هر چند افکار فلسفی در دوره ی قبل از اسلام در ایران وجود داشت، اما در واقع در دوران اسلامی و در پرتو تعالیم وحی محمدی بود که استعداد و نبوغ ایرانیان در فلسفه به کمال رسید و شکفتگی یافت و دریای بیکرانی از فلسفه و علوم عقلی، که تا آن زمان سابقه نداشت، به وجود آمد. با آمدن اسلام بود که حکمت بار دگر به سرزمین اصلی خود بازگشت و خزاین فلسفه ی یونانی و آنچه از معارف ملل قدیم غرب آسیا در نحل اسکندریه و حران و غیره تمرکز یافته بود، در دسترس مسلمانان قرار گرفت و با ترجمه ی متون قدیم به زبان عربی و ایجاد یک محیط فکری و علمی بین المللی، مکتب درخشان فلسفه ی اسلامی که بیشتر توسط ایرانیان به وجود آمد و رواج یافت پا به عرصه ی هستی نهاد. گرچه انفکاک فلسفه ی ایرانی از اسلامی مقدور نیست، چون متفکران آن دوره خود را، اول مسلمان می دانستند بعد ایرانی یا عرب یا ترک، و همگی در درجه ی اول، از تعالیم اسلامی برخوردار بودند و در جهانی ساخته از حقایق دین اسلام می زیستند، می توان بدون هیچ شک و شبهه اکثر فلاسفه ی اسلامی را ایرانی دانست و آنچه که در بلاد شرقی اسلام در رشته ی فلسفی انجام پذیرفته است در زمره ی فلسفه ی ایرانی شمرد، مخصوصا که در دوران بعدی ایران سرزمین اصلی فلسفه ی اسلامی شد و در این بلاد بود که بزرگترین متفکران دوره ی اخیر در فلسفه ظهور کردند.
آغاز نهضت ترجمه و مترجمان این دوره
نهضت ترجمه ی متون فلسفی و علمی در پایان خلافت بنی امیه آغاز شد و با استقرار عباسیان در بغداد و بالاخره تأسیس بیت الحکمة توسط مأمون که به ترجمه اختصاص داده شده بود به اوج فعالیت رسید. بین نیمه ی دوم قرن دوم و نیمه ی دوم قرن چهارم، در دو مرحله، اکثر مآخذ مهم علمی قدیم از یونانی و سریانی و پهلوی و سنسکریت به عربی برگردانده شد و شاهکارهای فلسفی یونانی از قبیل برخی رسائل افلاطون و الهیات و طبیعیات و اخلاق و منطق ارسطو و رسائل مکتب فیثاغوریان جدید، مانند نوشته های نیکوماخس و افلاطونیان جدید مخصوصا تاسوعات افلوطین که خلاصه ای از آن به نام اثولوجیای ارسطو بین مسلمین شهرت یافت و همچنین آثار یامبلیخس و برقلس و نیز رسائل جالینوس در دسترس حکمای اسلامی قرار گرفت.
از مترجمین آنانی که از سریانی و یونانی به عربی ترجمه می کردند اغلب نسطوری بودند، مانند حنین بن اسحق و اسحق بن حنین و حبیش و خاندان ماسویه و بختیشوع و ابن البطریق و ابن ناعمة و ابوبشر متی بن یونس و یحیی بن عدی و قسطابن لوقا و دیگران که ذکر نام همه ی آن ها در این جا امکان پذیر نیست. آنان که از پهلوی یا سنسکریت ترجمه می کردند برعکس بیشتر ایرانیانی بودند که از مذهب زردشتی به کیش اسلام گرویده بودند، مانند ابن مقفع و آل نوبخت و ابوالحسن علی بن زیاد التمیمی و محمدبن ابراهیم الفزاری. برخی مترجمان نیز از اهالی شهر حران و پیرو مذهبی بودند که به نام آیین صابئین شهرت یافت، مانند ثابت بن قره و خاندان وی مخصوصا پسرش ابوسعید سنان بن ثابت که همگی از دانشمندان معتبر دوران اولیه بودند و به خصوص در علم نجوم مهارت و چیرگی خاصی داشتند، از آن جا که در مذاهب اهالی حران ستارگان سهمی مهمی را عهده دار بودند و علم فلکیات در زمره ی تعلیمات دینی آنان قرار داشت.
از مهم ترین مآخذ فلسفه ی اسلامی، مخصوصا فلسفه ی دوران بعدی که عموما به آن توجه کافی نمی شود، قرآن کریم و احادیث نبوی و بخصوص روایات و تعالیم ائمه ی شیعه (ع) است که در کتب معتبر شیعه گرد آمده است، مانند نهج البلاغه از امام اول و صحیفه سجادیه از امام چهارم و گفتار امامان پنجم و ششم و هشتم که در اصول کافی کلینی جمع آوری شده و همواره سرچشمه ی الهام حکما و اساس فلسفه ی مبنی بر وحی (که در اسلام به وجود آمد) بوده است. نه تنها ملاصدرا و میرداماد بسیاری از افکار خود را مدیون تعالیم این پیشوایان دینند، بلکه فلسفه ی سیاسی فارابی و ابن سینا نیز تا حدی از این مآخذ سرچشمه می گیرد. در هر صورت این منابع اسلامی و مخصوصا شیعی در پیدایش توسعه ی بعدی فلسفه ی اسلامی نهایت اهمیت را داشته است و علت ترویج فلسفه در دامن تشیع و بقا و استمرار آن در ایران، پس از این که در ممالک پیرو مذهب سنت و جماعت از حیات ساقط شده بود، همان رابطه ی عمیقی است که بین حکمت و تعالیم شیعه وجود دارد.
کندی، نخستین فیلسوف اسلامی
گرچه برخی از مورخان، ایرانشهری را نخستین فیلسوف اسلامی دانسته اند و ابوریحان بیرونی و ناصرخسرو بارها از او در کتب خود یاد کرده اند، لکن آثاری از او در دست نیست و در واقع باید ابویعقوب کندی را اولین فیلسوف اسلامی دانست که او را فیلسوف عرب نیز لقب داده اند. کندی از نژاد عرب، از قبیله ی کنده و پدر او از بزرگان عرب بود. در حدود سال 185 که کندی پا به عرصه ی وجود گذاشت پدرش حاکم شهر کوفه بود. او تحصیلات خود را در بصره و سپس در بغداد به انجام رسانید و در علوم اوائل و فلسفه مهارت کامل به دست آورد. مدتی در دربار مأمون و معتصم قرب و منزلتی یافت و در پایتخت عباسیان شهرت بسزایی به دست آورد، تا این که در اواخر عمر بخت از او برگشت و در حدود سال 260 در کنج عزلت درگذشت.
ابن ندیم در کتاب الفهرست بیش از دویست و شصت اثر از کندی ذکر کرده است که شامل مباحثی در تمام شعب علوم فلسفی و علمی متداول در آن زمان است. گرچه بیشتر این رسائل معروض تطاول ایام شده است، بیش از چهل رساله به زبان عربی و چند رساله به لاتین و عبری باقی است که حاکی از نیروی فکری و نبوغ فلسفی کندی است. از این رسائل فی الفلسفة الاولی و فی کمیة کتب ارسطوطالیس و فی العقل اهمیتی خاص دارد. کندی علاوه بر فلسفه به علوم طبیعی و ریاضی و منطق نیز علاقه ی وافر داشت و در ایجاد اصطلاحات فلسفی و علمی نیز سهمی عهده دار بود. او با معتزله رابطه ی نزدیکی داشت، گرچه از آنها نبود و سعی کرد تا انطباق و هماهنگی بین دین و فلسفه به وجود آورد و به این طریق راهی را آغاز کرد که سرانجام با ملاصدرا به هدف نهایی خود رسید. کندی به منظور ایجاد این هماهنگی، حکمت را به حکمت الهی و حکمت انسانی نقسیم کرد و اولی را مخصوص انبیا دانست و کمال دومی را در فلسفه یافت. به این نحو او حقایق دینی را از قبیل حدوث زمانی و معاد جسمانی و مسأله ی وحی از دسترس حکمت انسانی دور دانست بدون این که منکر آن ها باشد.
کندی خود در افکار فلسفی خویش بیشتر تحت نفوذ یحیی نحوی و فلاسفه ی نوافلاطونی از قبیل برقلس قرار گرفت، در حالی که منشأ تفکر فلاسفه مشایی بعدی بیشتر شارحان اسکندریه بودند. لکن کندی نیز در مسأله نفس از شرح اسکندر افرودیسی بر کتاب النفس ارسطو متأثر شد و اساس تقسیم بندی چهارگانه عقل را که بعدا بین مسلمین شهرت یافت از او اتخاذ کرد. آثار مکتب نوفیثاغوری نیز در افکار کندی پیداست، چنان که از اهمیت خاصی که برای اعداد قائل است برمی آید. مشهورترین شاگردان کندی، ابومعشر بلخی و احمدبن محمد سرخسی اند که گرچه هر دو فیلسوف نیز بودند شهرتشان بیشتر در علوم ریاضی است. لکن پیروان واقعی کندی فلاسفه ی مشایی قرن بعد هستند که نهضتی را که فیلسوف عرب آغاز کرد به مرحله ی کمال رسانیدند.
از آثار مهم فلسفی که تقریبا معاصر با کندی در جهان اسلامی ظهور کرد، مجموعه ی نوشته هایی است که به نام جابربن حیان مشهور است، گرچه برخی از آن ها بعد از جابر تألیف یافته و به او نسبت داده شده است. جابر که از پیروان و ارادتمندان امام جعفر صادق (ع) بود، پایه گذار علم کیمیا در اسلام به شمار می آید، ولی رسائل متعددی نیز در مسائل فلسفی نگاشته است. مجموعه ی منسوب به جابر یکی از مهمترین مآخذ فلسفه ی هرمسی است که به تدریج وارد جهان اسلامی شد و همواره رقیب سرسختی برای فلسفه ی ارسطو به شمار می آمد و دارای یک جهان شناسی و معرفة النفس مشخصی بود که اثر آن بعدا در مکتب های اشراقی و عرفانی مشاهده می شود.
از فلاسفه بنام ایران در قرن سوم محمد زکریای رازی است (251- 313) که مانند جابر کیمیاگر بود ولی با فلسفه ی نوشته های جابری مخالفت می ورزید و در عین حال معاند فلسفه ی مشایی کندی نیز بود. گرچه شهرت اصلی رازی در علم طب و کیمیاست، در فلسفه نیز رسائل بسیاری نگاشته است، از قبیل القوانین الطبیعة فی الحکمة الفلسفیة و الطب الروحانی و السیرة الفلسفیة و مقالة فی ما بعد الطبیعة و القول فی القدماء الخمسة که در آن ها آثار افکار مانوی کاملا آشکار است و نیز توجه زیادی به فلسفه ی افلاطون مخصوصا رساله تیمائوس شده است، چنان که در آثار دیگر او نفوذ رسائل جالینوس دیده می شود. رازی معتقد به پنج قدیم یعنی باری و نفس کلی و هیولای اولی و مکان مطلق و دهر بود و ضرورت وحی را باطل می دانست. در واقع او بزرگترین مخالف فلسفه ی مبنی بر وحی در اسلام است و به این دلیل همواره مورد حمله ی دانشمندان و فلاسفه ی دوران بعدی قرار گرفت و حتی ابوریحان که در جمع آوری آثار او کوشید و فهرستی از تألیفات او نگاشت، با افکار فلسفی او شدیدا مخالفت ورزید. به این دلیل گرچه رازی در طب و کیمیا نفوذ فراوانی از خود به جا گذاشت، در فلسفه مکتبی به وجود نیاورد و اثر مهمی از خود در متفکران بعدی به جای نگذاشت.
برعکس رازی، معاصر او ابونصر فارابی (259-339) یکی از با نفوذترین فلاسفه ی اسلامی است که در وسیج در خراسان تولد یافت و در بغداد منطق و فلسفه و علوم را نزد یوحنابن حیلان و ابوبشر متی بن یونس و برخی اساتید دیگر بیاموخت و پایان عمر خود را در دربار سیف الدوله حمدانی بگذراند و در دمشق بدورد حیات گفت. فارابی را معلم ثانی خوانده اند چون او بیش از دیگران، هر یک از علوم اسلامی را در قالب خود ریخت، چنان که ارسطو در مورد علوم یونانی انجام داده بود. بنیان بسیاری از علوم اسلامی به دست این دانشمند که حتی بیش از کندی پایه گذار فلسفه ی مشایی در اسلام است ریخته شد. فارابی در کتبی مانند الجمع بین رایی الحکیمین افلاطون الآلهی و ارسطو طالیس در صدد تلفیق بین فلسفه ی افلاطون و ارسطو برآمد و در عین حال برای ایجاد انطباق بین فلسفه با دین اسلام کوشش کرد. او منطق ارسطویی را در قالب نهایی خود در جهان اسلامی ریخت و تحقیقات دقیقی در این فن کرد و بر کتب او مخصوصا مابعدالطبیعة شرح های مهمی نگاشت.
همچنین فارابی پایه گذار فلسفه ی سیاسی در اسلام است و در یک سلسله کتاب مانند آراء اهل المدینة الفاضلة و السیاسة المدینة و تحصیل السعادة و فصول المدنی در امتزاج فلسفه سیاسی افلاطون را همان پیغمبر ادیان مبنی بر وحی دانست. به این وسیله فارابی پایه فلسفه سیاسی را در اسلام استوار ساخت و متفکران بعدی مخصوصا ابن باجه و ابن رشد در این رشته از او پیروی کردند.
معلم ثانی صاحب اولین رساله معتبر اسلامی در تقسیم بندی علوم نیز می باشد که به نام احصاء العلوم شهرت دارد و بین دانشمندان اسلامی و نیز متفکران اروپایی در قرون وسطی معروفیت خاصی داشته و پایه تقسیم بندی های علوم در ادوار بعدی بوده است. معروف ترین اثر فارابی در ایران همان فصوص الحکم او است که بارها شرح شده و تا به امروز تدریس می شود و از لحاظ افکار و اصطلاحات فلسفی اهمیت فوق الوصفی دارد. به علاوه در این رساله جنبه عرفانی افکار فارابی، که کم و بیش در تمام نوشته های او ظهور کرده است، بیش از هر جا نمودار است و برخی این کتاب را اصولا از منابع مهم عرفان نظری شمرده اند و این خود شاهد وسعت نظر این حکیم بزرگ است که از منطق و فلسفه سیاسی گرفته تا فلسفه اولی و عرفان همه را در قلمرو عالم فکری خود قرار داده و در تمام این فنون آثار گرانبهایی از خود باقی گذارده است.
فارابی روش تدریس خاصی داشت و معمولا حوزه های درسی خود را در خارج شهر در دامن طبیعت تشکیل می داد. او از پذیرفتن شاگردان زیاد حتی المقدور اجتناب می ورزید و چند شاگردی بیش نداشت که مشهورترین آنان یحیی بن عدی است که خود استاد ابوسلیمان سجستانی بزرگترین فیلسوف مشایی بغداد در نیمه ی دوم قرن چهارم به شمار می آید. به علاوه فارابی نوشته هایی باقی گذاشت که برای همیشه پایه ی فلسفه ی مشایی را در اسلام استوار کرد و کمال و پختگی نهایی این مکتب را بعد از او امکان پذیر ساخت.
حکمای مابین فارابی و ابن سینا
بین فارابی و ابن سینا چند تن دانشمند بنام به ترویج فلسفه پرداختند که بین آنان ابوسلیمان سجستانی صاحب کتاب صوان الحکمة و ابوالحسن عامری از همه مهم ترند. عامری که صاحب الفلاسفة لقب دارد از اهالی نیشابور بود و نزد ابوزید بلخی تلمذ کرد و به ری و بغداد سفر کرد و در سال 381 در خراسان درگذشت. او مصاحب و همدم بسیاری از متفکران بزرگ آن دوره مانند ابوحیان توحیدی و ابن مسکویه و ابن هندو بود و نام او بین معاصرانش شهرت فراوانی داشت، گرچه در ادوار بعدی نوشته های او به تدریج به فراموشی سپرده شد. از عامری چندین اثر مهم باقی است مانند کتاب اخلاق السعادة و الاسعاد و الفصول فی المعالم الالهیة و الاعلام بمناقب الاسلام و فرخ نامه یونان دستور به زبان فارسی و یک تاریخ فلسفه به نام الامد علی الابد که حائز ارزش فراوان است و بارها در کتب بعدی مانند اسفار به آن اشاره رفته است. عامری معتقد به اتحاد عاقل و معقول است که بعدا ملاصدرا آن را از ارکان فلسفه قرار داد. او در فلسفه ی سیاسی نیز کوشش کرد تا نظریات سیاسی ایران قبل از اسلام را که در کتاب هایی مانند خدای نامه و عین نامه به دست مسلمین رسیده بود، با فلسفه ی سیاسی اسلام تلفیق دهد. از این لحاظ او نماینده ی جنبه ای از تفکر سیاسی در اسلام است که با مکتب کندی و فارابی فرق دارد و بیشتر از فلسفه ی ایرانیان قدیم برخوردار است تا نظریات سیاسی فلاسفه یونان.
فلسفه اسلامی نهضت ترجمه فارابی تاریخ اسلام فلاسفه اسلامی تشیع ایران اندیشه