مفهوم مکان رابطه نزدیکی با مسأله جهت و جهت یابی دارد که همواره سهم مهمی در علوم قدیمه داشته است. سلسله مراتب بستگی به جهت یابی دارد و چون علوم قدیمه همیشه مبتنی بر سلسله مراتب وجود بوده است، اهمیت جهات در عالم طبیعت ارزشی خاص داشته است. در نوشته های مشائی شیخ جنبه حکمی و تمثیلی جهات چنانکه در کتب اشراقی از آن بحث شده چندان مورد نظر قرار نگرفته است.
جهت بالا و پائین در حکمت مشاء
لکن حتی در این آثار مشائی جهت بالا و پائین و سلسله مراتبی که مبنی بر امتیاز بین این دو جهت است، به طور مطلق تلقی شده و ابن سینا این جهات را از هرگونه نسبیت بری می داند و عقیده دارد که جهت بالا و پائین بستگی به وضع انسان روی کره زمین ندارد و نمی توان به اختیار یک جهت را در جهان بالا دانست و جهت دیگر را پائین، بلکه این جهات در متن واقعیت جهانی قرار گرفته است. شیخ شش جهت فضا را با دست چپ و راست و پشت و جلو و بالا و پائین بدن انسان منطبق ساخته و معتقد است که گرچه چپ و راست و جلو و عقب نسبی است بالا و پائین مطلق است و مطابق جهات آسمان و زمین می باشد.
تعیین جهات به وسیله حرکت افلاک
چون جسمی که حرکت مستقیم دارد نمی تواند تعیین جهات کند، باید جهت بالا و پائین به صورت اطلاق به وسیله حرکت مستدیر افلاک تعیین شود. با اشاره به افلاک و حرکت آنها می توان گفت که مرکز عالم جهت اسفل است و مدار فلک اقصی جهت اعلی. به علاوه افلاک دارای یک جهت شرقی و غربی هستند مطابق با محل طلوع و غروب کواکب ثابته و یک جهت بالا و زیر مطابق با محل خورشید در نصف النهار و افق. جهت پیش و پس مطابق با حرکت افلاک به سوی پیش و برعکس آن است و جهت راست و چپ مطابق با شرق و غرب. بنابراین افلاک نیز مانند بدن انسان دارای شش جهت بالا و پائین و جلو و عقب و راست و چپ هستند.
نحوه تعیین جهات در فلک
شیخ تعیین جهات را در فلک به این نحو بیان کرده است.
«دو قطب به سبب ذات جسم و حرکت او دو جهت را تحدید می کنند و زیر و بالا را به ذات خود تحدید نمی نمایند و میان آنها تضادی نیست زیرا که در طبع آنچه قطبها در او هستند ضدیتی نیست بلکه زیر و بالا بودن آنها به مقایسه و تشبیه به حیوان است. و اما مشرق و مغرب و وسط آسمان، آنها هم تحدید جهات را به ذات آن جسم بتنهائی یا به ذات او با حرکتش نمی کنند بلکه به مقایسه با افق تحدید می نمایند و پس از مقایسه حرکت خود موجب تمایز بعضی جهات از بعضی می شود، زیرا که موجب مخالف بودن آنها می گردد که جهتی مبدأ اوست و جهتی که حرکت به سوی اوست، و هر یک از آنها مقابلی دارد و برای این امر حاجت به مقایسه با حیوان نیست و با این حال میان آنها نوعی از ضدیت و مقابله واقع می شود و با همه این احوال راست و چپ بر جهات حرکت فلک روی می دهد و آن راست و چپ به اشتراک اسمی یا به تشابه است و زیر و بالا به اشتراک سزاوارتر باشند.
اما پیش و پس را می توان گفت که آن جزئی از فلک که طلوع می کند پیش دارد به معنی که بر او و غیرعموم دارد. زیرا که اگر مراد از پیش آن نهایتی است که جزء طالع فلک به سوی او حرکت می کند فلک پیش نخواهد داشت که قصد او بکند، و اگر مراد از پیش نهایت چیزی است که جزو طالع به سوی او حرکت می کند در حالی که بر چیزی طلوع می نماید آن نهایت مسامته چیزی است که افق آن را محدود می سازد و تجدید طلوع به تجدید افق می شود زیرا که چون بر او طلوع می کند همواره به سوی او متوجه است تا در خط نصف النهار با او مسامت شود پس از آن از او دور می شود تا در همان افق معین غروب کند» (فن سماع طبیعی، ص 325-326).