادث ثبت مى شده است. چگونه است که در هیچ اثرى به آن اشاره نشده است؟ البته این حادثه فراگیر جهانى با معجزات جزئى ای که ادیان مدعیند در گوشه اى رخ داده اند متفاوت است.
باز این سخن با این ادعا که باید براى هر حادثه اى که در متون مقدس نقل شده است منبعی آورد متفاوت است. سخن ما درباره قرآن و حوادثى است که این کتاب نقل کرده است. به اعتقاد مسلمانان قرآن مجید هرگز مطالب خود را از متون مقدس یهودی مسیحى یا هیچ منبع تاریخى دیگرى نقل نمى کند؛ حتی قرآن مدعى است که روایت صحیح امور مورد اختلاف همین یهودیان را نیز نقل مى کند: «ان هذا القرآن یقص على بنى اسرائیل اکثر الذى هم فیه یختلفون؛ همانا این قرآن براى بنى اسرائیل بیشتر امورى را که در آنها اختلاف کرده اند بازگویى مى کند.» (نمل/ 76) به اعتقاد مسلمانان، قرآن نفس واقعه را نقل مى کند نه اینکه مطالب خود را از منابعى دیگر گرفته باشد؛ بنابراین هیچ مسلمانى بر خود لازم و روا نمى داند که براى حوادث نقل شده در قرآن مجید منبع ارائه کند. البته در یک مورد لازم است که برای ادعای قرآن منبع ارائه شود و آن جایى است که قرآن مجید از تورات و انجیل زمان خود، که همان تورات و انجیل فعلى است، مطلبى را نقل می کند.
نمونه آن این آیه است: «الذین یتبعون الرسول النبى الامى الذى یجدونه مکتوبا عندهم فى التوراه و الانجیل؛ کسانى که تبعیت مى کنند از رسول نبى درس نخوانده اى که او را در تورات و انجیلى که نزدشان است مى یابند.» (اعراف/ 157) از این آیه برمى آید که بشارت به پیامبر اسلام در تورات و انجیل زمان پیامبر بوده است. پس مسلمانان موظفند که این بشارت را در این دو کتاب نشان دهند. قرآن مجید حوادث متعددى را نقل کرده است که در متون دیگر موجود نیست و نیز حوادث متعدد یا زندگى افراد متعددى را نقل کرده است که با آنچه در متون دیگر نقل شده کاملا متفاوت است. بنابراین قرآن مجید از متون یهودى یا مسیحى نقل نمى کند تا کسى بگوید که منبع آن چیست.
2. فرق است بین یهود و یهودیت. مقصود از یهود، که قرآن مجید بارها آن را به کار مى برد، یک قوم و ملت است؛ اما یهودیت یک دین است. ممکن است چیزى به یهودیان نسبت داده شود اما همان چیز را نتوان به یهودیت نسبت داد. یهودیان در زمان موسى گوساله پرستى کردند و این واقعه را هم قرآن و هم تورات نقل کرده اند. تورات مى گوید بنى اسرائیل غیر از موسى و یوشع بن نون و قرآن مى گوید بنى اسرائیل غیر از موسى و یوشع و هارون گوساله پرستى کردند. بنابر هر دو کتاب، بنى اسرائیل گوساله را به جاى خدا پرستیدند؛ اما هرگز نمى توان گوساله پرستى را به یهودیت نسبت داد؛ چرا که در هر دو کتاب آمده است که خدا و نیز موسى از این عمل ناراضى بوده و قوم را مجازات کردند؛ متن مقدس یهودى نیز این عمل را ناروا شمرده، محکوم مى کند. بنابراین نسبت دادن گوساله پرستى به یهود درست است: «یهود گوساله پرستیدند»؛ اما نسبت دادن این امر به یهودیت جایز نیست و در واقع «یهودیت گوساله پرستى را رد مى کند.» ممکن است عملى با اصول اساسى یهودیت و امورى که در متون مقدس این دین مورد تأکید قرار گرفته است ناسازگار باشد، ولى بتوان همان عمل را به یهودیان (یهود) نسبت داد. پس این سخن که چگونه قرآن مجید اعتقادات یا اقوالى را به یهودیان نسبت داده است که با اصول مسلم این دین و متون مقدس آن ناسازگارند، ایراد به جایى نیست.
متون مقدس یهودى نشان مى دهند که اکثریت قاطع یهودیان بارها کارهایى را انجام داده یا اعتقاداتى داشته اند که انبیاى الاهى با آن اعمال و اعتقادات مخالف بوده و مبارزه مى کرده اند. آرى، اگر عملى را بنى اسرائیل انجام داده اند و متون مقدس نشان دهند که خدا و موسى، به عنوان مؤسس این آیین، و یا سایر انبیا به این عمل راضى بوده یا به آن فرمان داده اند، مى توان این عمل را هم به بنى اسرائیل (یهود) و هم به یهودیت نسبت داد. نمونه آن این ادعا است که «بنى اسرائیل مصریان را غارت کردند.» این جمله حادثه اى را حکایت مى کند که در شب مهاجرت بنى اسرائیل از مصر رخ داده است.
پیش از فرار از مصر، خداوند از موسى مى خواهد که به بنى اسرائیل نیز دستور دهد که هرچه مى توانند زیورآلات و اشیاى قیمتى از همسایه هاى خود بگیرند و بنى اسرائیل نیز چنین مى کنند و به دستور موسى هنگام خروج از مصر، آنها را با خود مى برند. بنابراین مى توان چنین برداشت کرد که «یهودیت رد امانت به غیر یهودیان را لازم نشمرده و یهودیان رد امانت نکرده اند.» این در صورتی است که (همان طور که ظاهر عبارت گویای آن است) بنی اسرائیل این اشیا را از باب عاریه و امانت گرفته باشند؛ اما اگر بعد از نزول بلاها و ترسیدن قبطی ها، بنی اسرائیل از آنان خواسته باشند که هر چه می خواهیم به ما بدهید تا برویم، باز این مشکل را دارد که جمع آوری مال به هر وسیله را توجیه می کند. البته این عملى است که قرآن مجید براى مسلمانان جایز نمى داند و انبیاى الاهى را از آن مبرا مى داند.
3. در نقل حوادث تاریخى یا نسبت هایى که به یهود داده شده است گاهى نام اشخاصى مطرح مى شود. ممکن است گفته شود که این نام خاص کیست و اساسا آیا در تاریخ یهودیت چنین شخصى وجود داشته است؟ گاه این نام خاص با یکی از شخصیت های یهودی که تلفظ نام او شبیه یا نزدیک این نام است یکى گرفته می شود؛ آن موقع این بحث پیش مى آید که آیا نسبتى که قرآن مجید به این فرد (که زندگى او در کتاب مقدس آمده) داده است درست است یا نه؟ نمونه آن، فردى است که در یکی از آیات مورد بحث ما آمده است، یعنی «عزیر». برخى عزیر را همان عزراى معروف دانسته اند که در عهد قدیم در دو کتاب عزرا و نحمیا به تفصیل درباره او سخن رفته است و در این باره بحث کرده اند که کجا و چگونه یهودیان او را پسر خدا خوانده اند و احیانا یهودیان مى گویند ما عزرا را پسر خدا نخوانده ایم. سخن این است که وقتى اسامى به زبان هاى دیگر منتقل می شوند چنان متفاوت مى شوند که تطبیق آنها بر همدیگر مشکل است؛ مثلا شائول یک اسم یهودى معروف است. یکى از شخصیت هاى بسیار معروف و بسیار مؤثر صدر مسیحیت به همین نام بوده است. تلفظ یونانى شائول، «سولس» است که در یونانى معناى «مرد خنثى» مى دهد و چون این معنا خوب نبود شائول نام خود را به «پولس» تغییر داد. در عهد قدیم نیز شخصیتی به همین نام وجود دارد. او در زمان سموئیل نبى مى زیسته و اولین پادشاه بنى اسرائیل بوده است. نام این شخصیت در قرآن مجید «طالوت» است.
نام پدر زن موسى در تورات «رعوئیل» و «یترون» است؛ اما در سنت اسلامی معروف است که نام پدر زن موسى «شعیب» بوده است. و نام پیامبر معاصر عیسی یحیی و نام یکى از حواریان عیسى یوحنا است؛ اما این دو نام در واقع یک نام هستند. جالب آنکه همین نام در انگلیسى «جان» و در فرانسه «ژان» تلفظ و کتابت مى شود. اما از آنجا که این نام از دو طریق به زبان هاى عربى و فارسى وارد شده است به این دو صورت تلفظ و نوشته مى شود که البته هیچ کدام شباهتى با «جان» انگلیسى یا «ژان» فرانسوى ندارند. یوشع، یشوع، یهوشوع، یسوع، عیسى و جیزس همه یک نام اند، پل همان نام یونانى پولس است که در عربى «بولس» تلفظ مى شود، جیکوب و جیمز همان یعقوب هستند، جوب همان ایوب است، الکساندر همان اسکندر است، پیتر و پطر همان پطرس هستند و....
به هر حال سخن این است که اگر در هر دو کتاب به پدر زن موسی اشاره نشده بود، هرگز کسى «رعوئیل» و «یترون» را با «شعیب» مطابقت نمی داد و اگر داستان حکومت «شائول» یا «طالوت» در هر دو کتاب نیامده بود هرگز کسى آنها را بر هم تطبیق نمى کرد؛ کما اینکه فارسى زبانان و عربى زبانانى که در این زمینه مطالعه ندارند هرگز نمى توانند حدس بزنند که یحیى و یوحنا یک نام است و یا «ژان» و «جان» همان نام است و....حال که این گونه است، پیگیرى نام خاص کار چندان درستى نیست و چه بسا به نتیجه هم نمى رسد و اصولا تطبیق دو اسمى که لفظا مشابهند چندان کار صحیحى نیست. نمونه آن، نام «سامرى» است که در قرآن مجید در ماجراى گوساله پرستى بنى اسرائیل آمده است. در روایت توراتی این ماجرا نه تنها نامى از شخصیتى به نام «سامرى» نیامده، بلکه جایى نیز براى چنین فردى باز نیست؛ چراکه در این کتاب، هارون است که گوساله را ساخته و مردم را دعوت به گوساله پرستی کرده است. اما در قرآن مجید غیر از موسى و هارون سخن از فرد دیگرى به نام «سامرى» است؛ او گوساله زرین را ساخته است و هارون نه تنها در این امر شرکت نداشته که با سامری مبارزه کرده است و حتى نزدیک بوده که در این راه جان خود را از دست بدهد. حال گاهى این پرسش مطرح مى شود که «سامرى» کیست؟ و چرا نام او در تورات نیامده است؟
گاهى گفته مى شود «سامرى» به معناى اهل سامره است. سامره شهرى بوده که (قرن ها پس از حضرت موسى) پس از حضرت سلیمان هنگامى که کشور بنى اسرائیل به دو کشور شمالى و جنوبى تقسیم گردید، پایتخت کشور شمالى بود. پس از مدتی کشور شمالى، که اسرائیل نام داشت، به دست آشوریان ویران شد و ده سبط از بنى اسرائیل که ساکن در آن بودند از بین رفتند یا در اقوام دیگر حل شدند. بازماندگان آنان را سامریان مى گفتند. اینان چون عقاید خاصى داشتند، گاهى یک فرقه یهودى به حساب مى آیند. گفته مى شود سامرى که در قرآن آمده یعنى اهل سامره یا از گروه سامریان؛ اما مشکل این است که چنان که گفته شد این شهر و این فرقه مربوط به چند قرن پس از حضرت موسى است.
باروخ اسپینوزا براى اثبات اینکه تورات به دست موسى نوشته نشده بلکه قرن ها پس از او نوشته شده است، شواهد و دلایلی را از خود تورات نقل می کند. یکی از این شواهد، استدلال به تغییر نام ها در خود عهد قدیم است. این دلیل اسپینوزا به روشن تر شدن بحث ما کمک می کند. او می گوید که در سفر پیدایش، باب 14، شماره 14 آمده است: «ابراهیم دشمنان خود را تا "دان" تعقیب کرد.» اما در کتاب دیگرى که در عهد قدیم بعد از اسفار پنج گانه آمده و سفر داوران نام دارد و حوادث مربوط به ده ها سال پس از موسى را نقل مى کند، آمده است که سبط دان (از اسباط بنى اسرائیل) به شهرى حمله کرده، آن را فتح کردند، و نام آن را که «لایش» بود تغییر دادند و نام «دان» را که جد خودشان و پسر یعقوب بود بر آن گذاشتند.
سخن اسپینوزا این است که در زمان موسى شهرى به نام «دان» در آن منطقه نبوده و نام آن شهر در آن زمان «لایش» بوده است؛ بنابراین تورات پس از تغییر یافتن نام شهر، یعنی مدت ها پس از مرگ موسی، نوشته شده است. آیا ماجرایى که در قرآن مجید آمده است مانند شهر «دان» و «لایش» است؟ نام فردى [سامری] در قرآن مجید آمده که در تورات نیامده و بعدها نام شهرى شبیه این نام در عهد قدیم آمده و نیز فرقه اى شبیه این نام در تاریخ پیدا شده است. آیا مى توان گفت که ضرورتا «سامرى» یعنى اهل سامره؟
از لحن قرآن مجید واضح است که سامرى نام فرد بوده است. اینکه این نام در داستان تورات جایى ندارد و فردى به این نام یا هر نام دیگر در ساختن گوساله نقشى ندارد درست است. اما قبلا گذشت که به اعتقاد مسلمانان، قرآن مجید حوادث تاریخى را از تورات و کتاب دیگرى نقل نمى کند و بسیارى از ماجراهایى که در هر دو کتاب نقل شده تفاوت بسیار جدى دارند؛ پس اینکه نام سامری در تورات نیامده یا داستان به گونه دیگرى نقل شده است هیچ اشکالى به قرآن وارد نمى کند. حتی اینکه در سراسر تورات نام «سامرى» دیده نمى شود و اساسا این نام در زبان عبری نامأنوس است نیز ضررى نمى زند، چون گفته شد نام ها در زبان هاى مختلف چنان تغییر مى کنند که هیچ شباهتى با هم ندارند؛ البته در تورات فردى اسرائیلى به نام زمرى وجود دارد که به خاطر فساد کشته شده است.
برخى او را با سامرى تطبیق داده اند. اما در همین داستان گوساله سازى نکته مهم دیگرى وجود دارد که با بحث اصلى این نوشتار، یعنى «نگاه قرآن به خداشناسى یهود» مرتبط است. در روایت تورات از ماجراى گوساله پرستى، بدون تردید، مقصر اصلى شخص هارون است. موسى خود هارون را به رهبرى قوم گماشته و به مردم سفارش کرده است که از او اطاعت کنند و سپس به بالاى کوه رفته است. هارون به جای هدایت مردم، به درخواست آنان گوساله ای ساخته، برای پرستش آن مذبح بنا می کند. حال مقصران این گناه چه کسانى هستند؟ موسى به مردم گفته است که از هارون اطاعت کنند و هارون گوساله را ساخته و مردم را به گناه کشانیده است. خداى عادل مهربان چه کسى را باید مجازات کند؟ غیر از این است که بیش از هر کس دیگری هارون باید مجازات شود؟ اما خداوند ظاهرا با هارون کارى ندارد و او مقام خود را به عنوان کاهن قوم حفظ مى کند و قرار است نام او به عنوان یک شخصیت برجسته در تاریخ بنى اسرائیل بماند؛ در عوض قوم باید سخت ترین مجازات را متحمل شود. ماجرا آن گونه که در تورات نقل شده درون ناسازگار است. اما روایت قرآنی این ماجرا این گونه نیست. مقصران قوم و شخصى به نام سامرى هستند و آنان مجازات مى شوند و پیامبرى به نام هارون که براى جلوگیرى از بت پرستى فداکارى کرده نزد خداوند اجر و پاداش خود را دارد. پس مهمتر از نام «سامرى» (که همان طور که گذشت چندان مشکلى ایجاد نمی کند) سازگارى درونى داستان در دو کتاب و حفظ عدالت خدا، به عنوان اساس دین، است.
ادیان الهی یهودیت باورها خداشناسی علم کلام پیامبران حوادث تاریخی باورها در قرآن